دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۹ آبان ۱۴, چهارشنبه

یاد بانوی ارجمند ناهید تقوائی گرامی باد

  «می در قدح کنید رفیقان و گل به جیب»*
کاین رفته، تا به مقصد خود، بی گمان رسید

چهارم نوامبرامسال هشت سال از سفر بانوی ارجمند و عزیز، زن مبارز و شریف و مهربان ناهید تقوائی سپری شد. تصمیم داشتم یاداشتی در باره ناهید و خانواده اش همسر و فرزندان و چند تن دیگر که همه در دوران شاه یا خمینی و زندگیشان را در کشاکش توفان و رنج گذراندند بنویسم ولی متاسفانه در کشاکش کارها و سفر میسر نشد و میگذارم برای بعد. با پوزش از همسر( که او هم به سفر رفت) و فرزندان  و خانواده و دوستان ناهید با زهم تکرار میشود که مرگت را باور نداریم زیرا آنچه هست  هستی است اگر چه ما برخی ابعاد و زوایا رانشناسیم. براستی کجاست در این بیکرانه که هستی نیست تا وجود نیستی را باور کنیم. وجودت نازنین بود و خاطره ات عزیز است ودر زمره چوبدستی در دستان ما ،تا راه پر رنج زندگی را با هفت خنجر ظلم و ناجوانمردی در پشت و بر سینه، باامیدی نیرومندتر طی کنیم.تو در زندگانی پنجاه و چند ساله خود که در آغازدر پشت درب زندانهای شاه و درانتظار دیدار با همسر در بند گذشت، و در میانه در پایگاههای خونین رزم،و با خیال دختراسیرت که در پایگاه به دست پاسداران افتاد و در ادامه سرطان او را ربود،و سر انجام به یمن محبت راهبران! در اردوگاه رمادی، ودر نهایت در غربت غرب بپایان رسید،  و در جدالی دهساله با بیماری رنجبار و مهلک ،نه نیروی خود را از یاد بردی و نه لبخند خود را فراموش کردی و بی هیچ ادعائی ثابت کردی که بمثابه زنی دلیر و استوار که به سهم و توان خود از سرچشمه خرد و روشنائی نوشیده است از تمام رنجها نیرومندتری. تو نمرده ای ناهید، در کنار مائی،در قلبهای ما و در خاطرات مائی، و در خانه خود همچنان اگر چه ناپیدا ،پیدائی.وجود تو تکه ای پاکیزه از زندگی بود. تو بمثابه یک انسان والا باعث عزت و حرمت حیات بوده و هستی و اگر مرگ را قلمروی است که تو و امثال تو ساکنان این دیارید بی شک این دیار دیاری دل انگیز و زیباست و نباید از آن هراسید. در سومین سالگرد سفر تو برای مهدی،آمنه، عاطفه، و سوده شادی و امید آرزو میکنم و آرزو میکنم در محفل یاد بود شما سوگ مباد وشادی باد که تو نفس شادی بودی.

باز نشر.2021

اسماعیل وفا یغمائی هفتم نوامبر دو هزار وپانزده

 قصیده بن بست تن شکست و فراخای جان رسید بیاد ناهید تقوائی 

-غروب چهارم.مرگ. بخشی از رساله تائودا و پرنده کوچک ترانه های مرگ.اسماعیل وفا یغمائی

۲۳ نظر:

ناشناس گفت...

یادش گرامی باد





جمال

نازنین گفت...

یادش گرامی و روحش شاد خیلی در زندگی رنج کشید ولی خیلی مقاوم بود

غفور.پ گفت...

یاد این زن بزرگوار گرامی به جناب تقوائی و بازماندگان تسلیت میگویم روانش شاد باد

مادر.ف.ع گفت...

روانش شاد و اجرش با خدا و روی نامردمان سیاه

قادر.آمریکا گفت...

تسلیت به بازماندگان بخصوص آقای مهدی تقوائی بدون شک روح این بانو در آرامش و سعادت است

ثریا ریگی گفت...

یادش گرامی باشد

عزیز گفت...

ناهید نازنین خیلی در زندگی اش سختی کشید ولی همیشه لبخند روی لبش بود و امید در قلبش. هر کس کوچکترین برخوردی با ناهید عزیز کرده باشد متوجه عمق مهربانی و فداکاریهای بیدریغ او نسبت به همه خانواده و فامیل و دوستانش میشد.
به آقای تقوایی و بازماندگان تسلیت میگویم.

ناشناس گفت...

آنها تبعیدهای مسعود رجوی در رومادی عراق بودنند.
رووحش شاد،

هادی

ناشناس گفت...

با درود به روان این زن بزرگوار و گرامی
روسیاه آن بی مهر و موش همیشه بیمار که حتی در واپسین روزههای عمر مانع دیدار ایشان با فرزند وی به عناوین واهی میشدند.

شاهد گفت...

من ايشان را از نزديك نديده بودم ولى از مهربانى و خوبيهايشان بسيار شنيده ام. روحشان شاد
اميدوارم جناب تقوائى و خانواده بسلامت باشند.
توقع از اقاى تقوائى است كه بنويسند ناگفته ها را. اين ملت رنجديده توان ازمونى ديگر ندارد و شايسته است كه بشنود، شنيدنى ها را از زبان امثال جناب تقوائى تا ابديده شود و از سوراخى ديگر گزيده نشود.
شاهد

کاوه آریافر گفت...

یادش گرامی و روحش شاد باد تسلیت به خانواده محترم.

ناشناس گفت...

یکی بگه این خانم کی بود. من که از هواداران نزدیک بودم این خانم را نمیشناختم.
کربلایی صفدر

ناشناس گفت...

یادش سبز باد
رحیم

دریچه زرد گفت...

سلام
ناهید تقوائی همسر مهدی تقوائی از اعضای قدیمی مجاهدین دوران حنیف نژاد بود. رضا رضائی در خانه آنها با ساواک درگیر وضهید شد. مهدی کار انتشارات سازمان را داشت و در همان اوایل دستگیر و به ابد محکوم شد. ناهید چهار دختر را سرپرستی کرد . در دوران خمینی مهدی و ناهید و سه دخترشان تا سال هفتاد عضو سازمان بودند. بعد جدا شدندو پس از گذر از رمادی به خارج امدند و در انگلستان ساکن شدند. ناهید دهسال قبل مبتلا به بیماری سرطان شد و پارسال به صفر رفت> آخرین دخترشان سوده پس از سی سال از مجاهدین جدا شد و قبل از فوت مادر به انگلستان آمد این گوشه ای از سرگذشت ناهید و خانواده اوست

ناشناس گفت...

نمیدانستم سالگرد رفتن اوست... نمیدانستم و برایم هم مهم نبود چرا که او نرفته، اینجاست و از همیشه زنده تر، یاد و خاطره و عطر وجودش بمشام میرسد و صبر و تحملش استقامت می بخشد. باشد تا از او بیاموریم...
سعید جمالی

ناشناس گفت...

روانش غرق آرامش باد
سیف الله

ماشالله گفت...

درود بر این شیر زن و در برابر رنجها و صفای روحش تعظیم میکنم و این شعر بسیار گویا در مورد اوست یادش گرامی

ناشناس گفت...

مختار
ناهید جزء السابقون مجاهدین و مبارزی صدیق بود.بعد از شهادت رضا رضائی و دستگیری همسرش مهدی تقوائی، شرایط سخت تری پیش روی ناهید قرار گرفت...
ازاویل سال 50 زندگی اش با مجاهدین گره خورد، تا واژگونی های انقلاب ایدئولوژیک در کنارمجاهدین ماند.
بعداز جدائی از سازمان تا آخرین روزهای زندگی اش خودرا وامدار فرزندان خود می دانست و همیشه می گفت که مجال مادر بودن را نداشته چرا که به وظایف دیگری مشغول بوده است... سر گذشت دختر جوانش که از 7 سالگی به اسارت لاجوردی جلاد درآمده بود، تا وقتی که به ازدواجی ناگزیر تن دادو تا روزهای بیماری هولناک و مرگ زود هنگام وی، ضزبه مهلکی بر پیکر ناهید وارد کرد. و در این دوران براستی همه جانش، فرزندانش بود و فقط خدا می داند چه ها که نکشید.

بخاطر دیدن فقط دیدن و حرف زدن، حتی تلفنی با جوانترین دختر دلبندش که در کمپ اشراف بابیماری دست بگربان و هنوز درون تشکیلات بود چه تلاش ها که نکرد...
گر چه تلاش های ناهید برای به آغوش کشیدن دوباره فرزندش نتیجه داد اما فقط چند روز این دیدار به درازا نکشد، که ناهید از واژگونی های این روزگار راحت شد و به آرامش همیشگی رسید. یادناهید و دوستی های مهربانش بخیر.

ناشناس گفت...

یاد ناهید گرامی باد
ای کاش در آن دنیا راحت میبود.... اما آنها آگاهتر به امورند....
باید از ناهید آن وجدان مسئول و آرام خواست که برایمان دعا کند
سعید جمالی

عارف گفت...

من فکر میکنم که جناب تقوائی باید سکوت را بشکند و خاطراتش را منتشر کند. تا کی میخواهد ساکت باشد!؟. سکوت او بهترین هدیه به سازمان رجوی است. امیدواریم که خانم ناهید هم خاطراتش را نوشته باشد و بزودی شاهد انتشار آن باشیم.
عارف

یک لر پدر مادر دار گفت...

روانش غرق نور و شادی باشد در پناه رحمت خدا

ناشناس گفت...

تسلیت به خانواده محترم و مبارز تقوائی و ارزوی سعادت برای آن روانشاد
م. ابراهیمی

ناشناس گفت...

روانش شاد و روی نامردمان سیاه!
منم فکر میکنم که جناب تقوائی باید سکوتش رو بشکنه و خاطراتش رو منتشر کنه.

دوستان، رفقای شفیق، من فکر می کنم تا جاییکه به دارودسته رجوی مربوط میشه به یه مسئله اساسی تر هم باید پرداخت و اون اینکه؛ پیش از اونکه یه بار دیگه هم بعد از ده سال یادمون بیفته کمپین و اینجور چیزها لازمه، از همین امروز باید که واسه نجات رفقامون از حصارهای هزار اشرف کاری بکنیم. لطفاً تا دوباره به قیمت جون صد/چندصد نفری دیر نشده، کاری کنیم!
آی نفرین بر دجال و دجالیت در همه اشکالش!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های هزار اشرف یادتون نره!