یادش بخیر چه شور و حالی داشتیم. نبضِ هستی، هر روز، توش و توانی افزونتر
مییافت. زمان اگر چه بی اعتنای ما، اما، ارزشمندترو ارججدارتر از امروز
میگذشت. هر روزش روز بود و هر لحظهاش دریایی از رمز و رازِ دریافتِ
واقعیت زندگی و انسان بودند. دریافت شور و شادی و رفتن و پیوندِ با دیگران و
جاری شدن در رود هستی. و این خود چه احساس شکوهمندی است که میتوانی خود
را در همهی کامیابیها و ناکامیهای مردم همراه و انباز بدانی. زندگی زیبا
و خستگی ناپذیر بود. و تو خود خودِ زندگی بودی که انگار در چهار راهِ
رویدادها به گشت و گذار نشستهای.
ادامهی مطلب...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر