دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ بهمن ۶, پنجشنبه

یاداشتها و نوشته های مژگان پور محس

رژیم جمهوری اسلامی خواهان جنگ است نه مردم
*جنگيدن با مقاومت کردن کاملأ متفاوت است [2019 May] 
*اديان قديم و اديان جديد  [2019 May] 
*من ملی گرا و ناسيوناليست هستم [2019 Mar] 
*هموطنان مخالف رژيم، همديگر را پشتيبانی کنيم  [2018 Sep] 
*نوشتاری دررابطه با بيانات خانم فرشته هدايتی  [2018 Aug] 
*مردم کجا و حکومت کجا واپوزيسيون ها کجا [2018 Aug] 
*ايدئولوژی رجوی در نوک پيکان تکامل  [2018 Jul] 
*« مشگل اصلی دوران همانا مشگل جنسی است»  [2018 Jul] 
*یک تاريخ درد گفته نشده  [2018 Jun] 
*تلاقی نئوليبراليسم و رژيم آخوندی  [2018 Jun] 
*چشممان به جمال مجاهدی روشن!  [2018 May] 
*چند نکته در امرفتوحات های رهايی بخش رجوی  [2018 Apr] 
*فتح قله های رهايی توسط چند هزار اسير  [2018 Apr] 
*پس از رقص رهايی نوبت قلهٔ رهايی است!  [2018 Apr] 
*دگرديسی تا به کجا؟  [2018 Apr] 
*رقص رهايی بر بالای دار  [2018 Apr] 
*اسلام و تشيع و ما ايرانيان  [2018 Mar] 
*کشتن آرزوها چه حکمی دارد؟  [2018 Feb] 
*آيا دردِ مردم ايران نبودن آلترناتيو است؟ [2018 Jan] 
*ملت ايران سرفراز ایستاده است  [2018 Jan] 
*اخلاقیات آخوندی و اخلاقیات گروه رجوی [2017 Dec] 
*انسان فروشی دستاورد حکومت آخوندها [2017 Nov] 
*بشر ثابت کرده هیچ چیز مقدّس نیست [2017 Nov] 
*الله و پیامبر و آخوند در جنگ با ما زنان ایرانی  [2017 Oct] 
*آتنا، اهورا، ایران با هویت آخوندی  [2017 Oct] 
*قرآن و ما زنان ایرانی [2017 Oct] 
*اخلاق و معنویت محصول فکری بشر است  [2017 Oct] 
*قرآن و ما زنان ایرانی  [2017 Sep] 
*قرآن و تضادهایش  [2017 Sep] 
*قرآن و ما زنان ایرانی  [2017 Sep] 
*معنویّت در قرآن [2017 Sep] 
*قرآن و اسلام و ما زنان ایرانی [2017 Sep] 
*تغيیر قرآن و اسلام توسط ایرانیان  [2017 Sep] 
*قرآن ما و لباسهای نو پادشاه [2017 Aug] 
*قرآن نه کتابی اخلاقی. نه معنوی.تضادهای قرآن بیش ازآیه هایش می باشد! (قسمت‌های اول تا هفتم) [2017 Aug] 
*تضادهای قرآن بیش از آیاتش می باشد! (بخش سوّم)  [2017 Aug] 
*تضادهای قرآن بیش از آیه هایش می باشد! ( قسمت دوّم)‏‎  [2017 Aug] 
*تضادهای قرآن بیش ازآیه هایش می باشد! ( قسمت اوّل)  [2017 Aug] 
*خدای یکتای توحیدی دانا ترست یا شیطان؟  [2017 Aug] 
*خدای ادیان «توحیدی» از بشرش کمتر است [2017 Aug] 
*مگر خداوند انسان است؟ [2017 Aug] 
*خداوند ادیان توحیدی، کلامی با آقای یغمايی و تلویزیون میهن [2017 Jul] 
*ترکی الفیصل مرد جدید گروه رجوی [2016 Jul] 
*بیشعوری و بی فرهنگی مسعود و مریم رجوی [2016 Jan] 
*عیاران [2016 Jan] 
*جنگ مردم با رژیم آخوندی  [2015 Jul] 
*دمکراسی و مبارزهٔ مسلحانهٔ چریک مخفی ـ قسمت آخر [2015 Jul] 
*دمکراسی و سازمانهای چریک مخفی ـ قسمت چهارم  [2015 Jul] 
*دمکراسی و مبارزهٔ چریک مخفی ـ قسمت سوّم [2015 Jul] 
*دمکراسی و مبارزهٔ چریک مخفی درایران ـ قسمت دوّم [2015 Jul] 
* دمکراسی خواهی درمبارزهٔ مسلحانهٔ و زندگی مخفی چریکی ! [2015 Jul] 
*از محمّد حنیف نژاد تا مسعود و مریم رجوی [2015 Mar] 
*کلامی با اعضاء فعلی و سابق گروه رجوی  [2015 Feb] 
*آنها که جان خویش را فدای خلق قهرمان کردند و آنها که خلق قهرمان را فدای جان خویش نمودند [2015 Feb] 
*اگر نخواهیم حقّ و نا حقّ را بهم گره بزنیم (۲ ) [2015 Jan] 
*اگرنخواهیم حق و نا حق را بیکدیگر گره بزنیم [2015 Jan] 
*تبریک به خانواده های رهاشدگان از زندان لیبرتی و ایرانیانِ مخالف آخوند ها [2014 Dec] 
*تبریک به خانواده و دوست دارانِ زندانیانِ جُسته از اسارتِ در عراق [2014 Dec] 
*جهانِ سرمایه و جنگ هیچگونه شرافتی نمی شناسد  [2014 Aug] 
*اسراييل جنایتکارو یهودیان  [2014 Jul] 
*از اوج باورهای انسانی تا سقوط ذلّت بار واقعیت ها [2014 Apr] 
*هشدار! [2014 Mar] 
*سؤال وجواب [2014 Feb] 
*سرنگونی آخوند ها چه شد؟ ( قسمت چهارم ) [2014 Feb] 
*کلامی با خانم شقایق ـ ع ( بخش آخر) [2014 Feb] 
*کلامی با خانم شقایق ـ ع ( بخش دوّم)  [2014 Feb] 
*کلامی با خانم شقایق ـ ع از ایران [2014 Feb] 
*سرنگونی آخوندها چه شد؟ ( بخش سوّم) [2014 Feb] 
*سرنگونی رژیم آخوندها چه شد؟ (بخش دوّم ) [2014 Feb] 
*سرنگونی رژیم آخوندها چه شد؟ (بخش اوّل) [2014 Feb] 
*رابطهٔ انتقاد با پروژهٔ سرنگونی آخوندها [2014 Feb] 
*انتقاد در فرهنگ ما ایرانیان [2014 Feb] 
*حالا سکوت کنید، شما نمیدانید، به خون شهدا خیانت نکنید! [2014 Feb] 
*ما ایرانیانِ خارج از کشور به کدام سو می رویم؟ [2014 Jan] 
*ادب را از که آموختی؟ از بی ادبان [2014 Jan] 
*توان مدیریت یا رهبری سیاسی بحران حیات گروه رجوی [2014 Jan] 
*ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت آخر [2014 Jan] 
*ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت هفتم [2013 Dec] 
*ما ایرانیان و سیاست قسمت ـ ششم [2013 Dec] 
*ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت پنجم  [2013 Dec] 
*ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت چهارم [2013 Dec] 
*ما ایرانیان و سیاست ـ قسمت سوّم  [2013 Dec] 
* ما ایرانیان وسیاست ـ قسمت دوّم  [2013 Dec] 
*ما ایرانیان و سیاست  [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت هشتم** [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت هفتم [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت ششم ملی گرایی وعاطفهٔ ایرانی [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت پنجم  [2013 Dec] 
*آیا اعتصاب غذای نا محدود مبارزه با رژیم آخوندیست؟  [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت چهارم [2013 Dec] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ قسمت سوّم [2013 Nov] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست ـ بخش دوم [2013 Nov] 
*ولایت ناپذیری گناه ماست [2013 Nov] 
*به زجر کش کردن افراد تا مرگ پایان دهید [2013 Nov] 
 

۱۰۶ نظر:

جواد گفت...

نوشته متاسفانه خیلی سطحی است و در فضای خودبخودی ضدمذهبی فعلی نوشته شده. برای نقد مذهب باید کمی عمیقتر بود

جواد گفت...

مقاله کاملا سطحی است.

esmail گفت...

دوست عزیز جواد
مقاله سطحی نیست فقط بزبان ساده نوشته شده است.
یک مقاله میتواند ساده باشد یا پیچیده.کوچک یا بزرگ ولی نقطه درد و توجه مهم است و نیز شهامت وارد شدن به صحنه چالش فرهنگی
چند نفر بطور واقعی شهامت ورود درست را دارند؟
در ترس از آخرت یا ملا یا شرایط پیرامون مهر سکوت بر لب زده اند ولی این بانو شهامت نوشتن را در خود دارد و دست بر نقاط درستی گذاشته است
شما اگر میتوانید عمیق بنویسید بنویسید عزیز
هرکس به اندازه توان ولی حول واقعیت و حقیقت
پیروز باشید

ناشناس گفت...

در باره محمد و قران و وحی و.... معروف الرصافی ها و ابوزید ها و ارکون ها و شبستری ها .....عمیق و علمی نوشتند ,نفهمیدیم یا نخواستیم بفهمیم ,حال بانویی محبت کرده به زبان ساده و همه فهم نوشتند ,به امید که کارساز باشد .
علی

ب. ترکمان گفت...

ساده نوشتن خودش یک کار مشکلی هست که خیلی هم جالب هست

ناشناس گفت...

دست شما درد نکنه خام مژگان خیلی روشنگر هست و خیلی جالب
مونا.المان

جواد گفت...

استاد یغمایی عزیز. البته که اگر فرصتش دست دهد حتما نقدم را به مطلب خانم پورمحسن خواهم نوشت. وبگذارید قبل از هر توضیحی این نکته را قید کنم که شخصا هر گونه پرداختن به ایدیولوژی اسلام و محکوم کردن آن را مستقل از اسلام سیاسی به نفع آخوندهای حاکم می دانم . آنها بر موج عوامفریبی سوارند و به راحتی میتوانند همه مخالفان خود را کافر و محارب با خدا بنامند و ارتباط روشنفکر را از جامعه جدا کنند. من شخصا علاقه ای به اسلام چه از مدل سیاسی یا غیر سیاسی آن ندارم. به اندازه ی خودم کتب مختلف اسلامی از گروههای مختلف را مطالعه کرده ام و همینطور قران را . من نظرات شما را بخصوص در مورد تشیع و امامان و ... قبول دارم ولی به نظر من پرداختن به این موضوع یعنی نقد اسلام و قران در شرایط فعلی هیچ کمکی به ما نمی کند( منظورم باز کردن نقاط تاریک و ابهام در تشیع نیست) و ثانیا اگر کسی می خواهد چنین کاری انجام دهد قبل از هر چیز می باید بتواند ذهن معتقدان به این دین را تکان بدهد این چیزی است که من در نوشته ی خانم پورمحسن نمی بینم . به عنوان کسی که بسیار به اسلام و بخصوص مدل امروزی آن ارادت داشتم وقتی متن خانم پورمحسن را می خوانم شاید بتوانم در دستگاه یک معتقد تمامی آنها را پاسخ دهم. مثلا خانم پور محسن می نویسند(‌و این تنها یک نمونه از بسیاربسیار موارد پیش پا افتاده و سطحی است)

قرآن امّا پس از ذکر رحیم و رحمان بودن «الله» مرتب انسان را از آنچه در انتظارش در این جهان و بخصوص پس از مرگ و « آن جهان » است می ترساند.

این که ایشان تناقض می بینند وقتی در دستگاه قانونمندیهای جهان به آن نگریسته شود البته مجازات اتودینامیک فردی است که در جهت تکاملی حرکت نمی کند. من نمیگویم که این پاسخ نهایی است و این تهدید مستمر و این یادآوری مستمر به لحاظ روانشناسانه با فرد موحد چه می کند و چه اثرات مثبت یامنفی ای دارد یا میتواند داشته باشد و تا کجا می تواند مورد سوء استفاده نابکاران ( که فراوان در تاریخ یافت شده و می شوند ) باشد فقط می گویم ایشان دستگاه دینی و مذهبی ایستایی را که پدر بزرگ بنده در فلان روستا به آن اعتقاد داشته هدف گرفته است. من وشما حتی اگر هم نیاز داشته باشیم با این سطح از استدلال هرگز نخواهیم توانست کسی را قانع کنیم. نه کمی که بسیار باید عمیقتر از اینها نوشت.

من نمی نویسم چرا که اولا که چنین ضرورتی را احساس نمی کنم و مقدم بر آن اینکه در عین اینکه در عمل به بن بست بودن این راه رسیده ام ولی در مبانی اعتقادی و بدون پرداختن به محصولات دستگاه که طبعا از فلسفه ی آن نشات می گیرد و به صورت تءوری صرف توان علمی فرموله کردن آن را ندارم به بیان دیگر من عدم اعتقاد خود را در صحنه عمل به دست آورده ام ومی دانم که این فلسفه پاسخگو نیست ولی اینکه بنشینم و تناقضات فلسفی و راهبردی این نگرش را فرموله کنم این در توان من نیست. بنابراین ملاحظه می کنید که وقتی فردی می گوید که مطلب سطحی است الزاما به این معنی نیست که خودش می تواند عمیقتر بنویسد بلکه می توانددر عین عدم اعتقاد به اسلام پاسخ تناقضات نویسنده را بدهد. امیدوارم توانسته باشم منظورم را بیان کرده باشم

esmail گفت...

جواد گرامی در فرصتی خواهم نوشت یا در ادامه صحبتها به این نظرگاه خواهم پرداخت ولی من فکر میکنم این دستگاه را باید نقد کرد این دستاه از پایه مزاحم است. من هم روزگاری معتقد بودم و سی سال گذشت تا توانستتم بدانم چه خبرست. جدال در سطح روشنگری نباید تعطیل شود.اگر اصحاب رنسانس هم این چنین میاندیشیدند هنوز کلیسا بر خر مراد سوار بودو... تا بعد
با درود

ناشناس گفت...

عجب چیزهائی آدم میبیند دوره آخرالزمانست بخدا

آواره از اول عمر گفت...

متاسفانه ملت ایران آخوند زده است و حالا حالاها این دیوثها میمانند چهلسال است که ریدند به همه چیز ملت تکان نخورده چون خودش هم شبیه آخوندهست نگاه کنین روشنفکر مذهبی رو که تو خارجه داره میمیره ادم نشده این کارهای شماها هم فایده ندارد این مملکت درست بشو نیست ایرانی اصلا از بیخ پوسیده خود منم پوسیدم این را میبینم معلوم نیست چی میشه

ناشناس گفت...

ادعاهای بی پایه عرضحال حاضر متاسفانه نشونه اینند که زائد بر تنبلی فکری، این خانم از تنبلی فیزیکی هم رنج می بره!

همه سایتها، نشزیات و کسانی هم که بلندگوی حرفهایی اینچنینی می شن حداقل دارن حقیقت بی لفافه پاندولی درون خودشون رو به دیگرون و از اون مهمتر به خودِ خودشون نشون میدن!

البته یه خوبی این نوع قلمفرساییها اینه؛ هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن، هان!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر رجوی رذل در آلبانی و هزار اشرف یادتون نره!

رفیق سائل

esmail گفت...

صباح الورد وسلام علیکم و رحمت الله و برکاته یا اخی
جناب ساپل مشکل سرکار چیست؟
حرفها نادرست است؟
مطلب ضعیف است؟
ااساسا نباید علیه دین حرف زد؟
یا از این نوع مقالات اسلام شما آزرده میشود؟
لطفا بدون فحش و روشن بنویسید و این کلام داپمی رجوی رذل هم ربطی به این مطلب ندارد این مطلب اول با ملای رذل سرو کار دارد
در ضمن میتوانید بدون سیخ و فحش نقدی بنویسید تا من و ما هدایت شویم و اهدناصراط المستقیم را دریابیم
مع السلامه یا اخی و فی امان االه وظل رسولااله صلی الله علیه و سلم

جهانگیر گفت...

آقا من که دیگه کامل گیج شده ام. از چند سال پیش که ریزه خوار خوان پر معرفت رفیق سائل شدم و کامنت های بس عمیق وی را که از منظر علوم و معارف مختلف سیاسی، فلسفی، حقوقی، اجتماعی و تربیتی، به مانند رومیان که همه راه‌ هایشان به رم ختم می‌شد ، به این رجوی رذل ختم می‌شد می خواندم، فکر می‌کردم که از اصحاب فقه و معرفت "سوسیالیستیکی" است که با سوگند به پنج تن آل پرولتاریا ( مارکس، انگلس، لنین، استالین، مائو) دست از سر کچل "برادر"همیشه ناپدید و مستتر در غیبت کبری برنمی‌دارد.

اما بعد‌ها که یقه اسماعیل وفا و ایرج مصداقی و همنشین را بی‌دلیل و با دلیل می‌گرفت و با هر بهانه‌ای به آن‌ها یادآوری می‌کرد که خیلی زودتر از اینها، این "رجوی رذل" را شناخته، با خود فکر کردم که احتمالاً اشتباه کرده ام و او شاید از زخم خورده های نشست‌های دیگ و قابلمه است و از جوانانی بوده که از بد روزگار و با عهدو پیمان با آزادی از ناکجاآباد سردرآورده و "برادر" یک فقره حال گیری مفصل، که راه و رسم آن ایام بوده، از او به عمل آورده که او را این گونه تلخکام و بهانه‌جو کرده‌.

با اینکه این احتمالات به لحاظ فلسفی متقابلاً منحصر به فرد نبوده و به اصطلاح تک به تک نا سازگار نیستند، یعنی او می‌تواند هم زخم خورده باشد و هم از چشمه جوشان معرفت استالینی جامه عصیان و شورش به تن کرده و یک تنه در وبلاگ اسماعیل وفا عَلَم عصیانگری و "بغض الجبارین" برافرازد، امروز می‌بینم که جنبه‌های جدیدی از حساسیت‌ها و هیجانات او درخشیدن گرفته و تمامی پیش فرض‌های قبلی ام مانند آب در شنزار در حال محو شدن هستند. در حالیکه کامنت او را به این مقاله که شرح حال و توصیف شخصی از اسلام و مسلمانی است می‌خواندم ، پیش خود گفتم که ای دل غافل، نکند که در تمام این ایام او هم مثل خود من یک دیالکتیکسین موحد بوده، ولی برخلاف من که زهوارم در زیر واقعیت‌های روزمره دررفته و از طلا گشتن خسته شده‌ام کماکان در نوک تیز پیکان تکامل نشسته و در زیر تابش توحید ناب هل من مبارز می‌طلبد.

یاد امام افتادم. خدا پدر جاکش امام خمینی را بیامرزد که وقتی "حسین شیخ" رفته بود پیش او تا یک سری کارهای "مالی - اجتماعی" روی او پیاده کند، پیش خود گفته بود: "مثل اینکه این خیلی مسلمان شُدَه. حالا چی شُدَه که این از من مسلمانتر شُدَه." ( لطفاً فتحه کسره ضمه سخنان امام فراموش نشود )

ناشناس گفت...

با سلام به جهاگیر شفیق.
نازنین حتماً خوب میدونی که ارزش تکاملی انسانی در سوال کردنه. واسه همین من رفیقم و سائل! در ضمن صرفنظر از اینکه من مسم یا مفرغ اگه به مقاله در نقد دین و استالین و اسلام نوشتن باشه که ماشاالله برادرمون اسماعیل و آقایون ایجادی و ایجابی و بسی سلبیون دیگه می نویسند و من کمترین هم در سکوت تام وتموم مستفیض میشم، نکته در این مورد اما اینجاست که عرضحال حاضر بیشتر حرفهای خاله خانباجیهاست آغشته به تنبلی فیزیکی! و اگه کسی هدف واسش وسیله رو توجیه نکنه و ذهنیت پاندولی نداشته باشه که بلندگوی اینجور حرفها نمی شه! حالا مس یا مفرغ منم حق دارم نظرم رو بگم یا اینکه بعضیها برابرترند؟!

در مورد صفت رذل هم که توضیح مکرر داده ام؛ نارفیقا، اون بابا، آینه یاس هنوز که هنوزه باعث شده نه یکنفر بلکه باقیمونده رفقامون پشت پس هفتاد و "هفت حصار" هزار اشرف دارن می سپارند جان! آیاانصافه که ما بر ساحل نشسته ... باشیم؟! و اعتراضمون این باشه که چرا یکی گفته آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و گریانید ....

واسه اینکه غم اون خفته چند به اندازه کافی خواب در چشم ترم می شکند نمی خوام چند هزار خفته دیگه بهشون اضافه بشه، واسه همین همیشه می گم:


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر رجوی رذل در آلبانی و هزار اشرف یادتون نره!

رفیق سائل

م.افسر گفت...

همه حرفای این آقا سائل اینه که ننویسین خفخون بگیرین

کوچک مصدقی گفت...

درود بر رجوی ننگ بر مزدورهای آخوند کثیف ایران ویران کن

mino گفت...

tanha rah nejat az aslam ertejai rah eslam engelabi kanom maryam rajavi ast
mino

جهانگیر گفت...

مینو جان قربان ناله های دلت.

پروین ساسان پور تبریزی گفت...

خانم مینو شما یا این نوشته های خانم مژگان محسنی را نخوانده ای یا اصلا نمی فهمی مشکل سر این اسلام است که مملکت کورش و داریوش را خراب کرده و زن ایرانی را به گوشه خانه کشانده است مریم رجوی هم نماینده این اسلام است و اندیشه اش هیچ ارزشی ندارد و همچنین تشکر میکنم از خانم مژگان با این نوشته های خوبشان
پروین ساسان پور تبریزی
ایرلند

هیبت لرستانی گفت...

ایکاشکی این نو اندیشان مذهبی باصطلاح یک کمی میفهمیدند که اسلام با مردم چی کرده و عوض توجیه میامدند و مثل خانم محسنی پور حقیقت را میگفتند ولی معلوم نیست تا کی میخواهند هی اسلام اسلام بکنند و بفکر این همه بدبختی ملتی نباشند

سیما.ف گفت...

درود بر شما خانم مژگان از نوشته هایتان بهرمند میشوم

ناشناس گفت...

مانی
باسلام
دوستان!
خانم مژگان بطور کلاسیک محقق نیستند. اما نسبت به اسلام وقرآن و... شناخت دارند تا بتوانن مقاله تحقیقی بنویسند. بله نوشتار ساده است . این نقطه منفی نیست نقطه مثبت این نوشتار است. نوشته ها عمیق نیستند، بله درست می گویید اگرعمیق این است که سواد حوزه ایی وکلاسیک داشته باشند درست می گویید. اما درهمین نوشتار شما عمقی می بینید که نسبت به تناقضات وابهام وسوالها و عدم اتکا وآگاهی قرآن به علم و دانش و کیش شخصیت خدا وصدورفرامین قتل وغارت بخوبی روشن شده. اگر می خواهید عمیق برسی کنید سخنان آقای وفا یغمایی هست و کتابهایی که ایشان ارجاع می دهند. خوبی این نوشته این است که خیلی ساده بیان شده. سخنان ونوشته های آقای یغمایی ما را هم پس چهار دهه ازاسلام خمینی ورجوی بیرون کشید. بنظرم بررسی تاریخی!لازمه بررسی اجتماعی ولازمه شناخت وبررسی عملکردهای خودمان است. زیرضرب چنین اسلامی، خمینی حاکم شد وسپس جنایت کرد. زیر ضرب چنین اسلامی، رجوی چنان یکه تازی کرد و توتالیتاریسمی راه انداخت که نمونه اشت درتاریخ وجود ندارد. ریشه هردورا مستقل ازشخصیت هردوآنها باید در اسلام ببینیم. آنها همه عملکردشان را با همین آیات توجیه می کننند!. آیاتی که مورد نقد خانم مژگان هم قرار دارند. آزادیهایی که اززنان در رژیم ولایت فقیه نقض شده، تفاوتی با آنچه دردرون مجاهدین می گذرد ندارد؟. بنظر من این نوشته ها بسیار خوب است زیرا ازدرون ما می جوشد که متعلق به این نسل بودیم وبا همین اسلام پیش رفته ایم. و درچهار دهه استخوان خرد کردن می خواهیم قامت راست کنیم. هم قامت خود وهم قامت اجتماعی را. مسلما این نقد خوشایند رجوی و خامنه ایی نیست. اینکه رژیم خامنه ایی ازاین مسائل وبحث ها سو‌‌‌‌ء استفاده می کند برای سرکوب داخل و...، این همان استدلال رجوی درسال ۶۰ بود که نام جمهوری دمکراتیک اسلام را بر شورا تحمیل کرد. درحالیکه نه دربیرون ونه دردرون سازمان هیچ خبری ازدمکراسی وجود نداشت. ما این دو اسلام را با پوست وگوشت مان احساس کرده ایم. با تشکر ازخانم مژگان و با تشکر ازآقای یغمایی بدلیل پشتیبانی قاطع ازنوشته های ایشان. موفق باشید.

ناشناس گفت...

مانی
باسلام
دوستان!
خانم مژگان بطور کلاسیک محقق نیستند. اما نسبت به اسلام وقرآن و... شناخت دارند تا بتوانن مقاله تحقیقی بنویسند. بله نوشتار ساده است . این نقطه منفی نیست نقطه مثبت این نوشتار است. نوشته ها عمیق نیستند، بله درست می گویید اگرعمیق این است که سواد حوزه ایی وکلاسیک داشته باشند درست می گویید. اما درهمین نوشتار شما عمقی می بینید که نسبت به تناقضات وابهام وسوالها و عدم اتکا وآگاهی قرآن به علم و دانش و کیش شخصیت خدا وصدورفرامین قتل وغارت بخوبی روشن شده. اگر می خواهید عمیق برسی کنید سخنان آقای وفا یغمایی هست و کتابهایی که ایشان ارجاع می دهند. خوبی این نوشته این است که خیلی ساده بیان شده. سخنان ونوشته های آقای یغمایی ما را هم پس چهار دهه ازاسلام خمینی ورجوی بیرون کشید. بنظرم بررسی تاریخی!لازمه بررسی اجتماعی ولازمه شناخت وبررسی عملکردهای خودمان است. زیرضرب چنین اسلامی، خمینی حاکم شد وسپس جنایت کرد. زیر ضرب چنین اسلامی، رجوی چنان یکه تازی کرد و توتالیتاریسمی راه انداخت که نمونه اشت درتاریخ وجود ندارد. ریشه هردورا مستقل ازشخصیت هردوآنها باید در اسلام ببینیم. آنها همه عملکردشان را با همین آیات توجیه می کننند!. آیاتی که مورد نقد خانم مژگان هم قرار دارند. آزادیهایی که اززنان در رژیم ولایت فقیه نقض شده، تفاوتی با آنچه دردرون مجاهدین می گذرد ندارد؟. بنظر من این نوشته ها بسیار خوب است زیرا ازدرون ما می جوشد که متعلق به این نسل بودیم وبا همین اسلام پیش رفته ایم. و درچهار دهه استخوان خرد کردن می خواهیم قامت راست کنیم. هم قامت خود وهم قامت اجتماعی را. مسلما این نقد خوشایند رجوی و خامنه ایی نیست. اینکه رژیم خامنه ایی ازاین مسائل وبحث ها سو‌‌‌‌ء استفاده می کند برای سرکوب داخل و...، این همان استدلال رجوی درسال ۶۰ بود که نام جمهوری دمکراتیک اسلام را بر شورا تحمیل کرد. درحالیکه نه دربیرون ونه دردرون سازمان هیچ خبری ازدمکراسی وجود نداشت. ما این دو اسلام را با پوست وگوشت مان احساس کرده ایم. با تشکر ازخانم مژگان و با تشکر ازآقای یغمایی بدلیل پشتیبانی قاطع ازنوشته های ایشان. موفق باشید.

ناشناس گفت...

منصور
با سلام
نوشته خانم مینو با حروف لاتین درباره اسلام مریم رجوی بعنوان تنها راه خیلی جالب بود. اگر دراشرف بودی می فهمیدی اسلام مریم رجوی یعنی چه!. صدای دهل او حتی ازدور هم خوش نیست مگر اینکه چنین هوچیگیریهایی را بکنند.درخیلی ازمسائل زنان سازمان همان آزادیهایی را که زنان آخوند ها ونه مردم ایران دارند را درسازمان پیدا نمیکنی!. اگرمنظور شما این اسلام است بفرمایید درون سازمان!. تا همین نوشته لاتین زبان هم ازشما گرفته شود. چون اینترنت وتلفن و ارتباط آزاد با درون وبیرون سازمان وجود ندارد.مستقل ازفشارهای روانی که زنان دارند بدلیل نوع کاری که بعهده آنها گذاشته اند که تماما باید باکثافات دروغ وحیله و تهدید وارعاب با مردان رفتارکنند. خانم مینو! من آنجا بودم واین زنان را دیده ام کاش دوربین بود ومی توانستیم فیلم های واقعی ازآنها بگیریم وپخش کنیم. هنوزهیچ چیزی ازمناسبات درون زنان افشا نشده که چه فشاری برآنها وارد شد. عجیب تر اینکه همان زنان را برای اعتصاب غذای نود روزه هم در برنامه های سیمای مفاومت دیدم. نمی دانید چقدر سخت است آدم ضد رجوی باشد و دراعتصاب غذا هم باشد. من آن خانم را ازنزدیک می شناختم. تنها همین را میدانم که درآینده هیچ چیز پنهان نخواهد ماند. به همین دلیل باید این نوشته ها بیشترازپیش چاپ شود. با تشکر

esmail گفت...

نازنین دوستان
اگر بدانید بیرون آمدن از چنگ اژدهای هفت چنبر مذهب ارتجاعی چقدر توان میطلبد آنوقت میدانستید خانم مژگان پور محسن به چه نقطه ای از شهامت پا گذاشته است. دانش بدون زاویه درست اجتماعی وموضعگیری در راستای نجات مردم چیزی جز فضولات ذهنی نیست که به درد پای منقل میخورد. ما فاضل کم نداشتیه ایم ولی روشنفکر متعهد و شجاع ساده نویس که اهل درد باشد کم داشته ایم. ساده نویسی خانم پور محسن هنر اوست. بویژه که او یک زن است و از عمقی هولناکتر از مردان از چاه مذهب خود را فرا کشیده است. درود بر او. من اخیرا دانستم او کسیت! و دانستم او درست به اندازه خود من در کسامشها استخوان خرد کرده و رنج کشیده است. امید اینکه امثال این ساده نویسان در مقابل فاضلانی که به درد هیچکاری نمی خورند زیاد شود و روشنی بپراکند
اسماعیل وفا یغمائی

mahtab گفت...

doroud bar shoma kaily amozandeh ast ba omid inkeh rozy 1000 zan soja benevisand va roshany zyad shavad

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...

رفیق سلئل هر وقت حرف حسابی برای زدن داشتی و سیخ زدن به این و آن را رها کردی نظرت منتشر میشود . نظرت حذف شد

mino گفت...

brravid oj sokoh mojaedin ra dar marasem entekab masoul aval bbinid. hameh va raftand mojahed mand. mojahed mosalman engelaby keh risheh mola ra mikanad
mino

https://iranntv.com/

جواد گفت...

مینو تو هم دلت خوشه. بخدا جز شعار و پرت و پلا از این سازمان چیزی نمونده. تو هم از دور با مجاهدین آشنا هستی کمی جرات کن و داخل شو تا بوی تعفن خفه ات کند.

ناشناس گفت...

به نظر من اگرچه جسارت این خانم در قلم فرسودن مثال زدنیه اما اقبال ایشون در داشتن نارفیقان فراوان متاسفانه خیلی جسورتره!

به تجربه نسل پیشا خود و خودمون اگه عنایتی بکنیم خواهیم دید به محض اینکه از سوراخ شاه گزیده شدیم چپیدیم تو سوراخ امامت خمینی و با گزیده شدن از خمینی تپیدیم تو سوراخ خاص الخاص رجوی! حالا هم بعد از نیش رجوی، داریم زورکی خودمون رو می تپونیم تو سوراخ رژیم کاستی ساسانی که پدر جد رژیم خمینی و رجوی بوده! یا اینکه دخیل می بندیم به اون بابا که با کشتن نیای نسبتاً دمکراتش اولین امپراطوری تاریخ رو برپا کرد و اونقدر جنگ طلبی کرد که سرش رو تو جنگ با یه خانم به ضرب شمشیر از دست داد! به این میگن برخورد پاندولی! واسه همین میگم شرم بر اونهاییکه نظر مخالف رو سانسور می کنن و هرگاه بتونن تنها به قاضی میرن و حالا که دیگه شکر خدا فحش چارواداری نمی نویسند، چندتا متلک حواله نظر مخالف می فرمایند و آستین این خانوم رو نارفیقانه باد می کنند!

می گن دوست خوب اونه که آدم رو بگریونه! به همین خاطر من ناچیز رفیقانه و مخلصونه به ایشون پیشنهاد می کنم تا هنگامیکه در امکان "نسل شجاعان" نویسی از دست بردن به قلم شرم و از روی نمودن به کاغذ لرز نکرده، دست از نوشتن برداره و بیشتر به خوندن بپردازه!



در فرصت بسیار کمی که مونده تا دوباره پایگاههای عراق در آلبانی راه نیافتادند کاری بکنیم!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر رجوی رذل در آلبانی و هزار اشرف یادتون نره!

رفیق سائل.

esmail گفت...

عزیز دل بابا سائل
تو بهترست از دادن دستور به دیگران خود داری کنی و بجای این خودت دست به قلم ببر تا ببینیم مقصد و مقصودت کجاست
ببین عزیز مجبورم بنویسم تو نه سواد کافی برای ورود به این مسائل را داری و نه زاویه دید. فقط میخواهی بقیه را خفه کنی. چرا دلخوری که بقیه مینویسند.من نظراتم روشن است ولی سگ همان نظام کاستی ساسانی به هزارتا جمهوری اسلامی میارزید و میارزد اقلا تاریخ دچار گسست نمی شد و مالان گرفتار انسانهای کاملا متناقضی که بلدند قرولند کنند نبودیمو مثل بقیه کشورهائی که با دیکتاتورهای خودشان جلو امدند راهی یافته و در نجاست گرفتار نبودیم. تئوریک را ول کن به اندازه کافی داریملطفا دایره امر به معروف و نهی از منکر خود را تغطیل فرما و گشت ارشاد
عزتت زیاد

کوچک مصدقی گفت...

درود بر آقای جواد که خیلی دقیق توضیح داده اند هر نوع کوبیدن اسلام در شرایط حاضر بنفع آخوندهاست بنابر این لطفا بی مسئولیتی نکنید بخصوص که یک اسلام هم داریم که بلای جان آخوندهاست و آن هم اسلام آقای رجوی است.درود بر او ومکتب رهائی بخش ایشان باد

شهریار ایرانی گفت...

خودت چی مرتیکه پاندولی یا نیستی حالا اون شهریاری که تو میگی بهتر بودش یا پیغمبر تو که تو جنگا هرچی خشگل بود گرفتو...ئید مرتیکه ضد ملی ضد ایرانی با این اسم که معلوم نیست معنیش چی هسمت
درود بر رضاشاه دوم
جاوید ایران
برافراشته پرچم شیرو خورشید نشان ایران
گوه به ریش هرچی اخوند بیشرف ضد ایرانی

مرشد علی سیخانکی گفت...

اقای شهریار سائل یعنی گدا رفیق سائلم یعنی رفیق گدا این که خودش گدائی نمیکنه احتمالن با سیدعلی گدا رفیق شده هههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

ناشناس گفت...

مانی
نفس ورود جماعت کلیشه زدن رجوی درنظرات، خود به معنی ارزشمند بودند نوشته های خانم مینو است. اگر چنین نبود این نظر پراکنی های بفرمان!، نیاز ووظیفه آنهانمی گشت. حجم این نظرات دال براین حقیقت است. اگر من درجریان نبودم که درمجاهدین چه می گذرد، تابدین حد مطمئن سخن نمی گفتم. وتاکید می کردم این نظر وبرداشت من است. آقای یغمایی دست روی جایی گذاشته اید که نان دانی رجوی است. همانطورکه نان دانی آخون هاست. کسانی که درون سازمان هستند وبویژه کسانی که تا این اواخر درون تشکیلات بودند می دانند رجوی جز پرداختن به مذهب هیچ سخن دیگری وهیچ وسیله دیگری ندارد!. تاکید می کنم هیچ وسیله ایی!.
ویژه گی نوشته خانم مینو دربیان ساده ومحاوره ایی است. گویی همانطور که حرف می زند می نویسد. ما نمی توانیم زبان محاوره ایی را ساده نویسی بینگاریم.
جوهره حرف وسخن مهم است. والا ما درمتون تئوریک سالهای پس ازانقلاب ۵۷ بسیار دیده وخوانده و مسحور چنین غنای تئوریکی می شدیم. اما اینک که می خوانی می فهمیم جزعبارت پردازی های کشاف، چیز دربر ندارد. ما نسلی بودیم که رهبری آن به نسل خودش خیانت کرد. ما نسلی بودیم که رهبری آن همه دربهای دانش وآگاهی را بروی ما بست. اما مانسلی بودیم که طعمه خیانت رهبری نشدیم ما از او عبورکردیم وخود دانش آموختیم خود منتقد خود شدیم. سخن گفتن درباره سازمان ورجوی واسلام و...، برای ما چیزی نبود که درکتابها آموخته باشیم. اگرچه کتابها ودانش خود بهترین وسیله است اما ما دردرون یک سازمان و با ساختار اسلامی بزرگ شدیم. اسلام هیچ چیزی برای عرضه ندارد هیچ چیزی...جزهمانکه درخمینی ورجوی شاهد هستیم. اگر اسلامی که درون سازمان برقراراست درخارجه برای شما هم بتواند مهیا شود. دیدن چهره های ماتم گرفته شما ازفشارچنین اسلامی برای من خوشایند نیست زیرا باید مردگی وحسرت و خیانت شدگی را درچهره هاتان ببینم.
اقا یغمایی وخانم مینو
معنای نظرات بفرموده جماعت رجوی این را نشان می دهد که باید نوشت وبیشترنوشت وعمیقتربررسی کرد بیشتر انعکاس داد. تا جماعت رجوی با گذاشتن چنین نظراتی بیشتر خودشان رامضحکه عام وخاص کنند. چه سرنوشت تلخی . کاش چنین نمی شد. با تشکر از نوشته ها.
درضمن نظر نوشتن دراین قسمت خرجی ندارد. می توانی حرف بزنی ! حتی حرفهایت هم خیلی درست باشد!. اما وقتی مقاله می نویسی ویا .... دیگر به این سادگی نمی توانی بنویسی باید کارکنی وکارکنی وکارکنی تا بتوانی بنویسی. به همین دلیل اززحمات شما تقدیر وتشکر می کنم.

ناشناس گفت...

زهره
باسلام
آقای وفا یغمایی
اگر کسانی هستند که نوشته های خانم مژگان را نقد می کنند که...، بنظرم تفاوت نوشتار ونحوه ورود او به موضوع اسلام را درک نمی کنند. این نوشتار ازمتن زندگی وتضادها وتناقضات اسلام و حاملان آن درحاضرکه آخوند ها ورجوی هستند وبنا به عملکردهای آنها دراین چهار دهه که هرچه پیش می رویم بیشتردستشان رو می شود که درچنته هیچ چیزی ندارندجزارتجاع با تمام خشونت های فیزیکی وکلامی، درمناسبات درون خودشان( آخوند ها ورجوی)بیرون می آید. زبان این نوشتار زبان وبیان اجتماعی است. زبان سخنوری است زبان بحث های جدلی است اگراین را نفهمیم ویا نخواهیم بفهیم، بجای اینکه به اصل مطلب بپردازیم و استدلال کنیم پیله می کنیم به شصت پا این نوشتار.
یک نظرنیامد دفاع کند ازاسلام. وبیشتر تکه پرانی و نفی بودواین محتوای مدعی را نشان می دهد تا ضعف نوشتار . زیرا هیچ کس به محتوای سخنان خانم مژگان ایرادی نمی گیرد؟ یعنی این سخنان را همه می دانیم که درست است. وجای انکاری نیست. یک جا ممکن است با نظر او موافق نباشیم! این طبیعی است اما رد نوشتار واستدلال ها را نمی توان بعنوان نظر های خودمان بگذاریم . کسانی که منتقد هستند به بهترین شکل خود رابنمایش گذاشتند. دقیقا این همان اسلامی است که همین مدعیان ازهرنوعش سنگ آنرا به سینه می زنند. واصل دعوا و افراد گوش بفرمان وآتش به اختیار هم تنها می توانند چنین نظراتی را بعنوان نظردهنده منعکس کنند. این نوشتار تلنگرهایی است به مغز ۱۴۰۰ ساله اسلام که متاسفانه ازبدو کودکی درمغز وروح وروان ما جاداده اند. وبه این سادگی کندن ازاین آوار تاریخی اجتماعی خانوادگی وروح وروان فردی با همه سوابقی که دراین چهاردهه با عزیران ودوستانی که ازدست داده ایم بسادگی میسر نبودونیست.
مثال:
به دوستم موردی ازاسلام را گفتم. او فهمید اما بدلیل اینکه ازکودکی مذهبی است چند لحظه بعد بلند شد ونماز خواند. اما من میدانم که این تلنگر برای او فعلا کافی است! بیشتر ادامه بدهنی نمی کشد وبه دافعه می افتدو زیرا درتمام این سالها باورهای اورا تشکیل می دهد ونمی تواند یکباره ازاین کنده شود.
نوشتار خانم مژگان تلنگرهای اجتماعی وفردی را باعث می شود. چه بخواهیم وچه نخواهیم اما بدلیل عمق نفوذی که درما داشته سخت است ازروح وروانمان کنده شویم . اما لحظه ایی که کنده آبه همین دلیل زدو خورد واقعی است اما با گوش بفرمانان و آتش به اختیاران نه!. زیرا وظیفه آنها همین است که نظرات را اشغال کنند سم بپراکنند فضا سازی کنند بی حرمتی کنند و... همچنانکه رهبرانشان می کنند. با تشکر

مینا کوشال.لندن گفت...

بسیار ساده ولی روشن و درست خیلی استفاده میکنم و باید واقعا به این نکته ها توجه کرد تشکر

ناشناس گفت...

از سلطنت طلب بیسواد و بی تربیت چه انتظاری هستش خودتونو خوب نشون میدین آقای شهریار با اون رضاشاه دوم که فقط بفکر زندگی خودشه
ثریا

جواد گفت...

با سلام به خانم زهره گرامی
توضیحات شما در مورد مقاله خانم پورمحسن را خواندم مستقل از اینکه چه نظری در باره آن دارم. خواستم تا دوستانه وبرادرانه نکته ای را به شما متذکر شوم.
متاسفانه ما همگی به فرهنگ نقد و دمکراسی خو نکرده ایم. شما چنان نوشته اید که گویا هر آنکس که به نوشته ی ایشان اشکال میگیرد یا از جماعت خمینی یا رجوی است و مدافع اسلام. گویی نمیتوان مخالف اسلام بود و این نوشته را نقد کرد.
من شخصا با این نوشته موافقم ولی در عین حال به آن انتقاد دارم. اینکه انتقادم به این نوشتار چیست را نوشته ام و بیشتر به آن نمیپردازم. در عین حال که با بسیاری از موارد آن موافقم و معتقدم علیرغم سادگی بیان دقیق هم هست.
قبل و مهمتر از این یا آن مقاله به گمانم خو کردن و خود و دیگران را به فرهنگ دمکراسی و نقد عادت دادن اهمیت دارد.

ناهید کردستان گفت...

زن ایرانی را اسلام به ذلت کشاند کجا هستند الگوهای زن ایرانی مثل اناهیتا رودابه گرد افرید کجا هستند از این اقایون صاحب مدعای احمق بیشعور باید پرسید که خاک بر سرشون خاک تو اون سر احمقشون که دنبال فاطمه میرن ولی یکذره ایرانو نمیشناسن

آذر گفت...

آنچه در این بحث قابل بررسی و تعمق و تفکر است ،اینست که ما یادمان باشد که ما از مذهبی و کمونیست و لائیک کی بودیم و در چه محیطی با چه فرهنگ و افکاری و در چه حصاری بزرگ شدیم و توجه کنیم کندن عمیق و واقعی از آن تا چه حد مشگل است،بهمین دلیل به خاطره ای بسنده می کنم:
در دوران دانشجویی قبل از انقلاب همه بچه های مبارز با هر طرز فکری با هم دوست بودیم در بین ما یک نفر هم مدعی بود توده ای مارکسیست است و دین را افیون ملتها می دانست از نظر تئوریک واقعاً خیلی کتاب خوانده بود و در بحث خوب تئوریزه میکرد تا حدی که بزرگ علوی از برلین شرقی برای او بورسیه درست کرده بود و قرار بود به آلمان شرقی برود،یک روز که از دانشگاه برمی گشتم گفت با هم برویم آنروز خیلی بهم ریخته و آشفته بود،هنوز چند قدمی نرفته بودیم که گفت:می دانی من مریض هستم و می ترسم بمیرم و آن دنیا باشد و خدا باشد ...

ناشناس گفت...

زهره
با سلام به دوست محترم وعزیر آقای جواد.
نوشته تان را خواندم ممنون. برای سخنان متین شما درباره نوشته من بسیار سپاسگزارم. مخاطب من هرگز شما نبودید بلکه کسانی هستند ازاین قبیل وقبیله. اما اگر سو‌ء تقاهمی رخ داده عذرمی خواهم زیرا می توانستم تاکید کنم منظورمن کسانی است که با اصل موضوع کاری ندارند بلکه اساسا با ورود به این حیطه منافعشان بخطرمی افتد. تا باعث رنجش شما واحتمالا دوستان دیگر نشوم. به نکته شما توجه می کنم ممنون.

ناشناس گفت...

زهره
باسلام
خاطره آن فرد توده ایی همان انگیزه اولیه نیاز انسان اولیه به خدا بود. پیش ازاینکه پیامبری بیاید انسانها دربرخورد با پدیده های ناشناخته به نیازمند چنین خدایی بودند برای دوری ازگزند همین پدیده های ناشناخته. اما خاطره بسیار خوب وبجا بود.متشکر

جواد گفت...

خانم زهره گرامی با تشکر از توجهتان .
منظور من دقیقا همین روحیه است که شما در نوشته اخیرتان بارز کردید. روحیه پذیرش دیگران و گوش فرا دادن. من که بشخصه از شما آموختم. موفق باشید.

ناشناس گفت...

زهره
سلام به شما
ورود به این مقوله نه یک امر روشنفکری، بلکه امری حیاتی ومسئله روز است. نه درمورد ایران بلکه مشکل جهانی است. ریشه تروریسم ازهمین اسلام وتابعینش نشأت می گیرد. به اخبارروزانه تروریسم نگاه کنیم آیا چیزی جز اسلامیون می بینیم. اگر این مسائل رابه ضد اسلام بودن تعبیرکنیم. تن داده ایم به فضا سازی همان تابعین اسلام.ریشه یابی بسیار مهم است می دانم که دراین مباحث آنچه حقیقت است بالامی آید. هرگونه مانع تراشی برسراین مباحث چیزی جز تن دادن به اسلام خمینی و نوبرش رجوی نیست.باید بدانیم که اسلام هردوآنها کپی برابر اصل است. با این تفاوت که رجوی به نرخ روزمی خواهد با نمایش ضدیت با بنیاد گرایی، خود را پرچمدار اسلام دمکراتیک سازد. متشکربابت نظرها ونوشته ها

ناشناس گفت...

علی
ما ازهرچی اسلام است خسته نشدیم ما بیزار شدیم. ما ازاسلام نا امید نشدیم ما امیدوارشدیم که اسلام آن نبود که ما می خواستیم. اسلام چه نوع خمین وچه نوع رجوی یا ... چیزی نبود جز ارتجاع ودیکتاتوری ونقض حقوق بشر و... ما سالهای درتشکیلات مجاهدین بودیم هرسال بیش ازپیش ازسازمان وتشکیلات متنفر می شدیم. این تنفر تنها علت اش به مناسبات مجاهدین و رفتار رجوی با ما برمی گشت. ما انسان نبودیم ما برده بودیم ما ...بودیم با ما هرکاری کردند ... هرکاری. ما اهل تنفرنبودیم ما حتی به اسلام وپیامبر وامامان اعتقاد داشتیم اما رجوی همه چیز را بدنام کرد. زیرا مشکل ما خمینی نبود خمینی تعریف شده بود ما دشمن اش بوده وهستیم این که نیازی به بیان ندارد. کیست که درجهان خمینی را نشناسد؟. ما بدلیل عملکزد رجوی و یاوه هایی بنام اسلام و... ازتشکیلات بیزار شدیم . اسلام رجوی درتشکیلات چیزی جز توتالیتاریسم مطلق نیست. اگربرگردیم به اسلام درریشه ها نیز همین را می بینیم که درطول تاریخ این اسلام را به ما حقنه کرده اند. با عواطف واحساسمان بازی کرده اند. ای لعنت ونفرین براین خمینی ورجوی که چه گندابی بنام جمهوری اسلامی و قرارگاه اشرف ایجاد کردندو یک کثافت خانه برای ارضای هوسهای رهبری عقیدتی. می بخشید که تند نوشتم اگربدانید چه برسرما دراشرف آمده است شما هزار بار تندتراز این می نوشتید . اینکه خانم مژگان سطحی می نویسد مشکل ازخانم مژگان نیست. این سطح اسلام است که درهمه مسائل وهن انسان وحقوق بشر است. آش اسلام شور است نه آش خانم مژگان. اتفاقا ما سخنان فلسفی نمی خواهیم بلکه می خواهیم خیلی ساده بگوییم وبشنویم که اسلام درعمل چه بود وچه کرد.اصلا ایران وایرانی بکنار!. این اسلام ته ته ته چاه ارتجاع است. آنان که بدنبال مسائل وبررسی عمیق آن هستند گویی نمی دانند که حتی دراقتصاد هم همین حضرات کتابی چاپ می کردند بنام اقتصاد بزبان ساده!. اما وقتی اسلام بزبان ساده بیان می شود سادگی نوشتار مورد تهاجم قرارمی گیرد. شما بهانه هایتان را به نوشتار بگیرید... چون هدف بهانه کردن است. اگر درباره همین نوشتارساده حرفی داری ودفاعی داری بفرما وسط میدان. وهرچقدرمی خواهی حرفهای عمیق بزن. اما مواظب باش که ازته ته ته چاه عمیق ارتجاع سخن نگویی. درعصر اینترنت که مردم به دانش ورسانه ها دسترسی دارند با شنیدن سخنان شما مجبورمی شوند جلو بینی شان را بگیرند. بفرمایید هرچقدرمی خواهید مردم را متنفر وبیزارکنید از اسلامی که مدعی آن هستید.

esmail گفت...

رفیق سائل
تو انسان چندان خوبی نیستی
برخ کشیدن مشکل جسمی افراد به اسم تنبلی فیزیکی دور از شرم و انسانیت است.
قبلا تجربه دارم
وقتی نظرات تو منتشر میشود باید نظرات افرادی را که با کلماتی بد ترا به توپ میبندند درا منتشر کنم و این ستون نظرات را الوده میکند
میتوانی فکر کنی من محرمعلی خان هستم مهم نیست
چرا بجای نقد نظر خانم مژگان سعی میکنی افراد را خفه کنی
ممنون از فهمیدنت!

esmail گفت...

رفیق سائل
چیزی از تو منتشر نخواهد شد. خداوند روزیت را جای دیگر حواله کند. درباره مقالات خانم مژگان تو نمیتوانی تصمیم گیرنده باشی با ارزوی توفیق در اصلاح وجدان و شرمدان سرکار

ناشناس گفت...

حسین
سلام
این سائل است یا سنگ پا؟. کسی که نظری دارد می تواند هرجایی منتشر کند؟ اما اگرمی خواهد چرکهایی درونش را بیرون بریزد باید گفت : ببر ازهمانجایی که آمدی و تورا فرستاه اند!. زیرا به اندازه کافی سایت با نام ونشان مشخص دارید. اگر سخنانان شما خریدار داشت، لازم نبود از قسمت نظرات بهره ببری.
آقای یغمایی
حذف کنید و جواب هم ندهید. این ها بی شرم هستند که به چنین روزگای افتاده اند. با تشکر

مهری ک. گفت...

من فکر میکنم همه شمکل این اقا یا شاید خانوم این هستش که یک زن شجاع قلمشو ورداشته داره از درد زن و شعور زن مینویسه ایشون یه ادم ضد شعوره ضد زنه تو مملکت ما از اینا کم نیست ولی درود بر خانم مزگان و شجاعتشون بنویسید خانم مژگان از درد و از بدبختی زن در دست این دین و مذهب سیاه و وحشتناک

ناشناس گفت...

زمان بورانی
سلام
مشکل اصلی یک چیز بیشترنیست . آخوندها با عمامه وبی عمامه ایی مثل رجوی می خواهند همین عملکرد چهار دهه را ادامه دهند. نظرنویسان حرفه ایی (یا مزدور ویا افراد تشکیلاتی)را وارد می کنند. اگرشما می دانید اما بدانید که این حقیقت دارد. به همین دلیل ولو اینکه چنین افرادی باشند که کم هم نیست!. اما دراین ستون ودر دریچه زرد! تنها این سنخ افراد هستند که می نویسند. این نوشته ها باعث می شود که خانم مژگان بیشتر بنویسد. این امری طبیعی است. زیر چوب راکرده اند لانه زنبور.
با تشکر ازهمراهان

ع. فتانه گفت...

سلام خانم پور محسن .مشکل ما آخونده اون امام حسین اصلن پاش به ایرانم نرسیده اینا اسم اونو باهاش بازی میکنن البته همه حرفای شما درسته فقط میخواستم توجه بشه اون رو کشتن اینا دارن نون و مغشونو میخورن لعنت به آخوند

ناشناس گفت...

درود بسیار جالب امیدوارم تعداد افراد مثل شما زیاد شود بیاری خدا و مردم هم شعور فهمشان برود بالا
الف یارعلی

ه. ن. شوش گفت...

شفاعت یعنی دستگاه ذلت این مردمی بدبختی ما و این اسباب هست که این اخوندهای بی ناموس سوار ما شدند و همینطور .... و... به همه و کی ما ادم میشیم

ناشناس گفت...

محمد و علی و همه امامها پدر اصلی اخوندهایند قران هم کتاب اخونده تا این دین نره ایران بیچارس ایرانو از از اسلام کثافت گرفته کی این بیشرفا میرن با این دین کثافتشون اینجا فوق لیسانس داره برا یک لقه نون صیغه میشه خاک بر سر این دینو همه چیزش
اقدس

ناشناس گفت...

ﺳﻼﻡ
ﺭﻭﻣﺎ
ﻭﻗﺘﻲ اﺳﻼﻡ ﻧﺎﺏ ﺭﺟﻮﻱ, ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻪ ﮔﻨﺪاﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﺮﺳﺪ.
ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻪ ﺗﻮﻗﻌﻲ اﺯ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻭاﻟﺴﻼﻡ ﺩاﺭﻳﻢ.
اﺳﻼﻡ ﻏﻴﺮ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﺪاﺭﻳﻢ. ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻫﺎ و ﺭﺟﻮﻱ ﻛﭙﻲ ﺑﺮاﺑﺮ اﺻﻞ اﺳﺖ, اﺳﻼﻡ.
ﻣﻤﻨﻮﻥ

ناشناس گفت...

ﺳﻼﻡ
اﺳﻼﻡ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩﻩ,ﻫﺴﺖ و ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ. ﻧﺎﺑﺶ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻳﻚ ﺗﺸﻜﻴﻼﺕ ﺗﻮﺗﺎﻟﻴﺘﺮ ﺑﺎ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻋﻘﻴﺪﺗﻲ.
ﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻱ. ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ. ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ.
ﺻﻮﻓﻲ

ناشناس گفت...

با درود
قبل از هر چیز این نوشتار دلیل بر یک حدوث اتفاق مهم در جامعه ایران است که شاخص جامعه پست مدرن میباشد و آن تقدس زدایی است .
نوشته به زبانی ساده و غیر تخصصی به پایه های اعتقادی بخش عظیمی از جامعه انسانی حمله کرده است و در حد توان به نکاتی اشاره کرده که از دید نویسنده آن قابل تامل بوده است . حمله بی محابا به دین و مذهب تا قبل از انقلاب امری کاملا بعید و در خفا بود . کسانی دست به اینکار میزدند که جدا" از جان گذشته بودند و نتیجه کار هم مانند مورد احمد کسروی مشخص . این در درجه اول حق هرشخصی است که به واقعیتهای موجود اعتراض و یا اشاره کند .
چنین تفکراتی که مانند این نوشته باشد در جامعه امروز ایران کم نیستند . من فکر میکنم صرف نظر از سطح نوشتار با معیارهای فلسفی و تاریخی یا ادبیات بکار رفته شده، آنچه که چند نفری را آشفته نموده همان شکستن دیوار قداست اسلام و محمد باشد تا محتوا و نحوه نگارش . البته که یک مطلب را میتوان به شیوه های مختلف ، با عمق بیشتر و دلایل محکمتری نوشت اما اینبار این نوع موضوع است که بیشتر موج ایجاد کرده است . چه طرفداران این نوع اسلام و چه آن نوع اسلام بیشتر از همه نگران تقدسی هستند که دیگر وجود ندارد . این خود اولین قدم مهم است که بپذیرند اسلام و محمد دیگر مقدس نیستند و نگرانی آنها بجاست چرا که اگر اسلام و محمد مقدس نباشند ، هاله تقدس رهبران مذهبی از هر گروه و دسته نیز نقش بر آب شده و مهمتر از آن این دیگر به تجربهای شخصی ربطی ندارد ، بلکه سوالاتی است که در سطح جامعه مطرح میشود . یعنی زمانی قداست فلان رهبر تنها برای عضو ستم کشیده تشیکلات شکسته شده بود و هنوز شاید در میان مردم عادی تنها به دلیل رهبر بودن و ذات کلمه رهبر تقدسی تصور میشد ولی اکنون دیگر پایه های اعتقادی این رهبران هم مقدس نیست ، چه رسد به خود رهبران . جایی که خود محمد زیر سوال میرود ، پیرو او که پیامبر هم نیست دیگر ول معطل است . این نوشته را اینگونه هم میشود دید .
بهزاد

ماندانا(معصومه قبلی) گفت...

این دین را بعد از چهلسال حکومت اخوند باید ریخت در زباله دانی بس است دیگر بس است بس است مردیم از دست کل اسلام و اخوند و امامام من مسلمان بودم الان برگشتم به ائین زرتشت راحت شدم از دست همه چرت و پرت

ناشناس گفت...

سلام به همه دوستان
1. مشکل نوشته های خانم پورمژگان ساده نویسی و یا پیچیده نویسی نیست. اتفاقا ایشان قلم سلیس و روانی دارند. برای نقد مذهب هم حتما نباید عالم دین و یا فیلسوف بود. هر کس می تواند و این حق را دارد که مذهب را نقد کند.

2. اما به نظر من چندان شهامتی هم نمی خواهد که آدم در فرنگ بنشیند و مذهب را نقد کند. لذا اگر مدال شهامتی در میان باشد باید به آن کسانی داد که در داخل ایران دست به چنین کاری می زنند و بعد هم سر از اوین و قزل حصار در می آورند. البته اگر منظور از شهامت، در افتادن با یک باور و اعتقاد قدیمی باشد، یعنی از جنبه کاملا فردی، قابل درک است. موافقم که شهامت می طلبد.

3. پیرایش یک دین، زدودن خرافات از چهره آن و افزودن معرفتی و ستردن آفتی از آن و به روز کردن و هم آوا و هماهنگ کردن آن با مفاهیم دنیای مدرن کاریست مهم و در جهت رشد و اعتلای فرهنگی و سیاسی. اما در افتادن با اصل و اساس آن، نه شدنی ست و نه مفید. این کاریست که بنیادگرایان و مرتجعین را خوشحال می کند : چون جنگ را به میدان "بی خدا" و "با خدا" می کشانند. در این میدان آنها لشکریان فراوان دارند که اغلب تا پای جان می جنگند.

4. غربیها وقتی که وارد دنیای جدید شدند و مفاهیم جدیدی از حکومتداری و سکولاریزم و اقتصاد ارائه دادند و وقتی که با سلطه کلیسا جنگیدند و... نرفتند یهودی یا مسلمان شوند و یا با اصل دین در نیفتادند. کلیسا هم به نام دین آن جنایات را می کرد اما آنها نهضت های اصلاح گری دینی به راه انداختند و هرگز در صدد زدودن اصل دین بر نیامدند.

5. مهم تر از همه اینها این است که ما فرهنگ تکفیر و تف و لعنت کردن را کنار گذاشته و در فضایی آرام و با رعایت احترام به نقد همدیگر بپردازیم. بگذاریم همه حرفهایشان را بزنند. ایده های همدیگر را نقد کنیم و نه شخصیت های همدیگر را. افکار اصیل در نهایت می مانند و آنچه اصالت ندارد مثل کف روی آب محو می شود. این مقالات و نقد ها هم در جهت بالا بردن آگاهی مفید است. پس عجله نداشته باشیم و به همدیگر نپریم. قرار نیست فردا یا پس فردا دنیا را عوض کنیم.

سهراب

ناشناس گفت...

ﭘﻮﻳﺎ
ﺳﻼﻡ
ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻓﻮﻕ ﺁﺷﻨﺎ ﻭﻛﺎﺭﺑﻠﺪ اﺳﺖ.
اﻳﻦ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻣﺠاﺧﺮﻳﻦ ﺧﻠﻖ,ﺣﺮﻑ اﺻﻠﻲ اﺵ ﺭا ﺯﺩﻩ,ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: اﺳﻼﻡ ﻣﺸﻜﻠﻲ ﻧﺪاﺭﺩ!.ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﺁﻥ ﺟﻨﮕﻴﺪ?
اﻣﺪﻩ ﻣﺴﻴﺮ ﺭا ﻛﺞ ﻛﻨﺪ!
ﻧﻴﺎﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺧﻮﺭ ﺭا ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻣﻴﻜﻨﺪ!.
اﻗﺎﻱ ﻣﺠﺎﻫﺪ!
ﺧﻤﻴﻨﻲ و...ﻫﻢ ﻣﻳﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﻨﺪ?.

آذر گفت...

ـ اگر کسی فقط کمی از تاریخ ایران مطلع باشد میداند که هرگاه دین در حکومت قدرت یافت کشتار و غارت و فساد توسط همان راهبران دینی حاکم در مملکت جاری شد و بتبع بانی اعتراضات مردم و سرنگونی حکومت شده است،بنظر من علت سرنگونی ساسانیان هم دخالت دین زرتشت در حکومت و فساد و قتل و غارت و ...موبدان در ایران بود که اسلام از خارج از ایران آمد و آن را سرنگون کرد.
فراموش نکنیم که خمینی ضد بشر هم از خارج آمد البته با دروغ و ریا که دجال میگفت خدعه کردم.ـ این مسئله که از خارج کشور نمی توان کاری کرد بلکه باید به نیروهای داخل کشور چشم دوخت ترفند رژیم است برای بقاء حکومتش.رژیم سعی می کند توسط عناصرش ما تبعیدیان خارجه نشین را منفعل کند چون واقعا از قدرت ما در داخل و همچنین در سطح جهانی عمیقا وحشت دارد و می داند که قدرت سرنگون کردنش را داریم و فریب موسوی و کروبی و سحر خیز و ...را که جنگ قدرت دارند و خواهان بازگشت دوران منحوس خمینی اهریمن، ریاکار هستند را نمی خوریم.
رژیم و عناصرش بخوبی می دانند که بحث بر سر دین دقیقا باید از خارج و توسط عناصر آگاه و نکته بین در فضای آزاد نشر و بسط یابد و هدف آنهم جدایی دین از حکومت است .
ضمنا هر کس که زندان رفت و شکنجه و کشته شد که الزاما محق نیست باید دید چه در چنته دارد.

ناشناس گفت...

قبلا در مورد عوارض به جا مانده از بیماریهای فرقه ای نوشته ام. خانم آذر هم قبلا به کشف بزرگی نایل آمده بود و آن هم اینکه: تنها مانع سرنگونی حضور این جانب است که در فضای مجازی سفت و سخت پایه های رژیم را گرفته ام که سرنگون نشود. بنده یک مدت رفتم تا خانم آذر که خیز برداشته بود رژیم را سرنگون کند و من مانع شده بودم کارش را انجام دهد و آن وقت در فضایی آرام و بدون حضور رژیم، مثل بچه آدم، بدون پاچه گیری و بر چسب زدن به بحث و تبادل نظر بپردازیم. ولی مثل اینکه هنوز موفق نشده است. می گوید: . پس در خارج نشستن هم الزاما مشروعیت نمی آورد. می شود در خارج هم نشست و خدعه کرد و چرند بافت. می نویسد : . خیلی وحشت دارد. واقعا سراپایش به لرزه در آمده است! اصلا به خاطر همین کامنت های شما همین روزهاست که به کوری حامیان و ایادی اش در خارج از کشور(از جمله بنده) از ترس قالب تهی کند و خودش سرنگون شود. می نویسد: !! پس همه عناصر نکته بین از ایران خارج شده اند. پس به فک و فامیل هایتان اگر کسی جا مانده است بگویید بیاید و در کنار شما نوابغ بنشیند. نکند یک وقت با آن خنگ های داخل کشور بنشیند و خنگ شود.خانم آذر! من می دانم که رژیم حامیان زیادی دارد و یک شبه سرنگون نمی شود. مشکلات شما را هم در راه سرنگونی رژیم درک می کنم. به همین خاطر اگر اجازه بدهید من یک سال دیگر سر و کله ام پیدا نشود بلکه اینبار رژیم را سرنگون کردید. برایتان دعای خیر می کنم. علم روانشناسی هم پیشرفت های زیادی داشته است. کتاب های زیادی در مورد بیماریهایی که انسانها در فرقه ها می گیرند و عوارضش تا آخر عمر با آنها همراه است نوشته شده است. مطالعه بفرمایید. به من هم فحش بدهید و مزدور و ایادی رژیم بنامید. در ازای هر 7 فحش، یک کتاب بخوانید. باور کنید اگر هر ایرانی در خارج از کشور به جای هر 7 فحش و دشنام و برچسب، فقط یک کتاب خوانده بود، تا الآن این رژیم دمش را روی کولش گذاشته بود و رفته بود. در ازای هر 7 فحش و ناسزا، یک کتاب بخوان. به شرطی که اسم کتاب و خلاصه ای از آن را هم بنویسی.

سهراب

آذر گفت...

تا زمانیکه جمهوری ناپاک اسلامی در ایران حاکم است علاوه بر همه جنایات و فساد و ویرانی و... که در ایران انجام داده و می دهد همواره مملکت ما در خطر جنگ و تجزیه قرار دارد.ما ایرانیان خارج از کشور باید که حول محور رهبری موقت مشخص «بنظر من آقای رضا پهلوی» متحد شویم و عامل تاثیر گذار و امید بخش داخل کشور شویم که مطمئناً در سطح جهانی هم مؤثر واقع خواهیم شد و این رژیم منحوس جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی عزیز. کامنت من بد جوری به تیغ سانسور گرفتار شده و خیلی از سطرهایش قابل فهم نیست. شاید هم من در کپی و پیست ها اشتباه کرده ام. به هر حال اگر شما جاهایی از آن را سانسور کرده اید هیچ ایرادی ندارد. می دانم که گذاشتن همه کامنت ها مشکل است. مشکلاتی که در این صفحه کامنت ها با آن مواجه هستید را کاملا درک می کنم. یک بار گفتم تنها کار مثبت تمام مجموعه مجاهدین از جدا شده و جدا نشده، همین قسمت کامنت های سایت دریچه زرد بوده است. هنوز هم بر همین باورم. بالاخره باید یک روز یاد بگیریم که با هم حرف بزنیم و پاچه همدیگر را نگیریم. پس این قسمت کامنت ها را به عنوان تمرین بسیار بسیار کوچکی برای دموکراسی، تحمل یکدیگر، تبادل اندیشه و یادگیری ارتباط بدون فحاشی و تهمت، فعال نگه دار. هر جا از کامنت های مرا هم که تشخیص دادی نباید بگذاری، نگذار. اصلا مشکلی نیست. ما بر روی زمین زندگی می کنیم. در دنیای ایده آل ها و خیال ها نیستیم. تا یاد بگیریم مثل آدم با هم حرف بزنیم، زمان زیادی می خواهد. آزمون و خطا می خواهد. من به سهم خودم از شما به خاطر انعکاس نظریات مختلف تشکر می کنم.

سهراب

esmail گفت...

عزیز
من سانسور نمی کنم
اگر کامنت موجب ازار روحی یا توهین افراد باشد منتشر نمی کنم البته ازار دیگران ولی اگر بخودم بد و بیراه بگویند منتشر میکنم
در هر حال سانسور نشده و نمیدانم مشکل چه بوده است

ناشناس گفت...

آقای یغمایی پس احتمالا من مشکل از من بوده و کامنت را درست ارسال نکردم. آن را باز نویسی کردم. با درود به شما


قبلا در مورد عوارض به جا مانده از بیماریهای فرقه ای نوشته ام. خانم آذر هم قبلا به کشف بزرگی نایل آمده بود و آن هم اینکه: تنها مانع سرنگونی حضور این جانب است که در فضای مجازی سفت و سخت پایه های رژیم را گرفته ام که سرنگون نشود. بنده یک مدت رفتم تا خانم آذر که خیز برداشته بود رژیم را سرنگون کند و من مانع شده بودم کارش را انجام دهد و آن وقت در فضایی آرام و بدون حضور رژیم، مثل بچه آدم، بدون پاچه گیری و بر چسب زدن به بحث و تبادل نظر بپردازیم. ولی مثل اینکه هنوز موفق نشده است. می گوید: "فراموش نکنیم که خمینی ضد بشر هم از خارج آمد البته با دروغ و ریا که دجال میگفت خدعه کردم." پس در خارج نشستن هم الزاما مشروعیت نمی آورد. می شود در خارج هم نشست و خدعه کرد و چرند بافت. می نویسد : "رژیم سعی می کند توسط عناصرش ما تبعیدیان خارجه نشین را منفعل کند چون واقعا از قدرت ما در داخل و همچنین در سطح جهانی عمیقا وحشت دارد"!! . بله خیلی وحشت دارد. واقعا سراپایش به لرزه در آمده است! اصلا به خاطر همین کامنت های شما همین روزهاست که به کوری حامیان و ایادی اش در خارج از کشور(از جمله بنده) از ترس قالب تهی کند و خودش سرنگون شود. می نویسد:"رژیم و عناصرش بخوبی می دانند که بحث بر سر دین دقیقا باید از خارج و توسط عناصر آگاه و نکته بین در فضای آزاد نشر و بسط یابد" !! پس همه عناصر نکته بین از ایران خارج شده اند. پس به فک و فامیل هایتان اگر کسی جا مانده است بگویید بیاید و در کنار شما نوابغ بنشیند. نکند یک وقت با آن خنگ های داخل کشور بنشیند و خنگ شود.خانم آذر! من می دانم که رژیم حامیان زیادی دارد و یک شبه سرنگون نمی شود. مشکلات شما را هم در راه سرنگونی رژیم درک می کنم. به همین خاطر اگر اجازه بدهید من یک سال دیگر سر و کله ام پیدا نشود بلکه اینبار رژیم را سرنگون کردید. برایتان دعای خیر می کنم. علم روانشناسی هم پیشرفت های زیادی داشته است. کتاب های زیادی در مورد بیماریهایی که انسانها در فرقه ها می گیرند و عوارضش تا آخر عمر با آنها همراه است نوشته شده است. مطالعه بفرمایید. به من هم فحش بدهید و مزدور و ایادی رژیم بنامید. در ازای هر 7 فحش، یک کتاب بخوانید. باور کنید اگر هر ایرانی در خارج از کشور به جای هر 7 فحش و دشنام و برچسب، فقط یک کتاب خوانده بود، تا الآن این رژیم دمش را روی کولش گذاشته بود و رفته بود. در ازای هر 7 فحش و ناسزا، یک کتاب بخوان. به شرطی که اسم کتاب و خلاصه ای از آن را هم بنویسی.

سهراب

جواد گفت...

بالاخره سر وکله رفیق قدیمی پیدا شد. سلام آقا سهراب.
اینکه مدتی تشریف نداشتید را به حساب صحبتهای آدر خانم گذاشتید و حرف ایشان که بابد با رژیم مرز داشت.
سراسر نوشته شما جدای از طعنه ها و زخم زبانها تنها حکایت از نوعی کینه کهنه نسبت به مرزبندی با ملاها است.
تشویق به مطالعه امر پسندیده ایست ولی هیچگاه جای استراتژی روشن را نمی گیرد. اگر بزعم شما سخنان آذر خانم و دیگرانی از این دست فاقد نتیجه روشن و یا مثبت است شما بجای طعنه زدن و زخم زبان زدن از همان منشا مهر و محبت و دوستی که مدام تبلیغ می کنید وارد شوید و موجز و مختصر بیان کنید استراتژی شما برای تغییر چیست و آیا اساسا تغییری لازم است.

ناشناس گفت...

سلام جواد. اتفاقا من از منشا مهر و محبت وارد می شوم که به کسانی که مدام مرا به مزدوری و جاسوسی متهم کرده اند سفارش می کنم که بروند کتاب بخوانند. انصافا تو با کسی که بارها مورد تهمت و توهینت قرار داده چنین برخوردی می کنی؟ گفتم در ازای هر 7 فحش و تهمت، یک کتاب بخواند. این ناشی از مهر و محبت نیست؟ و اما استراتژی من برای تغییر:
راستش کمی شوکه شدم که این سوال را پرسیدی. یک دفعه احساس کردم دهه 40 و 50 است و من هم چگوارا هستم که در یک مخفیگاه دارم نقشه ای قدیمی را با ذره بین نگاه می کنم و به دنبال استراتژی می گردم. مرا در چنین موقعیتی قرار نده. جواد من سالهاست که چنین فانتزی ها و خیال بافی هایی ندارم. اگر تو داری و با آنها خوشی، حرفی نیست. به جستجوی استراتژی ادامه بده. می گویند بیست سال بعد از جنگ جهانی دوم مردی را در جنگل پیدا کردند با دو متر ریش و موهایی بلند که در آن مدت با خوردن گیاه زنده مانده بود. فکر می کرده هنوز هیتلر زنده است و او هم دارد راه های سرنگون کردنش را بررسی می کند!!! در مورد اینکه اعتقاد به تغییر دارم، البته که اعتقاد به تغییر دارم و البته من یکی از معدود کسانی هستم که واقعا اعتقاد به تغییر دارم. بهایش را هم می دانم. این رژیم حاکم بر میهنمان باید برود و می رود ولی راستش نمی فهمم که این موضوع به من و شما چه ربطی دارد که خود در تمام مراحل یار و یاورش بوده ایم و در عمل به بقایش کمک کرده ایم و هنوز هم دست بردار نیستیم؟ دلایل اینکه چرا خود ما بخشی از مشکل هستیم و بخشی از مشکل نمی تواند به دنبال استراتژی برای حل همان مشکل بگردد را قبلا در دهها کامنت نوشته ام. دیگر حوصله تکرار آنها را ندارم. جواد می دانم که برچسب های آماده در جیب داری. فقط یادت باشد که در ازای هر 7 برچسب باید یک کتاب بخوانی. اسم کتاب و خلاصه ای از آن را هم باید بنویسی.

سهراب

ایکاش گربه بودم گفت...

من فکر میکنم انسان موجود شروری است و به همین دلیل با گربه ام زندگی میکنم همه چیزم را تجربه کردم و این انسان اصلا ادم نمیشود دنیا را نگاه کنین چه خبره همش جنگ جنایت دزدی دروغ تجاوز فقر کثافت چرا اینطورست مذهب هم یکی از اینها میباشد

ناشناس گفت...

قصد داشتم وارد میدان بازی آقای سهراب نشوم چون واقعاً نتیجه ای حاصل نمی شود و خوانندگان این سایت هر آنچه را که باید می بینند و می فهمند.
رژیم برای گمراه کردن و منفعل کردن و از کار انداختن مردم ایران در داخل و خارج کشور به تناسب سطح نیروها ترفند های مشخص دارد.
افراد مذهبی و معتقد را با روضه و گریه و انواع شعبده بازیها سرگرم کرده، جوانان را به کشیدن شیشه و کراک و هروئین و خود فروشی سوق داده ،زنان و دختران مملکت را به روسپیگری کشیده و آنان را به کشورهای عربی صادر می کند ،مردم ساده دل را آنقدر درگیر مسائل مالی و خرج زندگی کرده که هیچ فرصت فکر کردن و اعتراض برایشان نمانده است ،قشر تحصیلکرده و معترض را به کتاب خوانی تشویق می کند تا سرشان را اینگونه گرم کند و ...تا با بدنبال نخود سیاه فرستادن همگان خر مرادش را براند و باقی بماند.کتاب خواندن خیلی خوب است امّا باید دید چه کسی و با چه هدفی توصیه میکند و تا چه حد نسبت به مخاطبش اطلاع دارد .
آقای سهراب راست میگوید او بارها خواهان تغییر حکومتگران شده تا یک جناح دیگر آنها بر سر کار بیایند یعنی افرادی مثل موسوی و کروبی و سحرخیز و ...یعنی همان کسانیکه در همه کشتار های دهه ۱۳۶۰ تصمیم گیرنده ، مجری وشریک قتل هستند و همچنین در طولانی کردن جنگ خانمانسوز ملت تصمیم گیرنده و شریک جرم.مثل حالا که احمدی نژاد که عضو مجمع مصلحت است ادای مخالف در می آورد ،همه اینها فقط جنگ قدرت دارند دلشان برای ملت و مملکت نسوخته است.

جواد گفت...

سهراب جان آنکه به دنبال استراتژی می گردد الزاما در جنگل و با ذره بین نیست الزاما چه گوارا هم نیست. چه بسا خمینی باشد یا کاشانی یا .... چه میدانم . می تواند هدفش از تغییر الزاما خیر هم نباشد.
اما بحث من با کسانی است که دنبال تغییرن . کسانی که خود را جزیی از تغییر می دانند جزیی از راه حل . طبعا هر اشتباهی می تواند به بقای وضع موجود کمک کند ولی کمی تا قسمتی ناجوانمردانه است که نیتها را کنار گذاشته و بر اساس اشتباهات انقلابیون را هر چند با اشتباهات مهلک در کنار جانیان قرار دهیم. خیر این چنین نیست.
خیر دوست من . چنین نیست. چنین نیست که شما با کنایه و طعنه همه را به سخره گرفته و آنگاه مدال مهرو محبت هم به سینه ی خود آویزان کنی. خیر چنین نیست. بجای آوردن راه حل مدام بر طبل تمسخر مبارزان بکوبی و آنگاه که نوبت به رژیم می رسد با یک مانور سریع که البته باید بروند و البته که میروند سریعا سراغ سوژه ات میروی که هنوز علیرغم طعنه ها و کنایه هایت دلت خنک نشده و برای تسویه حساب نهایی به او بچگانه و از موضعی مبتذل و رقت آور پیشنهاد می کنی کتاب بخواند و اسم کتاب و خلاصه ی آن را هم بنویسد. نخیر سهراب جان نخیر این دوستی نیست. این محبت نیست. این چیز دیگری است که تو برای رد گم کردن وبرای اینکه کسی به آن نزدیک هم نشود با یک فرار به جلوی آشکار و رسوا فورا و قبل از اینکه کسی به تو برچسب بزند دادو فغان و فریاد برمی اوری که چرا برچسب چرا تهمت......؟‌ راستی آذر خانم یا بنده به شما تهمتی زدیم؟؟؟؟؟ لااقل در حضور امسال شما>
سهراب جان من به تو مارک همکاری با رژیم نمیزنم و اساسا از این موضوع اطلاعی ندارم ولی راستی می دانی که یکی از مزدوران رسوای رژیم این بار در کنفرانس سکولار دمکراتها در آلمان به سخنرانی پرداخته بود؟؟؟؟‌ولابد اگر کسی به او می گفت که تو مزدور رژیم هستی حتما که می گفت چرا مارک می زنید و چرا نمی خواهید دمکراسی یاد بگیرید و شما کی می خواهید آدم شوید و کی میخواهید ... بهتر است بروید کتاب بخوانید و بهتر است ..... من به تو مارک نمی زنم ولی برو و در اینترنت چک کن ( اگر اساسا نیاز به چک داشته باشد) و ببین منظورم چه کسانی است. می بینی که مارک زدن ساده است و البته که تضادی از کسی حل نمی کند. مهم این است که از واژه ها نترسیم و تا کلمه استراتژی را شنیدیم گمان نکنیم که این کلمه متعلق به دهه ۴۰ است و ... نخیر برادر عزیز این کلمات تنها کلمات نیست این کلمات برای بیان مفاهیم است ولی متاسفانه شما با لودگی آگاهانه فقط دنبال لفاظیهای بی سمت وسو هستید و تا هم که جواب میگیرید بانگ و فریاد بر می اورید که من که حرفی نزدم . نخیر سهراب جان این حرفها برای کسی که دستی حتی از دور بر آتش داشته باشد خیلی خیلی رسواست. برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه.

ناشناس گفت...

جناب ناشناس، اسمی برای خودت بگذار تا بدانم با چه کسی حرف می زنم. بعد جواب کامنتت را می دهم.

سهراب

ناشناس گفت...

سلام جواد. در مورد اینکه کسی به من تهمت نزده و توهین نکرده، نمی دانم به کدامش اشاره کنم. موارد یکی دو تا نیست. در یک مورد خانم آذر مرا" مزدوری دانسته بود که با اجازه شخص خامنه ای می نویسد". حالا خودت تصور کن که مرا چقدر گنده فرض کرده که شخص خامنه ای به من گفته بنویسم و چقدر سایت دریچه زرد را گنده فرض کرده و... خودت تا آخرش را بخوان. وقتی می گویم" عوارض به جا مانده از بیماریهای فرقه ای" قصدم مسخره کردن نیست. یک واقعیت را بیان کردم. در مورد تغییر هم اتفاقا من خواهان تغییر هستم و شما نیستید. تغییر باید از هر فرد ایرانی شروع شود. تغییر باید بنیادین و ریشه ای باشد. طرز فکر ها، روش ها، پرنسیب ها و افکار و عقاید باید عوض شوند. این تغییر زیربنایی است. اصلا نگران سرنگونی رژیم نباش. در کنار این تغییرات، هر کاری که توانستی برای آن بکن. بدون این تغییرات، دست زدن به هر کاری جنایت است. تاکید می کنم: بدون این تغییرات، دست زدن به هر کاری، با هر نیتی جنایت است. مگر نیت کسانی که انقلاب کردند بد بود؟ مگر نیت 30 خرداد رجوی بد بود؟ نه عزیزم آدم ها را بر اساس نتیجه کارشان می سنجند، نه نیتشان. نیت هیتلر هم تعالی آلمان بود. ضرورت تغییر هر ایرانی از درون فقط حرف من نیست. بنی صدر هم بعد از عمری مو سفید کردن در فضای سیاسی قبل و بعد از انقلاب، می گوید تا این طرز فکر ایرانی عوض نشود، هیچ چیز فایده ای ندارد.جواد برادر عزیز اگر می توانی همین فردا رژیم را سرنگون کن. مطمئن باش بعد از سرنگونی دوباره سالیانی می گذرد و یک نفر یک روز در گوشه سلولش بر روی دیوار خواهد نوشت: هر ایرانی باید از درون تغییر کند. این مقدم بر همه چیز است.

سهراب

ناشناس گفت...

آقای یغمایی کامنتی که من در جواب جواد نوشتم ارسال نشده یا َما آن را نگذاشتید؟

سهراب

جواد گفت...

سهراب جان
بجای نوشتن در سایت بقول شما نه چندان بزرگ دریچه زرد برو و به فکر تغییر خودت باش چرا تلاش در تغییر دیگران داری؟
مگر نه که باید هرکس از خودش شروع کند.
لااقل نوشته ام هیچ فایده اگر نداشت دست از لودگی برداشتی . همین گام مثبت را به تو تبریک میگویم.

ناشناس گفت...

سلام جواد. البته که باید هر کس از خودش شروع کند. من هم تجربیات و برداشت های خودم را به مشارکت گذاشتم. شاید برای کسی جالب باشد و یا کسی را به تفکر و تعمق وا دارد. خوشحالم که بالاخره چند خط نوشتی و از کلمه مزدور، جاسوس، مشکوک و... استفاده نکردی. خودش یک گام به جلو است. اقلا الآن می توانی همین کامنت را به عنوان سند تفاوت خود و طرز فکر حسین شریعت مداری ارائه دهی. چون او هنوز تا این لحظه نتوانسته است 3 خط بنویسد و از این کلمات استفاده نکند. اگر بعدا به شما گفتم فرق خودت را با ارتجاع حاکم بگو، کامنت بالا را به عنوان سند ارائه کن و بگو: بالاخره من توانستم ولی آنها هنوز نتوانسته اند. وجه تشابهتان را در دهها کامنت گفتم. اگر خواستی آنها را پیدا می کنم و دوباره می گذارم. اما وجه تفاوت فقط همین کامنت بالاست. به وجود خودم افتخار می کنم چون از مشروطه تا الآن هنوز کسی نتوانسته بود یک ایرانی با طرز فکر ارتجاعی را وادار کند که 3 خط بنویسد و از این کلمات استفاده نکند.

سهراب

جواد گفت...

نخیر سهراب نشد و دوباره لودگی پیشه کردی.
اصل بد نیکو نگردد .... هر چند با خوبان سبز و بنفش نشیند.
مرا با لودگان درگاه خاتم اصلاحات و جویندگان عفو از درگاه ولایت و منتظران معجزه طلایی امام کاری نیست.
ما آنچه شرط بلاغ بود گفتیم. این ولایت ارزانی ملاپرستان .

ناشناس گفت...

جواد جواب هیچ حرفی را نمی دهی و با یک کلمه لوده خیال خودت را راحت می کنی. فکر می کنی در اشرف و عراق هستیم و دیگران هم مدام باید در برابرت یقه بدرانند و "حاضر" "حاضر" بگویند تا برایت ثابت شود که مزدور نیستند و جوینده عفو از درگاه ولایت هم نبوده اند.این ناشی از تربیت فرقه ای است. حالا حالا ها دست از سرت بر نمی دارد. اصلت هم بد نیست، بلکه فرعت نازیباست چون در یک ساختار فرقه ای شکل گرفته و بزرگ شده. اصل هیچ کس بد نیست.
سهراب

علی ف گفت...

قسمت اول
خانم پور محسن گرامی،
بنده بعنوان فردی که سالیان دراز بیش از چهار دهه از هواداران و وابسته این جریان و آقای رجوی بودم و در دلم آرزوی تحقق دموکراسی و سکولاریسم و حقوق بشر را با سرنگونی رژیم ضدبشری اخوندی داشته و دارم و برایش در حد توانم تلاش می کنم، دردمندانه نوشته شما را خواندم. بسیار سپاسگزارم که این گونه ساده و بی ریا حرف دلتان را زده اید. واقعیت این است که من هم با خواندن مطلب سیامک نادری احساس مشابهی در درونم موج می زد و دایم از خودم سوال می کردم چرا؟ چرا؟
چرا سرنوشت سازمان مجاهدین که با همه کاستی هایش می توانست ظرفی برای گردآمدن همه مخالفان این نظام پلید باشد این چنین شده است، که حتی این چنین، نیروهای صادق خودش که زخم شلاق دیکتاتوری آخوندی را بر تن و روان خود دارند را نیز نمی تواند تحمل کند و عملا آنها را با "ترور شخصیت" و برچسب زدن و اطلاعاتی و مزدور خواندن در یک سینی طلایی و البته با دستان آقا و خانم رجوی به رژیم آخوندی تقدیم می کند.
بر هیچ فرد سیاسی و عقل سلیمی پوشیده نیست که در این بین فقط برنده رژیم آخوندی است و مسولیت این امر تماما، تماما بعهده رهبری این سازمان است و بس.
اما برای هر فرد مسوول و دردمندی که خوشبختی و سعادت و آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی را در ایران آرزو دارد، سوال اساسی این است که چرا اینگونه شد؟ تنها پاسخ به این چرایی می تواند بعنوان تجربه برای نسل های بعدی کارآمد باشد.
شما بخوبی به این چرایی پرداخته اید. واقعیت همین است. پاسخگو نبودن آقای رجوی و البته امروز زوج ایشان خانم مریم رجوی نیز، به بدنه سازمان، کادرها، اعضا و بیرون سازمان، مردم ایران، علت اصلی و پایه ای است.
آقای رجوی متاسفانه برای کسب قدرت سیاسی بر همان روش و سیاقی عمل کرد که خمینی. با رهبر عقیدتی خواندن خود، اعمال یک دیکتاتوری مذهبی در درون و بیرون سازمان با همان معیارها و ارزشهایی که آخوندهای شیعی آن را تئوریزه کرده اند. پایه و مبنای آن هم از نظر روانشناسی که در خودبزرگ بینی، توهم بیش از حد نسبت به خود و خودمحوری ایشان خلاصه می شد. ایشان بارها و بارها اعلام کرد که انقلاب ضد سلطنتی توسط خمینی ربوده شده است. گویا که انقلاب و رنج و درد میلیونها ایرانی به جان آمده از دیکتاتوری، کالایی است که باید به پای ایشان و نه خمینی ریخته می شد و ایشان به جای خمینی در جماران می نشست و حکم شرعی برای تحقق "ام القرا" اسلامی اش را می داد و مردم را به پیروی مطلقه از خود فرا می خواند. گویا جنگ بر سر دو لفظ و دو نام است. خمینی یا رجوی!!
متاسفانه او در مبارزه با خمینی از همان رویه یی که خمینی استفاده می کرد، استفاده کرد. علتش هم در بن مایه اشتراک اعتقادی بود که به مذهب شیعه هر دو داشتند. زاویه دید و نگرش هر دو یکی بود. علیرغم آنکه به ظاهر در ابتدا شعارهای گول زننده برای توده های بی تجربه و جوان و خام را می داد.
او مجبور بود برای پاسخگو نبودن در استراتژی نابهنگام نبرد مسلحانه اش علیه رژیم خمینی، و از صحنه همین مبارزه مسلحانه، فقط یک ماه بعد خارج شدنش از صحنه مبارزه و کشور، و به کشتن دادن هزاران تن از جوانان و فرهیخته گان این میهن به دست خمینی پلید و خونخوار و به تنور و چاه ویل آخوندی ریختن این نسل که به او اعتماد کرده بود و به او عشق می ورزید، دستگاه مخفی عقیدتی اش را علنی کند و خود را رهبر عقیدتی و با آن ازدواج کذایی رهبر "خاص الخاص"، که ترجمان "ولایت مطلقه" است، بخواند. او از ظرف عراق برای محکم کردن میخ خودش تا آنجا که می توانست سواستفاده کرد.
هنوز به یاد دارم که به شورایی هایی که در خارج مانده بودند و حاضر نبودند کانون خانوادگی شان را منهدم کنند و لبیک گویان به ایشان در عراق بپیوندند، مستمر پیغام می فرستاد که "ماندن در خارجه" نامشروع است و یا اینکه شما دارید از "خون رهبری" ارتزاق می کنید.
او در جستجوی مرید و مریدانی بود که او را همانند خمینی در ماه ببینند و درست برای همین هم بود که در تشکیلات مستمرا این مساله را حقنه می کردند که مسعود "میلیونها سال نوری" از حتی بنیانگزاران سازمان بالاتر است و همو "نوک پیکان تکامل" است. این ها واژه هایی بود که همسر ایشان در نشست های جمعی سازمان برای بدنه می گفت و ایشان هم با یک نگاه ریاکارانه به ایشان و به ظاهر عدم رضایت از طرح این مسایل، می خواست که بیشتر گفته شود. و البته بدینوسیله با زبان اشاره موضوع گزارش نویسی بدنه را هم فراهم می کرد که در مورد چه چیز بعد از نشست باید از خودشان گزارش بنویسند. ندیدن جایگاه رهبری، ... و نهایتا خوردن حق رهبری.
او با همین دستگاه نظری بود که "همه زنان عالم را برخودش حلال می کرد و همه زنان و مردان عالم را بر مجاهد خلق حرام".

علی ف گفت...

قسمت دوم

خلاصه کنم او با این دستگاه نظری در جستجوی بردگانی بود که بی چون و چرا مجری اوامرش باشند، نه فکر کنند و نه سوال و چون و چرا. مطیع مطلق باشند. در دستگاه نظری او کسی که مبارز باشد و علیه دیکتاتوری جنگیده باشد و در زندانهای شاه و خمینی برای سالیان شکنجه شده باشد وجود نداشت. همه کسانی که از زندانهای خمینی جان بدربرده و برای ادامه مبارزه با دیکتاتوری آخوندی با بجان خریدن خطرات بسیار خود را از داخل کشور به مجاهدین در عراق رسانده بودند، پشیزی ارزش نداشتند و از قضا بیش از دیگران باید خود را در مقابل رهبری ایشان می شکستند و اعتراف می کردند که اهل مبارزه نبودند و در زندان در مقابل رژیم بای داده اند و هر مقاومتی هم اگر داشته اند بخاطر الهام گرفتن از "رهبری عقیدتی" ایشان بوده است و زمانی می توانستند مورد اعتماد ایشان واقع شوند که اعتراف کنند که در زندان شکسته اند و بسیاری از مبارزین را لو داده اند و با شکنجه گر همکاری کرده اند و....
به زبان ساده فردی را ایشان نیاز داشت که اعتراف کند هیچگونه هویت مبارزاتی و حتی انسانی نداشته و بدین ترتیب از او یک انسان سرشکسته در جمع، بی هویت، و تسلیم مطلق بسازد.
در مقابل تا می توانست، از زبان سرکار خانم علیه و دیگر خودباختگان، برای خودش "یگانه چهره مبارزاتی" قرن را دست و پا کند.ر
مشابه همین دستگاه را هم سپس تلاش می کرد برای همسر گرامی بدست آورد، چون خوب می دانست او با کاری که در سال 63 انجام داده، به همه همان چیزهایی که از دیگران می خواست اعتراف عملی کرده است.
به یاد دارم که در مقابل، در برابر کادرهای سازمانی در بسیاری از نشستهای جمعی خانم رجوی بارها و بارها از صخره نوردیهای عجیب و غریب خودش سخن می گفت و تلاش داشت برای خودش سابقه مبارزاتی بتراشد و بعدها هم در دستگیری دو هفته یی در پاریس در هرجا آن را برای مخاطب خود خرج کند و مقاومت خود را برخ بکشد.
با این دستگاه فکری و نظری که بر رهبری سازمان حاکم بود، دیگران باید محو می شدند و مبارزه و مقاومت شان زایل می شد تا مبارزه این زوج هرچه بیشتر برجسته شود. در راستای همین نظرگاه، به تدریج زنان و مردانی که گشایندگان راه مبارزه با اختناق شاه در آن دوران بودند و به قول مرحوم طالقانی راه جهاد را گشودند از تاریخ مبارزاتی سازمان کنار گذاشته شدند و تا آن جا که توانستند تلاش کردند تا چهره شان محو شود. سالهاست که دیگر در سازمان مجاهدین اسمی فی المثل از مجاهدخلق فاطمه امینی که همتای مهدی رضایی سمبل مبارزه و مقاومت با دیکتاتوری شاه و الگو برای نسلهای آن دوران بود به میان نمی آید، چرا که نام فاطمه امینی، در تضاد با نام مریم رجوی در تشکیلات است.
بر همین اساس متاسفانه رجوی برای محکم کردن پایه های تشکیلاتی مجاهدین بر محوریت خودش، هرکاری که می توانست انجام داد.
به راه انداختن "کمیسیون امنیت و مبارزه با تروریسم" که در عمل در طی این سالیان نشان داده کاری جز "ترور شخصیت" و اطلاعاتی خواندن هر آن کسی است که از تشکیلات مجاهدین جدا می شود و به آن نقدی دارد، ندارد، برآمده از همین نظرگاه است و عملکرد آن متاسفانه فقط به نفع رژیم و دستگاه اطلاعاتی اش و کسانی که با آن در همکاری مستقیم اند بوده است.
باید از آقای رجوی پرسید که شما با این دیدگاهت نزدیک به چهل سال است که بخصوص در خارج کشور هر جریان و گروه و شخصی را که با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه می کرد را لجن مال کردید و نزدیک به سه دهه است که با انقلاب درونی سازمانتان به جان کادرهای سازمانتان افتاده اید و با بهانه "ذخیره کردن خون در فردای سرنگونی" مانع از تشکیل هر تشکلی شدید که می توانست با رژیم آخوندی به مبارزه برخیزد، می خواهید با این دیدگاه و عمکردتان بکجا برسید؟ چرا در عمل اینگونه با رژیم آخوندی هماوایی می کنید؟
برای من بسیار دردناک است که شاهدم بسیاری از فرزندان کادرهای مسوول سازمانی هم، پس از سالیان که آنها را از درس و تحصیل و حق انتخاب محروم کردید و در سنین کودکی آنها را به بیابانهای عراق بردید و در حصارهای تشکیلاتی اسیرشان کردید، امروز از شما جدا شده اند و با رنج های فراوانی که از نظر روحی و جسمی متحمل شده اند بصورت میانسالانی که از همه چیز محروم شده اند در پی گرفتن پناهندگی برای گذران زندگی شان هستند. چرا ثمره این عملکردتان را به نقد نمی نشینید؟ چرا فکر می کنید همه در بیرون شما فاقد شعور و ادراکند؟ توهم شما و سرکار خانم کار را بجایی رسانده که درک نمی کنید شرایط امروز، شرایط دهه 60 و 70 نیست که همه چهره های سیاسی را منکوب و رژیم مال کردید. کسی این حرفها را از شما نمی خرد و باور نمی کند.

علی ف گفت...

قسمت سوم:

تنها کسانی به کف و دف زدن در اطراف شما می پردازند که همانند همه فرصت طلبان در نظام های دیکتاتوری و تمامیت خواه می خواهند نان به نرخ روز بخورند و از این نمد در جستجوی کلاهی برای خودند. از قضا، همه این یاوران از خود و خدا بی خبرتان هم آنقدر کارنامه های مشعشعی در مسایل اخلاقی و انسانی دارند که حال بقیه دور و بری هایشان را بهم می زنند. بس کنید، شرم آور است. از خون جانباختگان راه آزادی شرم کنید. از کلمه مقدس "آزادی" شرم کنید.
ای کاش آقای رجوی می فهمیدید که پیروزی ما در نفی ارزشهای انسانی و صرفا کسب قدرت سیاسی نیست. خمینی آن زمان که به قدرت سیاسی رسید، با نفی همه ارزشهای انسانی، به قهقرا سقوط کرد و نام خودش را بعنوان یکی از منفورترین دیکتاتورهای جهان ثبت کرد.
باور کنید نوشتن این سطور برای من دردناک است چرا که از چهره کریه همه آخوندهای خونریز و دیکتاتور و کسانی را که به خدمت گرفته اند متنفرم و نمی خواهم آنها سواستفاده کنند، اما چه کنم که شما مرزی را باقی نگذاشته اید. به چه جراتی و براساس کدامین معیار اخلاقی و انسانی فردی را که به هواداری از شما برخاسته و بخاطر آرمانش 7 سال را در شکنجه گاههای آخوندی سپری کرده و بلافاصله پس از آزادی از زندان جان خود را به خطر انداخته و خودش را برای ادامه مبارزه به اشرف رسانده، تا با رژیم آخوندی به مبارزه برخیزد، این طور له کردید؟ اگر او "خارجه دوست" بود چرا بجای پیوستن به شما در اشرف راهی خارج کشور نشد؟ چرا زمانی که او را در سال 1368 به اروپا فرستادید تا با گزارشگر ویژه ملل متحد ملاقات کند و در کشورهای مختلف اروپایی برای او مصاحبه های مطبوعاتی ترتیب دادید تا بعنوان یک شاهد عینی از نقض حقوق بشر در رژیم آخوندی و زندانهایش بگوید، در "خارجه" نماند و به اشرف برگشت؟ جز اینکه درد دیگری داشت؟ جز اینکه در دل به شما معتقد بود و به آرمان آزادی باور داشت و می خواست برای تحقق آن با دیکتاتوری آخوندی مبارزه کند؟ چرا این سوالها را از خود نمی کنید؟ تصور می کنید بمحض اینکه "کمیسیون" کذایی شما اطلاعیه بدهد و هوچیگران ریزه خوار به هوچیگری غیراخلاقی بپردازند، حتی هوادارانتان باور می کنند؟
آقا و خانم رجوی، باور بفرمایید دچار توهم اید، توهمی افسارگسیتخته!!
دوران عوض شده است. دیگر برای اثبات هر حقیقتی لازم نیست سالیان بگذرد تا ادعای هر مدعی آزادی به محک تجربه کشیده شود.
خانم رجوی ببینید، تنها سه چهار سالی بیشتر نیست که شما با "طرح ده ماده یی" خود به قول دوستانتان شق القمر کردید و چیزی را که به تصور بشریت هم نمی رسید شما برای ایران آینده مطرح کردید!! بسیار خوب. دست شما درد نکند. اما چرا مجبور می شوید با "تعهدنامه ده ماده یی" از رزمندگان آزادی در آلبانی، آنها را چهار میخ اسیر خود کنید و به این ترتیب چهره واقعی خودتان را بر ملا کنید. می بینید، که با این "تعهدنامه" هایتان، خودتان را بیش از پیش و ماهیت و درونمایه تان را معرفی می کند و در معرض داوری قرار می دهید. تعهدنامه های شما آدم را به یاد "ذات السلاسل" می اندازد، که آنگونه که در تاریخ آمده است پای سربازان را در برابر دشمن با زنجیر می بستند تا نگریزند.
اما دیگر زمان و دوره اینگونه ترفندها گذشته است. تنها و تنها با سلاح آگاهی و انتخابی آزاد می توان راه های سخت مبارزه را پیمود و با زنجیر و تعهدنامه نمی توان کاری را پیش برد.
آقا و خانم رجوی، شفاف باشید، از خودتان انتقاد کنید، خود را تافته جدابافته ندانید، با یاران و همسنگرانتان صادق باشید و دروغ نگویید، به ارزشهای انسانی و مبارزه انسانی پایبند باشید تا با آن بتوان رژیم ضدکرامت انسانی آخوندی را سرنگون کرد.
از رژیم خمینی عبرت بگیرید که چطور با دیکتاتوری و دروغ و تزویر و ریا ... قبل از هر چیز خودش صدپاره شده و قبل از سرنگونی فیزیکی اش، بلحاظ ارزشی سرنگون شده است و در سراشیبی محتوم سرنگونی است. این سرنوشت هر جریانی است که بخواهد دنبال رو همان ارزشها باشد. عبرت بگیرید، عبرت بگیرید!!!

دریچه زرد گفت...

آقای بهروز
کامنت شما سرلسر دشنام و توهین به خانم مژگان و قابل نشر نیست. نقدی هست بدون فرهنگ دشنام بنویسید منتشر میشود
با درود

ش.س گفت...

بدبختها شما که منتشر نمیکنید ولی بروید نوشته های نقدی دکتر زری اصفهانی این شیرزن شاعر و نویسنده را بخانید تا بدانید چطور از نروماده پنهتان را زده درود بر دکتر زری اصفهانی شاعر و نویسنده انقلابی ایران
http://zariyaddastha.blogspot.fr/

کوچک مصدقی گفت...

درود بر دکتر زری اصفهانی سمبل شعر مقاومت زنان مبارز و شورشی علیه حکومت اخوند و شبه اخوندها هر شعر او یک اتشی است که ریش و عمامه خامنه ای را میسوزاند

esmail گفت...

بهروز جان
صد بار دیگر هم کامنت توهین امیز بنویسی نشر داده نمیشود
میتوانی بخود من توهین کنی
ولی به دیگران نه
چون نمیدانم عکسالعمل و فشاری که تحمل میکنند چیست
امیدوارم قابل فهم باشد

ناشناس گفت...

جناب یغما!
چرا کامنت منو نشر نمیدهی. کلمات بکار رفته در کامنت من برگرفته از کلمات خود این خانمه. چی شده که کلمات را به نرخ خود معنی کنی. معنی این کار چیست؟ حتما معنی این کار را قید کنید تا زیر و بم هر کسی معلوم شود. کامنت من در دفاع از زنان و دختران مجاهدی ست که در آنجا بوده اند و هستند از جمله مادر فرزند شما. خود دانی



اشرف

بهروز ش. گفت...

آقای یغمایی حتما بهروز دیگری بوده.من نقد دیگری ننوشتم وغلط کنم به شما توهین کنم و از بابت توهینهای بقیه بخصوص یاران به شما متاسفم. انتقاد بله ولی توهین نه. چشم حرف شما را گوش میگرم اما لطفا این گونه مقالات سراسر دروغ و فحاشی های نابجا و تف تف تف کردن این خانم هم جلوگیری بفرمایید ممنون میشوم چون فشاری زیاد بر من و خیلیهای دیگر وارد میکند و واقعا درست نیست این همه توهین.

esmail گفت...

بهروز گرامی سپاس و پوزش از اشتباه عزیز
توهین به من مهم نیست
ولی من نمیدانم عکسالعمل روحی کسانی که به آنها توهین میشود چیست. پاره ای بیمارند و برخی زخم خورده و نباید با توهین شخصی آزار داد
پایدار باشی

ناشناس گفت...


آقای بهروز ش!
به احتمال بسیار قوی جناب یغما کامنتهای من را که به اسم اشرف مینویسم با شما اشتباه گرفته اند. که اگر اینطور باشد چه شود. در ضمن کامنت های منتشر نشده من فقط با استفاده از کلمات خود این خانم بوده و بس. حال چرا این کلمات در جایی به مذاق جناب یغما خوش می آید و در جایی دیگر اخ است خود جای بحث دارد. و اصلا چرا جناب یغما نگران عکس العمل و تحمل فشار این خانم است .
جناب یغما! شما دایه مهربان تر از مادر نشوید. دری وری های نوشته شده توسط این خانم به خوبی نشان از تحمل فشار ایشان دارد, جای نگرانی نیست.
همان طور که رژیم شاه در جیب شهدای فدایی دینار عراقی کشف میکرد و آخوندها تریاک و وسایل جلوگیری از خانه های تیمی, این خانم هم دست به کشفیات از نوع شیخ زده, خیالی نیست.
شاه و شیخ رسوا شدند و شکی نیست که دست بوسان ولایت نیز رسوا خواند شد



اشرف

ناشناس گفت...

خانم مژگان پور محسن سلام و خسته نباشید , فکر و آرای شما خانم عزیز در حوزه اندیشه اسلامی که با قلم شیوا و ساده به نگارش در می اید و تلخیصی از دانش و تجارب بشری دیروز و امروز است حقیقتا قبل تحسین است .
در مجموعه نوشته هایتان گاها نیم نگاهی نیز به سیاست و تشکیلات ,....به ویزه به تشکیلات آقای رجوی می اندازید ,, در دو نوشته آخرتان " رقص رهایی و قله رهایی " به همخوابگی آقای رجوی با زنان و دختران جوان متعدد عضو تشکیلات اشاره کرده اید ,نمی دانم چقدر به وثاقت و و اقعیت ان روایات و حوادث اعتقاد دارید, حتما میدانید که تنها راوی ان داستان همخوابگی آقای رجوی با زنان متعدد خانمی است که اتفاقا مطالب بعدی ایشان نقیض آشکار ان روایات به نظر من مجعول می باشد .
خانم عزیز حتما آگاه هستید که بشر برای شناخت هر پدیده ای یا جامعه ای و یا شخصی میتواند با استفاده از علوم عدیده و به ویزه "علیت " به تحلیل درست ان موارد به پردازد .آیا فکر می کنید تشکیلاتی و شخصی با چنان خصایص ضد اخلاقی و ....می تواند پایدار بماند ,آیا در چنین تشکیلاتی زنان و مردان می توانند آزادانه در مقابل شدائد و سختیها مقاومت کنند ( درستی و نادرستی مسیر آنان مورد مناقشه نیست که اتفاقا راقم این سطور به دلائل اختلافات فکری ,سیاسی و تشکیلاتی از ان مجموعه جدا شده ام ) و دهها آیا و سوال دیگر .
معمولا در تشکیلات برای به چالش کشیدن افراد در مواجهه با مسائل و مشکلاتشان و برای هر چه مستحکم شدن اتحاد فرد با رهبری و تشکیلات از روش ها و ادبیات مجازی استفاده میشد و به نظر می رسد همچنان نیز ادامه دارد ,به عنوان مثال در سال ۶۴ شمسی داستان غیر حقیقی زنای محصنه مسعود و مریم را بیان کردند تا نشان بدهند که گناه فردی بالاتر و مخرب تر از گناه تشکیلاتی نیست یا استفاده از واژه هایی همچون رقص رهایی / گیس به گیس شدن با مریم برای تصاحب مسعود / جا پای مریم گذاشتن / به عقد دایمی مسعود در آمدن و...... کاربرد حقیقی این واژگان و روش های مجازی تنها و تنها برای جماع (یکی شدن ) با مسعود رهبر عقیدتی تشکیلات میباشد . این نوع ادبیات در شعر شعرا و عرفای ما بیشتر به چشم میخورد که حتی بعضی شعرا به خاطر سرودن چنان اشعار مجازی به همجنس گرایی نیز متهم شده اند .متاسفانه گاها افرادی چنان صحنه ای را از ان داستان ترسیم می کنند که پنداری آنجا نه یک تشکیلات سیاسی بلکه استودیو تولید فیلم های پورن است .
در پایان به نظرم آثار مخرب کج اندیشی و کج روی آقای رجوی و تشکیلات مربوطه بر جامعه ایران و جنبش آزادیخواهی ان بسا بسا بیش از ان داستان جعلی می باشد
علی ۲۲

ناشناس گفت...

خانم پور محسن با سلام خدمت سرکار و من هم فکر میکنم در تشکیلاتی که به چنین وضعی دچار شده بسا اعمال غریب و عجیب اتفاق میافتد ولی با توجه به اینکه عوامل حکومت کثیف آخوند دست در کار دارد بایدافراد متعهدی چون سرکار با دقت و بر اساس اسناد در این موارد توجه کنند چون در چنین تشکیلاتی که مسلمان هم هست و شرایطش خیلی خیلی دشوار باید نقاب تقوا و ریا بر چهره زد تا افراد باور بکنند ضعفهای اخلاقی رهبرها همه تشکیلات را دچار بحران مینماید و دیگر اینک ترمهای امثال کسانی را که در خدمت جنایت ملاهای پست هستند توجه کنید استفاده نشود با تشکر از شما و نوشته های روشنائی ده شما
نادر. الف.ع هوادار سابق.استرالیا

ناشناس گفت...

با سلام
بابا باور کنید این جماعت فرصت طلب توجیب ریز رجوی ها ارزش اینهمه بحث ندارند ... توجه بفرمایید که خامنه ای رهبر عقیدتی داخلی یه سخنرانی در جهت سرکوب اعتراضات دی ماه 96 میکنه و از یک مثلث !!! نام میبره که مثلا مجاهدینو به عنوان یک راس از مثلث مورد نظرش و شما ببینید جماعت تو جیب ریز یعنی رهبر عقیدتی خارج نشین چه عشقی میکنه که اقا براش تبلیغ کرده !!! دو ولی فقیه بمثابه دو رهبر عقیدتی بهم حال میدن ! اما جنبش بدون توجه به لاطایلات انها به پیش میرود .

ناشناس گفت...

این شیفتگان جماعت رجوی به خدا اگر از واقعیت بیوگرافی سازمان طی 50 تا 57 بدونن همه اون دمبه هایی که به در باسن رهبر عقیدتی اویزون کردن ... درجا اب میشه ! انوقت میفهمن برای کسی سینه زدن که یک ریال در جنبش چریکی ایران قبل از 57 سابقه نداره و فقط و فقط به واسطه بی اطلاعی هواداران در غیاب رهبران اصلی که یا کشته شده بودن یا مارکسیست شده بودن ، راحت ریخته تو جیب خودش و کردن تو مغز همین هایی که فکر میکنن رهبرشون دمبه داره !!!

ناشناس گفت...

قابل توجه رهبرزده های مفلوک ! قبل توجه پامنبری های ولی فقیه داخل و ولی فقیه خارج !
انقدر رهبر رهبر رهبر کنید تا رهبر دونتون دربیاد .

ناشناس گفت...

سرکار خانم پور محسن
تمام تلاش آقای رجوی این بود که موازی با برنامه های جهانی زنان را در سازمان به سطح مدیریت برساند و چون ساختار این سازمان مذهبی بود لاجرم باید روش انجام متناسب با مذهب باشد .
ازدواجها جهت تشکیل خانواده نبود ، محرمیت بود تا زنان سازمان در کنار همسران خود آموزش ببینند تا در موقع مقتضی جای آنها را گرفته سازمان زنانه شود .
چیزی که ( عجیب هم نبود و نیست ) آقای رجوی حساب نکرده بود ، احساسات انسانی بود و اینکه اعضاء انسان هم هستند و عاشق یکدیگر شدند ، پس دستور طلاق داد و مقاومتها شروع شد . نکته دیگر اینکه برای اجرای این طرح چون مکانیکی فکر میکند ، زن بودن به هر چیز ارجحیت داشت و ملاک نه تخصص و تبحر در کار بود بلکه زن بودن شاخص بود پس شروع به حذف فیزیکی افراد کرد تا در واقع رقبای مرد را اگر نمیپذیرند ساقط کند . فرمانده فتح الله یک گناه کبیره داشت و آنهم اینکه مرد بود . رقص رهایی و ... هم شاخصی بود برای اعتراف به وفاداری و از خود تهی شدن زنان . تحت انصار قرار داشتن و از خود بیخود شدن در شخص رجوی .
برای اطاعت کامل و نابود کردن شخصیت انسانی و منحصر به فرد افراد در توان فکری و قوه ابتکار و هوش بحث فردیت و ابطال آنرا مطرح کرد تا اگر فردی راهکار بهتری را پیدا کرد آنرا ضد تشکیلاتی و مخرب احساس کند . برای اینکه مردان مجاهد جرات هیچگونه انتقادی به ایرادات کارها نگیرند او هرگونه مخالفتی که از سوی مردان میشد را نه به حساب احتمال خطا میگذاشت بلکه آنرا مقاومت نرینه سالار معرفی میکرد و اگر زن مجاهدی میپذیرفت که در محاسبه راهکتر خطا کرده به ماماچه مهر طلب معرفی میشد که بدون مقاومت حرف ( حتی صحیح ) یک نرینه را پذیرفته است . اینچنین میشود که اعضای به واقع پولادین سازمان نبدیل به افرادی سرخورده و توسری خور بار می آمدند و زنهای سازمان از ترس ماماچه نامیده شدن به حرفهای هر مردی در سازمان حمله ور میشدند حتی اگر میگفت ماست سفید است . مسعود رجوی مردان سازمان را قربانی ساختار ورود زنان به حوزه مدیریت نمود . چرا این روش ؟ بکی اینکه مسعود رجوی در مقابل چپ ایران ( که معلوم شد تحفه ای هم نیست ) عقده حقارت داشت و دارد ، مجاهدین را ماوراء چپ میدانست و به هر زوری بود میخواست ثابت کند که در این زمینه ( ورود زنان به حوزه رهبری ) از چپها پیشرفته تر است . دوم با ساختار مذهبی فکری و حرام و محرمیت و... راهی جز ازدواج برای آموزش نمیدید . در تفکر او تنها بودن یک زن نامحرم در دفتر یا اتومبیل برای آمزش با یک مرد بدون محرمیت قابل تصور نبود . این نه نوک پیکان تکامل بلکه ته ته تفکر اجتماعی است زیرا در ایران که زیر سایه ملاها له شده نیز چنین تفکری دیگر وجهه اجتماعی ندارد .
حال رهبری به دست مریم و زنان مجاهد در شورای مرکزی هستند ، صاحب نامان و قهرمانان زندان و شکنجه نابود شده اند ولی سازمانی که برای یک امر ساده اینگونه هزینه میکند ، فردا برای تغییرات در یک کشور چند صد هزار اعدامی خواهد داشت تا یک تغییر بوجود آورد ؟ سازمانی که فردیت را که پایه دمکراسی است زیرا تفاوت اندیشه حاصل فردیت است ، چگونه میتواند به دمکراسی معتقد باشد؟ سازمانی که هنوز نتوانسته در درون خود به تساوی زن و مرد دست پیدا کند و مرد را نرینه و... مینامد ، زن را فلان و... لقب میدهد ، چگونه ادعای اعتقاد به برابری زن و مرد دارد ؟ آیا جولیانی و بولتون هم از ضدیت حضرات با فردیت ، تنها ضامن وجود دمکراسی با خبر هستند ؟ اگر آری پس آنها میدانند که چه فاجعه ای با به دست گرفتن قدرت توسط مجاهدین در ایران به واقع خواهد پیوست . گو اینکه شخصا بعید میدانم سیاستمدار آمریکایی دلش یرای مردم ما بسوزد .
آقای رجوی نوک پیکان تکامل نیست و نبوده ، ایشان فردی است که تکامل را اشتباه متوجه شده است، اشتباه اجرا کرده و فقط اصراف کار خوبی است . اصراف در هزینه آنهم انسانی .

بهزاد

محمود گفت...

با درود به همه
اسماعیل گرامی این نظرات یک فرد با ریشه های تفکر مارکسیستی و اساسا غیر مذهبی که اساسا از کودکی هم فرد مذهبی نبوده ام و تعلق خاطر مذهبی ندارم. یعنی از اساس ببه دلیل تاثیر منفی مذهب بر جامعه بشری، مخالف آن هستم و در شرایطی دیگر به مذهب زدایی از جامعه کاملا معتقدم. تلاشها و تحقیقات تاریخی ات در روشن کردن تاریخ اسلام و بخصوص شیعه بسیار عالی و جای تشکر دارد و از این بابت به عنوان یک عضو جامعه بشری و بخصوس ایرانی خود را وامدارت میدانم.
ام____________ا:
امروز مشکل ما آگاهی یا ناآگاهی توده مردم نسبت به دین نیست. مشکل این است که خیل عظیم میلیاردها معتقدی داریم که چه خوشمان بیاد چه خوشمان نیاید وجود دارند. وقتی که پرچم روشنگری را بلند میکنیم بلافاصله این خیل عظیم گویا چوبی را بر سرش بلند کرده ایم پا به فرار میگذارد و مامن و پناهگاهش هم میشود رجاله گان و ستمگران و استثمارگرانی که تابلوی بزرگ دین پناهی بر سردر کاسبی شان نصب کرده اند. عزیزان در این تعادل قوا ناگزیر شنونده های ما ناچیز خواهند بود.
از نظر من امروز در تقابل با جمهوری جرم و جنایت و کثافت آخوندی و در یک واکنش خشمگینانه کور بسیاری پرچم دشمنی را دین و مذهب را برداشته اند و از نوع ادبیات کینه آلودشان نیز این دیده میشود. مشکل اینجاست! ما نباید نقدمان و آگاهی بخشی را با کینه ای که از ملایان داریم قاطی کنیم چون بخشی بزرگی از خیل عظیم میلیونی را بدون اینکه کمکی به آگاهی شان بکنیم را فراری میدهیم.
امروز مشکل بزرگ در ابعاد جهانی این است که ستمگران و حاکمان کل جهان از مذهب به عنوان وسیله ای سیاسی در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی خود ااستفاده سوء میکنند. ما ابتدا باید تلاش کنیم ابتدا دین و مذهب مردم را به عنوان یک موضوع کاملا شخصی به خودشان واگذار کنیم و با شکل مناسب هم در روشنگری علیه آن به صورت اصولی کار کنیم. ولی دشمنی کورکورانه و کینه ورزانه با دین مشکلی را حل نمیکند.
از داعش و طالبان و حشداشعبی و بسیجی و مجاهد و خزب الله ... همینطور بشمار الی آخر همه و همه، هرچند به ظاهر از مایه دین و اعتقاد تغذیه میکنند ولی پایه گذاران و سازماندهندگان آن بسار رذیلانه با به خدمت گرفتن مشتی آدم ساده لوح ولی معتقد دارند اهدف استعماری، استثماری، قدرت طلبی، و سیاست ورزی خود را بپیش می برند. ما فکر میکنیم با افشا دین می توانیم این معتقدین را بیدار کنیم. این تصور اشتباه است. تاثیر آن بسیار بطئی و ناچیز است و حداکثر در درصد بسیار کوچکی در حد یکی دو درصد خواهد بود.
از نظر من باید اهداف سوءاستفاده کنندگان از دین را افشا کرد تا معتقدین نیروز سرباز آنها نشوند. این تاثیر فوری اش بسیار بیشتر خواهد بود تا فلم به دست گرفتن و جد و آباد محمد و علی را جلوی چشم معتقدین دین آوردن.
به نظر من در کنار کار آکادمیک در بررسی تارخی ادیان به لحاظ نظری، باید به افشای سوءاستفاده کنندگان از دین و باور مردم بیشتر بها داد. ولی فحاشی و در غالب آگاهی توهین به باور و عقیده میلیونها و میلیاردها انسان از نظرم بی مسئولیتی و بیتشر تخلیه کینه های شخصی است.

ناشناس گفت...

خانم مژگان پور محسن با درود , سوال شما در باره رژیم حقوقی دریاچه خزر متاسفانه ایراد علمی , عقلی و حقوقی دارد به لحاظ علمی ایران نمی توانست و نمیتواند مالک ۵۰ درصد دریاچه را داشته باشد چون با توجه به شکل هندسی دریاچه ان موقع بنا بر ۵۰ درصد حق مالکیت ایران از وسعت دریاچه سواحل کشورهای آذربایجان و ترکمنستان نیز در اختیار ایران قرار می گرفت ,,هیچ عقل سلیمی هم نمی پذیرد امپراتور قدر قدرتی هم چون شوروی سابق که مالک ۹۰ درصد ساحل دریاچه در اختیارش بود را دو دستی با ایران ضیف ان موقع تقسیم کند ,در هیچ عهد نامه ای سهم ایران از ان دریاچه ۵۰ درصد قید نشده به هیچ عنوان ,,متاسفانه بیشتر اخبار و گزارشات فضای مجازی غیر علمی و احساسی است و بغض کینه نسبت به حاکمان ایران بر باد ده مزید بر علت شده است .با سپاس از زحماتتان .علی ۲۲

ناشناس گفت...

برای اینکه واقعا وزن و نقش و تاثیر اپوزوسیونهای خارج نشین را در مبارزات داخلی متوجه بشوید فرض کنید اینترنت و تلگرام و فیسبوک و فتوشاپ هنوز اختراع نشده بود ! خداوکیلی اصن نامی از اپوزوسیونهای خارج نشین میشنیدید ؟ هرچی ادعا هست یا بصورت تلویزیون ماهواره ایه ! یا تلگرامی ! یا سایتی ! یا فیسبوکی ! یا فتوشاپی ! یا یوتیوپی !

بنابراین همشون کشک هستن . وقتی مردم در تظاهراتشون نام و شعاری از اینها برزبان نمیاورند یعنی چی ؟؟؟؟ یعنی کشک هستن !

مثلا در جنبش مردم کوبا برعلیه باتیستا چیزی کشک نبود چون چگوارا پیشاپیش چریک هایش سلاح بدست روستا به روستا میرفت و میجنگید اما کدام اپوزوسیون مدعی در مبارزه با حکومت پیشاپیش مردم درحال جنگ و رزم هست ؟؟؟ خواهشا خفه خون نگیرین و جواب بدین !

با پیام و اطلاعیه و تلگرام و کوفت و زهرمار از راه دور و از جای گرم و نرم چه کسی نمیتونه مبارزه کنه ؟؟؟

پس قدر مبارزین داخلی را که پیشاپیش مردم صابون زندان و شکنجه و اعدام را در مبارزه با حکومت به تنشون مالیدن بدانید . قهرمانان واقعی همین ها هستند ونه فرصت طلبان قیام دزد خارج نشین کشک .

اگر یکروز اینترنت قطع بشود خارج نشینان کشک محو میشوند ! اگه باورندارید امتحان کنید . اگر فرقی در مبارزات مردم دیدید !

بهلول

ناشناس گفت...

چشممان را روی همه تئوری های علمی و تخیلی مکاتب ببندیم و با استناد به تجربیات اجتماعی خود قضاوت کنیم یعنی برخورد مشخص از شرایط مشخص برپایه برداشت مشخص از وضعیت مشخص .

نا اونجایی که بنده تجربه کردم فقر و فقیر دنبال آزادی و آزادیخواهی نیستن چون عنصرمادی مهمتری براشون مطرحه وان رهایی ازفقرو سیرکردن شکم هست . بنابراین فقروفقیر دنبال عدالت هستند ولی قشر متوسط و تحصیلکرده دنبال آزادی و حرمت آزادی بیان هستند و لذا یک فرد تحصیلکرده از قشر متوسط هم ازادیخواه است وهم دنبال عدالت اما یک فقیر بیسواد مسیله اش عدالت است و شاید مفهومی از آزادی نداشته باشه بنابراین درحال حاضر درایران بخش اعظم قشر متوسط به همراه کل قشر فقیر بسمت سقوط میروند ولذا جنبش بسمت عدالت و ازادی گره خورده و یک کاسه شده اند واین یعنی وحشت رژیم که هم ضد عدالت است و هم ضدآزادی .( اصولا رژیم های ایده الوژیک ضد عدالت و ازادی هستند و نمیتوانند غیرازاین باشند ) حتی اگر شعارش را بدهند فریبی بیش نیست .

بهلول

ناشناس گفت...

بعداز ۵۷ گروههای مذهبی - کمیته ها به ما حمله میکردن و مارا کتک میزدندو بساط نشریات مارا بهم میریختند و غیره و ما جالبه که از اینها به عنوان عیادی امپریالیسم امریکا نام میبردیم ! عافل از اینکه انها عیادی امپریتلیسم امریکا نبودن بلکه افراد پامنبری نادانی بودن که بدلیل افکار ارتجاعیشون ازسوی اخوندها مورد سوء استفاده قرارگرفته بودند ... خیلی از انها در تکامل ! خودشون به جنایتکاران زبده و بیرحم تبدیل شدند و چهره های امنیتی شدند .

امروز خودمان رسما و اگاهانه به نوکری امپریتلیسم امریکا درامدیم !!! و مرتجعین دیروز مارا به همین نام میخوانند !

چرا ؟ برای اینکه ما گرفتارشعروشعارو کیش شخصیت بودیم و فک میکردیم رهبران آگاهی داریم که مسائل را میفهمند وما بایستی پیروی کنیم درصورتیکه چماقداران بس از ۵۷ از لتیه های پایینی خورده بورزوازی سنتی - مسجدی بودند و مارا التقاطی میدانستند و خودشان را پیرو پیغمبر مصطفی ! حال انکه رهبران ما خودشان را پیرو محمد مصطفی میدانستند و چماقداران را منحرف !

جالبه که در نمازوروزه و محرم و شرعیات و حسین خواهی ازهم پیشی میگرفتیم و غیره ... همچنین ما امام را پدربزرگوار میدانستیم و سهت به او احترام میگذاشتیم و به چماقداران که امام امام میکردند میگفتیم خودتان را به امام نچسبانید چون امام بالاترازاین حرفاست ! بخاطر همین توهم ضروضر به امام خمینی پدربزرگوار نامه مینوشتیم واز چماقداران شکوه و شکایت میکردیم و امام بزرگوار به نامه ما توجهی نمیکرد !

گذشت و گذشت تا در نشستهای اشرف و اعلام ذوب شدن در ولایت رهبر عقیدتی  تدریجا متوجه شدم که رهبری ما اب توشه ! میخواد ازما یه مشت چماقداربرای بقاء و کیش شخصیت خودش درست کنه که تنهاهنرمون نه تنها تایید ایشون و بانوی ایشون باشه بلکه فردیت هم نداشته باشیم و دربست نوکر اقاوخانم باشیم ! اینجابود که گفتم بفرما ( یعنی به اینهمه خودخواهی بیلاخ دادم ) و زدم بیرون و ضمن حفظ مرزمندی بارژیم اتفاقا فردیت درخودمو تقویت کردم بطوریکه امروز متوجه شده ام که جماعت رجوی مانع وحدت اپوزوسیون هستند و ازاین بابت غیرمستقیم درخدمت بقای رژیم اخوندی ولذا خوشحالم که زدم بیرون .

غریبه

ناشناس گفت...

برای رسیدن به هدف وسیله مهم نیست اما انان که از وسائل ناپاک استفاده میکنند مجبورن هدف خودرا به قیمت ظلم و تعدی بر انسانها حفظ کنند درحالیکه هدفشان اجرای عدالت در جامعه انسانی بوده است ! بنابراین خیلی از ظالمین قبلا ازادیخواه بوده اند که انتخاب وسائل ناپاک برای رسیدن به هدف از انان هیولا ساخت....

تاریخ مملواست از نمونه های ان .

براریکه قدرت نشستند ... ظلم کردند .... و کاخهایشان بوسیله مردم شورشی برسرشان خراب شد درصورتیکه روزی خود شورشی بودند و متنفراز ظلم !

تاریخ پراست از نمونه های مشابه .

بنابراین هیچ چیز مقدس نیست و هرچیزی تا زمانی که از حقوق انسانی انسانها عدول نکرده قابل احترامه درغیراینصورت محق به نابودی است .

خمینی که از فاصله کاخ و کوخ میگفت مقبره اش به قیمت فقر مطلق میلیونها انسان ساخته شد ... انقلابیونی که از ازادی انسان میگفتند خود فردیت انسانهارا له کرده و انان را برده مطیع خود ساختند ! امثال جلال ال احمدهایی که با تنفر غربزدگی را به استهزا میگرفتند با تیپ غربی کلاس ضد غربی میگذاشتند ... امثال همنشین بهار که دم از ثبت وقایع تاریخی میزنند خود درقضاوت تاریخ جعل و تحریف وارد میکنند ... بسادگی راست و دروغ هارا بهم میبافند چون فکرمیکنند تاریخ مجموعه ای از ذهن انهاست !

اما ... اما ... جریان ضد ظلم و جور در خون انسانها میجوشد و چون سیل تا نابودی کامل ستم به پیش میرود ... گاه لنگان لنگان وگاه تیزپا ... اما توقفی درکارنیست .

قابل توجه همه مرتجعینی که به قیمت ظلم و دروغ تسمه از گرده مردم کشیده اند .

غریبه



ناشناس گفت...

به شعارهایی که در جنبش خودجوش مردم شریف ایران سرداده میشود توجه بفرمایید ... ایا این شعارها را در سابقه ۴۰ ساله اپوزوسیون تاکنون خوانده یا شنیده اید ؟

 پشت به دشمن - روبه میهن

دشمن ما همینجاست - الکی میگن امریکاست

مسئول ناکس - مسئول جاکش

مرگ بر جمهوری اخوندی

مرگ بر دیکتاتور

حسین حسین شعارشون - غارت و دزدی کارشون

و بسیاری شعارهای مشابه دیگر ....



ایا بازهم اپوزوسیونهای مدعی ! میتوانند به دروغ و گزاف و بلوف و ژست ادعا کنند که رهبری دست ماست ؟ درحالیکه حتی یک شعار و حتی ردپای یک شعار از اپوزوسیونهای جورواجور وجود ندارد .

البته تا حدودی نام رضا شاه و رضاپهلوی برده شده اما عمومیت ندارد .

واقعیت اینه که مردم عزم جزم کردن تا جمهوری اسلامی را واژگون کنند و همگی شان قهرمان هستند و بسیاری از قهرمانان شان در بازداشت و زندانند . صدها تن  از دختران و زنان جوان در میدان نبرد هستند و شناخته شده اند .

هیچ ردی از اپوزوسیون در جنبش مردم وجود ندارد واین مایه مسرت است که برای اولین بار درتاریخ مبارزات ایران میبینیم که مردم و جوانان صدها فرسنگ از اپوزوسیونهای پوشال مدعی به لحاظ تفکر و آگاهی جلوترند ... اتفاقا یکی از ویژگی های این جنبش غیر ایده الوژیک بودن ان است و طبعا دوطیف اسلامی را به لرزه و نگرانی میاندازد :

اول جمهوری اسلامی بعنوان ارتجاع غالب با یک مشت ادمکش .

دوم مجاهدین بعنوان ارتجاع مغلوب با یک مشت " بریده چاپلوس".



زنده و پایدارباد مبارزات مردم برعلیه جمهوری اسلامی



خاکزاد ( مجاهدسابق)

ناشناس گفت...

آقای یغمایی پس از مدتها سلام.
مدتها پیش از جمله نوشته بودم: "به تجربه نسل پیشا خود و خودمون اگه عنایتی بکنیم خواهیم دید به محض اینکه از سوراخ شاه گزیده شدیم چپیدیم تو سوراخ امامت خمینی و با گزیده شدن از خمینی تپیدیم تو سوراخ خاص الخاص رجوی! حالا هم بعد از نیش رجوی، داریم زورکی خودمون رو می تپونیم تو سوراخ رژیم کاستی ساسانی که پدر جد رژیم خمینی و رجوی بوده! یا اینکه دخیل می بندیم به اون بابا که با کشتن نیای نسبتاً دمکراتش اولین امپراطوری تاریخ رو برپا کرد و اونقدر جنگ طلبی کرد که سرش رو تو جنگ با یه خانم به ضرب شمشیر از دست داد! به این میگن برخورد پاندولی! واسه همین میگم شرم بر اونهاییکه نظر مخالف رو سانسور می کنن و هرگاه بتونن تنها به قاضی میرن و حالا که دیگه شکر خدا فحش چارواداری نمی نویسند، چندتا متلک حواله نظر مخالف می فرمایند و آستین این خانوم رو نارفیقانه باد می کنند!"

جواب شما اما سانسور و تهمت و افترا بود و بس! راستی حالا که با کمی فاصله به سانسور و تهمت و اتهام و فحاشی های گذشته تون به من نگاه میکنین، پیش وجدانتون راحتین یا خودتون رو کمی مثل رجوی می یابین؟! برادرجون از من که گذشت اما امیدوارم با دیگرون باانصافتر رفتار کنین!

رفیق سائل.

ناشناس گفت...

‌وقتی یک سازمانی که چهل ساله رهبرانش رفتند خارجه ادعای آلترناتیوی دارن چرا بازدیدکنندگان سایتشون و سخنرانی های رهبرانشون بیش از ۱۰۰۰ ( اصلن بگو ۱۰ هزار) نداره ؟

۱/چرا تاکنون درایران حتی یک تظاهرات ۱۰۰ نفره نتونستن بزارن درحالیکه یکروزدرمیان درسراسرایران با اعتراضات کارگری و معلمین و مالباختگان و بازنشسته شدگان و دانشجویان مواجه هستیم ؟

یک آلترناتیو وقتی رهبرش یک پیامی میدهد حداقل باید یک میلیون پیام را بخوانند ونه ۲۵۰ نفر !!!

یک آلترناتیو باید با همه گروههای اپوزوسیون حتی تاکتیکی روابط صمیمی داشته باشه ونه عینهو هوو با حسادت و بخل با شاخص های جنبش برخوردکنه و کمرنگشون کنه !

خاک برسر آلترناتیوی که سال تا سال نامی از مبارزین داخل کشور نمیبره اما خودشو درخارج زیرذره بین گنده گویی میزاره ! و هزاران مبارز در میدان و زندان را نمیبینه !

۲/ این آلترناتیو مدعی دهن پاره تولیداتش درطول این چهل سال چه بوده ؟

صرف نظراز دعاوی خودش مبنی بر جهانی شدن و ازاین مزخرفات ایا درعمل جز تولید "بریده مزدور" برای رژیم و تولید " بریده چاپلوس " برای خودش خروجی دیگری داشته است ؟

ایا جز تاریخچه سازی مملو از تحریف برای نیروهایش کارموثر دیگری انجام داده ؟

اسا جز پراکندن تخم تفرقه در میان دشمنان رژیم اقدام موثر دیگری کرده است ؟

ایا جز نوشتن مقالات و انتشارکتب گمراه کننده توهین آمیز به یاران قدیمی اش خروجی دیگری داشته است؟

ایا جز دروغ به اعضا مبنی بر ادعای استقلال ! و پنهانکاریهای خائنانه سراپا وابستگی زبونانه حرکت دیگری داشته است ؟

ایا تاکنون انتقادازخودکرده که چرا القاب قهرمانانه به خمینی جلاد نسبت داده بود ؟( مانند مجاهداعظم و پدربزرگوار و سمبل شرف ملی و رهبرانقلاب و یک دوجین القاب مشابه دیگر )

۳/

این سازمان نمیتونه الترناتیو دموکراتیک باشه چراکه سیستم ان شورایی نیست و برپایه تبعیت جمع از فرد ( ولایت فقیه - رهبرعقیدتی) گذاشته شده و هیچ یک از اعضاء نه تنها حق انتقاداز رهبری ندارند حتی حق داشتن همسر رانیز ندارند ! حتی اختیار خوابشان دست خودشان نیست !  دراین تشکیلات ضددموکراتیک اخوندی یکنفر وراجی میکنه بعنوان رهبری و اطرافیان چاپلوس بیانات ایشان را داخل اعضاء میبرند !( درست مانند سیستم حاکمیتی جمهوری اسلامی - ولی فقیه )

دراین سازمان رای گیری ها مانند کره شمالی و یا مانند فقهای شورای نگهبان رژیم ازقبل دیکته میشود و ۱۰۰ درصد رای مطابق نظر رهبر صادرمیشود !

دموکراسی دراین سازمان تعریف ایده الوژیک  دارد و نه علمی ! واژه دموکراتیک لقلقه زبان انهاست ونه اعتقاد مغزشان !

دموکراسی انان مانند مفهوم ازادی درنظر خمینی است ( عقیده و بیان ازاداست مشروط براینکه خمینی ان را تایید کند !)  معلوم میشود هنوز خمینی درون رهبران بالا نیامده است ! وتا خمینی درونشان بالا نیامده همین اش است و همین کاسه .



بهرام جان