دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۸ فروردین ۲۱, چهارشنبه

فردوسی پرچمدار هویت ملی ایرانیان. وفا یغمایی، مردوآناهید، هلمند اربابی و مانی

۷ نظر:

ناشناس گفت...

اگر یعقوب لیث را شاخه سیاسی - نطامی هویت ملی ایرانیان قلمداد کنیم بی شک فردوسی شاخه فرهنگی - حماسی ان بشمار میرود .
هیچ مبارزه ای با افتخارتر از ان نیست که برای هویت ملی خود با متجاوز ایده الوژیک اسلامی مقابله کنیم . هویت ملی یعنی عدالت ، ازادی ، صلح ، غیرت و اگاهی .
فردوسی زبان متجاوزرا تغییر داد
یعقوب متجاوز را از سرزمین اجدادی مان راند
ماهم باد دوباره تلاش انان را تکرارکنیم .

ناشناس گفت...

مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم !
مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .

ناشناس گفت...

مردم تعجب میکنن از اینکه مسیولین درجه یک مملکت با وجود دهها هزار بی خانمان و سیلزده میان پشت تریبون میگن تحت هرشرایط به عراق و لبنان کمک میکنیم !
مردم باید بدونن که مسیولین ردجه یک مملکت عراقی هستند . ایکاش همه مردم میدانستن که اینها ایرانی نیستند .

ناشناس گفت...

من ۳۵ سال پیش یکبار از بزرگی فردوسی گفتم اما مسئولم با کنایه و خنده بهم گفت : شاهنشاهی شدی !
منم با کنایه و خنده بهش گفتم از پیروی پیغمبر بهتره !
الیته او واکنشی نداشت چون اولا بچه محل بودیم دوما هردو زمینه و علاقه اسلامی مان بسیار ضعیف بود و خیلی باهم راحت بودیم و خیلی نطرات متفرقه بینمان جریان داشت . اتفاقا یکبار هردو مقاله مسعود درباره نحوه مسلمان شدن ایرانیان را در منزل پدری ما میخواندیم که تعجب کردیم چون نوشته بود ایرانیان از اسلام استقبال کردند ! یادمه بهم نگاه کردیم و به هم زل زدیم و من گفتم برای این طرز فکر باید فعالیت کنیم ؟ او هم گفت اینارو مسعود نوشته تا رژیم بهانه نداشته باشه و خلاصه ماستمالی شد اما ته دل هردومون چیز دیگری بود . وقتی مسعود ایات قران را با احساسات قرائت میکرد به دوستم میگفتم بخاطر رژیم نیست بلکه مثل رژیم به این مزخرفات اعتقاد داره و داشت . بعدها هردو بعداز دربدری های بسیار و پارک خوابیدنهای طولانی و نظائر ان از مزخرفات ایده الوژیک سازمان کات کردیم ودر جبهه دیگری به مبارزه ادامه دادیم . واقعا کسرشان بود که اسم خودمونو مبارز و پیشتاز بزاریم بعد بگیم ایرانیان از حمله و تجاوز اعراب استقبال کردند ! یعنی خاک پاشیدن بر مبارزات بابک ها و یعقوب لیث ها و بیخودنبود که شاهنامه درسازمان تابو بود . الان تابو نیست اما مهم هم نیست .

ناشناس گفت...

خلاصه ۳۸ سال پبش شاهنامه درسازمان تابو بود .
وقتی عاشورا و حسین و علی حرف اولمون بود طبعا شاهنامه جایی نداشت .

ناشناس گفت...

مشکل از اینجا آغاز شد که خام بودیم و هالو و حرف و شعارهای تبلیعاتی اما بی محتوا و بی پایه چهارتا رهبران سیاسی را قبول کردیم . درطول زمان متوجه شدیم که هیچی حالیشون نبوده و ماهم بخاطر تهی بودن خودمون فکر میکردیم اونا حالیشونه !
وگرنه سی ماه با خمینی سیاست مماشات نمداشتیم .یعنی رهبران حالیشون نبود .

ناشناس گفت...

ناشناس عزیز
الان هم شاهنامه فردوسی در سازمان ارزشش خیلی از قران کمتر است و هنوزهم در باطن امرتابوست اگرچه درظاهر سازمان از پاسارگاد و کوروش هم میگوید اما فقط فرصت طلبی است و ظاهرسازی .