۱۴۰۳ آذر ۲۹, پنجشنبه

غزل های یلدا اسماعیل وفا یغمایی


یلدای مست
شبانگهان چو به یلدای مستت آويزم
به جان عشق! زمستي دگر نپرهيزم
اگر چه از سر مستي هزار شعله‌ي مست
به نام و ننگ و به ايمان و كفر انگيزم ـ
كه هيچ راه گريزي نمانده است مرا

مگر زشب به شب گيسوي تو بگريزم ـ
كه بررخان خودافشانده اي چوروح شراب
و من ستاره ز مژگان بر آن فرو ريزم
در اين دقايق مرموز كاندرين ظلمات
ز شعر و شور و سرود و ستاره لبريزم ـ
و بر لبم شكفد ماه و گل به بوي بهار
اگر چه خود دگر از برگهاي پائيزم
ميان گيسوي اوخفته ام «وفا» و مباد
كه تا پگاه قيامت زخواب برخيزم


یلداست شب
چندان حكايت شب زلف تو سر كنيم
تا اين شبانه را به هوايت سحر كنيم
يلداست شب، چه چاره مگر در طريق عشق
با ياد دوست قصه خود مستمر كنيم
خنديد مدعي كه به قيد توأيم ليك
با بال عشق هفت فلك زير پر كنيم
در خلوتيم و سر به گريبان و روز و شب
در اشك خويش در دل توفان سفر كنيم
عمري نياز آه ز دلها به لب رساند
جانم به لب رسيد! طريقت دگر كنيم
آهي بر آوريم بر اين خاك بي نياز
وين ابر غم به شعله آن پر شرر كنيم
با مدعي حكايت اخلاص سر مكن
تا كي حديث سرو سهي با تبر كنيم
در گوش من روايت دوزخ مخوان«وفا»
ما با سرشك خويش از آتش گذر كنيم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان برای جلوگیری از سوء استفاده سیستم کنترل نظرات فعال است.
دوستان. کاربران
وبگاه دریچه پذیرای نظرات با نام حقیقی یا نام مستعار است بنابر این:
کامنتها در صورت
*بدون نام حقیقی یا مستعار داشتن
*توهین به اشخاص
*افشای مسائل خصوصی زندگی اجتماعی، و شخصی دیگران
*تهمت زدن بدون مدرک و سند
*توهین به ملیتها
*توهین به اعتقادات مذهبی دیگران
* بکار بردن کلمات رکیک
* بی ارتباط بودن کامنت با موضوع
منتشر نخواهد شد
طبعا میتوانید بدون تهمت و توهین و تحقیر و در ارتباط با موضوع با زبانی روشن و رادیکال و بی تعارف به نقد و بررسی بپردازید
با تشکر
دریچه زرد