غزل اسماعیل وفا یغمائی
غزل اسماعیل وفا یغمائی
چه شود به خلوت خود اگر، به شبي سيه بكشانمت
نه گلاب وگل، كه به مقدمت، دو سه جام مي
بفشانمت
در خانه ببندم و پرده ها، بكشم به پشت دريچه ها
كه كسي نبيند و جامه ها، بدرانيم! بدرانمت
فكنم، فكني همه در شرر، كه چو كفر و دين همه سر
به سربشوند شعله و شعله ور، پس از آن بسي بستانمت
زتنت به بوسهي بي امان ،زتو جان و جان بدهم به
تو
كه چنانكه از تو چشيده ام، زتن و زجان بچشانمت
چو بجز من و تو و جز هوس، به سرا، نه شيخ و نه
هيچكس
زپي تو همچو گذشته ها، بدوم من و، بدوانمت
تو چو آهوان گريز پا، چو پلنگ تشنه من از قفا
برسم كه كشًم ترا و ولي، نكًشم به بر بٍكشانمت
چو درخت ميوهي باغ عدن، بكشم به برتن نازكت
ونهان ز ديدهي باغبان، بخمانمت بتكانمت
چو زميوه هاي تو خسته شد، لب و دست و ديده ي
تشنه ام
بنشينمت به مقابل وبه هزار واژه بناممت
گل من دلم ،دل من گلم ، عسل و گلاب و مي و هلم
مه و موج و كشتي و ساحلم، چه بگويمت چه بخوانمت
تو بگو چگونه بنوشم از، نه لبت، دو چشم سياه تو
كه تو بيكرانه به حسني و من ناتوان نتوانمت
تو بگو كه چگونه ميتوان، به نهايت تو رهي گشود
مگر آنكه ز راه «وفا» شبي، بشناسمت، و بدانمت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان برای جلوگیری از سوء استفاده سیستم کنترل نظرات فعال است.
دوستان. کاربران
وبگاه دریچه پذیرای نظرات با نام حقیقی یا نام مستعار است بنابر این:
کامنتها در صورت
*بدون نام حقیقی یا مستعار داشتن
*توهین به اشخاص
*افشای مسائل خصوصی زندگی اجتماعی، و شخصی دیگران
*تهمت زدن بدون مدرک و سند
*توهین به ملیتها
*توهین به اعتقادات مذهبی دیگران
* بکار بردن کلمات رکیک
* بی ارتباط بودن کامنت با موضوع
منتشر نخواهد شد
طبعا میتوانید بدون تهمت و توهین و تحقیر و در ارتباط با موضوع با زبانی روشن و رادیکال و بی تعارف به نقد و بررسی بپردازید
با تشکر
دریچه زرد