۱۴۰۳ شهریور ۲۱, چهارشنبه

در این شبانه ی غربت اسماعیل وفا یغمائی

 


در این شبانه ی غربت

اسماعیل وفا یغمائی

در این شبانه ی غربت چو شمع باید سوخت

مگر شراره ای از اشک در گذر افروخت

میان اشک و غریبی گذشت عمر و دریغ

کسی کز این همه درسی به سالها ناموخت

چه میکنیم درین شب که در افقهایش

مدام دیده  بباید به سرزمینی دوخت

که آب و آتش و باد و هوای او را شیخ

به امر دین و خدا و رسول خویش سپوخت

غریبه ام من و اینجا غریب خواهم مُرد

چنان شما که شرف را به بیشرف نفروخت

کلنگ گور کنان نغمه خوان به گورستان

خوشا کسی که از آنان حقیقتی اندوخت

مرا ز امن و امان و مرا ز عمر دراز

سخن مگو که مرا پیش از این تمامی سوخت

مرا زعشق سخنُ؛ این وطن بُوَد ای یار

وفا ز بانوی ایران حدیث عشق آموخت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان برای جلوگیری از سوء استفاده سیستم کنترل نظرات فعال است.
دوستان. کاربران
وبگاه دریچه پذیرای نظرات با نام حقیقی یا نام مستعار است بنابر این:
کامنتها در صورت
*بدون نام حقیقی یا مستعار داشتن
*توهین به اشخاص
*افشای مسائل خصوصی زندگی اجتماعی، و شخصی دیگران
*تهمت زدن بدون مدرک و سند
*توهین به ملیتها
*توهین به اعتقادات مذهبی دیگران
* بکار بردن کلمات رکیک
* بی ارتباط بودن کامنت با موضوع
منتشر نخواهد شد
طبعا میتوانید بدون تهمت و توهین و تحقیر و در ارتباط با موضوع با زبانی روشن و رادیکال و بی تعارف به نقد و بررسی بپردازید
با تشکر
دریچه زرد