خوش می درخشد آذرخش. اسماعیل وفا
خوش می درخشد، آذرخش
در هرای پرغوغای بی پروای رعدها
میان جان ما،میان چشمان ما
میان آرمان ما و ایمان ما
و میان آغاز ما و پایان ما
هنگام که باران بر گورهامان می بارد
و ما هنوز خاموشیم
چه بسیار چه بسیار چه بسیار
تاختیم وساختیم و افروختیم و سوختیم
و هنوز نیز می سوزیم
اگر چه در خاکستر نیمگرم خویش
و می نگریم از پس پرده های اشک
که خوش می درخشد آذرخش
و دریغا! رفیقا
که ندیده ای و دیده ام
که آغازش در خون و وهم و خیال پا سفت کرده است
و پایانش در خرافه و محال
و درنیمراه آغاز و پایانش
مائیم که سوخته ایم و می سوزیم
و مائیم که مرده ایم و میمیریم
و مائیم که خاکستر شده ایم و خاکستر می شویم
و مائیم که بر گورهای خویش گریسته ایم و می گرییم
خوش می درخشد آذرخش
و بادا آذرخشی دیگر
و تندری
که ترانه ای دیگر سر کند
خوش می درخشد آذرخش
بیست آوریل دوهزار و نه
در هرای پرغوغای بی پروای رعدها
میان جان ما،میان چشمان ما
میان آرمان ما و ایمان ما
و میان آغاز ما و پایان ما
هنگام که باران بر گورهامان می بارد
و ما هنوز خاموشیم
چه بسیار چه بسیار چه بسیار
تاختیم وساختیم و افروختیم و سوختیم
و هنوز نیز می سوزیم
اگر چه در خاکستر نیمگرم خویش
و می نگریم از پس پرده های اشک
که خوش می درخشد آذرخش
و دریغا! رفیقا
که ندیده ای و دیده ام
که آغازش در خون و وهم و خیال پا سفت کرده است
و پایانش در خرافه و محال
و درنیمراه آغاز و پایانش
مائیم که سوخته ایم و می سوزیم
و مائیم که مرده ایم و میمیریم
و مائیم که خاکستر شده ایم و خاکستر می شویم
و مائیم که بر گورهای خویش گریسته ایم و می گرییم
خوش می درخشد آذرخش
و بادا آذرخشی دیگر
و تندری
که ترانه ای دیگر سر کند
خوش می درخشد آذرخش
بیست آوریل دوهزار و نه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر