رویای بهاری. اسماعیل وفا. و برای مرضیه عزیزم
مرضیه هنرمند بزرگ مردم ایران در آغاز بهار متولد شد و «هنگامه» یگانه دختردردانه او در آغاز این بهار به ابدیت پیوست .بر سر خاک هنگامه نخواستم مزاحم او شوم و بر خستگی اش بیفزایم اکنون این غزل را به مرضیه و یاد هنگامه عزیز هدیه میکنم که ما بوده ایم هستیم و خواهیم بود. مرگی در کار نیست تنها تحول است و بس.اسماعیل وفا
مرضیه هنرمند بزرگ مردم ایران در آغاز بهار متولد شد و «هنگامه» یگانه دختردردانه او در آغاز این بهار به ابدیت پیوست .بر سر خاک هنگامه نخواستم مزاحم او شوم و بر خستگی اش بیفزایم اکنون این غزل را به مرضیه و یاد هنگامه عزیز هدیه میکنم که ما بوده ایم هستیم و خواهیم بود. مرگی در کار نیست تنها تحول است و بس.اسماعیل وفا
خوابم به گل نشست و بهار آمدم به خواب
با جامه اي ز شبنم و لبخند و آفتاب
با چهره اي ز برگ گل و بويپاك خاك
با ديده اي ز نرگس و اشكي در آن ،گلاب
در آن گلاب و اشك چه ديدم چو در چكيد
از چشم او به ديدهي من در عميق خواب
محرم نمانده هيچكس اي يار ورنه آه
مي گفتم آنچه بود در آن اشك در حجاب
با من بهار گفت: نگه كن !چه بوده اي
گه باد و گاه آتش وگه خاك و گاه آب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر