پيروی از نجيب جانوری
به که از بيشعور راهبری
ناشناسندگان که راهبرند
کاروان را به پرتگاه برند
چون نداری ز راهی آگاهی
پيروان را مبر به بيراهی
نکشد قوم را به راه هلاک
جز بد انديش جاهل بی باک
مرد، اگر بخرد است، لج نکند
کارها را ز لج فلج نکند
به که از بيشعور راهبری
ناشناسندگان که راهبرند
کاروان را به پرتگاه برند
چون نداری ز راهی آگاهی
پيروان را مبر به بيراهی
نکشد قوم را به راه هلاک
جز بد انديش جاهل بی باک
مرد، اگر بخرد است، لج نکند
کارها را ز لج فلج نکند
بیست و شش سال پیش دربیست وچهارم اردیبهشت سال 1363استادی از استادان ادب پارسی، حبیب یغمایی، پس از سالیان دراز خدمت به فرهنگ و ادب ایران به سفر رفت. اولین باردرسال 1338 شمسی و دردر گذشت میرزا اسماعیل هنر، بزرگ خاندان، او را دیدم. سه شبانه روز، با پدرم از سراوان تا خور راهی دراز را آمده بودیم تا در مجلس سوگ مردی که پدرم نام او را بر من گذاشته بود شرکت کنیم! حبیب را در مجلس سوگی که درخوردر خانه مشهور یغما جندقی وبه همت همسرش بانوی نامدار و بزرگ و نیکنام بیابانک تهمینه(تمیمه)برگزار شده بود دیدم و تصویری نه چندان پر رنگ از او در ذهنم باقی ماند. مردی پنجاه و هشت ساله و در اوج عزت و احترام که نهایت احترامی که سایرین به او می گذاشتند مرا که کودکی شش ساله بودم متوجه کرد با انسانی متفاوت با دیگران روبرو هستم....***به یاد و در بزرگداشت حبیب یغمائی.اسماعیل وفا یغمایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر