چه شود به خلوت خود اگر، به شبي سيه بكشانمت
نه گلاب وگل، كه به مقدمت، دو سه جام مي بفشانمت
در خانه ببندم و پرده ها، بكشم به پشت دريچه ها
كه كسي نبيند و جامه ها، بدرانيم! بدرانمت
فكنم، فكني همه در شرر، كه چو كفر و دين همه سر به سر
بشوند شعله و شعله ور، پس از آن بسي بستانمت
زتنت به بوسهي بي امان ،زتو جان و جان بدهم به تو
كه چنانكه از تو چشيده ام، زتن و زجان بچشانمت
چو بجز من و تو و جز هوس، به سرا، نه شيخ و نه هيچكس
زپي تو همچو گذشته ها، بدوم من و، بدوانمت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر