دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ اسفند ۱۸, چهارشنبه

ای تازه فقیه سخت دیر آمده ای.اسماعیل وفا یغمائی. باز خوانی بمناسبت هشت مارس

اینک که زمکتب تو من راست فراغ
بگذار بر افروزمت از راست، چراغ
یکبار ز جام تو کفی نوشیدیم
صد بار نمودیم ترا استفراغ
**
دیدم رندی به صدر منبر بس لاغ
از ظلمت مذهب به کف خویش چراغ
گوید که منم: راهنما تا خورشید
آمد بانگی که: رحمت حق به الاغ  

۵ نظر:

فاطمه امینی گفت...

اسماعیل عزیز سلام،

من از تو صمیمانه و قلبا تشکر می کنم که با این رباعیات سخن از دل ما می گویی. این شعر عصاره عصیان حافظ و خیام است در عصر ما، بخاطر ظلم و جوری که از شیخ و شیخواره متحمل شدیم. سه نسلی که قربانی مطامع این دو شدند و عجب اینکه هردو به قربانیانشان می بالیدند. شیخ مدعی بود که با اعدام آنها، آنها را از عذاب آخرت نجات می دهد و شیخواره نیز مدعی "پرداخت" به آنها بود که با چنگ زدن به ریسمان رهبری اش توانسته اند به فلاح و رستگاری اخروی برسند. عجب مشابهتی!! هر دو با تمسک به مذهب و گذر از روی پلی از اجساد این سه نسل تلاش کردند تا به قدرت سیاسی برسند.
هر دو هم به هیچکس جز خدا!! خود را پاسخگو نمی دانند!!
شیادی هر دو بی نظیر است زیرا آبشخوره اندیشه هردو گندابی است بنام مذهب و با چنگ زدن به آن در پی فریبکاری خلق و روزگار. غافل از آنکه پته هر دو رو شده. رژیم آخوندی که سالیانی است با اعدام ها و شکنجه ها و نابود کردن همه هستی یک ملت و مملکت، از نظر اجتماعی و تاریخی ساقط شده و منفور قاطبه مردم ایران است و شیخواره هم با قرقره کردن آنچه که آخوند سالها جویده و نشخوار کرده است در پی کسب وجهه است. گویا که مردم در این سی و پنج سال کور و کر و گنگ بوده اند و عملکرد آنها را ندیده اند.
ندیده اند که چطور با شنیع ترین عملکردها و ازدواج و طلاقی که هنوز که هنوز است در درون خودشان مضمون اصلی هم نشستهای تشکیلاتی شان است و سعی در توجیه بدنه تشکیلات با خرد کردن شخصیت و احساسات عمیق انسانی شان کردند و با فرافکنی، آنها را قربانیان جنسیت و فردیت و خمینی قورت داده خواندند و در این حیص وبیص خود را رهبر عقیدتی و رهبر خاص الخاص.

ندیده اند که چطور در پی آن، همه نیروهای سیاسی را بجای جذب با عناوین گوناگون همانند چپول های ...، پلقی و میانه باز و معتاد خمینی و فرو مایه و اطلاعاتی و....سعی به جارو کردن از صحنه سیاسی کردند.

ندیده اند که در درون تشکیلاتشان چطور همه بدنه را به مشتی برده و بقول خود آقا کلفت و نوکر یا کنیز و غلام تبدیل کردند.

ندیده اند که در درون تشکیلاتشان چطور ملاک و معیار صلاحیتها نزدیکی و دوری از رهبری شد. بطوریکه فرمالیزم تا بدان درجه رسید که هرکس حتی اگر تظاهر به عشق به رهبری می کرد می توانست جایگاه تشکیلاتی بالاتری را از آن خود کند.

ندیده اند که شورایی را برپا کردند که در آن فقط یک مشت لاف زن و گزافه گو و نون به نرخ زمانه خور و فرصت طلب باقی مانده اند که آنها هم غالبا با مجیزگویی های تهوع آور تلاش می کنند خود را به خانم رِِییس جمهور نزدیک تر نشان دهند و نصیب بیشتری از استخوان پاره یی که جلویشان پرت می کنند ببرند.

و باز ندیده اند که آنقدر امر بر خانم رییس جمهور مشتبه شده است که گویا خود را واقعا تافته جدا بافته می داند و دچار توهم است که حرف نویی آورده و رهبر عقیدتی همه زنان و البته مردان عالم است. کافی است به فیلم های صحبتهای نوشته شده برای ایشان نگاه کنید و ببینید چطور با تبختر راه می رود و به کسانی که بصورت اجاره یی در این سخنرانی ها حاضر شده اند ناز و ادا می فروشد.

فاطمه امینی گفت...

قسمت دوم:

یک مشت مفلوک و درمانده را جمع کردن و به آنها فخر فروختن و با پول های باد آورده پز سیاسی دادن که دردی از دردهای این ملت ستم دیده را درمان نمی کند. اما چه می شود کرد که حضرتش سخت دچار توهم است و این توهم بی خود نیست. آه دل پدران و مادرانی که فرزندانشان را این زوج با قساوت تمام به سلاخ خانه های رژیم آخوندی فرستادند و آنها هم با بی رحمی مادون انسانی و شقاوتی بی حد و مرز دریدند و تکه و پاره کردند. بالاخره این آه ها در جایی دامن فرد را می گیرد و قطعا این توهم زاییده و برآمده از آن قساوت است. قساوتی که اوج نقطه بی مسوولیتی و گوسفند و ابله فرض کردن بدنه سازمان بود. خودشان گفته بودند که باید همه بدنه امضا خون و نفس بدهند تا ماهرکاری خواستیم انجام دهیم.
حالا هم که پس از سی و پنج سال گویی آب از آب تکان نخورده و یکبار حاضر نیستند خودشان و عملکردشان را در طبق نقد حتی بدنه سازمان بگذارند چه رسد به مردم. این است عملکرد رهبر جامعه بی طبقه توحیدی، رهبری عقیدتی، رهبری خاص الخاص، مسوول شورا و رییس جمهور شورا و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی و فرمانده... رهبر... رییس ...امام زمان و ...فقط به خدا پاسخگو و ... طراح این تئوری که رهبری به پایین پاسخگو نیست، هرنوع پاسخگویی به پایین اوج فرمالیزم است و اگر قرار بر رای گیری در درون تشکیلات باشد من نیستم و هرکه ایرادی ایدیولوژیک، استراتژیک و سیاسی که سهل است، شک در تاکتیک های طرح شده از جانب حضرات گرفت را با انگ خمینی قورت داده و غیره سعی در کوبیدنش کردند.

باید به این خانم گفت قاچ زین را بچسب اسب سواری پیشکشت.
خانم شما فکر می کنی با این اداها در دل زنان ایرانی در داخل و خارج کشور و هموطنان اسیرمان جا باز می کنی و خریداری پیدا می کنی. کجاست همدردی واقعی شما با بی خانمانها، با فقرا، با درماندگان، با زندانیان سیاسی، با خانواده های اعدامی ها، با کارگران و رنجبران و گرسنگان. خبر اعتصاب ها و تظاهرات و تجمع آنها را که دیگر رژیم هم در روزنامه هایش می گوید، شما چه حرف جدیدی آورده یی و با کدام عملکردت می خواهی دلهای آنها را جذب کنی و آنها را رهبری کنی.

مگر در درون چه کردی که در بیرون می خواهی ترا منجی بدانند، آنهم یگانه منجی عالم بشریت. جز این است که تو و شوهرت از حتی دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان که زمانی حرفی برای گفتن داشتند، یک مشت مفلوک و درمانده و درخود فرو رفته و متظاهر و ریاکار ساختی تا برای گذران دوروزه آخر عمرشان با مجیز گویی از تو سر را زیر برف کنند و خود را به بلاهت بزنند تا چند روزه آخر عمرشان بگذرد و راحت شوند؟!!

جالب این است که به پیام این بانوی گرانقدر!! در مرگ آقای جابرزاده گوش می کردم، می دیدم که می گفت در روزهای واپسین عمر وی مستمر می گفته الحمدلله رب العالمین و بعد این خانم با توهمی افسارگسیخته و باد در غبغب مبارکه انداخته اظهار فضل می کردند و تفسیر می نمودند که منظور وی از اظهار این حمد و شکر، شکر راه یافتگی و هدایت در سایه رهبری عقیدتی اش بوده. چیزی غریب به این مضمون. واقعا که من متحیر شدم از این همه توهم و خیلی عذر می خواهم از خوانندگان محترم، وقاحت.

فاطمه امینی گفت...

قسمت سوم:

اسماعیل عزیز یک نکته را هم بگویم و تمام کنم، چون تو همه چیز را با طبع لطیف و ریزبین شاعرانه ات که برآمده از درد مردم و نفرت از رژیم آخوندی است بخوبی گفته یی.

آنهم این است که این کسانی که از این سازمان جداشده اند و به رژیم و اطلاعات آخوندی پیوسته اند و تبدیل به عمله و اکره رژیم شده اند، چه با جیره مواجب و چه بی جیره مواجب، صرفنظر از اینکه غالبا قربانیان این زوج رهبری هستند، اما به هیچ عنوان و تحت هیچ محملی نمی توانند مسوولیت خیانتی را که مرتکب می شوند را منکر شوند. اینها کسانی هستند که مثل چوب پوسیده زیر بغل متعفن آخوند خامنه یی عمل می کنند.

این رژیم از کوبیدن سازمان مجاهدین و برخ کشیدن اشتباهات این زوج رهبری فقط و فقط دنبال یک هدف است. باید هشیار باشیم و به نسل جوان هم بگوییم و آنهم این است که می خواهد بگوید، بیرون از من هیچ راه حلی وجود ندارد، بیرون من با چنین آلترناتیوی مواجه هستید.

کما اینکه این طرف هم همیشه به بدنه القا می کرد که بیرون سازمان، یعنی رژیم و بس. هر دوی اینها دروغ می گویند. بیرون از این دو دریای بی کران مردم است. باید ارزشهای دموکراتیک و انسانی را به این مردم یادآور شد و برای به پا خاستنش تا هرجا که می شود تلاش نمود. این وظیفه ملی و مردمی آحاد ما ایرانیان است. زنده باشی.

مشهدی. ا. د گفت...

آشیخ حاج اسماعیل خان اینقدر رباعی بگو که رباعی دونت خسته شه کاروان انقلاب داره میره جلو تو بشین رباعی بگو هه هه

ناشناس گفت...

مه فشاند نور و سگ عوعو کند
قادر اشرفی