دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

مقاله آقای اسماعیل هاشم زاده ثابت در نقد و بررسی اسماعیل وفا یغمائی

دوستان عزیز. این مقاله که در سایت افتابکاران توسط موجود ناشناسی بنام اسماعیل هاشم زاده ثابت درج شده خطاب به من و در رابطه با چند سطری است که من در دفاع از مازیار ایزد پناه نوشتم. در این ادرس بخوانید
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=2957
ایشان اسم مرا نبرده اند و با موجود مفلوک از فقیر یاد کرده اند که مهم نیست. این موجود مفلوک! یعنی من خوشحال است که این نوع نوشته ها دارد شروع میشود و عذاب وجدان امثال مرا در نوشتن حقایق کم میکند. در هر حال نوشته این بزرگوار را بخوانید.زیرا من معتقدم همه باید حرفشان را بزنند حتی موجود غیر مفلوک و محترمی مثل آقای هاشم زاده ثابت. پیش از ان هم یاداشت مرا که این مقاله در باره آن قلمی شده است بخوانید. در ضمن من از اینکه آخرین استفراغات من ریش کسانی چون امثال ایشان را ملوث نموده عذر میخواهم.چکنم ! جدا از دیدن بعضی کارکردها دچار استفراغ شدم که متاسفانه مقداری هم نثار ایشان شده است.تاکید میکنم ریش خود را شسته و آب کشیده و شانه نمائید مثل اول خواهد شد و می توانید آنرا در دست گرفته و دو باره به نوشتن ادامه دهید.در ضمن خدمت آقای هاشم زاده ثابت عرض کنم با وجود کسانی چون سرکار که هنوز زرده حاکمیت را فرا نکشیده اند و این چنین دو کلمه حرف را تحمل نمی کنند و بجای نقد آدموار مانند اسبی پر شکوه شیهه سیاسی میکشند.تردید ندارم بفرض که طرز فکر شما به حاکمیت برسد زندانبانان و ماموران خمینی چیزی را از دست نخواهند داد.
در ضمن برادر هاشم زاده ثابت  اضافه کنم فقیر هفت بار داماد نشده ام. دو بار داماد شده ام. ولی نفر دیگری را میشناسم که ظرف چهار سال سه بار داماد شده عزیز. در ضمن داماد شدن عیب نیست پیامبر بزرگوار اسلام ده دوازده بار و مولا علی حدود یازده بار به اذن حق داماد شد. شما چه مشکلی با داماد شدن من دارید نه غیر شرعی است و نه غیر قانونی. مستراح شوئی هم باعث افتخار است و بهتر است از جیره خواری در مورد بر خوردن در صفوف انقلاب هم مشکل به کس دیگری بر میگردد که ما را بر زد و نیز در مرکزیت مجاهدین قرار داد و بعد هم وقتی بقول سرکار نکشیدیم و بریدیم ما را با تلفن دوباره در شورای ملی مقاومت بر زد و حدوذد چهارده سالی هم اینجا بر خوردیم. در هر حال میبخشید تقصیر ما نبود که بر خوردیم و در طی سی سال فقط خوردیم و خوابیدیم و معلوم نیست چه اتفاقی افتاد که مستراح شوئی در پاریس را به انقلابی بودن برتری دادیم. دعا کنید خدا مرا ببخشد.البته مشخصا بخاطر مستراح شوئی و نه آن سی سال!!در ضمن از دوستان خواهش میکنم اگر یاداشتی میخواهند بگذارند از توهین و تحقیر خود داری نمایند
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=2957....

۷۳ نظر:

ناشناس گفت...

اسماعیل جان اینها را ولشان کن.اگر مردش بودند با اسم مستعار نمی نوشتند.وقتت را صرف اینها نکن. حیف استاینها در سرنوشت کارهایشان گیر و بدبخت اند.مصطفی.م

ناشناس گفت...


آقای وفا یغمایی این روزها هم رژیم مطلقه ولایت فقیه هم این سازمانی که در نوک پیکان تکامل قرار دارد و مثل ائمه معصومین و 124 هزار پیغمبر هرگز خطا نمی کند هر دو به تکاپو افتاده اند . مجاهدین خلق نیروهایشان بعد از تقریبا سی سال از اردوگاهی که با جهان خارج تنها رابطه مجازی داشت دارند به دنیای واقعی البته نه ایران بلکه در فرنگ پا میگذارند . دنیایی که از آسمان تا زمین با هم فرق دارند و در این هبوط بسیاری از آنها در ابعاد وسیع در معرض جذب دنیای عینی خارجی را دارند یعنی جدا شدن از این سازمان ( که طبق فرهنگ لومپنی همین سازمان بریده یا بریده مزدور محسوب میشوند چه بخواهند با پرچم و ایدئولوژی جدیدی با این رژیم بجنگند و یا خاموش بمانند )
این سازمان با این ترفندها و کلمات چاله میدانی نیروهایی را که میخواهند از آنها جدا شوند مانند لولوخورخوره تهدید میکنند و میترسانند .

یک چیز اما مسلم است چون ماهیت برخورد و عمق این برخوردها غیر واقعی و پوسیده و غیردموکراتیک است در نهایت به خودشان بر میگردد و کاسه و کوزه ها سر خودشان خراب میشود .
آنها بارها چوب همین برخوردهای آخوندی را خورده اند و باز هم آزموده را دوباره می آزمایند .

ناشناس گفت...

etelati boudan yani hamin. hamin kar to beh nafe rejim kamenhi
yek irani mazlom

xoramdin@web.de گفت...

Hamvatan e man, aghe Esmail Vafa etelaatie, pass man ve milionha irani dar iran ve kharej hamemoon etelaati hastim. fagat aghaye Rajavi va "mehre tabane" ishan va dor o barihaye in hazarat geyre etlaati hasten. Inshoon ham ke hanuz naafeshoon be emam hosin ve emam zaman baste.

ناشناس گفت...

هر چند که برای امید و انتظار گوش شنوا داشتن از رهبران و مسئولان مجاهدین باید به معجزه اعتقاد داشت.
متاسفانه خشونت گفتاری در تشکیلات مجاهدین در برابر منتقدان و معترضانشان بقول امروزی ها نهادینه شده است و به نظر من می بایستی به جستجوی ریشه های این خشونت و شناخت آن و البته به مقابله با آن پرداخت ودانست که آیا چنین خشونتی که امروز در گفتار است اگر امکاناتش فراهم باشد این پتانسیل را نیز دارد که به کردار بنشیند؟

به موازای خشونت گفتاری باید به منطقی اشاره که جهان را تنها به دو بخش اطلاعاتی رژیم و مجاهد خلق تقسیم می کند و از منتقد و معترض فعال تا منفعل خاموش همه را در کنار دشمن مردم یعنی رژیم جمهوری اسلامی می نشاند.
پرسشهای بسیاری در رابطه با سازمان مجاهدین در ذهن من هست. اینکه :
آیا منطق دشمن خواندن منتقدان و معترضان و برخورد خشونت آمیز با آنها پدیده ای نو است یا اینکه ریشه اش به پیش ازسال 64 یا 60 و یا حتی بسیار دور تر بر می گردد؟

آیا می توان تصور کرد که چنین اندیشه ای که امروز می توان گفت ذاتی یک سازمان سیاسی است فردا در حاکمیت خواهد توانست تحمل منتقدان خود روزنامه نگاران روشنفکران و احزاب سیاسی دیگر را داشته باشد؟ یا اینکه باز هم بساط پاسگاه و بازداشتگاه و شکنجه گاه و کشتارگاه دایر خواهد بود؟

آیا در ایدئولوژی مجاهدین حذف و از میان بر داشتن تنها برای دشمنان و مخالفان و منتقدان و منفعلین است یا اینکه با افراد فعال و حل شده در خودش هم در صورت ضرورت همین کار را خواهد کرد؟

آیا کیش شخصیت رهبر که امروز از ویژگی های خاص مجاهدین است فردا نیز در حا کمیت همچنان پا بر جا خواهد بود؟

آیا جایی برای احترام به نفس زندگی زندگی انسان ها شخصیت افراد در ایدئولوژی سازمان مجاهدین وجود دارد یا اینکه هستی انسانها با تمام شخصیت خانواده حرفه علایق و احساساتشان می بایستی به پای رهبری که شعور و توانی مافوق انسان و مقامی پیامبر گونه و جایگاهی چون خورشید جهان افروز دارد ریخته می شود و ضررورت حیات انسان تنها در رابطه با میزان حل شدگی اش در رهبری سنجیده خواهد شد؟

آیا تشکیل کمپ برای انسانها و آموزش آنها بدور از هر ارتباطی با جهان بیرون تنها به چند ده سال سکونت در عراق محدود می شود و یا یک ضرورت با هدف مشخص است که فردا نیز در ایران در صورت حاکمیت مجاهدین در باره جوانان و نو جوانان و دیگر اقشار جامعه به صورت گسترده بکار کرفته خواهد شد؟

و البته بسیاری پرسشهای دیگر. ..

و آخر اینکه آیا همه این پرسشها در جایی بهم مربوط می شوند و پاسخ به آنها ویژگی های مشترک یک پدیده را در روشنی و در معرض دید ما قرار می دهد یا نه هیچ ارتباطی میان آنها نیست؟

شاید پاسخ به این پرسشها بتواند به شناخت ویژگی های خاص سازمان مجاهدین کمک کند و ما را بهتر با ایده آل و مقصد آینده ای که رهبری مجاهدین برای ایران در نظر دارند آشنا نماید.

مازیار

ناشناس گفت...

من هوادار مجاهدین بودم. هنوز هم دوستشان دارم ولی خیلی غمگین از این جنگ هستم.آخر چرا باید یکنفر چنین مقاله ای بنویسد که بهترین شاعر این مقاومت از همان دوران شاه تا دوران خمینی مفلوک است و چرا باید اسماعیل وفا اینطور عصبانی بشود.واقعا خیلی ناراحت کننده میباشدودیگر نمیدانم واقعا چه چیز بنویسم.نادر

ناشناس گفت...

سلام اقای یغمائی.اینها همان حرف شما درست است که از بس خراب کرده اند از هر انتقادی میترسند و به همه انگ میزنند.لطفا بخاطر تاریخ نسل ما هر چه را میدانید بنویسید .درود بر شما و شما را دوست داریم. سیما.فرانسه

ناشناس گفت...

جناب یغمائی در هر حال تنها نیروی رزمنده علیه آخوندها همین ها یعنی مجاهدین اند تضعیف اینها یعنی تقویت حکومت ضد بشری حال خود میدانید و قضاوت تاریخ.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی حالا درآن تصویری که گذاشته اید آن آدم قد بلنده شما هستید یا قد کوتاهه؟

ناشناس گفت...

جناب اسماعیل یغمایی مطلب هاشم زاده را من م خواندم چند سطرش مربوط به شما بود ولی گویا شما روزها و روزهاست منتظر این چند سطر بوده اید تا اعلام موجودیت کنید . کسی جلوی شما را اینطور که قابل فهم است نگرفته است . شما و یارانتان یک سره درفیس بوک دارید می نویسید و کاریکاتور دیگران را میگذارید و اهانت میکنید حتی به دوستان قدیمتان بلاخره طرف مقابل هم حق دارد که چیزی بنویسد ؟ یا شاید معتقدید همیشه شما و ایل و تبار معترض شما باید بنویسند و دیگران ساکت باشند؟ مسلم است که وقتی مرتب دارید یک نیروی سیاسی را به اسم اینکه آینده این میشود و ان میشود و استالینیسم است و چنین و چنان میکوبید طرفداران آن نیرو دست به عمل متقابل میزنند ولی شما باز شکایت و داد و هوارتان درمیآید که چرا جوابتان را داده اند . پس یک مرتبه بگوئید چون شما منتقد و معترض و جدا شده اید آن بالاترین شاخه درخت باید بنشینند و دیگران هم پای شما را هی ببوسند مثل همان عکسی که گذاشته اید که خود مشخص است منظورتان چیست . منظورتان این است که بگذارید ما هی بنویسیم و بنویسیم و شما را با خلخالی و بقیه جلادان مقایسه کنیم و حتی فراتر برویم و لی شما ساکت باشید چرا چون ما جدا شده ایم و اینیم و آنیم واقعا دست خوش به این عدالت خواهی شما

ناشناس گفت...

خیلی جالب است یکی به اسم سیما از فرانسه نوشته است لطفا برای آگاهی نسل ما هرچه میدانید بنویسید ! خب بنویسید جناب یغمایی بنویسید که مجاهدین چگونه شما را از ایران وچنگال خمینی نجات دادند و به کردستان بردند .چگونه تمام رادیویشان را دراختیار شما گذاشتند چگونه شما را درپشت جبهه همیشه جادادند و حفظ تان کردند وبقیه رفتند عملیات و شهید شدند و شما چون شاعر مقاومت بودید زنده ماندید چگونه کتاب های شمارا پشت سر هم چاپ کردند و هیچ مشکلی درچاپ و انتشار و تبلیغ اشعارتان هیچوقت نداشتید درحالیکه شاعران دیگر درهمان مجموعه حتی یک کتاب هم هنوز نتوانسته اند چا پ کنند . چگونه شما را از کردستان با سلام و صلوات و احترامات فائقه آوردند به ترکیه و بعد به فرانسه و باز مورد تشویق و تقدیر کل بدنه سازمان قرارتان دادند و بعد هم البته از منطقه جنگی با احترام بسیار شما را باز به فرانسه آوردند و البته وجدانا بنویسید که مشکل شماره یک شما آن چه که فی الواقع درقلبتان است و همیشه هم بوده و از اشعارتان میشود صد بار متوجه شد چه بوده است که از دست مجاهدین شکوه و شکایت داشته و دارید .اگر نه مجاهدین هیچ فرقی نکرده اند درسی سال گذشته همان بوده اند که شما زمانی در رده مسئولیت بالایی بودید . حالا شما همه چیزشان برایتان قابل انتقاد است و همه ناراحتی و عصبانیتتان این است که راحت و بی دغدغه نمیتوانید شمشیر تان را از رو ببندید و با آنها بطور واقعی بجنگید زیرا هنوز هم از شهدا کمی شرم میکنید . درضمن بنویسید که کتاب مجموعه شعرهایی برای ارتش آزادیبخش را چه زمانی چاپ کردید و به هررزمنده ای یک جلد آنرا هدیه کردید . اگر خاطرات خودتان را بدون هیچ دروغ و شائبه ای بنویسید آنوقت خیلی خوب مشخص میشود که واقعیت چیست

ناشناس گفت...

واقعیت امر اینطور که من می فهمم مشکل شما جناب یغمایی و دوستتان این نیست که مجاهدین استالین هستند یا استالین میشوند و خلخالی هستند یا خلخالی میشوند خودتان به عنوان یک فرد سیاسی خوب میدانید که نه به بار است و نه به داراست . نه به این زودیها چیزی درایران تغییر میکند و نه مجاهدین ایران را یک لقمه میکنند و بالا میکشند و این حرفهایی که اساسا خنده دار است . مجاهدین یک گروه سیاسی اند نیمی از آنها درشرایط بسیار سخت و دردناکی گیر کرده اند . نه غذای درستی دارند نه آبی . بنگالهایی دارند که درحرارت تابستان عراق میشود تنور نانوایی . دکتر و دارو هم ندارند و یک سره درمعرض حملات موشکی هم هستند . این وضع مجاهدین است . آنهایی که دلسوزند و حتی از نقطه نظر انسانی برای یک عده انسان دیگر که حتی زخم هایشان را هم نمیتوانند پانسمان کنند دلشان میگیرد و غمگین میشوند برخورد دیگری میکنند . به سازمان ملل فشار می اورند تحصن میکنند اینور میروند انور میدوند و تلاش میکنند که شاید راهی بازکنند. همه اکنون فهمیده اند که آمریکا و اروپا متحد شده اند که به نوعی سر این نیرو را زیر آب کنند زیرا که آینده ایران از نظر آمریکا و اروپا دردست آلترناتیو اصلاح طلب است . این عیان ترین و منطقی ترین صورت مساله سیاسی ایران است . غرب روی اصلاح طلبی به توافق رسیده است . بنابراین هی از آینده دیگران را ترساندن و هی دایم توی بوق کردن که اینها استالین اند و این هستند و آن هستند بیشک بدون غرض و مرضی نیست . من نمیگویم شما ودوستانتان درفیس بوک که یک سره دم از نبودن آزادی آنهم درکشورهای غربی !! از دست مجاهدین میزنند رژیمی هستند ولی هر بچه ای که دو کلاس درس خوانده باشد از نوشته های این جماعت دوستان شما می فهمد که مشکل هیچ یک از شما آزادی نداشتن از دست مجاهدین نه درحال حاضر ونه درآینده نیست . و این توی بوق کردن این مساله فقط باعث خنده و مضحکه افراد آشنا به الفبای سیاسی جهان میشود . کشوری که چهار طرفش را آمریکا گرفته است نمیتواند بدست یک حکومت توتالیتر بیفتد . اما شما و دوستانتان مشکلات دیگری با مجاهدین دارید . مشکلاتی که فردیست اساسا سیاسی نیست و اساسا درچارچوب این قضایای آزادی و اینها نمی گنجد . شما درفرانسه زندگی میکنید هروقت کسی مخل کار و نوشتن و زندگیتان شد پلیس را خبر کنید . شما چیزی می نویسید اتهامی عنوان میکنید نیرویی را مسخره میکنید به او میگوئید استالین و چه و چه . طرف مقابل جواب میدهد مثل همه جای دنیا . شما باز گله میکنید که چرا جواب داده است . و چرا خاموش ننشسته است . شما گوش به زنگ اید که طرف مقابل چیزی بنویسد که شما بتوانید بیشتر بنویسید . حقیقت امر و وجدانا با خودتان تنها شوید آیا مشکل شما نداشتن سوژه برای نوشتن نیست؟ آیا دنبال خریدار برای نوشته هایتان نیستید؟ آیا دنبال کلیک برای وبلاگ تان نیستید ؟ باور کنید انگیزه اینهمه شور و شعف درجوابگویی های شما یکی هم این است که دیگران نوشته های تکراری شما را دیگر نمیخوانند . شعرهای هجو بی مزه شما را نمیخوانند .و حوصله شان دیگر از این بلغور نوشته های چند دهه قبل شما سررفته است . میخواهید موضوع تازه تر و جذاب تری را ایجاد کنید مثل پاورقی های دنباله دار مجلات هفتگی قدیم ایران . هی شما بنویسید هی آنها جواب دهد هی شما بنویسید هی آنها دوباره جواب دهند و به این صورت خواننده جلب کنید . ابن ساده ترین راه خواننده جذب کردن در اینترنت است و البته خود را نشان دادن هم. باورکنید هم مساله شما این است و هم دوست نزدیکتان عاطفه اقبال . دیگر سایت دیدگاه نیست که هی مطلبی بنویسد و عاطفه اقبال بفاصله چند دقیقه جوابی برایش آماده کند . چیز دیگری هم که شما ها برای نوشتن ندارید . نه نگران مردم ایران هستید نه نگران گرانی وبدبختی و فقر و فحشا ء و اعتیاد و اینها . این چیزها دیگر برایتان اساسا جاذبه ای ندارد بنابراین باید موضوع خلق کنید . عاطفه اقبال یک مرتبه یاد برادر65 ساله اش می افتد !! و طوری مینویسد و خواب می بیند که انگار او یک پسربچه 5 ساله است و یا الیور توئیست است که گیر بچه دزدها افتاده است . شما طوری می نویسید که انگار مازیار ایزدپناه قدیس کلیسای سنت نیکلاس است و دچار شیاطین اعظم شده است . یک کمی به کارهایتان و نوشته هایتان فکر کنید . ملتی که اینها را میخوانند به جز سیماهای فرانسه ( که البته میشود بخوبی دانست چه کسانی هستند) بقیه شعور ودرک دارند و از پس کلمات شما خیلی چیزها را می فهمند . به خوانندگان خود کم بها ندهید . دیگر داستان های دنباله دار مجلات هفتگی دورانش به پایان رسیده است . به شعور خواننده احترام بگذارید

ناشناس گفت...

آقای علیرضا بعقوبی چرا همیشه سه چهار بار نظر می نویسی و البته همیشه هم فراموش می کنی که زیر این نظراتت را امضا کنی! از چیز خاصی می ترسی ؟

ناشناس گفت...

ناشناس که نوشته ای اینها را علیرضا یغقوبی نوشته است اولا چرا خودت نامت را نمی نویسی ؟؟ درضمن من علیرضا یعقوبی نیستم بلکه فرزانه ادیبی هستم اگر افتخار آشنایی داشته باشید . !!

ناشناس گفت...

درضمن من میتوانم صدتا نظر هم اینجا بنویسم نکند اینجا هم استالینیسم حاکم شده است !!!

ناشناس گفت...

اقای اسماعیل یغمایی این لبنک را هم مشاهده کنید . یکی از همفکران شما نوشته است .زمانی که خیلی طرفدار مجاهدین بود و هرسطری که هرکسی خدای ناکرده برخلاف نظر ش می نوشت فورا دست به قلم میشد و جواب میداد . می بینید که زمین چطور می چرخد و قلم بدستان هم به همراهش !http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=18312
منوچهر افشاری

esmail گفت...

جناب ناشناس که احتمالا باید شغل قضاوت را بعهده میگرفتی و یک تنه حرفت را میزدی جدا که خود گوئی و خود خندی عجب مرد هنرمندی تو اصلا نه درد را میفهمی و نه چیز دیگر را در یک نوشته مفصل میتوانم به همه حرفهایت پاسخ بدهم تا بدانی چقدر بیهوده میبافی ولی میگذرم. اینطور فکر کن. اسماعیل وفا

ناشناس گفت...

اقااسماعیل سلام
اولا باید عرض کنم اینجا دیگه مسئله توهین کردن به شخصیت انسانهاست این دیگه چه نوع هواداری است وحتما خیلی هم روشنفکر تشریف دارند و از جامعه طبقاتی نفرت هم دارند ولی انسانها را با کارموقتشان می سنجدو تحقیرمی کنند ما در خاج کشور برای زنده ماندن مجبوریم به هر کاری تن دهیم اتفاقا این نشانه قوت اقای یغمائی است که با فقر زندگی کردن را برخیانت به ارمان مردم ایران ترجیح می دهد.
بعضی از این هوادارها دشمنترین دشمن مجاهدین هستند و بدترین ضربه را به مجاهدین می زنند و خواهند زد من از سال 57 تا همین الان از سازمان هواداری کرده ام وهمیشه هم برایم عزیز هستند و سالها هم بخاطر هواداری از مجاهدین زندان کشیداه ام چه ان زمانی که در زندان هر مراسمی را با سرودی از اقا اسماعیل شروع می کردیم و چه الان ایشان بنا به هر علتی از سازمان جدا شده اند برای من قابل احترام هستتند و همیشه هم خواهند بود من شناختی که از مجاهدین دارم و اقا اسماعیل بهتر از من می دانند مچاهدین این برخوردها را قبول ندارد این نظر من است.
از نظر من بر خورد ایرج شکری هم درست نبود که به محمد اقبال مردک هتاک گفت ولی برخورد این اقا چندش اور بود. والله ما جهان سومی ها فقط در صنعت جهان سومی نیستیم بلکه در اندیشه هم وضع ما خراب است.

ناشناس گفت...

به ناشناس بالایی حالا چرا همه چیز نوشته آن آقا را به اسماعیل یغمایی ربط میدهید درآن نوشته هیچ اسمی آورد ه نشده است حالا دیگر شما برای داغ کردن آش هی فلفل و نمک به آن اضافه میکنید کجا کسی گفته است که اسماعیل یغمایی در اروپا دستشویی تمیز میکند . از خودتان حرف درنیاورید جناب آقا و هیزم بیار معرکه نشوید . کاش یک نفر آدم منصف پیدا میشد که دو طرفه قضاوت کند و همه اش از یک طرف دعوا دفاع نکند . حداقل از ابتدای این دعوا پروسه اش را نگاه کنید . مازیار ایزدپناه یک نامه پرازفحش و لومپنیسم خطاب به مجاهدین و هوادارانشان نوشته است درسایت پژواک پیدایش کنید . بعد کامیار ایزدپناه از لیبرتی جواب آن را داده است . خب جواب سلام علیک است . دراین میان اسماعیل یغمایی که ربطی به آنها نباید قاعده داشته باشد برداشته از مازیار ایزدپناه دفاع غرایی کرده است . وباز با کلماتی مثل استالینیسم و خلخالی و اینها مجاهدین را نواخته است . بعد یک نفر دیگر برداشته جواب اسماعیل را داده است و این همچنان ادامه دارد ولی حالا ملت دو دسته شده اند یک دسته آنور یک دسته اینور . کسی به ریشه مشکل اشاره ای نمیکند و نمیگوید که این توهین ها و اتهامات را چه کسانی اول از همه شروع کردند که ریشه اش هم درفیس بوک بوده است که هیچ اسمی از آن آورده نمیشود . آخر چرا میخواهید با کلمات ملت را فریب دهید . ؟ نه شما کاری به مجاهدین داشته باشید و نه آنها به شما و بگذارید هرکس کار خودش را بکند . به جای مجاهدین یک کمی هم به سراغ جمهوری اسلامی بروید . باورکنید این دورغ است که جنازه جمهوری اسلامی به زمین افتاده است . نخیر نیفتاده است هنوز دارد میکشد و شکنجه میکند و به زندان می اندازد و نابود میکند . وشما هم اینجا هی بهم فحش و فضیحت بدهید - پرتوی

ناشناس گفت...

این نوشته شما درفیس بوکتان است :::

Esmailvafa Yaghmahie

17 hours ago.




این کارد کشان....
اسماعیل وفا یغمائی
به نازنین اسماعیل هاشم زاده ثابت. بازی شروع شد. پس یا علی مدد. در ضمن خدا پدرت را بیامرزد که کمک کردی من دلیلی برای حرف زدن پیدا کنم.
****
خب به نظر میرسد که برای شما بد نشده باشد و بهانه یافته اید برای زدن حرفهایتان پس چرا دیگر دلخور هستید؟ باید خیلی هم خوشحال وراضی باشید . هرچند که شعرهای هجو و هزلتان گویای حال درونتان همیشه بوده است ولی درهرصورت گویا فعلا با دمتان گردو میشکنید - محمود - الف

ناشناس گفت...

خب بله حرفهایتان را بزنید و خوشحال هم باشید ولی اگر یک نفرهم پیدا شد و جوابی برایتان نوشت دیگر داد وفریاد آی استالین آی استالین برندارید چون هرعملی بهرصورت عکس العملی درپی دارد و وقتی به کاری دست میزنید مسئولیت انرا وعواقب اش راهم بپذیرید .

ناشناس گفت...

آقای یغمایی هفت بار زن گرفتن شما از داستان خودتان که درمراسم تدفین تان زنهایتان شرکت کرده بودند درامده است . آیا ننوشته بودید که وقتی مرده بودید هفت زن چینی و سیاهپوست و انگلیسی و ایرانی ... جمع شده بودند با بچه هایشان . بنابراین کسی حرف درنیاورده است بلکه خودتان این چیزها را نوشته اید . هرچند که اشکالی هم شاید نداشته باشد . فضول باشی

esmail گفت...

عزیز جان من وحشت میکنم از اینکه دوستداران این سازمان معظم فرق قصه و واقعیت را نمی فهمند . قصه جام یمک قصه بود و در به طنز کشیدن مرگ و پاکیزگی انسان. اگر من در آن قصه پرسوناژ یک قاتل بودم و مثلا کسی را کشته بودم شما فکر میکردید من قاتلم واقعا حیرت میکنم که خود را به بیراه زده اید یا حکایت دیگر است. در ضمن خطاب به آن آقائی که فرمود دعوا در دفاع از مازیار ایزد پناه شروع شد. نه اینطور نبود. خانم اقبال یک کمپین را شروع کرد. ا- همه به او تاختند2 من یک مقاله نوشتم با عنوان آیا میتوان حرف زد بدون دفاع از کار خانم اقبال3افرادی به من تاختند البته شرمگینانه 4 ایزد پناه مقاله ای نوشت5 بسیاری به او تاختند از جمله برادرش و این انسان غربت نشین را مزدور خواندند6 من چند خطی در دفاع از ایزد پناه نوشتم7 جناب هاشم زاده ثابت پدیدار شدند8من جواب ایشان را عرض کرده ام. بنابراین داستان را از اول ببینید. موفق باشید

ناشناس گفت...

آقای اسماعیل وفا یغمائی شما این را اگر با استالین مقایسه کرده اید اشتباه کرده ایدو استالین شوروی را در خیلی از زمینه ها به اوج رساند و نیز تبدیل به نیرومند ترین دولت دنیا نمود و نیز در رابطه با کاپیتالیسم بسیار قاطع بود. مقایسه شما بسیار غلط میباشد و من احتمال میدهم ناشی از کمبود معلوات شما در باره انقلاب کبیر اکتبر میباشد.مقایسه یک گروه کوچک خرده بورژوای مذهبی با یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ جهان درست نیست.نوید.ک

ناشناس گفت...

جان حرف همانه که نوشتین.این رجوی یک انتقاد نکرده از خودش نمیتونه انتقادی بکنه چون همش انتقاده از اول کار تا همین حالا که دفترش را افتخار میکنه افتتاح کردن.معلوم نیست این فرد چه طور آدمی است.هر کس هم حرف میزند هوادارهاش میریزن روی سر آدم که خفه شوحالا فردا چی میخاد بکنه آزادی بده معلوم نیست..م. فریاد

ناشناس گفت...

اسماعیل کمی شرم کن. ببین داری کجا میری.حتما نباید مستقیم در خدمت اطلاعات باشی.برو ببین ایران اینترلینک مقاله ات را زده است. این یعنی چه؟رسول خدا بنده مسئول سایت مامور مستقیم خامنه ای هست. این را قبول نداری؟ خدا عاقبتت را بخیر کند.حمید

ناشناس گفت...

سلام

ناشناس گفت...

آقای وفا یغمایی به نظر من مقاله از طرف مجاهدین نیست . چون اولا مجاهدین مقالاتشان را درسایت های اصلی شا ن میگذارند نه دریک سایت دیگر . درضمن که درشرایط فعلی که مشکلات زیادی دارند بعید است که بی جهت و بدون دلیل به کسی حمله کنند. خیلی هوادارها مطالبی از جانب خودشان مینویسند . چه دلیلی دارد که شما این مطلب را نوشته مجاهدین فرض گرفته اید و دارید جوابش را به جای اینکه به آن نویسنده بدهید به مجاهدین میدهید ؟ شما اینقدر عجله برای جوابگویی دارید که اصلا فکر هم نکردید که ممکن است این مطلب برای شلوغ کردن جو نوشته شده باشد و نویسنده نیت خیری نداشته است . درهرحال حملاتی به اینصورت به افراد نمیتواند از طرف مجاهدین باشد . مسعود گرگانی

ناشناس گفت...

salam .man fekr mikonam aghay gorgany drost migeh.in hashem zadeh hata mitoneh nofozy regim basheh va dar aftabkaran rafteh nofoz kardeh va in janjalo dorost kardeh.mojahedin bichareh gonah nadarand man ham hamin fekro mikonam
ahmad azimi.

ناشناس گفت...

آقای اسماعیل یغمایی من متوجه نشدم بدرستی که موقعیت شما چیست . این رافهمیدم که برادری به اسم مازیار ایزدپناه به عقاید برادر خودش که مجاهد است توهین کرده است و به رهبری سازمان مجاهدین و هوادارها هم تهمت ها و توهین های زشتی کرده است . بعد برادر مجاهدش جواب اورا داده است . خوب یا بد جواب هم به آن برادر ها برمیگردد . این وسط شما چرا ناراحت شده اید و عکس العمل نشان داده اید که باعث درگیری بشود . چرا مسایل دیگران را شما باید حل وفصل کنید ؟ بگذارید خود مازیار باز به برادرش جواب بدهد و خودتان را داخل مسایل آنها نکنید . این هم برای شما و هم برای دیگران بهتر است . سابقه و آبرو و حیثیت خودتان را فدای دوستان نادان نکنید- غلامحسین یاری

ناشناس گفت...

جدا این مردیکه هاشم زاده ثابت یا ادم احمق و نفهمی است و یا مزدور است که باعث این جنگ و دعوا شده است.سایت آفتابکاران باید بخواهد که این فرد خودش را معرفی کندتا اینکارها تکرار نشود.هاجر بیدار

ناشناس گفت...

تشکیلات مجاهدین از نظر کیفیت فشار سیاسی و خشونتی که در رابطه با منتقدان و مخالفان خارج و از خود و حتی موافقان سیاسی اما مستقل خود وارد می کنند با دیگر سازمان ها و احزاب سیاسی دیگر متفاوت است. ساختار سیاسی مجاهدین در صحنه سازمانها و احزاب سیاسی ما کاملا نو است و در این ساختار همه سنتهای اجتماعی و فرهنگی سیاسی و قضایی بر داشته شده است.
در این سیستم گرایش فراکسیون طیف و جناحی آنچنان که در احزاب کلاسیک می تواند وجود داشته باشد وجود ندارد و انسانها در یک توده بی هویت مطیع فرمان رهبر یگانه و قدرتمند هستند.
سیستم ارزشی آنها آنچنان متفاوت از سیستم های رایج عمل می کند که هیچکدام از معیارهای فرهنگی سنتی قضایی اخلاقی رایج در جامعه نمی تواند برای توضیح رفتارها ی آنها و یا در پیش بینی این رفتارها به ما کمکی نماید. مجاهدین هویت و توان همه اپوزیسیون را بطور نا محدود برای خود طلب می کنند و البته چنین توان و قدرتی هر گز با اطمینان کامل بدست نمی آید مگر آنکه بتواند تمام اجزای اپوزیسیون را تا حد امکان تحت کنترل داشته باشد و یا با هر وسیله ای از میدان بدر کند.
در رابطه با نیرو ها و افراد خارج از تشکیلات از سوی مجاهدین همواره سعی شده است تا هرچه بیشتر تحت کنترل و اطاعت درآیند در حالیکه در داخل افراد برای اطاعت مطلق در کمپها تربیت شده اند و اگر در اطاعت مطلق موفق نبوده اند از سیستم حذف گشته اند. آنچه که برای مجاهدین پذیرفتنی نیست داشتن اپوزیسیون در داخل و یا خارج از تشکیلات است
حتی هر گونه بی طرفی و هر گونه دوستی نیز بمحض اینکه خودجوش باشد از نگاه مجاهدین به همان اندازه خطرناک است که دشمنی که با او در جنگ است. زیرا خودجوشی با طبیعت غیر قابل پیش بینی اش بزرگترین سد راه اعمال تسلط تمام و کمال بر روی افراد است.. تجربه فراخوان خانم اقبال به همه امضا کنندگان ن فراخوان آموخت که تهدیدی برای مجاهدین بشمار می روند و از نظر مجاهدین بهمان اندازه خطرناک هستند که دشمنان مجاهدین
در ایدئولوژی مجاهدین وجود انسانها بیش از آنچه که انجام نقش محوله شان باشد ضرورتی ندارد و از نقطه نظر آنها هر گونه ابراز عقیده و اظهار نظر و حمایت یا کمک انسانی که خارج از کادر کنترل آنها باشد خطرناک است.
از آنجا که قدرت بطور کامل تنها در جهان عکس العمل های شرطی عروسک خیمه شب بازی بدون هیچ رد پایی از حرکت خودجوش می تواند بر روی افراد اعمال و استوار شود و دقیقا به این دلیل که انسان در وجود خود توانایی های بسیاری دارد تسلط کامل بر او تنها بشرطی امکانپذیر می گردد که بتوان او را به چیزی میان انسان و ماشین یا انسان و حیوان مبدل ساخت . بهمین دلیل در ایدئولوژی رهبر مجاهدین هر انسانی که تحت تسلط او نباشد وجودش اضافی است.
خوب است همینجا اشاره کنم که قدرت رهبر در سیستم مجاهدین نوع خاصی از قدرت است که بسیار با سیستم های دیکتاتوری متفاوت است و می بایستی از استبداد و خود محوری و دیکتاتوری تمیز داده شود. در سیستم استبدادی خود محوری یا دیکتاتوری شما اگر اطاعت نکنید رهبر مستبد شما را تنبیه می کند یا می کشد اگر همکاری کنید هیچ خطری تهدیدتان نمی کند اما برای رهبر مجاهدین آنکه می پذیرد ارزشی بیشتر از آنکه نمی پذیرد ندارد و تنها فایده افراد برای ایدئولوژی رهبر و تشکیلات محور قضاوت است و افراد اگر برای ایدئولوژی رهبر بی فایده باشند از میان برداشتن شان مانعی ندارد . اگر یک رهبر سیاسی بطور موقت مثلا در شرایط و زمان خاصی خطاهایی در رابطه با حقوق افراد مرتکب شود "خلاف" کاریهایش موقت هستند و می بایستی پیرامون آنها توضیح دهد و پاسخگو باشد اما رهبری مجاهدین در هیئت یک "خلاف " کار دایم است زیرا چیزی به نام "خطا" و و پاسخگویی بخاطر آن و یا حقوق افراد برایش معنی ندارد
از دیگر ویژگی های خاص سازمان مجاهدین می توان به:
....
مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

...
انکار فرد و حقوق فردی و رد دمکراسی
سیستم مرکزی تحت تسلط رهبر "استثنا"یی بهرمند از الطاف الهی
ایجاد و گسترش کیش شخصیت رهبر و تلاش برای ارائه تصویر قهرمانی افسانه ای و ما فوق طبیعت از رهبر و نسبت دادن هوش سرشار خلاقیت فوق العاده و ارزشها و کیفیت هایی که او را تا ماورای انسان و تا حد پرستش بالا می برد و در این رابطه ضرب مدالهای افتخار گردنبد ها و سکه های طلا با تصویر رهبر و وجود عکسهای رهبر در همه جاو به شکل اغراق آمیز همراه با تبلیغات فشرده از طریق وسایل ارتباط جمعی و تظاهرات برای رهبر
همتراز قرارد دادن آگاهی افراد در حد تبلیغات
حل کردن انسانها در یک تمامیت ایدئولوژیک که با رهبرتعریف می شود
استفاده از دین و خدا و مقدسات بطور وسیع
خشونت بعنوان شیوه رایج برای حذف مخالفان و منتقدان
می توان اشاره کرد

در دلایل پیدایش تشکیلات با چنین ویژگی هایی
بی تردید وجود رژیمهای غیر دمکراتیک که ایرانیان را بمدت زیادی از شرکت در قدرت برکنار داشته اند تاثیر داشته اند و البته گرایش بخش هایی از جوانان و مردم در سالهای گذشته به این تشکیلات نیز ناشی از وجود همین رژیمهای غیر دمکراتیک بوده است. اما وجود رژیمهای غیر دمکراتیک به تنهایی نمی تواند ویژگی های خاص سازمان مجاهدین را توضیح دهد.
به اعتقاد من ضربه "اپورتونیستی" و به موجب آن بحران در تشکیلات و تقسیم شدن رهبران عدم توانایی اصول تشکیلاتی و ساختار سیاسی برای تضمین انظباط بعلاوه شوک و شک ناشی از خشونت در درون تشکیلات و قربانیان آن از یکسو در امتداد این ضربه و از سوی دیگر جنگ با رژیم خمینی و احساس شکستی که بدنبال ضربات سال شصت و شصت و یک سازمان را در خود کشید شاید بیشتر بتوانند علل پدید آمدن چنین ایدئولوژی و تشکیلاتی را نوضیح دهند.

مازیار ایزدپناه

حمید طاهر زاده گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
کریم - ق - آلمان گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...

کسانی که بنام حمید طاهر زاده پیام میگذارند. اشتباه میکنند. این کار را نکنید.حمید طاهر زاده عضو شورا و از دوستداران مسعود و مریم رجوی است و چنین پیامهائی نمیگذارد. اگر حمید طاهر زاده دیگری هست برای اینکه با اقای طاهر زاده عضو شورا قاطی نشود. میل و آدرس و نام و نشان خودش را بگذارد.من پیامهائی را که بنام حمید طاهر زاده گذاشتند حذف کردم

ناشناس گفت...

سلام و درود آقای یغمائی که به مزدوران ملاها و افرادی که میخواهند جنگ راه بیاندازند فرصت نمی دهید.آقای حمید رضا طاهر زادههنرمند نامدار از اعضای شورا و از عاشقان خانم و آقای رجوی است وهیچوقت چنین پیامهائی را نمی نویسد.زنده باد آزادی و عدالت مرگ بر مزدوران حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی.داوود.سوئد

حممید طاهر زاده گفت...

اقای وفا. اسم واقعی من حمید طاهرزاده تهرانی است. که همیشه بصورت کوتاه حمید طاهر زاده استفاده میکنم. من نه عضو هیچ شواریی هستم و نه عضو هیچ حزبی. دلیل پاک کردن حرفهایم را هم نفهمیدم. مگر در تشابه اسمی باید نظرات را پاک کرد؟

ناشناس گفت...

آن طاهر زاده که عاشق مریم و دیگران است نام کوچکش حمید رشا است.

ناشناس گفت...

زيبائي همسايه زندگيست و زشتي سايه مرگ

آنان كه نمي جنگند زندگي را باور ندارند آنان كه نمي جنگند زيبائي را باور ندارند

آنان يا خود زشتي مرگ را خوانند و يا مرگي زشت را هم خانه

اگر تو زندگي را باور داشته باشي و زيبائي را

ترديد ندارم كه روزي تو را در ميدان باز خواهم يافت

و در آن روز ميدانم بخاطر زندگي يعني زيبائي مرگ را

حتي به آساني جرعه اي آب خواهي نوشيد

زيرا آنان كه زندگي را زيبا ميطلبند بخاطر آن ميجنگند و حتي ميميرند.



دژخيم آمديم

چونان جنگلي از آذر خش و شير







اسماعيل عزيزم سلام با كلام خودت شروع كردم . من وتو دوبار همديگر را ديده ايم و دو سه باري هم ايميل براي هم فرستاده ايم گمان نميكنم مرا بياد بياوري .

عزيز دل اولين بار كه ديدمت زماني بود كه شورا خانم مريم رجوي را به رياست جمهوري دوران گذار برگذيده بود .

وتو يار گرامي در استكهلم بهمراه آقاي اسماعيل زاده يار محترم شورائي براي معرفي بيشتر گزينش شورا به استوديو راديوئي ما آمده بوديد . نخستين بارتو

شاعر گرامي مجاهدين را آنجا ديدم .من موهاي بسيار بلند غير معمولي (حداقل در جمع مجاهدين) داشتم .شايد تنها نشاني باشد كه بتوانم از خودم به تو بدهم .

من نه در آن دوران مجاهد بودم و نه اكنون كه براي تو خوب گرامي مينويسم . زيرا كه نه مسلمانم و نه باورمند به نيروهاي ماورالطبيعه و الهي .

و ديدار دوم... بگذار بار دوم را در انتها بياورم و با كلام خوت به پايان ببرم . اسماعيل جان رفيق عزيز در طول چند سال گذشته يكي ازخوانندگان دائمي

آفريده هاي نثر ونظمت در سايتهاي مختلف بودم . از طليعه سپيده دمان به همراه سركار خانم دكتر زري اصفهاني تا آخرين آنها دريچه زرد .

د ر نوشته هاي اخيرت يك دل گزيدگي وانباشت رنجش احساس مي كنم .به دلايلي كه بر من روشن نيست بازگويش نميكني . چنديست خواننده نوشته هاي

ياران سابق هستم كه از هم دلگيري داريد واين دل چركيني پنهان به سطح صفحات اينترنت آمده .

اسماعيل جان به عنوان يك ناظر و خواننده نوشته هاي همه شما ,اين حق را به تو ميدهم كه به هر دليلي نخواهي به شيوه گذشته همراه ياران ديروز فعاليت

سياسي كني و يا چون سابق بينديشي ولي اين را درك نمي كنم كه چگونه اين حق را براي ياران و رفقاي عزيز ديروزت نمي دهي كه بخواهند به همان

باورها باورمند بمانند . هر چند كه اين را به كلام نمي گوئي .

عزيزم اين تو هستي كه به هر دليل تغيير كرده اي چه در پهنه ايماني چه در گستره سياسي نه مجاهدين و شورا . آنها همچنان مانند روز اول باورمند

پروردگارند و مسلمانند و مجاهد خلق ...و خالق ارتش آزاديبخش . شورائي ها هم مثل روز اول همراه مجاهدين , خواهان سرنگوني دژخيماني هستند كه
خودت "چون آذرخش وشير" برسرشان مي باريدي .

اسماعيل جانم اين رسم پهلواني , دوستي و مروت نيست ياران ديروز را كه اكنون شرق وغرب عالم سياست در پي نابوديشان هستند و هر روز زخمي
مي زنند , با نوشته ها و شعر هايت بيشتر زخم بزني . درد سنگ دوست بقول حلاج دردناكتر از درد سنگ دشمنان ونادانان است . اگر درپاسخ

نوشته هايت تندي از سوي ياران ديده ائي , به دليل همان درديست كه از خنجر كلام دوست انتظارش را نداشته اند .
اسماعيل جان نميدانم دومين ديدارمان را بخاطر داري يا نه , در كليسائي در شمال لندن بود ,در جمع ياران آخرين سروده ات را خواندي مضمون شعر

اين بود كه ملايان , سراسر در اعمال وگفتار و كردار "منكرند" و چريكان مجاهدند كه "نهي منكر" ميكنند . اسماعيل گراميم چريكان مجاهد هنوز هم

نهي منكر مي كنند. ظاهرا" اين ما هستيم كه نهي منكر كردن را فراموش كردهايم .



ترديد ندارم كه روزي ترا در ميدان باز خواهم يافت










دژخيم باز مي آئيم

چونان جنگلي از آذرخش وشير





قربان تو عزيزم نويد

سیروس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
حیدر گفت...

آقای نوید سلام سخت در اشتباه هستید. این اسماعیل وفا نیست که عوض شده. بلکه مجاهدین هستند که از چریکهای ساده خیابانهای تهران به طلاقها و جدایی ها و نشست های حوض. دیگ. تنگه. عملیات جاری رسیده اند و لوله سلاح را به طرف یاران خودشان برگردانده اند. مجاهدین هستند که عوض شده اند و از مرگ بر امپریالیسم به نشستن کنار برادر کندی و یاران رسیده اند. اگر این عوض شدن نیست پس چه هست جان برادر؟ زمانی که ما به مجاهدین پیوستیم قرار نبود که در مقابلمان زنمان در نشستی بزرگ قرار بگیریم و او به ما هرزه و لش و استفراغ خشکیده بگوید و ما ناچار باشیم برای ارضای رهبری او را که روزی جان یکدیگر بودیم را عفریته خطاب کنیم! نه! جان برادر ما عوض نشده ایم. مجاهدین عوض شده اند و شما با اینکه میگویی مسلمان نیستی. توجیه گرشان شده اید. ما نیامده بودیم که بچه های کوچکمان را از آغوشمان جدا کند و بگویند که جایشان در خارج کشور امن است و در میان خانواده هوادار مجاهد مطمئن سپرده شده اند و بعد بیاییم ببینیم نه تنها جایش امن نبوده بلکه مورد تجاوز پدر خانواده یعنی همان هوادار مجاهد دو آتشه قرار گرفت است و در برابر اعتراض ما بگویند که این تجاوز ها بهای انقلاب بوده... نمیدانم چرا این بهای انقلاب را دختران خودشان نپرداخت و با ندیمه شخصی که به کوچکترین نیازهایش پاسخ میداد، زندگی کرد؟ البته ندیمه بعدها بعنوان هدیه شورای رهبری شد. آقاجان ما عوض نشده ایم آنها عوض شده اند. و شما توجیه شان می کنید.

esmail گفت...

اقای سیروس .به زندگی و احوالات شخصی آدمها چه خوب یا بد کاری نداشته باشیم.این سنت جالبی نیست ومن و شما احتنالا از همین سنت توسط کسانی که مثلا یک مرد سالخورده 65 ساله را که به دلیل ضعف و سختی شرایط بازیچه ملایان شده است را... می نامند ناراحتیم. موفق باشید

ناشناس گفت...

خدا مجاهدین را از شر یک مشت آدم نفهم مثل این آقای ثابت محافظت کند.والاه ما با همه بد و خوب چیزی جز همین مجاهدین نداریم؟ داریم؟ شما نشون بدین.رضاسعیدی

ناشناس گفت...

من سالها هوادار مجاهدین بودم. الان هم معتقد هستم که در این دوران بهترین کار همین است که مجاهدین میکنند یعنی بدون کمک آمریکا و مثل او آخوندها سقوط نمی کنند. راه داخلی هم نیست هر چیز هست از خودشان هستند ولی مجاهدین باید از انقلابی نمائی که دورانش هم گذشته دست بردارند و خیلی روشن مواضع جدید خودشان را اعلام کنند یعنی این که بله راه از آمریکا میگذرد و بله ما با آمریکا برای نجات ایران کار میکنیم من معتقدم با این اعلام هودارانشان بیشتر میشوند چون راه دیگری نیست یا آخوندها می مانند یا با دخالت آمریکا میروند و در این وسط مجاهدین برنده اصلی هستند. این دعواها را هم باید خاتمه شان داد.با امید به سرنگونی آخوندهای کثیف.ولی.الف

ناشناس گفت...

بجای پاچه این و آن پناهنده و شاعر و نویسنده را راگرفتن بهترین و واقعی ترین شعار مجاهدین و هودارانشان همین شعار می تواند باشد:
ننگ ما ننگ ما رهبر الندگ ما


ناشناس گفت...

جناب آقای یغمایی آن پیرمرد شصت و چند ساله که شما اشاره کرده اید یک پاسدار شده است . همراه با سربازان عراقی زده است با سنگ چشم زن مجاهد را کور کرده است . آیا با پاسدار تفاوتی هم میتواند داشته باشد . بروید تاریخ همه جنبش های رهایی بخش را بخوانید با خائنان کسی شوخی ندارد و دلرحمی با خائن درهیچ جنبشی نبوده است . بروید خاطرات چه گوارا را بخوانید . او خائنین را بدست خودش اعدام میکرد چون افراد دیگر تیم اش نمیتوانستند همکار دیروز خود را بکشند . ولی واقعیت جنگ همین است . چه انتظاری دارید . ؟ بروند قربان صدقه کسی بشوند که دارد مینویسد و میگوید که مجاهدین به زنها یشان تجاوز کرده اند؟ شما تا کی میخواهید سرتان را دربر ف بکنید و واقعیت ها را درجهت خواست خودتان تعبیر و تفسیر کنید؟ درضمن آن پیرمرد را کسی برای همجنس گرایی اش شماتت نکرده است او میرفته است درمیان کارگران عرب بطور واضح خود فروشی میکرده است و آبروی مجاهدین را می برده است کمی دست از این دموکرات بازیهای بو دار و افشاء شده بردارید . در میان ارتش آمریکا هم کسی اینکارها را بکند و آبروی ارتش را ببرد دستگیر میشود و مجازات هم میشود . شما در قلب پاریس نشسته اید از مواهب زندگی غربی دارید بهره می برید یک سره هم به اصطلاح ضد امپریالیستی می نویسید و بعد کسانی را که درعراق زندگی کرده اند و درارتش بوده اند با محلات پاریس مقایسه میکنید . یک کمی این عینک خود بینی و خود پسندی و خود بزرگ بینی را بردارید بخدا قسم به نفعتان است . آحر چطور دارید شرایط پاریس را با شرایط عراق و آنهم یک قرارگاه نظامی مقایسه میکنید و هی جوک می بافید و طعنه میزنید و بی ربط میگوئید ؟ شما اگر خیلی آدم بزرگی هستید بروید خودتان یک ارتش درست کنید و فرماندهی اش کنید . نشستن پشت کامپیوتر درجای گرم و نرم و هی به هم بافتن باورکنید سخت نیست از هرکسی برمی آید . رهبری یک ارتش درحال جنگ سخت است انهم با چنان کسانی مثل قربان میانه و بتول سلطانی و نظایر او که یک دفعه همه چیزشان را برباد میدهند- سهراب کمالی

ناشناس گفت...

جناب حیدر که شکایت دارید چرا کودکان را درزمان جنگ آمریا با عراق به کشورهای غربی فرستادند . اولا شما چرا در جبهه جنگ و درارتش میخواستید بچه داشته باشید . آخر کجای عالم رزمنده یا سرباز میرود جنگ و بچه با خودش می برد ؟ میخواستید بچه تان را نبرید /. بعد هم آنها باید چه میکردند ؟ بچه ها را همینطور زیر بمباران ها رها میکردند؟ اگر بمب های آمریکایی که به اندازه جنگ دوم جهانی در سال 91 برکشورعراق فروریخت بر پایگاه های مجاهدین ریخته شده بد چند کودک میمیردند؟ اینقدر حق ناشناس نباشید اینقدر دروغ نگوئید . اگر حتی به قیامتی یا چیزی معتقدید اینها همه دروغ است . کودکان را با هزار مکافات از عراق خارج کردند . ازخود این جناب یغمایی سئوال کنید که درنشست مادران و پدران بلند شد چه گفت ؟ آیا نگفت که باید کودکان را از جبهه جنگ بیرون برد؟ آیا شرح کشافی نداد که کودکان برزیلی را پلیس برزیل همچون سگ ولگرد درخیابان ها میکشد و ما برای نجات کودکان ایران باید بجنگیم و از کودکانمان هم جدا شویم؟ چقدر دنیا کثیف شده است چقدر دروغگو پیدا شده اند ؟ چقدر همه چیز با این عینک های سیاه عوضی تاریک دیده میشود ؟ شما غلط کردید که با زن وبجه به جبهه جنگ رفتید چه کسی شما را مجبور کرد ؟ چه کسی شما را به طناب بست و به جبهه برد؟ حالا هم که بچه هایتان را از خطر بمباران ها نجات داده اند تازه طبکار هم هستید . بروید گم بشوید که هیچ خصلت انسانی دیگر درشماها یافت نمیشود -سهراب

ناشناس گفت...

درضمن آقای یغمایی که شعر زانو زدن در برابر پنتاگون برای مجاهدین گفته اید . آنها دربرابر پنتاگون زانو نزده اند . زیر همین پنتاگون بود که قرارگاه هایشان را بمباران کرد و 50 نفرشا ن را کشت . همین پنتاگون بود که آنها را خلح سلاح کرد و قرارداد حفظ جانشان را با انها امضاء کرد و حالا زده است زیرش و آنها را بدست عراقی ها داده است که بکشند . یک کمی شرم کنید . حقیقتا شرم کنید حداقل از روح برادر شهیدتان امیر یغمایی و از مادران پیر شهدا شرم کنید . اینهمه دروغ را درطی تاریخ هیچ شاعر ی نگفته است . شاعرانی که درتاریخ ماندند کسانی بودند که درکنار مبارزان ماندند مثل ناظم حکمت . مثل ویکتور خارا . مثل نرودا . شما اما هی از آنها کد میآورید و هی شعرهایشان را کپی میکنید درشعرهای خودتان و خودتان شده اید ضد مبارزان . مجاهدین اگر این دیپلماسی را با آمریکا به پیش نمی بردند همه شان را یکجا بمباران کرده بودند و کشته بودند . شما که آدم سیاسی نیست دلیل ندارد که به دیگران و کارهایشان ایراد بگیرید . حداقل بگذارید کسانی که کمی از سیاست سردرمیآورند نقد و انتقاد کنند . حدقل بروید نوشته های بیژن نیابتی را بخوانید که آدمی سیاسی است . آیا او هم اینطور درمورد مجاهدین قضاوت میکند ؟- سهراب

ناشناس گفت...

جناب سهراب، شما لُب کلام آقای یغمایی را نگرفته‌‌ای. اصلا فکر کرده‌ای که هدف مبارزه چیست؟ آیا میخواهیم سیستم نکبت‌بار شاه و شیخ را بازتولیدکنیم؟ از رهبر موجودی ساخته‌اید که هر تصمیمی درست و غلط میگیرد، همگان باید عین بز اخفش اطاعت کنند. دشواری وضعیت موجود به هیچ وجه توجیه‌گر مصونیت رهبری نیست. تداوم اقامت در عراق بعد از سقوط صدام، اشتباه محض است و هیچ دورنمای مفیدی ندارد. منتقدین این تصمیم غلط‌ نباید مورد حملات موهن قرار گیرند. تمام مجادله اخیر بر سر این موضوع است و لاغیر.
محدث

ناشناس گفت...

مجاهدین ارتش دارند درارتش سلسله مراتب فرماندهی است . و انتخابات نیست . تنه تشکیلات این رهبری را قبول کرده اند . مجاهدین نیم قرن مبارزه کرده اند . خون داده اند بیداری ها کشیده اند و سوگ ها داشته اند و عزاها تا این تشکیلات حفظ شده است . برای حفظ این هسته تشکیلاتی هرکاری را میکنند. مجبورند بکنند . اگر اینکارها را نکرده بودند حالا صد پاره شده و نابود شده بودند . بروید تاریخچه جنبش های انقلابی دنیا را بخوانید . برای حفظ تشکیلات و ارتش فرمانده را باید قبول داشت . تازه بهتر از مسعودرجوی درتشکیلات مجاهدین اساسا کسی نیست . بروید بگردید . همین اسماعیل خان را نگاه کنید . او در مرکزیت سازمان بود درسال 64 . فکر کنید مثلا او به جای رجوی میخواست فرمانده ارتش بشود . چه میکرد ؟ چند نفر جلوی چشم اش کشته میشدند میگذاشت در میرفت زیر یک درخت و به شعر نویسی مشغول میشد . یا همه دیگران . کسی مثل رجوی نمیتواند در این سخترین شرایط این تشکیلات را حفظ کند. هیچکس مثل او نیست و تازه هیچکس دیگر هم قابل اعتماد درتشکیلات نبود . اگر بود تنه تشکیلاتی به سوی او میرفتند. از همین یغمایی سئوال کنید سال 64 وقتی مسعود یک گوشه نشست و گفت یا مرا انتخاب کنید یا این مرکزیت آنوقت را و دیگران را هیچکس اور را رد نکرد و بعد هم درون تشکیلات همه مرتب اورا تائید کردند . یک شخصیت کاریسماتیک برای حفظ یک تشکیلات لازم است . نباشد همه چیز بهم میریزد. درارتش جدید نباشد همه چیز به هم میریزد. فکر میکنید قانون مارشال لا برای چیست . درارتش آمریکا هم این قانون هست کسی که از ارتش فرار کند یا به دشمن بپیوندد محاکمه ارتشی میشود و محاکمه صحرایی . جای که میکشند و کشته میشوند کسی نمیتواند شوخی کند . مثل جناب اسماعیل سازدهنی اش ر ا بردارد و برای ماه بنوازد . زیرا اگر چنین کسی فرمانده ارتش بشود همه میمیرند و یا می برند و خائن میشوند .

ناشناس گفت...

درضمن جناب اقای یغمایی فرموده است که درهیچ جنبشی اینقدر بر یده نبوده است . باید از ایشان پرسید اساسا شما کدام جنبش را می شناسید . نکند جنبش بابک خرم دین مال هزار سال پیش را میگوئید یا جنبش یعقوب لیث. بروید تاریخچه جنبش های آمریکای لاتین را بخوانید . جنبش رهایی بخش مکزیک را بخوانید . درضمن لطف کنید و از خودتان هم بپرسید آیا بدترین دیکتاتوری درتاریخ بوده است مثل خمینی که فتوای قتل عام همه زندانیان سیاسی را بدهد که زن را به خاطر شوهر و شوهررا به خاطر زن اعدام کند که حتی کسانی که خودش را هم حمایت کردند و برایش وزارات اطلاعات درست کردند مثل حجاریان را ترور کند که دوست نزدیکش قطب زاده را اعدام کند و بنی صدررا از ریاست جمهوری برکنار کند و بعد هم فتوای قتلش را بدهد؟ جناب ایشان چند کلمه تاریخ تشیع خوانده است و نوشته است فکر میکند که همه انقلابات دنیا را میشناسد و میتواند چنین مقایسه کند . در زمان خمینی بخصوص برای آنهایی که درکنار مجاهدین قرار گرفتند دو راه بیشتر نبود . یا مزدوری یا رفتن تا به آخر مثل همین تشکیلاتی که الان هست . راه سومی نبوده . یعنی هیچ جا نبود درهیچ جنبشی این قدر امکانات که فرد را از جبهه جنگ به یک کشور غربی بفرستند وجود نداشته است . بروید کمی مطالعه کنید . تازه خود ایشان و بسیاری مثل ایشان هم که جان سالم بدربردند به خاطر همان دیپلماسی مجاهدین و امکانات آنها بود اگر چنین امکاناتی برای یک گروه چریکی هیچ جای دنیا به این صورت وجود نداشته است . همان موقعی که مبارزه مسلحانه اعلام شد هرکس عقل درستی داشت باید فکر میکرد که دیگر یا کشته شدن است و یا تسلیم شدن وراه سومی نیست

ناشناس گفت...

درهرحال مجاهدین از نیم قرن مبارزه مستمر بدون توقف یک تشکیلات چند هزار نفری برایش مانده است . این تنها دارایی انهاست و برای حفظش هرکاری میکنند. هرکار ی . و حق شان هم هست . شما دیگر هرچه میخواهید روضه ابوالفضل بخوانید وبه صحرای کربلا گریز بزنید کسی دیگر گوشش بدهکار شما نیست . مردم ایران را نگاه کنید . اگر از ده هزارنفر یکی به اینترنت وصل بشود و تازه نمیآید مطالب شما را برعلیه مجاهدین بخواند چون میداند که آنها حداقل درحال جنگیدن هستند . مردم ایران گرسنه اند . بیمارند . معتادند . فاحشه اند و درخیابان ها درکارتون ها میخوابند . مجاهدین یا هرکسی که از آنها دفاع میکنند مساله شان این چیزهاست . کسی برای ناز کشیدن خانم ها و آقایان نازپرورده به جبهه جنگ نرفته است . درجنگ خون است و جنازه و کشتن و کشته شدن . یا بیائید از بیخ و بن این جنگ ر ا رد کنید و ازهمان سرآغاز آن بگوئید غلط بود یا دیگر هی پز و افاده روشنفکر ی نفروشید . ملت دارند از گرسنگی بواقع امر میمیرند . شما شده اید ضد ملت . این حقیقت است . گرسنگی ملت . بیچارگی مردم . تجاوز به کودکان درخیابان ها اینها مشکل شما دیگر نیست . مشکلتان یک چیز شده است . آزادی و آزادی برای چه ؟ برای فحش بیشتر دادن به مجاهدین . اگر نه در خیابان های پاریس همه آزادند . تظاهرات آزاد است . رای گیری آزاد است همه چیز آزاد است شما اینهمه های و هوی آزادی سرداده اید یک چیز میخواهید و فقط یک چیز بتواند بدون سرخر به مجاهدین گیر بدهید و فحش بدهید . بتوانید هرروز مثل محمد علی اصفهانی و ایرج شکری هرچه فحش به ذهنتان میرسد به مجاهدین و هوادارانشان بدهید و کسی نگوید بالای چشم تا ن ابرو ست . هی دارید زمینه سازی میکنید که آزادی آنها را داشته باشید . خب بروید بکنید . کسی کاری بکارتان دیگر ندارد . چون هرچه حرف بود همه زدند . میخواهید بروید ایرج شکری بشوید بشوید . چه کسی مانع شماست . آیا اجازه رسمی از دفتر شورای ملی مقاومت میخواهید برای فحش دادن ؟ یا میخواهید هر مطلب فحاشی و شعر پراز نیش و کنایه که مینویسید شورای ملی مقاومت یک جایزه هم تقدیمتان کند؟ بنشینید و تا قیام قیامت به مسعور رجوی و مریم رجوی و همه هوادارانشان فحش بدهید . مگر مازیار ایزد پناه کم فحش داده است درهمان مطلبی که درپژواک چاپ شده است . شما هم بکنید . هرروز جناب یغمایی یک قصید ه برعلیه مسعود رجوی بنویس . بلاخره شما یک روز مدح و ثنای ایشان را میگفتند حالا ضدش را انجام دهید . مطمئن باشید که اساسا کسی جلویتان را نمیگیرد . دیگر شرمگین نباشید زیرا خودتان همه پرده ها را پاره کرده اید . فحش بدهید . استالین بگوئید . هیتلر بگوئید . نوکر سیا و پنتاگون بگوئید . هرچه دوست دارید بگوئید ولی توقع نداشته باشید که دیگران شمارا تشویق کنند و شاعر مقاومت !! نام دهند . موفق و موید باشید درراه مبارزه با مجاهدین خلق .

ناشناس گفت...

جناب یغمایی این نوشته شما درفیس بوک است با عکس یک ابزار شکنجه قرون وسطایی زیر گلوی یک محکومل .:: نوشته اید ::::ابزار شکنجه ای از دوران انکیزیسیون.قلاده ای برای خفه کردن هر صدای اعتراض و انتقاد وساخته شده از وزارت اطلاعات! ایران دیدبان .ایران اینترلینک و...بر گردن هر کس که حرفی دارد. این گردن بند دیگر کار آئی ندارد رفقا! ما این گردن بند را باز کرده به سطل زباله میاندازیم:::: حالا این قلاده را و یا هرچه هست را بیندازید دور . راحت باشید . با خودتان راحت باشید . هرروز یک مطلب ضد مجاهدین بنویسید . اصلا دیگر سراغ شعر و تاریخ و اینها هم نروید . فقط یادداشتک بنویسید و به مجاهدین فحش بدهید . هیچ چیزی دردنیا عوض نخواهد شد وباورکنید آب از آب تکان نخواهد خورد . یک عده مثل خودتان یک مدت این نوشته ها و فحاشی ها را میخوانند مثل نوشته های ایرج شکری و یا محمد علی اصفهانی بعد خسته میشوند میروند پی کارشان . اگر کسانی هم باشند که حقیقتا درد ملت دارند و میخواهند برای مردم ایران کاری بکنند. زودتر میروند پی کارشان و می فهمند که از این امامزاده معجزه ای درنمی آید . یک مشت فحش است و ابراز پشیمانی پی در پی از مبارزه کردن و از وارد تشکیلات شدن و از خارج شدن از ایران و اصلا از مبارز شدن از روز اول . غیر از اینها که چیز دیگری نیست که . آیا اطلاعات شما از کارهای بد مجاهدین بیشتر از بتول سلطانی است که بیست سال بعداز شما هم درتشکیلات بود؟ آیا شما چیزهای بدتری میخواهید بنویسید که اینقدر احساس خفقان می کنید ؟ آیا از مسعود خدا بنده چیز بیشتری برای نوشتن و ضدیت دارید؟ شما هم بنویسید . دیگر قربان میانه و بتول سلطانی که تا خط آخر ش رفته اند . شما چه چیز بیشتری دارید که ارمغان ملت کنید؟ یک مدت هم یک عده هوچی هی زیر نوشته هایتان به به و چه چه میکنند . یک هجو دوخطی می نویسید زیرش می نویسند بهترین شعری بود که خواندیم استاد . و تکرارش میکنند. یک غزل عقب مانده قدیمی می نویسید . جماعت بیسواد زیرش هی می نویسند چقدر زیبا بو داستاد عزیز!! چقدر زبان حال ما بودید استاد عزیز!! وشما هم باد به غبغب می اندازید که چه شاعربزرگی بی همتایی هستنید . مثلا مثل این شعر: این کاردکشان که زیر تیغ اند همه - درپرده نهان وزیر میغ اند همه --امروز چنین اند ببین فردا را -بندند و طناب دار و تیغ اند همه -سی نفر لایک زده اند . 11 نفر شر کرده اند !! حالا ازهمه شان بپرسید که میغ یعنی چه !1 باور بفرمائید یکیشان هم نمیداند . تازه این شعربند تنبانی را هر عطار سرگذر هم راحت میتواند بنویسد . و فقط کسانی که نمیدانند اساسا شعر یعنی چه می آیند برایتان به به و چه چه میکنند. شعر دیگرتان . بینا شنوا ولی کر حتی کور!! عمر دونسل سوخت تا دانستیم !! از صد من شعور به دومثقال شعور . که حتی معنای شعر هم درست مفهوم نیست . یعنی چه از صد من شور به دو مثقال شعور!1 اینهم شعر شما شاعر که هنوز هم به سروده های سی سال و بیست سال پیشتان که انقلابی بودید افتخار میکنید البته اگر بدانید که اینهایی که مینویسید مر است و نه شعر . درهرحال به نوشتنتان بر ضد مجاهدین ادامه دهید . نه آسمان به زمین میآید و نه کهکشان ها یک دفعه همه با هم منفجر خواهند شد . تنها چیزی که اتفاق خواهد افتاد این است که ملت دیگر شمار ا از یاد خواهند برد . و هیچ چیزی از شاعری که زمانی شاعر مردم بود باقی نخواهد ماند. زیرا این جبر زمان است

ناشناس گفت...

دوست عزیز جناب اسماعیل وفا!
چند نکته پراکنده پیرامون کشاکش حاضرو نوشته شما!
١- شما به خوبی میدانید که در تشکیلات سازمان به ویژه بعد انقلاب ایدولوژیک سال ٦٤، با حذف دفتر سیاسی و کمیته مرکزی در سازمان ، نقش مسعود رجوی به رهبر خاص الخاص ارتقا یافت و به گفته ابریشمچی، در این نقش ایشان فقط به خدا (یعنی به هیچکس!)ا حساب پس میدهند.من و شما و بسیاری دیگر در آنزمان عمق فاجعه در حال شکل گیری را در نیافتیم و غرق در شور و فتور و خون، به تخریب مهمترین اصل تشکیلات یعنی رهبری جمعی تن دادیم. همانگونه که مردم ایران در شور و فتور انقلاب ٥٧ با رای خودشان، حق رای و نظر و انتقاد را از خود سلب کرده و آنرا به ولی فقیه منتقل کردند، ما هم با دست خودمان تمام حقوق انسانی، تشکیلاتی و مبارزاتی خود را دو دستی تقدیم کرده و به سربازان مسعود و مریم تبدیل شدیم. حال چندان نباید از این ستوان سوتیها و آجودانهای گوش به فرمان رهبری انتظار ادب و انسانیت و شعور و احترام به حقوق انسان و اینگونه مزخرفات روشنفکرانه!! را داشت. در کادری که ما پذیرفتیم سخن گفتن از حق رای ، حق انتقاد، حق جدا شدن، حق داشتن فراکسیون در درون تشکیلات حتا حق عمل مبارزاتی مستقل، هیچ جایی ندارد. در این کادر یا ما با وفاداری به پیمان مان با رهبری، آماده خود سوزی و عملیات انتحاری هستیم یا خائن و مزدور و بریده و مامور اطلاعات.
دوست عزیز!
من و شما در بهترین حالت (یعنی سکوت مطلق مان) سربازان فراری مسعود و مریم هستیم . البته حکم سرباز فراری هم در حین جنگ کاملا معلوم است. اینکه ما سربازان فراری هنوز نفس میکشیم را فقط مرهون الطاف و عنایات خاص رهبری هستیم . کمی نق زدن، ما را تبدیل به روشنفکران خارجه نشین و ترسو و حرف مفت زن میکند. با اولین انتقاد جدی به مقام رفیع گماشتگی وزارت اطلاعات ارتقاء پیدا میکنیم .
بیهوده نیست که تشکیلات مجاهدین امروز به بزرگترین آموزشگاه وزارت اطلاعات رژیم تبدیل شده است!!
اینکه ما و سازمان پرافتخار مجاهدین به همان منجلابی سقط کرده ایم که پیش از این شاه و خمینی سقوط کردند چندان اتفاقی نیست! تمرکز قدرت در دست یک شخص یا یک باند محدود، مخرب، فاسد کننده و هلاک کننده است. به گفته مرحوم دکتر مصطفی رحیمی در نامه مشهورش به خمینی :
قدرت سیاسی همچون زهری است که اگر میان مردم تقسیم شود به دارویی شفا بخش تبدیل میشود در غیر این صورت جز تباهی و فساد و مرگ حاصلی ندارد.
دوست عزیز!
سازمان مجاهدین پس از شکست استراتژیکش در سرنگونی رژیم در ابتدای دهه شصت و خروج کادرهای باقیمانده از کشور دو راه در مقابل داشت اول آنکه با تشکیل یک کنگره سازمانی به نقد و بررسی دلایل ناکامی و شکست بنشیند و با تقویت رهبری جمعی و تعمیق روابط دمکراتیک راه را بر انحرافات احتمالی آینده ببندد. راه دوم فرار به جلو، توجیه شکست، سرکوب اعتراضات و انتقادات، دامن زدن به جو احساسات و سوء استفاده از رنج و خون شهدا برای تحکیم پایه های قدرت فردی، و توسل هر چه بیشتر به مفاهیم و خرافات مذهبی در مناسبات و ساختار تشکیلات . در یک کلام چرخشی تند به راست ان هم از نوع ارتجاعی و افراطی آن. رهبران سازمان شوربختانه راه دوم را برگزیدند و سازمان را به باتلاق امروزش کشاندند.

دوست عزیز!
اگر امروز گله گذاریهای محمد نوریزاد میتواند در به راه آوردن خامنه ای و دستگاه اهریمنی و فاسد سرکوبش اثری داشته باشد، نق زدنهای من و شما هم میتواند در مقابل افسارگسیختگی رهبری و نوچه هایش سدی باشد. خشونت و دریدگی کم نظیر موجود در کلام آجودانهای دربار رهبری ، در مقابل ابتکار انسانی عاطفه اقبال و سپس موج حمله به دیگر حامیان کمپین، منجمله شما، از عزم راسخ رهبری در خفه کردن هر صدائی به جز صدای تمجید از خود است.
با درود
بهمن ج .

ناشناس گفت...

دوست عزیز جناب اسماعیل وفا!
چند نکته پراکنده پیرامون کشاکش حاضرو نوشته شما!
١- شما به خوبی میدانید که در تشکیلات سازمان به ویژه بعد انقلاب ایدولوژیک سال ٦٤، با حذف دفتر سیاسی و کمیته مرکزی در سازمان ، نقش مسعود رجوی به رهبر خاص الخاص ارتقا یافت و به گفته ابریشمچی، در این نقش ایشان فقط به خدا (یعنی به هیچکس!)ا حساب پس میدهند.من و شما و بسیاری دیگر در آنزمان عمق فاجعه در حال شکل گیری را در نیافتیم و غرق در شور و فتور و خون، به تخریب مهمترین اصل تشکیلات یعنی رهبری جمعی تن دادیم. همانگونه که مردم ایران در شور و فتور انقلاب ٥٧ با رای خودشان، حق رای و نظر و انتقاد را از خود سلب کرده و آنرا به ولی فقیه منتقل کردند، ما هم با دست خودمان تمام حقوق انسانی، تشکیلاتی و مبارزاتی خود را دو دستی تقدیم کرده و به سربازان مسعود و مریم تبدیل شدیم. حال چندان نباید از این ستوان سوتیها و آجودانهای گوش به فرمان رهبری انتظار ادب و انسانیت و شعور و احترام به حقوق انسان و اینگونه مزخرفات روشنفکرانه!! را داشت. در کادری که ما پذیرفتیم سخن گفتن از حق رای ، حق انتقاد، حق جدا شدن، حق داشتن فراکسیون در درون تشکیلات حتا حق عمل مبارزاتی مستقل، هیچ جایی ندارد. در این کادر یا ما با وفاداری به پیمان مان با رهبری، آماده خود سوزی و عملیات انتحاری هستیم یا خائن و مزدور و بریده و مامور اطلاعات.
دوست عزیز!
من و شما در بهترین حالت (یعنی سکوت مطلق مان) سربازان فراری مسعود و مریم هستیم . البته حکم سرباز فراری هم در حین جنگ کاملا معلوم است. اینکه ما سربازان فراری هنوز نفس میکشیم را فقط مرهون الطاف و عنایات خاص رهبری هستیم . کمی نق زدن، ما را تبدیل به روشنفکران خارجه نشین و ترسو و حرف مفت زن میکند. با اولین انتقاد جدی به مقام رفیع گماشتگی وزارت اطلاعات ارتقاء پیدا میکنیم .
بیهوده نیست که تشکیلات مجاهدین امروز به بزرگترین آموزشگاه وزارت اطلاعات رژیم تبدیل شده است!!
اینکه ما و سازمان پرافتخار مجاهدین به همان منجلابی سقط کرده ایم که پیش از این شاه و خمینی سقوط کردند چندان اتفاقی نیست! تمرکز قدرت در دست یک شخص یا یک باند محدود، مخرب، فاسد کننده و هلاک کننده است. به گفته مرحوم دکتر مصطفی رحیمی در نامه مشهورش به خمینی :
قدرت سیاسی همچون زهری است که اگر میان مردم تقسیم شود به دارویی شفا بخش تبدیل میشود در غیر این صورت جز تباهی و فساد و مرگ حاصلی ندارد.
دوست عزیز!
سازمان مجاهدین پس از شکست استراتژیکش در سرنگونی رژیم در ابتدای دهه شصت و خروج کادرهای باقیمانده از کشور دو راه در مقابل داشت اول آنکه با تشکیل یک کنگره سازمانی به نقد و بررسی دلایل ناکامی و شکست بنشیند و با تقویت رهبری جمعی و تعمیق روابط دمکراتیک راه را بر انحرافات احتمالی آینده ببندد. راه دوم فرار به جلو، توجیه شکست، سرکوب اعتراضات و انتقادات، دامن زدن به جو احساسات و سوء استفاده از رنج و خون شهدا برای تحکیم پایه های قدرت فردی، و توسل هر چه بیشتر به مفاهیم و خرافات مذهبی در مناسبات و ساختار تشکیلات . در یک کلام چرخشی تند به راست ان هم از نوع ارتجاعی و افراطی آن. رهبران سازمان شوربختانه راه دوم را برگزیدند و سازمان را به باتلاق امروزش کشاندند.

دوست عزیز!
اگر امروز گله گذاریهای محمد نوریزاد میتواند در به راه آوردن خامنه ای و دستگاه اهریمنی و فاسد سرکوبش اثری داشته باشد، نق زدنهای من و شما هم میتواند در مقابل افسارگسیختگی رهبری و نوچه هایش سدی باشد. خشونت و دریدگی کم نظیر موجود در کلام آجودانهای دربار رهبری ، در مقابل ابتکار انسانی عاطفه اقبال و سپس موج حمله به دیگر حامیان کمپین، منجمله شما، از عزم راسخ رهبری در خفه کردن هر صدائی به جز صدای تمجید از خود است.
با درود
بهمن ج .

esmail گفت...

اقای سهراب کمالی. سلام. یاداشتهای انتقادی شما خودش یک مقاله کامل است و جوابی کامل میطلبد که عجالتا فرصتش نیست.ایکاش انرا به صورت یک مقاله نوشته و فرستاده بودید تا من انرا در وب و فیس خود نشر دهم تا تعداد بیشتری نظرات شما را بخوانند.عجالتا میخواهم یکبار دیگر نظری به نوشته دردناک مضک و خطرناک بیندازید . حرف مرا خواهید دانست. امید اینکه در فرصتی بتوان بطور کامل به یاداشتهای انتقاد امیز شما بپردازم. سپاس. اسماعیل وفا یغمایی

ناشناس گفت...

جناب یغمائی.مسعود رجوی حسین زمانه ماهست.هر نوع فشار به او و جنبشش جز خدمت به یزید ویزیدیان دوران یعنی خامنه ای نیست.بیدار شوید جناب یغمائی و خود را خسر الدنیا و الاخره نکنید.عمر شما در سراشیبی است و فردا در پیشگاه خدا داوری میشوید.به کجا چنین شتابان میروید جناب یغمائی.م.الف.د

xoramdin@web.de گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...

دو پیام توهین امیز حذف شد. دوستان قصد توهین و تحقیر نیست.قصد روشنائی انداختن روی یک مشکل است. از توهین و تحقیر حتی واقعی مشکلی حل نمیشود. سالها تجربه ده است و همه زخم خورده این مشکلیم.

ناشناس گفت...

مهتاب می نویسد
اینده از ان مسعود رجوی است.ایران بزرگ در انتظار مقدم قهرمانی است که سی و سه سال علیه کثیف ترین دشمنان ایران جنگیده است. دموکراسی آزادی عدالت فقط با او در این شرایط معنی دارد و بقیه حرف یاوه است.من تعجب میکنم که شما چرا این را نمی فهمید یا نمی خواهید بفهمید و مطالبی این چنین می نویسید. مهتاب آمریکا

ناشناس گفت...

مسعود رجوی و فکرش مال قرنهای گذشته است و هسچ جائس در اینده ندارد خودش هم این را میداند بنابراین بیخود شعر الکی ندهید.م.مهدوی

ناشناس گفت...

vallah in rahbar yek divaneh kamel ast.agar divaneh naboud in karha ra namikard.jay o dar timarestan mibashad.soliman

ناشناس گفت...

نازنین میگوید
آیا شما تحلیل خانم شلمتز روانشناس آلمانی را از رفتارهای رهبر خوانده اید من آنر خیلی جاب دیدم در یک قسمت توضیحات خیلی جالب است.اگر من زندگی گذشته، حال و نحوه ی ...اگررفتارهای او را از زاویه روانشناسانه مورد مطالعه و بررسی قرار دهم، به این یقین می رسم که ایشان دچار بیمار روانی حادی می باشد، او مبتلا به بیماری نارزیستیش(خودشیفتگی) می باشد.او فکر می کند که بهترین انسان روی زمین است، او هیچ احساسی به دیگران ندارد. او به اصول اولیه اخلاق پایبند نیست. قوانین جامعه برای او مدون نشده و ارزشی نداشته و وی برای دیگران هیچ اهمیتی قائل نیست.او خود را نیازمند به هیچ قانونی نمی داند، او فکر می کند بالاتر از همه است، او یک خدا است. البته این شخصرهم زمان در ته قلبش هیچ ارزش فردی نداشته و از اعتماد به نفس کافی نیز برخوردار نیست. او برای خودش این تصور را ایجاد کرده که فرد مهم و مقدسی است، او با خود مشکلات روانی دارد.اگر زندگی گذشته افرادی مثل اورا بررسی کنید ممکن است به این نتیجه برسید که وی....، ممکن است که در کودکی شخصیتش را زیر پا گذاشته و او را کوچک کرده باشند. البته این موارد فقط یک احتمال است. واقعیت را فقط خودش داند.برای شناخت دقیق شخصیت و مختصات روانی چنین فردی خیلی مهم است که گذشته های او را زیر ذره بین قرار دهیم، باید ببینیم که وی در چه محیط خانوادگی بزرگ شده است، باید دید که در دوران کودکی ،خانواده اش با او چگونه رفتاری داشته اند. باید ببینیم که سال های اولی کودکی وی از تولد تا سه چهار سالگی چگونه و تحت چه شرایطی سپری شده است؟! این سن از این لحاظ اهمیت فراوان داشته به دلیل اینکه در این سن رفتارهای روانی اولیه شکل گرفته و در سنین بعدی تقویت خواهند شد.ثلاً در مورد آدولف هیتلر خیلی‌ها بر این باور بوده اند که وی در یک محیط خانوادگی ناآرام بزرگ شده ،پدر و مادرش او را کتک می‌زده اند و محیط خانواد گی بسیار پرتشنجی داشته است.از طرف دیگر در مورد بررسی زندگی دوران کودکی یک فرد باید بسیار مواظب بود، چون ممکن است فردی در خردسالی محیط خانوادگی ناآرامی داشته؛ اما در بزرگسالی مجرم و خشن نشده و به آدم های بزرگی تبدیل شده. این ناشی از قدرت تغییرپذیری انسان‌ها می باشد. این مبحثی پیچیده و دارای زوایای گوناگون بوده، از این نظر که فقط نباید به دوران کودکی و نوجوانی توجه داشته باشید. فقط پدر و مادرها نمی توانند مقصر باشند، خود فرد نیز دارای اراده و قدرت تصمیم گیری می باشد.....
در این آدرس نظر خانم شلمتز را می توانید داشته باشید


ناشناس گفت...

http://balatarin.com/permlink/2013/3/10/3276130
آدرس

ناشناس گفت...

تف به گور پدر خامنه ای و تمام اذنابش م.ق

ناشناس گفت...

ناشناس گفت تف به گور پدر خامنه ای اما این هم خامنه ای بود که وقتی ایران بود مرتب داد می زد که " ببارید ای گلوله ها" ولی سال شصت با اولین شلیک گلوله جوان ها و نو جوان ها و بچه های خردسال را در چنگ جلادان خمینی رها کرد و در رفت و هنوز شش ماه از مرگ زنش نگذشته بود زمانی که هر روز صد ها نفر هوادار مجاهد اعدام می شدند در پاریس با دختر بنی صدر ازدواج کرد و بعد از یکسال با طلاق او دوباره همین بساط را با مریم عضدانلو که همسر ابریشم چی بود براه انداخت؟
تف به گور پدر خامنه ای ولی این خامنه ای بود که وقتی شرایط عراق سخت شد اول از همه فرار کرد و تنه سازمانش را زیر موشک و تیر جلادان خامنه ای رها کرد و در رفت و ده دوازده سال هم هست که غیب شده ؟
تف به گور پدر خامنه ای اما این خامنه ای بود که هزار و پانصد مجاهد پیر و جوان را که بعضی حتی یک بار هم سلاح بدست نگرفته بودند را در فروغ جاویدان زیر موشک و بمب جمهوری اسلامی خمینی به کشتن داد؟ .
تف به گور پدر خامنه ای اما ....
... باز هم بنویسیم؟

ناشناس گفت...

من یک ایرانی هستم الان بیست سال هست که در خارجه اسیر غربتم.من هم مجاهدین خلق را دوست دارم و هم اسماعیل وفا یغمائی را بعنوان یک شاعر ضد رزیم دوست میدارم و می دانم کارهایش بسیار ارزشمند میباشد ولی من نمیدانم چرا باید بین یک شاعر مردم دوست و سازمانی که برای مردم ایران میجنگد باید اختلافات وجود داشته باشد برای من این واقعن باعث رنج و درد میشود .همین را میخواستم بیان کنم که این خوب نیست. محمد.الف.و

ناشناس گفت...

در ضمن آری واقعا تف به ریش خامنه ای جنایتکار و پست محمد .الف.و

ناشناس گفت...

با سلام به آقا ی يغما يي . اين اولين با ر است به شما مينويسم. ما هر روز صبح با سرودها ی
شما به صف مييستا ديم. و من چون شعر دوست دارم چند تا کتاب شعر شما را داشتم
سالها گذشت تا کم کم متوجه شدم در درون قبری که سالها به کنارش اشک ميريختم مرده ای
نيست و سازما ن اونی که من فکر ميکردم و سازما ن به من ميگفت نيست. ولی باز هم از اينکه سالها ی
جوانی را در راه سازما ن گذاشتم پشيمان نبودم چون به خودم ميگيفتم نتيجه بر ضد
رژيم بود. فکر نميکردم روز ی برسد که احساس پشيما نی بکنم چون نتيجش در حقيقت
تبليغ در راه يک ديکتا تور خود شيفته تمام شد ولی چيزی از عمر رژيم کم نشد.

شما نوشتيد که از نوشتن حقا يق احساس عذا ب وجدا ن ميکنيد؟ چرا؟ سازما ن هميشه ميگه
هر چی داريد از من داريد و تا ابد بدهکاريد حتی اگر 100 بار در راه سازما ن کشته بشيد باز هم
بدهی داريد، (يعنی اونها طلب کا رن!) پس پول، عمر، خانواده، و و که چيزی نيست ولی اون خوب
ميدو نه که قصرش رو رو شونه ها ی ما سا خته، نتيجه سالها تلاش هزا را ن نفر .
هميشه از رفتار سازما ن نسبت به جدا شدگا ن تعجب ميکردم ولی کم کم فهميدم
وحشت سازما ن از رو شدن حقا يق است. سازما ن هميشه خودشو اونطوری نشون ميده
که فکر ميکنه مورد قبولتر طرف مقابل باشه کا ری هم نداره که حقيقت داره يا نه.
اصلاً سازما ن کا ری به حقيقت نداره با تبليغا ت همچی
را مثل شعبده باز ميشه بدست اورد، و مثلا آزادی فقط يک
وا ژه است برای استفاده تبليغا تی. خودشا ن را طرفدا ر آزادی جا ميزنن، ولی تا حالا ديدين به يک
مخالف يا منتقد اجا ز ه بدن تو سيما آزادی !! حرف بزنه؟
تو سايتها يا فيسبوک چطور؟ اصلاً ميشه آزادا نه نظر داد ؟
ميان اينجا هر چی ميخوان مينويسن (که کار خوبی ميکنن، ولی چرا تو سايتها سازما ن
اين امکان نيست؟)
ولی آيا يک با ر هم می زا رن من يا امثال من نظر مخالف سياست
سازما ن بگه؟ يا حتی سؤال بکنه؟ سالها پيش کتابها ی
شما را دور ريختم. عصبا نی بودم، در سايت ديدگا ه
جواب کسّی چاپ شده بود که شما بدون ارا يه مدرک ميگفتيد مزدور
رژيم هست (شايد هم بود) ولی او فقط سؤال کرده بود چرا آقای رجوی مخفی هست
و چرا توضيح نميده استرا تژی الان چی هست؟،
شما هم به آقای ناظر ايراد گرفته بودين که چرا اينها را چاپ ميکنی نميزاری
"راحت قلم مان را بزنيم"!!، اون موقع من تازه به سازمن گفته بودم
"نه، پيشتر از اين نيستم" و پر از سؤال که چرا اينطوری شد؟

ناشناس گفت...


حرف شما به من خيلی بر خورد، من تشنه حقيقت بودم نه يک احمق
که ديگران براش تصميم بگيرن چه بخواند چه نخواند يا فقط ميتواند نتيجه
قلم زنی راحت شما را بخواند. ولی امروز يک مقاله
از شما خواندم که حرف دل من بود. کسّا نی هستن که مزدور رژيم هستن،
ولی ما مزدور رژيم نيستيم حق سؤال کردن داريم،
جواب ميخواهيم تو اين زمانه حتی پسر شاه هم مياد به سؤال مردم بطور زنده
جواب ميده، چرا خا نم رجوی تو سيما آزادی خودش حاضر نيست بياد به سؤالا ت جواب بده؟
چرا حتی سخنرا نی های قديمی رجوی سانسور ميشه؟
نتيجه استرا تژی سازما ن چی شد؟ چرا همه شکستها را پيروزی جا زده؟
چرا دلايل شکستها را نميگه؟ سالها پيش رجوی يک سخنرا نی کرده بود در مورد اينکه نيروها ی
سياسی را چطور ارزيا بی کنيم، يعنی يک راهنما برای ارزيا بی نيروها ی سياسی ايران
برای هوادا رن که بعدا تبديل به جزوه شد و رو چند سايت بود،
در اون يکی از معيا ر ها بجز سرنگونی
و مبا رزه مسلحا نه مو ضع در مقابل امپريا ليسم امريکا بود که منظو ر رد کردن
سلطنت طلبا ن بود،
ولی بعد از سرنگونی صدا م و تعويض صاحب خانه!! از رو سايتها جمع شد. حالا سازما ن بدتر از آنها
دنبال پنتا گو ن، ارتش امريکا، و راست ترين جنا ح حکومت امريکا افتاده!؟ يعنی از اين راه ميشه به آزادی ايران رسيد؟
يا رجوی ميخواد مثل خمينی از اين راه به حکو مت برسه؟
چرا جواب سؤال اينکه چرا تا بحال با اينهمه امکانات برای بيرون اوردن افراد از جهنم عراق
کا ری نکرديد فحش است؟
چرا نبا يد پرسيد نتيجه اون خونها چی شد؟ سازما ن ها کلی زحمت ميکشن ايديولو ژی
خودشون را توضيح و تبليغ کنن، چرا سازما ن مفهوم و ماهيت بندها و چگونگی اجرا ء انقلاب ايديولو ژی را پنهان ميکند؟
چرا فيلم جلسا ت انقلاب را پخش نميکنه؟ مگر راه نجات بشر
را کشف نکرده؟ پس بزار بشر ببينه!! چرا ميترسی مردم حقيقت را ببينن؟
چرا حرف زدن از بندها ی انقلاب خارج از تشکيلات ممنوع هست؟
چرا هنوز نميتونن بعد از اين همه سال انقلاب ايديولو ژی را به مردم توضيح بدن؟
چرا ما ميتونيم همه چی را فدا خط سازما ن بکنيم ولی حق نداريم سؤال کنيم؟
حق نداريم انتقاد کنيم؟ حق نداريم با چيزی که ميفهميم غلط يا اشتباه هست مخالفت کنيم؟
آقای يغما يي از نوشتن حقيقت عذاب نکشيد خيليها با
سرودها ی شما جذب اين سازما ن شدن و در اين راه همه چی را فدا کردن
ولی آيا حق ندارن حقيقت را بدانن؟ تا کی؟
از پنهان کردن حقيقت بايد عذاب کشيد.
حميد ع

ناشناس گفت...

عجب يک مرد پيدا شد حرف حق رو کامل بزنه درود بر مصدا قی عزيز
::

"اگر آن دسته از مسئولان مجاهدین که به هر دلیل از شما جدا شدند و به رژیم روی نیاوردند، آنقدر تحقیر و مچا
له نشده بودند
که برای همیشه در خود فرو روند، اگر شهامت این را داشتند که ضمن ادامه
ی مبارزه
شان با رژیم تجربیات
شان را با دیگران
تقسیم کنند، باور کنید هم به نفع شما و هم مبارزه
ی بی
امان
مان با رژیم بود و هم فردای بهتری را برای ایران و مردم
مان رقم
می
زد."
حميد ع