دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

پهلوانان و ناپهلوانان.داستان پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی و نامردی «پهلوان»اکبر خراسانی

پهلوانان و نا پهلوانان
بررسیھای تاریخی و نوشتارھای ادبی اخیر که پھلوان گلزار کرمانشاھی را به تصویر کشیدھ اند٬ داوری تاریخ است در ارزش ھای انسانی. تاریخ ما پر از مکر و نیرنگ است برای حفظ نام و مقام٬و بدتر از ھمه( ھرچند کمتر)در عالم پھلوانی و عیاری.پھلوان اکبر خراسانی که برای حفظ بازوبند خود رقیبان را با شیوه ھای ناجوانمردانه از میدان بدر می کرد٬پھلوان گلزار را دواخور کرد تا پشتش به خاک نرسد.گلزار تا اخر عمر در حالت جنون بسر برد.امروز از پھلوان اکبر به نیکی یاد نمی شود و نام پھلوانادامه پهلوانان و ناپهلوانان.د

۵ نظر:

ناشناس گفت...

استاد یغمایی گرامی

من چنین داستانی را درباره پهلوان اکبر خراسانی نشنیده بودم و شاید اشتباهی هم در کار باشد. درست نمی دانم اما بهر حال پهلوان اکبر خراسانی از پهلوانان بزرگ تاریح ماست.
داستان ها درباره پهلوان اکبر خراسانی هست که من یکی از آنها را که در وصف جوانمردی اوست را بخاطر دارم در اینجا نقل می کنم.

جوانی سخت عاشق و دلباخته دختری زیبا شده بوداما دختر شرط ازدواج با او را بر زمین زدن پهلوان اکبر خراسانی می گذارد.
جوان هم که چاره ای ندارد رسما پهلوان اکبر را به زورآزمایی دعوت می کند. همه می دانستند که نتیجه چنین رویارویی از پیش روشن است و جوان عاشق هیچ شانسی در برابر پهلوان اکبر ندارد.
از قضا غروب روز پبش از زورآزمایی ایندو پهلوان اکبر در حال گذر از کوچه ای در برابر سقا خانه قدیمی محل صدای گریه و لابه پیر زنی توجه اش را جلب می کند.
پهلوان اکبر به راز و نیاز آن پیر زن گوش می سپارد.
زن شمعی نذر کرده و با التماس بسیار از درگاه خدا می خواهد که فردا پسرش را روسیاه و شرمنده نکند.
پهلوان اکبر از التماس و لابه های پیر زند بسیار متاثر شده بود و از او دلیل آنهمه گریه و زاری و التماس را می پرسد و پیر زن هم داستان پسرش که همان جوان است و شرط دختر برای ازدواج با او را شرح می دهد.
پهلوان اکبر مادر را دلداری داده و به خانه می فرستد و و از او می خواهد که نگران نباش زیرا دعایش حتما مستجاب خواهد شد.
فردای آن روز در براب چشمان حیزت زده همگان جوان پشت پهلوان اکبر را البته به حاک می مالد و پهلوان اکبر بازوبند پهلوانی اش را به آن جوان می سپارد و برای همیشه از صحنه زورآزمایی پهلوانی ناپدید می گردد.

مازیار ایزدپناه

esmail گفت...

مازیار عزیز ان داستان مربوط به پوریا ولی است .پهلوان اکبر پرونده اش همین است که ثبت شده است با درود

ناشناس گفت...

درست پهلوان اکبر کرد دنیای ما دنیای دیو و دد و شیطان و نامردیه من یک عمر تجربه کردم قیمت مرد و نامرد تو این دنیا یکیه قدیم شاهد بودیم الان هم شاهدیم میزنن تو سر هم مرد و نامرد اخرش همه میمیرن هم پهلوان اکبر رفت و هم بقیه الانم نوبت ماست
نا امید

ناشناس گفت...

جناب يغماى كًرامي خسته نباشى!

اين داستان حسين كًلزار كرمانشاهى و ديكًر بهلوانان در مقايسه با اقاى فيلابى من به فكر اين مثال انداخت كه جناب فيلابى

مايه نداده وسط لحاف خوابيده !

ياشار

ناشناس گفت...

جناب يغماى كًرامي خسته نباشى!

اين داستان حسين كًلزار كرمانشاهى و ديكًر بهلوانان در مقايسه با اقاى فيلابى من به فكر اين مثال انداخت كه جناب فيلابى

مايه نداده وسط لحاف خوابيده !

ياشار