دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

غزل کهنه بازار سیاست. اسماعیل وفا یغمائی

هوسي نيست دگر در دل و جان مانده خموش 

ياد باد آن دل پر غلغله در جوش و خروش 

كهنه بازار شگفتي‌ست سياست كه در آن 

هوشيارآئي و بيرون شوي از در مدهوش 

ما درآئينه چو روي خوش انسان ديديم 

عمر را يكسره كرديم بر آن پيش فروش 

آنچه گم شد زميان روي خوش انسان بود 

اي خداوند گناه من و آئينه بپوش 

تلخي قصه من بين كه پس از عمري تلخ 

عقل را نامتجانس شده پيغام سروش 

 ادامه غزل 

۱۵ نظر:

رضا ارجمند گفت...

خسته نباشی ای شاعر مبارز و ملی ایران زمین.

زری شیرازی گفت...

با درود ؛ شعر زیبا و پر محتوایست , اما آقای یغمایی , شما چقدر مینالید و مثل مرغ پر کنده , بال بال میزنید بی پرده سخن میگویم
شما انگاری , پس از این همه تجربه مبارزاتی در میان سران و سرداران مجاهدین ,چیزی واسه گفتن دارد اما واسه عمل و اقدام کردن به مانند ظرفی تهی هستید اینطور نیست ! پشت ویرانه های خود نشسته اید و
زار زار , زار میزنید چند رفیق رطوبت زده هم دوره ات کردند و بوی نای الرحمن تان به مشام میرسد .
با پلیدیها تضادی دارید , قصه نگویید جبهه سیاسی تشکیل دهید و به دل دشمن بزنید , انتقاد دارد از تاکتیکهای مبارزاتی مجاهدین خلق , دست مریزاد ! طرحی نو در اندازید !
با شیوه فعلی که یکی به نعل و یکی به میخ زدن و گاهی بوی اظهار ندامت , نزد حضرت حق , دردی دوا نمیکند . ترسو همیشه گزاف میگوید و انگشت حسرت گزیدن که چون حضرت حق در نیامدم !

آقا کریم درباری و دوست طلبه اش خمار و خسته , به درگاه شاعری چون تو بسته !
جان شکری بی مایه که به حق هاست بی خا ی ... و ایرج پاچه خوار ادعا خروس بودن را فراموش کن ! تا آغشته به روغن نشدی ! ها ها ها !
بدرود وفا یغلبی

۱۲:۰۰

esmail گفت...

نگران بال بال زدن من نباش خانمجان این شعر مال سال 1367 است و تناقض من از انقلابات !!!. در ضمن در باره کریم مزخرف میبافی تو از مریدان مرادی خانم بنابراین تا مریدی جای بحث عقلائی نیست در ضمن خیلی با تربیتی . مطمئنی خانمی
عزت زیاد

هه هه هه هه هه گفت...

آقای وفا سلام من نیمدونم چرا هرچی زری میشناسم با شما مخالفن بجز زری خوشکام!!

م. امیر خانلو گفت...

اقای یغمائی عزیز افراد مختلفی از هواداران احمق و ابله ولی فقیه مثل عقرب سعی میکنند شما را ازار بدهند به اینها اسخ ندهید همه اینها خوب میدانند شما جای خود را در تاریخ و ادب ایران گرفته اید سکوت بهترین جواب این عقربهایدستگاه رهبر است
با درود به شما

esmail گفت...

ممنون مهناز گرامی درست است ولی ول کن این بنده خدا را خدایش بیامرزد و کمکش نماید
با درود

ناشناس گفت...


زوبین آذرخش
این زری به نظر می رسد با آن پری که اوانل انقلاب اعدام شد نسبتی دارد، منظورم پری بلنده است. معلوم است که انس الفتی بی پرده و مانع در ارتباط با مردان، با خ و ک داشته و احتمالا دارد و کسب و کار و کارشناسی اش به موضوعاتی که با حروف الفبا مورد اشاره قرار گرفت ارتباط تام و تمام دارد و مثل بانکداران و اهل خرید و فروش که آدمها را با پولشان محک می زنند و اعتبارآدمها را به وضع پولیشان می سنجند، ایشان مردان را با برآوردی که از وضع دو...یا ذَکَر شان با تناسبی که در ذهنشان از قد و قواره افراد با آن میان تنه برقرار می کنند و در ذهنشان وجب می زنند می سنجد.و الا اگر حتی در مفهوم «فرهنگ کوچه» و محاوره ای کلمه «خایه دار» و «بی خایه» را مثل «جگر دار» بکار می گرفتند، انصافا ایرج شکری در انتقاداتی که از عملکرد رهبری مجاهدین طی سالهای گذشته کرده و بخش زیادی از آن در اینترنت قابل دسترسی است، هم مایه داشت و هم از آنچه به استعاره به عنوان نشانه جرائت به کار می رود، بضاعتی به اندازه نارگیل، در انتقاد کردن از خود نشان داده است. اما زری به نظر می رسد از «منظری» دیگر مردان را می سنجد «وجب» می زند. تازه در این زمنیه هم معلوم نیست چگونه می تواند آنان را به طور ذهنی عریان و بدون اشتباه کردن و بدون وارد کردن غرض ومرض خود، آنها را در حالتی که قابل اندازه زدن باشند، تجسم کند و بیخودی تو سر مال نزند. از این بحث طنز گونه، اما لازم به یاد آوری که بگذریم گمان می کنم که در این چند سال گذشته و به ویژه در این چند ماه گذشته همه ما که منتقد اساس روش و بینش رهبری سازمان مجاهدین هستیم، از طریق همین کامنت های مریدان یا بادمجان دور قابچین ها یا بریده های شرمنده مثل زری که تسکین احساس حقارت خود در برابر رهبری مجاهدین را، در جبران جفایی که به آنها کرده اند با پریدن و گاز گرفتن اینجا و آنجای منتقدان دیده اند، بحق می توانیم نتیجه بگیریم که مکتب مریدی و مریدی مکتبی ابله ساز و کودن پرور است همچنان که در ایران و در مکتب امام خمینی بود. زری زود راضی(حیفم آمد شیرازی را برای او بکار ببرم که صفتی است که همواره دنبال نام خورشید همیشه تابان شعر فارسی، حافظ می آید)، لکاته ابلهی که یکی از همان فرمولهای زمان مریدی را حفظ کرده است، آن را در اینجا غرغره کرده است که : اگر مجاهدین کار آمد نیستند بروید خودتان حزب بسازید و تشکیلات درست کنید و... گوساله نمی فهمد که هیچ جای دنیا چنین تکلیفی را انتقاد شونده در برابر انتقاد کننده قرار نمی دهد. فقط این رهبری قلدر منش و ازخود راضی مجاهدین است چنین فرومولی دست کرده است. از این گذشته مجاهدین مدعی هستند که تنها آلترناتیو دموکراتیک رژیم را تشکیل داده اند و ادعای رهبری مبارزات مردم را دارند و می خواهند قدرت را در ایران بعد از رژیم آخوندی به دست بگیرند، از این بابت ما که شهروندان ایرانی هستیم حق داریم به آنها بگوییم که حرفشان با عملشان نمی خواند و یا کدام یک از تصمیماتشان را غلط می دانیم و از کدام شعارشان استفراغمان می گیرد و کدام رفتار و گفتار ناشایستشان را شایسته سرزنش و حتی تو دهنی می دانیم و برای این کار هم نیازی به تشکیلات و حزب سازی نیست.

احمد رضا گفت...

درود بر زوبین اذرخش چنان زوبین اذرخش تا انتها نشست که از زری شیرازی صدای اسمان غرمبه بلند شد دمت گرم باد

هه هه هه هه هه گفت...

این زری شیرازی بنظرم قبلا عیال کاکا رستم بوده اینم مثل اون شوهرش نالوطی و بد دهنه

ناشناس گفت...

زری خانم ما که قبلا در نشست های انقلاب خود تجربه آغشته شدن به روغن را از سر گذرانده ولیکن تا انتها تاب نیاورده امروز اتفاقا از آثار همان روغن کاری است که این نوشتار از او بیرون جهیده.

ناشناس گفت...

ببخشید در کامنت قبل برای زری خانم نامم فراموش شد
فرهاد

بابک کارگر گفت...

زری خانم دستت در نکند آب توی لونه بریده ها و واداده ریختی . اما در رابط با آقای یغمائی استاد عزیز حمید طاهرزاده
گفتنی ها را گفت اگر او قدری شرافت داشت این دریچه زرد را تخته می کرد و دکان شعرو شاعری را هم به لقایش می بخشید
و بجای او کمی اروض ادب یاد می گرفت

ناشناس گفت...

هم ابروی بابک را بردی هم کارگر راخاک تو اون سر ت با این کامنت گذاشتنت کچلخان.عروض را هم با الف نمی نویسند برو از زری یاد بگیر باید بنویسی عروز یعنی اولش با عر شروع میشه آخرش هم با اوز مدتی هم برو باطاهر زاده همخونه شو تا خوب درس شرف یاد بگیری چون معلومه کم داری اونج عروزت هم درست میشه
کارگر بابک

ح.م گفت...

قوی زیبا و ر معنا درود شاعر عزیز

بابک کارگر گفت...

باید به تمام بریدگان و زیر عبای ملا خزیدگان گفت این سایت آنقدر ارزش ندارد که وقت زیادی برایش گذاشت اگر ما سواد نوشتن نداریم به جایش شرافت داریم که شما آن را ارزان فروخته اید آنهم به آخوند های حرام زاده البته فکر می کنم شما چند قدم از آخوندها جلوتر باشید