اگر توباب گناهی! گناه خواهم کرد تمام هستی خود را تباه خواهم کرد به لطف حق چو بود عین کافری تردید به اذن عشق،گنه، گاهگاه خواهم کرد سفید- نامه ی اعمال،زآن شیخ که من چو چشمهای تو! آنرا سیاه خواهم کرد به راه عشق بسی رهزنست میدانم ولی به یاد تو شال و کلاه خواهم کرد چو رهزنی تو، خوشا ای خطر زبعد خطر حذر کجا من از این راه و چاه خواهم کرد..... ادامه غزل پیرانه سر. اسماعیل وفا
۱۶ نظر:
ناشناس
گفت...
بسیار زیبا آقای یغمائی همان حال و هوای غزلهای حافظ شیراز را در این غزل دیدم و لذت بردم درود بر شما بمانید و بسرائید برای فرهنگ جاودان ایران نصرالله میبدی
مرا هراس ز دوزخ مده که دوزخ را خموش و خسته به یک نرم- آه خواهم کرد اگر چه بود خطا زابتدای کار این عشق هزار بار دگر اشتباه خواهم کرد اگر چه شعر «وفا» را تو شاهبانوئی به تاج بوسه کنونت چو شاه خواهم کرد چقدر زیبا چقدر زیبا ممنون از شما جناب یغمائی که همه را به این شعر زیبا مهمان کردید ویاد مخمد رضا شاه پهلوی زنده باد و عمر شهبانو دراز باشد که بیت آخر این شعر شما مرا به یاد ایام آنان انداخت که ایران ابروئی داشت و این حکومت دست ساز مستراحهای عربستان اینطور ملتی را بیچاره نکرده بود. اما به همت ایرانپرستان والا ایران از ظلمات نجات خواهد یافت.
اسماعیل خان جنسیتی که میگفتن همین است دیگر.زن در شعر سرکار جز بازیچه آمال و هوسهای شهوانی سرکار چه چیز دیگر است؟؟؟ زنی که کار اصلی اش مثل همسر سابق شما مبارزه در راه آزادی است و نه در خلوت سرکار بوسه گاه شدن.
آقای لرستانی واقعا وای بر تو وهمه همفکران قشریت که عشق را این چنین تفسیر می کنید.اگر حافظ هم الآن زنده بود،حتما تو ویاران بیمارت او را به زن بازی واز اینجور افکار سطحی متهم می کردید.اگر مسلمانی،پیامبرت همیشه می گفت من 2 چیز را خیلی دوست دارم عطر و زن را.اگر هم مسلمان ویا بطور کلی ایدآلیست نیستی،این رابطه مثل نوشیدن وخوردن است. ضمنا حتّی اگر عضق همان روابط جنسی باشد.در دنیای عقل ومنطق کار خلافی نیست.ابن برادران حوزوی تو هستند که این رابطه را بزرگترین خطا(اجتماعی) وبزرگترین گناه(مذهبی) میدانند. شهر عشق راشاعرم، یغما بگشت تو هنوز اندر خم یک کوچه ای
درود بر شاعر پوزه کوب و ابله خرد کن ویرانگر تعصب و بیدار کننده مریدان مستعضف فکری. غزل زیبایی است و امیداورم در ستایش عشق و «گناه پنهانی» پرکار باشی(دوش عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب/ ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود) بعضی از استعاره های این شعر، مرا یاد استعارهای زیبای شعر ماندگار آبی و خاکستری و سیاه حمید مصدق می اندازد، انجا که او گفته است: کیسوان تو شب بی پایان جنگل عطر آلود شکن کیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی بر شط کیسوی موّاج تو، من بوسه زن بر سر هر موچ گذر می کردم کاش بر این شط موّاج سیاه همه عمر سفر می کردم. در ضمن رژیم ولایت فقیه در این بیت حافظ که نقل شد دستکاری «شرعی» نموده و مصرع دوم آن را به این شکل تغییر داده است:«دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب/ ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود» به نظر می رسد که حرفی که در مصرع دوم آمده است از حافظ نیست و از آن فرمایشاتی است که باید با زبان شرعی و حوزوی ساخته و پرداخته شده باشد.
این کامنت منصور لرستانی را بخوانید . این طرز فکر رهبری عقیدتی است . باور کن من در کمپ اشرف به خاطر دفاع از حافظ فحش و توهین و دشنام شنیدم و زیر تیغ رفتم . در نشست انقلاب ایدئولوژیک می گفتند همەی شاعرانی که شعر عاشقانه گفتن در دام جنسیت گرفتار بودن از جملە حافظ و سعدی و .... وقتی اعتراض کردم و خواستم نظر خودم رو توضیح بدم همچون کفتاران گرسنەء کف بر لب به سمتم هجوم آوردند . اینها می خوان ایران و ایرانیان رو به آزادی برسونند . ماشالله ماشالله
بخوانبد جوابتان همین جاست سخنراني رئيس جمهور برگزيده مقاومت در كنفرانس بين المللي رم http://www.iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=12954:2013-12-23-08-20-02&catid=4:2010-12-28-06-02-51&Itemid=12 همچنين به جبهة رژيم ولايت فقيه و ريزهخوارانش بايد گفت: هر چه ميخواهيد مقاومت و تسليمناپذيري را به سخره بگيريد؛ اما براي ما بيداري وجدانها كافي است، براي ما به ميدان آمدن نيروي عدالت كافي است و براي ما شور و برانگيختگي جوانان و اشرفنشانها در سراسر ايران، و موج حمايت و همبستگي زندانيان سياسي، كافي است. و به قول زنده ياد شاملو: سنگهای زندانم را به دوش ميکشم بسان فرزند مريم که صليبش را. و نه بسان شما که دستة شلاق دژخيمتان را میتراشيد از استخوان برادرتان. و رشتة تازيانة جلادتان را میبافيد از گيسوان خواهرتان و نگین به دستة شلاق خودکامگان مینشانيد از دندانهای شکستة پدرتان.
۱۶ نظر:
بسیار زیبا آقای یغمائی همان حال و هوای غزلهای حافظ شیراز را در این غزل دیدم و لذت بردم درود بر شما بمانید و بسرائید برای فرهنگ جاودان ایران
نصرالله میبدی
بسیار بسیار زیبا
جناب یغمائی
دست مریزاد و روح یغما شاد با این نبیره.برای شاعران نه پیری وجود دارد نه مرگ و این غزل زیبا این حقیقت رابخوبی نشان میدهد
فرخ.ی
مرا هراس ز دوزخ مده که دوزخ را
خموش و خسته به یک نرم- آه خواهم کرد
اگر چه بود خطا زابتدای کار این عشق
هزار بار دگر اشتباه خواهم کرد
اگر چه شعر «وفا» را تو شاهبانوئی
به تاج بوسه کنونت چو شاه خواهم کرد
چقدر زیبا چقدر زیبا ممنون از شما جناب یغمائی که همه را به این شعر زیبا مهمان کردید ویاد مخمد رضا شاه پهلوی زنده باد و عمر شهبانو دراز باشد که بیت آخر این شعر شما مرا به یاد ایام آنان انداخت که ایران ابروئی داشت و این حکومت دست ساز مستراحهای عربستان اینطور ملتی را بیچاره نکرده بود. اما به همت ایرانپرستان والا ایران از ظلمات نجات خواهد یافت.
اسماعیل خان
جنسیتی که میگفتن همین است دیگر.زن در شعر سرکار جز بازیچه آمال و هوسهای شهوانی سرکار چه چیز دیگر است؟؟؟ زنی که کار اصلی اش مثل همسر سابق شما مبارزه در راه آزادی است و نه در خلوت سرکار بوسه گاه شدن.
خیلی قشنگ و پر معنی است واقعا عشق چقدر زیباست
منصوزر لرستانی
وقتی می خوای از سر بلاهت مزخرف بنویسی لا اقل اسمت را عوض کن چون با این اسم داری به لرستانی ها توهین می کنی!
م س
بسيار زيبا ، سلامت باشيد
مهناز ب حسينى
آقای لرستانی واقعا وای بر تو وهمه همفکران قشریت که عشق را این چنین تفسیر می کنید.اگر حافظ هم الآن زنده بود،حتما تو ویاران بیمارت او را به زن بازی واز اینجور افکار سطحی متهم می کردید.اگر مسلمانی،پیامبرت همیشه می گفت من 2 چیز را خیلی دوست دارم عطر و زن را.اگر هم مسلمان ویا بطور کلی ایدآلیست نیستی،این رابطه مثل نوشیدن وخوردن است. ضمنا حتّی اگر عضق همان روابط جنسی باشد.در دنیای عقل ومنطق کار خلافی نیست.ابن برادران حوزوی تو هستند که این رابطه را بزرگترین خطا(اجتماعی) وبزرگترین گناه(مذهبی) میدانند.
شهر عشق راشاعرم، یغما بگشت
تو هنوز اندر خم یک کوچه ای
بازهم وای بر شما قشریون.
خیلی قشنگ بود اسماعیل جان. امیدوارم سالها زنده بمانی سالم و شاد. کریسمس و سال نو بر شما و خانواده محترم مبارک باد!
فرشید
ناشناس گفت...
درود بر شاعر پوزه کوب و ابله خرد کن ویرانگر تعصب و بیدار کننده مریدان مستعضف فکری. غزل زیبایی است و امیداورم در ستایش عشق و «گناه پنهانی» پرکار باشی(دوش عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب/ ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود) بعضی از استعاره های این شعر، مرا یاد استعارهای زیبای شعر ماندگار آبی و خاکستری و سیاه حمید مصدق می اندازد، انجا که او گفته است: کیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطر آلود
شکن کیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
بر شط کیسوی موّاج تو، من
بوسه زن بر سر هر موچ گذر می کردم
کاش بر این شط موّاج سیاه
همه عمر سفر می کردم.
در ضمن رژیم ولایت فقیه در این بیت حافظ که نقل شد دستکاری «شرعی» نموده و مصرع دوم آن را به این شکل تغییر داده است:«دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب/ ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود» به نظر می رسد که حرفی که در مصرع دوم آمده است از حافظ نیست و از آن فرمایشاتی است که باید با زبان شرعی و حوزوی ساخته و پرداخته شده باشد.
واقعا خر از قبرس نباید بیاورن منصور لرستانی هست و خیلی خوب شعر میفهمه!!
این کامنت منصور لرستانی را بخوانید . این طرز فکر رهبری عقیدتی است . باور کن من در کمپ اشرف به خاطر دفاع از حافظ فحش و توهین و دشنام شنیدم و زیر تیغ رفتم . در نشست انقلاب ایدئولوژیک می گفتند همەی شاعرانی که شعر عاشقانه گفتن در دام جنسیت گرفتار بودن از جملە حافظ و سعدی و ....
وقتی اعتراض کردم و خواستم نظر خودم رو توضیح بدم همچون کفتاران گرسنەء کف بر لب به سمتم هجوم آوردند .
اینها می خوان ایران و ایرانیان رو به آزادی برسونند . ماشالله ماشالله
لقمان
غزلی بسیار زیبا و ممنون که در این شلوغ بازار سیاست به عشق نیز توجه دارید.
پدرام.ح
بخوانبد جوابتان همین جاست
سخنراني رئيس جمهور برگزيده مقاومت در كنفرانس بين المللي رم
http://www.iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=12954:2013-12-23-08-20-02&catid=4:2010-12-28-06-02-51&Itemid=12
همچنين به جبهة رژيم ولايت فقيه و ريزهخوارانش بايد گفت: هر چه ميخواهيد مقاومت و تسليمناپذيري را به سخره بگيريد؛ اما براي ما بيداري وجدانها كافي است، براي ما به ميدان آمدن نيروي عدالت كافي است و براي ما شور و برانگيختگي جوانان و اشرفنشانها در سراسر ايران، و موج حمايت و همبستگي زندانيان سياسي، كافي است. و به قول زنده ياد شاملو:
سنگهای زندانم را به دوش ميکشم
بسان فرزند مريم که صليبش را.
و نه بسان شما
که دستة شلاق دژخيمتان را میتراشيد
از استخوان برادرتان.
و رشتة تازيانة جلادتان را میبافيد
از گيسوان خواهرتان
و نگین به دستة شلاق خودکامگان مینشانيد
از دندانهای شکستة پدرتان.
به آنکه برای او این غزل سروده شده غبطه میخورم
ارسال یک نظر