راستی چگونه ممکن است با اینهمه سمپاتی سیاسی نسبت به این « رهبری » و
اعلام نام و مقام برجستهٔ هزاران پشتیبان سیاسی دیگر از کلیهٔ کشورهای
دمکراتیک، این « مدیریت توانمند» قادرنباشد موضوع پناهندگی دو هزار نفرو
بازگشت هزار پناهندهٔ سابق را حل کند؟ آنهم در زمانی که سازمان ملل متحد در
هماهنگی کامل با آمریکا یکی از زبده ترین شخصیت های سیاسی ـ امنیتی ایالات
متحده را صرفاً برای انتقال این سه هزارنفراز عراق به کشورهای دمکراتیک
منصوب کرده......*توان مدیریت یا رهبری سیاسی بحران حیات گروه رجوی مژگان پورمحسن
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۰ نظر:
این که نمیتواند چون نمیخواهد و این که نمیخواهد برای این که معجزه رجوی غیب شده را نشان دهد. که همه اگه بگن آری او میگه نه. بجنگ تا بجنگیم ما رهبری جنگیم.
کاظم
موسی احمدزاده
خانم مژگان به راحتی، عدم انتقال مجاهدین را به گردن رهبری مجاهدین انداخته و نتیجه گرفته که جان و سلامتی آنها در دست رهبری میباشد که هیچ اهمیتی برای آنها قائل نیست. ایشان مدیریت رهبری مجاهدین را زیر سوال برده و حمایت از مجاهدین را تلویحا زیر سوال برده. البته من متوجه نشدم ربط آنرا به مدیریت آقای رجوی. اما برای آنها که مدعی مدیریت بهتری هستند پاسخ به چند سوال و یا تفکر در این رابطه لازم است.
۱. آیا مجاهدین در لیبرتی تا ۲ سال پیش در لیست تروریستی قرار داشته یا نه؟
۲. آیا مجاهدین آموزش نظامی کامل دیده؟ کاربرد سلاح؟ مواد انفجاری؟ جنگ خیابانی، نیمه کلاسیک چطور؟ هدف گیری سوژه چطور؟
۳. آیا عنصر نظامی وصل به تشکیلات تحت امر میباشد؟ آیا تابع سلسلهٔ مراتب فرماندهی میباشد یا خیر؟
4. آیا انتقال این افراد به صورت گروهی خطر امنیتی برای کشور میزبان دارد یا خیر؟
۵. در صورت انتقال در گروه چند نفره باید ضرب خطر را کم کرد و استقرار در چه مکانی از کشور میزبان باید انجام شود؟ قرنطینه لازم یا نه؟
۶. اصلا آیا پذیرش باید ربط مستقیم به قطع رابطه تشکیلات باشد؟ یعنی تحت امر نبودن.
۷. در صورت انتقال و وصل به سازمان مادر، کنترل آنها چگونه باشد؟ با تجربه از مجاهدین در تهاجم به سفارتهای رژیم در یکروز و هماهنگ در اروپا.
اینها فقط اندک شمار سوالات امنیتی روی میز کشور میزبان است. حالا اضافه کنید تضادهای سیاسی با ایران برای قبول آنها و ریسک پذیری عملکرد تروریستی رژیم در کشور میزبان و ....
مدیریت آقای رجوی، خانم رجوی، و دستگاه دیپلماسی تحت امر آنها پیدا کردن راه حل انتقال با در نظر گرفتن این مشکلات است، یعنی تضمین به کشورهای میزبان از طریق کانال های سیاسی پشتیبان، تضمین حقوقی از طریق وکلا و تضمین امنیتی برای کشور میزبان. کاری بس دشوار و سخت و برای بعضی از کشورها غیر ممکن.
این نهایت ساده اندیشی سیاسی و خود محور بینی بعضی از افراد میباشد که فکر میکنند رهبری مجاهدین بدنه را قربانی سیاست های خود می کند، چرا؟ چون رهبری مجاهدین تنفسش از بدنه میباشد، همانطور که بدنه از رهبری تغذیه میکند و تنفس. یکی بدون دیگری یعنی عاقبت پیکار، یعنی بیش از ۲۶ شاخه شدن فدایی، و سازمانهای مشابه.
اصرار مجاهدین در حفظ تشکیلات در برابر رژیم با هر عیب و نقص و ایرادی که به آنها گرفت لازم است. از نظر من صف منتقد با دشمن یا آلت دست دشمن یا مزدور دشمن در همین نکته میباشد.
کسانی که هدف خود را متلاشی کردن تشکیلات مجاهدین در لیبرتی با زرورق انتقال از عراق عرضه میکنند در صف دشمن است. کشورهای خارجی میزبان که همین درخواست را میکنند، ممکن است دشمن نباشند ولی امنیت ملی آنها آن را دیکته میکند. این هنر مدیریت مجاهدین میباشد که بتوانند تشکیلات خود را از زیر ضرب به سلامتی بدر ببرند. آقای رجوی مدیریت خود را در صحنه جنگ عراق در حفظ تشکیلات خود زیر مهیبترین بمبارانهای نظامی و سیاسی عرضه کرده و بسیاری از جداشدگان سلامتی خود را مدیون آن مدیریت میباشند و گرنه زیر بمبارانها، زندان کنتمآاو و اسیر شدن انتخاب دیگری نداشتند. کسی از خود سوال نمیکند اگر آقای رجوی از دیپلماسی استفاده نکرده بود و جیغ بنفش ضد امپریالیستی میزد، و یا بدون هماهنگی با آمریکا به سمت ایران سرازیر میشد، چه قتلگاهی و چه جنایتی را ما باید شاهد بودیم از طرف رژیم، آمریکا و یا عاملان آنها در عراق. انصاف چیز خوبی است. هیچ کس بهتر از مجاهدین و رهبری آنها حافظ منافع خود نمیباشد. ما یا کمک بیار آنها زیر تیغ جلادان در عراق یا در تیز کردن تیغ جلادان. بقیه حرف مفت است. ما ممکن است بتوانیم افرادی را کمک کنیم از آن جهنم خلاص شوند ولی باید صداقت داشت که این راه فقط از راه دیپلماسی و مدیریت بحران حال است که به نتیجه میرسد. خانم مژگان باید به راه واقعی تفکر کند تا نظرات غیرکارشناسی خود شیفتگانی که به جرات یک گروه ده نفره را هم مدیریت نکرده.
موسی احمدزاده
چند سال پیش که در بوق و کرنا کردن که ۵ میلیون نفر از مردم عراق از مجاهدین حمایت کردند. حالا سوال اینجاست که حمایت آن ۵ میلون نفر از مردم عراق چه حاصل عملی و مشخصی داشت که حالا این ۱۴ هزار حمایت حاصلی داشته باشد؟؟!!! فقط و فقط تبلیغات بیهوده و سرگرم کردن یک مشت انسان در بند و بینوا
شنگول
موصی احمدزAده ملت رو چهار گوش فرض کردی .عین جمله ات رو مینویسم . کسی از خود سوال نمیکند اگر آقای رجوی از دیپلماسی استفاده نکرده بود و جیغ بنفش ضد امپریالیستی میزد، و یا بدون هماهنگی با آمریکا به سمت ایران سرازیر میشد، چه قتلگاهی و چه جنایتی را ما باید شاهد بودیم از طرف رژیم، آمریکا و یا عاملان آنها در عراق. انصاف چیز خوبی است.
مگر همین جناب رهبر غائب نبود با شارلاطان بازی تمام قبل از حمله امریکا به نیروهایش در اشرف بعنوان یک فرمان گفت که اگر مورد حمله واقع شدیم دیگر فرمان حمله به ایران را نمی خواهید خودتان بدون فرمان به سمت ایران حمله کنید اگر گفتند کجا بگوئید میرویم خانه مان .
معلوم است که درس شارلاطانیسم رهبر برای بعضی ها مفید واقع شده است .
اقا موسى ، ما خانوادها كه عزيزى در ليبرتى داريم نكران هستيم
يك مادر
موسی احمدزاده
جناب شنگول
بنده هیچوقت ملت را چهار گوش فرض نکرده و چنین جسارتی نمی کنم. البته چون ملت شما را نماینده خود قرار نداره، فکر میکنم منظور این میباشد که شاید من شما و همفکران شما را چهار گوش فرض کرده که بنده چنین منظوری ندارم. اما بدلیل اسم انتخابی شما، یاد داستان شنگول ، منگول و حبه انگور و ساده اندیشی آنها افتادم که گول گرگ در لباس گوسفند خوردند. در اینجا گرگ همان گرگ درونی ما در شعر است.
شما یک احتمال عملکرد مجاهدین در جنگ را نشانه شارلا تانیزم رهبری مجاهدین گرفته و از آن نتیجه گرفته که بنده هم به این عارضه مبتلا هستم که نشانه درجه هوش و ساده اندیشی همان شنگول، منگول و حبه انگور است از نظر من. برای دادن راه حل و احتمالات متفاوت در جنگ باید از داده ها شروع کرد. در جنگ آمریکا با عراق شیرینی پخش نمیکردند، امکان درگیری آمریکا با ایران و یا کشیدن این جنگ به ایران وجود داشت، همانطور که جنگ ویتنام به کامبوج هم سرازیر شد. در این احتمال شک نکنید آمریکا از وجود مجاهدین در عراق و یا سرازیر شدن آنها به سمت ایران حمایت میکرد. اگر مجاهدین به توافق با آمریکا برای حفظ خود در جنگ نمیرسید، شک نکنید تنها راه نجات سرازیر شدن به سمت ایران بود. اینکه آیا در این راه موفق میشدند یا نه مقوله دیگری است. پس احتمال را آقای رجوی از روی هوا مطرح نکردند ولی ممکن است برای حفظ روحیه آنرا ساده بیان کرده. حالا اگر این برای حبه انگور به مانند شارلاتانیزم است مشگل را باید در ساده اندیشی منگول و حبه انگور دانست که به دلیل عدم درک درست از واژه ها راحت گول گرگ درون خود را میخورند.
موفق باشید در مچگیری شارلاتآن ها.
موسی احمدزاده
خانم پورمحسن، واقعاً اصل موضوع که همانا حق حیات سه هزار از فرزندان ایران است مدح نظر شماست و یا این هم بهانه و سرپوشیست برای ابراز وجود؟
فکر میکنم که شما به صرف اسپرسو خود مشغول باشید بهتر است. خدای را شکر که جان و حیات و سلامت این فرزندان ایران در اختیار شما نیست و آنان خود آزادند که راه خود را روند چون معلوم نیست که اگر دست شما بود سر از چه ناکجا آبادی (توان مدیریت شما) در میآوردند.
ایران
شنگول
جناب موسی من اونقدر که شما فکر میکنید ساده نیستم فرق بین شارلاطانیسم و واقع بینی را میدانم اگر یکی شارلاطان نباشد .حتی اگر اشتباه هم کرده باشد می اید میگوید من اشتباه کردم چرا رجوی نمی تواند جسارت ندارد شجاعت ندارد یک اشکال به خودش و تحلیل وفرمانش بگیرد .اتفاقا من همین جواب را میخواستم تا به شما و امثال شما بادمجان دور قابچین ها بگویم که رهبر حتی این جسارت را ندارد بگوید اقایان خانم ها ای مردم ای تشکیلات ای نیروهای تحت فرمان من در تحلیل شرایط اشتباه میکردم به همین سادگی .
رهبر که یک بقال نیست که هر روز یک مدل تحلیل بکنه یا مثل رمال های اخوند بشینه روضه بخونه .رهبر یعنی کسی که فهم و شعور سیاسی بالائی داره خوب اوضاع و شرایط رو میفهمه و حتی اگر اشتباه هم بکنه میگه من اشتباه کردم برای انکه بتونه مسیر رو ادامه بده نه اینکه فکر کنه ملت این حرفهائی که رهبر میگه رو فراموش میکنند .
در ضمن من هم میگم در ان شرایط حمله کردن به ایران مثل خودکشی محض است حرف من این است که چرا رهبر جرات نداره چرا شجاعت نداره بگه من اشتباه تحلیل کردم و فرمان اشتباهی دادم الان تصحیح میکنم .
تمام حرف با این جماعت که سرشون رو مثل کبک کردن زیر برف همینه که باباجون با شعور مردم بازی نکنید دروغ نگید و شجاعت پذیرش خطا را داشته باشید .
انتقاد از خود که لو لو خرخره نیست خیلی سادست .فقط صداقت شجاعت و شهامت میخواد اگر دارند بفرمایند .
موسی احمدزاده
مادر عزیز
نگرانی شما و تمامی کسانی که عزیزی در زندان لیبرتی دارند به حق میباشد ولی تبدیل این نگرانی به عنوان اهرم در کمک به عزیز شما و نحوه برخورد به این مشگل باید کمک کننده عزیز شما باشد. به عنوان مثال نگاهی کنید به نگرانی آقای حنیف که دو تن از برادران آنها در لیبرتی میباشند. ایشان تصمیم به خروج از مجاهدین و خود را به عراق رسانده با کمک مجاهدین طبق گفته خود ایشان. دو برادر ایشان تصمیم به ماندن و یکی از آنها برای حفظ حقوق خود در برابر رژیم و دولت عراق دست به اعتصاب غذا که حال جسمی ایشان را وخیم تر از قبل کرده. تا اینجا ما با واقعیتها و مشکلات عزیزان روبرو هستیم. برای کمک،باید به آنها و انتخاب آنها احترام گذاشت، نباید با آنها رفتاری کرد که انگار آنها ادم کوکی هستند، احمق، بی اراده، بچه که من و شما میخواهیم آنها را از اسارت مجاهدین در بیاوریم، و یا از دست رهبری آنها. در میدان جنگی که این عزیزان در محاصره دشمن قرار دارند که هر لحظه آنها را به خاک و خون میکشند مانند جنایت ۵۲ تن از عزیزان کسی در اشرف، آیا این حرف منطقی میباشد که دشمن رهبری آنها میباشد. آیا این توهین به شعور آنها نمی باشد، آیا این عزیزان شما یک لحظه هم این حرفها را جدی می گیرند یا آنرا حربه دشمن میبینند که آنها را از حامیان واقعی آنها جدا و در صفوف آنها اختلاف بیندازد که تهاجم آتی آنها تلفات بیشتری برای اراذل اوباش رژیم در بر داشته باشد.
مجاهدین و رهبری آنها حتما ایرادات خود را دارند ولی نباید شک کرد که دستگاه مجاهدین تحت امر رهبری آن بهترین حافظ سلامتی و جان آنها در محاصره دشمن میباشند. دوستی و زجه و نگرانی شما و خانواده ها باید برای آنها ملموس و شیرین کام باشد در این شرایط سخت به شرطی که از کانال درست جاری شود و مرهم باشد بر زخمهای آنها زیر تیغ جلادان رژیم و نه نمک بر زخم آنها با بی احترمی به آنها، افکار آنها، انتخاب آنها و سازمان و رهبری آنها. مثال دیگر از نظر من فعالیت سیاسی مجاهدین است که به تمسخر گرفته میشود از طرف کسانی که از نظر من ساده اندیش هستند و مبتدی در سیاست. در حال حاضر ۵۹ سناتور آمریکا پشت فشار بیشتر به رژیم هست، ارزیابی خود دست اندر کاران سیاسی آمریکا این را ۷۷ نفر ارزیابی میکند. پشت این فشار به کاخ سفید لابی اسرائیل و مجاهدین قرار دارد. با نگاهی به نام سناتورها حامیان قدرتمند مجاهدین به چشم میخورد. در ظاهر این ربط به برنامه اتمی رژیم فقط دارد که دارد ولی اهداف دیگر از آن هویدا میباشد. شک نکنید این نامها جلوگیری میکند از ورود مستقیم رژیم به لیبرتی و یا از ضرب تهاجمات مزدورن رژیم کم میکند. چرا؟ چون فشار به کاخ سفید برای فشار به ایران و به هم زدن توافق ایران با آمریکا از حد عادی خارج و کاخ سفید را در برابر شرایطی قرار میدهد که وتو اوباما ارزش خود را از دست میدهد. در نتیجه دل نگرانی به حق ولی باید کنترل کرد برخورد احساسی که ممکن است به دلیل جو روانی اراذل اوباش رژیم بر علیه مجاهدین و رهبری آن، از کنترل خارج و عزیزان شما آن را دوستی خاله خرسه ارزیابی کنند. در این صورت به رابطه عاطفی فی مابین هم لطمه میخورد. البته جسارت نباشد من عقیده خود را نوشتم، شما به عنوان یک مادر با نگرانی خود انجور که درست میدانید برخورد کنید. بنده فقط نظر دادم. عزیز شما و شما صاحب اختیار احساسات خود در این رابطه.
من میدانم بعضی از مجاهدین از لیبرتی با خانواده خود در تماس میباشند. اینرا از طریق دو جوان که با مادر و یکی با خاله که به تازگی وارد آلمان شده میدانم. بنابراین ارتباطات وجود دارد. شاید بعضی از مجاهدین نمیخواهند با خویشاوندان خود که در کادر رژیم یا ارگانهای وابسته به رژیم هستند تماس داشته باشند که تصمیم سیاسی آنها میباشد. ولی من به عنوان یک فرد به مجاهدین پیشنهاد میکنم که مانند ارتش کشورهای غربی در زمان جنگ تلفن و سایت خاصی برای مراجعه افراد تشگیل داده و آموزش به پرسنل آن داده تا بتوانند سعی در جوابگویی به مراجعه کنندگان بنمایند. آنها میتوانند محدودیتهای خود در ارتباط و محدودیت های خود در عراق را آنچه که میتوانند از قبل در سایت قید کنند تا درخواست غیر واقعی نشود و رژیم نیز نتواند از آن استفاده کند. البته من اشراف کامل به مشکلات مجاهدین ندارم و اصرار نیز به قبول پیشنهاد خود ندارم، و نه سر پیاز و نه ته پیاز هستم. اما فکر میکنم پی ار مجاهدین با همه تلاش آنها در این رابطه ضعیف است و میتواند بهتر عمل کند تا دسیسه های رژیم و اراذل اوباش آنها با شتاب بیشتری خنثی شود.
با آرزوی سلامتی عزیز شما در لیبرتی در کنار یاران و حامیان خود و نقل مکان ایشان به سلامتی و تندرستی.
موسی احمدزاده
این موسی احمد زاده مردم را چهار گوش فرض کرده که میگوید اگر مجاهدین با آمریکا به توافق نمیرسید که حفاظت شود بهترین راه سرازیر شدن به ایران بود!!!! آهای موسی چی میگی؟؟ کدام حفاظت؟؟ از سال ۲۰۰۳ تا به امروز ۱۱ سال میگذرد و در این سالها تعداد زیادی از اشرفیان کشته شدند و تعداد زیادی هم مجاهدین را ترک کردند و به گفته امثال شما شدند مامور وزارت اطلاعات رژیم!! و آنها هم که مانده اند در بدر و بینوا مانند گوشت قربانی از اینور به آنور میروند و از آنور هم دوباره میروند اینور و میانگین سنی آنها هم رفت بالای ۶۰ سال!! حالا شما بگو کدام حفاظت؟؟ بابا دروغ و شارلاتان بازی تا کی و تا به کجا؟؟ به خودت دروغ بگو و خودت را فریب بده ولی مردم را احمق فرض نکن
ارسال یک نظر