دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه

روان‌شناسی دیکتاتوری اختلال‌های شخصیتی آدولف هیتلر، صدام حسین و کیم جونگ-ایل جیسون گولدمن*/ ترجمه کاوه فیض‌اللهی

از وقتی که دیکتاتورهای سیاسی وجود داشته‌اند، روان‌شناسان نیز مجذوب آنها بوده‌اند. در حالی که بسیاری از روان‌شناسان تلاش می‌کنند بفهمند در افراد عادی و معقول چه اتفاقی می‌افتاد که آنها را وامی‌دارد دنبال چنین رهبران خطرناکی راه بیفتند، بعضی از روان‌شناسان دیگر هم بیشتر به تعیین خصوصیات شخصیتی خود دیکتاتورها علاقمند بوده‌اند. هرچه باشد، کدام روان‌شناس است که دوست نداشته باشد روی صندلی راحتی‌اش بنشیند و شخصیت افراد مشهور را تحلیل کند؟.....روان‌شناسی دیکتاتوری اختلال‌های شخصیتی آدولف هیتلر، صدام حسین و کیم جونگ-ایل جیسون گولدمن*/ ترجمه کاوه فیض‌اللهی

۱ نظر:

جهانگیر گفت...

هر وقت یک مقاله ای تو این زمینه ها میبینم قلبم تالاپ و تولوپ میزنه که یا حضرت عباس الان چه چیزی میبینم که یادآور افراد مورد وثوق و اعتماد ما باشه و حالگیری بکنه. خوشبختانه این مقاله زیاد اذیتم نکرد چون خیلی کوتاه و مورد مشخص را بحث میکرد . چند وقت پیش یکی از نوارهای هلاکویی که برای تعلیم و تربیت کودکان خردسال پر شده را گوش میکردم. در بخشی از آن به مقوله شخصیتهای بردرلاین و نوراتیک و ویژگیهای آن در خردسالی و انعکاس آن در بزرگسالی میپرداخت هر نمونه ای که میاورد, مثل پتک تو کله ام میخورد. بیچاره بدون آنکه خودش بداند انگاری داشت راجع به بعضی از ما بهتران که ما به اسمشان روزگاری قسم میخوردیم صحبت میکرد. بد جوری حال گیری کرد. کلا اون قسمت ها را رد کردم و رفتم بخش اینکه چه جوری بچه را غذا بدیم و ببریم توالت. دیدم بی خطرتر هست و کمتر حواسم را پرت میکند, حداقل میتونم بدون اینکه تمرکز حواسم را از دست بدم نوار را تموم کنم!