می خواهم تا
بر دیوار بلند اندوه سی ساله ما
در کناردیوارهای کاخ دروغ های سی ساله تو
بنویسند
که زندگی ما
چون سر انجام
سربازان بی سلاح تو
(که برای تقدیری
دیگر رخت رزم پوشیدند)
در روز سخت
فاجعه
تلخ بود و تلخ
می خواهم تا
بر طبل آرزوهای بر باد رفته ما
در کنار رژه
مارش نوازان تونیز بکوبند
تا نوزادانی
که سی سال پس از مارش عزای تو....
۱۷ نظر:
مازیار بسیار جای تعجب داره که یه همچین موجود هول انگیزی را چرا تا همین چند ماه پیش نمی تونستی بشناسی وبر عکس رفتار می کردی. حالا به چه اعتباری ما بایستی حرفهای تو را باور کنیم؟ اصلا از کجا معلوم چند صباحی دیگر ساز دیگری نزنید؟
اینقدر تعجب کن تا خسته شی
بسیار دردمندانه و درست است آقای مازیار امیدوارم یکروز این همه رنج و درد تمام بشود
درود بر شما اقای ایزد پناه یک روز سرانجام هیولاها خواهند رفت این جوجه هیولا هم ادامه همان خمینی هیولاست که با سقوط نظام جمهوری اسلامی این هم گورش را گم میکند و شرش را از سر مردم کم میکند
ای صادق منافق حیا کن
گورتو گم کن شرتو کم از سر ما کن
واقعا تو معلوم نیست کی هستی و چی میگی بخدا بیا روشن کن که ما از دستت گل گیجه گرفتیم
زوبین آذرخش دمت گرم، اگرچه تلخ و دردناک است، اما زیبا گفتی و درست بیان کردی آنچه را که همه عمرباختگانی که به امید یافتن چشمه ساران زلال آزادی و رساندن مردم تشنه و جان خسته تا به آن برای نوشیندن بی پایان، بدون پیمانه و بی قطره چگان و بدون نگرانی از حضور گزمگان که دیگر تارومار شدگان و گریخته از وحشت حسابرسی پایمال شدگان، بیش نبودند،از ره گم کردگان سراب قدرت که دزدان اعتماد عاشقان آزادی شدند، در دل دارند و جان خسته و ملول از دورویی و ریایی طرّران اند . دمت گرم که «سخن از زبان ما می گویی»
اصغر الشعرا حیف تو که انرژی خود را اینچنین هدر دهی . شعر های تو همه ما را تحت تأثیر قرار می دهد .چهار پاره های تو بی نظیر است و چهار پاره سرایان مشهور به مانند فریدون توللی و فریدون مشیری را زیر سایه خودت بردی. فقط مراقب باش که آنها را از تو ندزدن.
درود بر شما اقای ایرد پناه عزیز. گویا و روشن
صادق جان
این موجود هول انگیز که اولش هول انگیز نبود کمکم عوض شد و هول انگیز شد اولش هی میگفت رحمت و رهائی توحید عدالت ازادی چیچیچی نمیدونم بعد همش دروغ در اومد.یه کلاه سر همه گذاشتن که نظیر نداشت خجالتم نکشیدن حالا قیافه نحسشونو هرکی ببینه زهره میترکونه ای مردهشور اون رحمت و رهائی و کوفت و زهر مارتون که همش دروغ بود امیدوارم جلو خدا حسابی خجالت بکشین نامردا چی کردین با این نسل بیچاره
صادق ای صادق ملعون
ای دل همه از دست نفاقت خون
وای بر تو ای ملعون
از دست تو کنم چون
این هم یک چار پاره برای تو ای صادق و معلوم شد که خیلی حسودی و به شعرهای من حسودی میکنی اینقدر بکن تا جونت در اید ای دو دزده باز کلک
این مازیار خان تا همین چند وقت پیش تو سایت همبستگی مجاهدین مقاله میزد.حالا معلوم نیست چی شده که از این وری افتاده. خدا میدونه. الهی اگه مجاهدین جیره اونو قطع کردن ونونش را آجر کردهند به زمین سرد بخورند. الهی خودشون هم از نون و آب بیفتند. ولی خودمانیم شعری که گفته یک تقلید ناشیانه و آبکی از کمال رفعت صفائی خدا بیامرزه. مازیار جان خدا وکیلی اگر به همان سازت بچسبی خیلی بهتره. شعر و شاعری را بذار برای اسماعیل خان وفا.البته اگر اونم دور نقاشی را خط بکشه بچسبه به همون شاعری. از ما گفتن بود.تو خواه از سخنم پند بگیر خواه پند نگیر.
احمد رضا یکی از مسائلی که هست اینه که چرا شما که هوادار سازمان و یا مجاهد بودید به دو دسته تقسیم شدید؟ به مانند مازیار که دو صد درود بر برادرش . و یا به این تقریبا صد نفر نگاه کن که در اشرف ماندن.واقعا این شما رو قانع می کنه که آنها فاقد درک و شعور و از این حرفهان؟ این درست است که وزارت اطلاعات کامیون کامیون تواب و غیر و ذالک بار می زد می فرستاد اشرف. ولی بسیاری مأمور رژیم نبودن. مثلا همین مازیار. به چه دلیلی او راه و فکرش را جدا کرد؟ خدا وکیلی توجیه این بسیار سخته. نمی تونی بگی که یک برادر می فهمه و دیگری نمی فهمه. و یا نفرتی که تو داری ناشی از چیست؟چرا یکی اسماییل هوشیار از آب در می آد و دیگری گیل آوا؟
اصغر الشعرا این کلمه منافق و نفاق را که خیلی دوست داری کلمه مورد علاقه وابستگان رژیم ست. به جرأت می تونم بگم که این کلمه را کمتر به کار می برن. نکندکه حزب اللهی هستی؟ در ضمن شعر های بسیار زیبایت بدون شک همه را تحت تأثیر قرار داده.
مازیار در جایی می گوید که
اما از آنجا که قدرت بطور کامل تنها در جهان عکس العمل های شرطی عروسک خیمه شب بازی بدون هیچ رد پایی از حرکت خودجوش می تواند بر روی افراد اعمال و استوار شود و دقیقا به این دلیل که انسان در وجود خود توانایی های شگفت بسیاری دارد تسلط کامل بر او تنها بشرطی امکانپذیر می گردد که بتوان او را به چیزی میان انسان و ماشین یا انسان و حیوان مبدل ساخت.
ببینید مازیار می گه که این عینیت پیدا کرده به عبارت دیگه مجاهدین در لیبرتی مشتی ماشین بی شعور و بی اراده اند.
ولی به نظر من این ساده کردن قضیه ست. آیا شما در کامیار چیزی بین انسان و حیوان می بینید؟
مازیار می گوید که
در سیستم های متداول امروز اگر یک رهبر سیاسی بطور موقت مثلا در شرایط و زمان خاصی "خطا"هایی در رابطه با حقوق افراد مرتکب شود "خلاف" کاریهایش موقت هستند و می بایستی پیرامون آنها توضیح دهد و پاسخگو باشد. رهبر عقیدتی اما در هیئت یک "خلاف " کار دایم است زیرا چیزی به نام "خطا" و پاسخگویی پیرامون آن و یا مقولاتی مانند حقوق افراد برایش معنی ندارد.
حالا بیاییم ببینیم که در وضعیتی که در سه دهه گذشته با آن روبرو بودیم چنین سیاستی از طرف مجاهدین امکان پذیر بوده؟ اصلا اگر خود مازیار در رأس آن گروه بود میامد و بحث و پرسش و پاسخ راه می انداخت؟ واقع بین باشیم. محیط نظامی بوده و حتی رفت و آمد افراد در خود همان محیط می بایستی کنترل می شد. حال شما می گویی که نخیر بیایید با هم تبادل نظر کنیم و بعد هم به مانند سازمان چریکهای فدایی تن به بیش از سی انشعاب دهیم.
در میان تمامی اتهاماتی که به آنها می زنند گاهی البته خیلی کم به چنین جملاتی نیز بر می خوریم مازیار می گویدکه
. در همه نشستهای انقلاب ایدئولوژیک و مراحل آن اعتراف نوعی آرامش و همبستگی را در میان معترفین هنگامی که در آن حل می شوند را پدید می آورد.
نمردیم و دیدیم که یکی پیدا شد و به جای اتهام پرونده سازی چیز دیگری گفت.
اولن منافق مال قرانه نه مال رژیم دومن منافق یعنی حقه باز و دو رو سومن خود خمینی و خامنه ای هم منافقن چون دوتا رو دارن چارمن توهم صاق بنظر من داری نفاق میکنی
این یک چارپاره اصغر الشعرائی برای تو
میکنی هردم نفاق ای صادق منافق
شرم و حیا نمیکنی نه از خلق و نه خالق
دارم فکر میکنم تو هنوز از نظر عقلی نشدی بالغ
از بس منافقی میخام از دستت بکنم هی هق هق
ارسال یک نظر