هیچکس نمی اندیشد
من آن بودم که بر قناره آویختندم
وهیچکس نمی اندیشد
من آن بودم که بر قناره آویختمش
که نه تاریکی مجالی باقی گذاشته است
نه اشک
و ابلیس پر تلبیس
در آوای هزار طبل خونین
بر ستاره دور دست مرده
بر فرش جمجمه ها
میرقصد و پای میکوبد.
.ادامه پنج مکاشفهوهیچکس نمی اندیشد
من آن بودم که بر قناره آویختمش
که نه تاریکی مجالی باقی گذاشته است
نه اشک
و ابلیس پر تلبیس
در آوای هزار طبل خونین
بر ستاره دور دست مرده
بر فرش جمجمه ها
میرقصد و پای میکوبد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر