فرهنگ ایران، فرهنگسازان ایران در داخل مرزهای ایران و در دهان خطر شجاعانه میرزمند . درود بر آنان
شعری از استاد ارجمند بادکوبه ای
۳۲ نظر:
ناشناس
گفت...
این شعر عرب ستیزانه است و از بابت زشت است و کار خوبی نیست ، در حالی که امروز اطراف ایران ما چند کشور عربی داریم و در حالی که گفته می شود هفته ای 67 پرواز از ایران به دبی برقرار است ؛ در حالی که روزگاری نه چندان دور مبارزات استقلال طلبانه مردم الجزایر علیه استعمار فرانسه همدلی و ستایش عظیم مردم ایران را با خود داشت و بسیاری از خانواده ها نام فرزند دختراشان را «جمیله» گذاشتند که ستایشی بود از آن دختر قهرمان مبارز الجزایری ؛ در حالی که مردم کشور عربی و اسلامی مراکش و تونس و لیبی با ما دشمنی ندارند ؛ در حالی که مصدق در ماجرای ملی کردن نفت شضخصیت محبوبی در بین مردم کشورهای عرب هم شده بود و موقع بازگشت از دادگاه لاهه مردم قاهره با تجمع میلیونی در قاهره از او مثل یک قهرمان استقبال کردند. توهین به اعراب و این گونه به عنوان یک قوم مورد اهانت قرار دادنشان آن هم نه از سوی یک نظامی نادان کله پوک، یا فلان مقام ابله سیاسی، بلکه کسی عنوان شاعری دارد، کاری بسیار ناپسند و خطرناک و در عین حال سبک است. از حمله سپاه اسلام به ایران هزار و چهارصد سال می گذرد بعد از آن حمله و ویرانگر مغولها را داشته ایم و یورشهای دیگر. آنچه در صد سال گذشته باعث رنجوری و درجا زدن و عقب ماندگی مردم ما شده علاوه بر دیکتاتوری که از دین برای تحکیم قدرت خویش در برابر نیروهای ترقیخواه سود برده، باورهای غلط و ارتجاعی و خرافی برآمده از مذهب و نیز نقش تباه کننده روحانیت شیعه بوده است که میرزا آقا خان کرمانی به بخوبی آن را دریافته بود. در این سی و پنج سال گذشته و در حال حاظر گرفتاری ما از دستگاه دینی به طور کلی است که دربر گیرنده روحانیت شیعه و ارگانها و ابزارهای حاکمیت آن است. اسلام است که طالبان را در افغانستان و پاکستان و« بوکو حرام» و «شباب» و «اَکمی» در آفریقا از آن بیرون آمده است و در تونس و مصر و الجزایر و لیبی هم فرقه های ارتجاعی دیگری دارد. از اسلام خیلی مترقی هم همانطور در یکی دوسال گذشته شاهد بودیم، مسعود رجوی با «لا حیا فی الدین» چهره به شدت ارتجاعی و مستبد و سرکوبگرش به شنیع ترین رفتار به نمایش گذاشت و اوباش پروش یافته در مکتب انقلاب مریم و رشد کرد از تغذیه یی که در دیگ انقلاب مریم پخته شد، با عربده کشی ها خود، آینده یی را «انقلاب مریم» برای مردم می تواند به ارمغان بیاورد به نمایش گذاشتند که در آن میان آخرین نوشته محمد اقبال(حیوان لیبرتی) که تعفنی بدتر از لاشه سگ مرده از آن برمی خیزد، معجون استحاله گننده یی است پخته شده در دیگ انقلاب مریم که آینه تمام نمای فرهنگ و تفکر و منش وبنیش زاییده شده از «اسلام انقلابی» است. پس باید اسلام پرداخت که هم در شکل این دستگاه حکومت و قدرت سیاسی مذهبی و سرکوبگری آن و هم به شکل زنجیرهایی ذهن و روان بخشی از مردم را به بتد کشیده است. باد کوبه ای آدرس عوضی میدهد. ایرج شکری
من فراموش کردم لینک مطلب همراه عکسهایی از استقبال مصدق در قاهره را به مطلب اضافه کنم. آن لینک در زیر آمده است.
http://www.mohammadmossadegh.com/biography/egypt/ در ضمن این را هم باید اضافه کنم که اگر چه مردمان کشورهای عرب زبان عرب نیستند یعنی از سرزمین «وحی» نیامده اند و تا آنجا که می دانم در کشورهایی مثل مراکش و الجزایر بخشی از آنان بر غیر عرب بودن خود تاکید دارند، ولی به هر حال اینها کشورهای عربی شناخته می شوند و این را به ضرورت اجتناب از بکار گرفتن لحن و زبانی که تعبیر توهین نژاد پرستانه بدهد می افزاید http://www.mohammadmossadegh.com/biography/egypt/ ایرج شکری
به میرزا آقا خان کرمانی اندیشمند بزرگ دوران مشروطه اشاره کردم و نظرات او در مورد روحانیت شیعه. در این زمینه این چند خط از نظرات او را که در کتاب «از شهریاری آریایی به حکومت الهی سامی- نشر باران، سوئد» نوشته محمد رضا فشاهی نقل شده است، برای اطلاع کاربران، ذکر می کنم « علمای مذهبی ایران، جغرافیای آسمان و جهان هورقلیا را با تمام کوچه ها و خانه های آن، مانند کف دست خود می شناسند، اما از وجود یا نام شهرها و دهات اطراف خویش بی اطلاعند. تحت تاثیر تعلیمات روحانیون عزاداری برای امامان و افسردگی ناشی از آن تا آنجا رواج پیدا نموده، که ریشه ی شادمانی را در میان ملت خشکانده است. کار ایرانیان عبارت است از گریه برای مظلومانی که در هزار سال پیش زندگی می کرده اند و هیچ خویشاوندی با ایرانیان ندارند. حال آنکه اگر به جای یک سال گریه برای آن مظلومان، یک روز به موقعیت فکر می کردند، قادر بودند ظلم را از ایران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدّن و ثروت شوند. در حالی که فیلسوفان جهان، برای پیشرفت و تکامل تمدن و عدالت اجتماعی کوشش می نمایید، علمای مذهبی ایران، مردم رابه ظهور نزدیک امام دوازدهم مژده می دهند، که بیاید و عدل و داد را بر قرار سازد. حال آنکه ما در زمان حیات آنان چه خیری بردیم که در زمان غیبت یا ظهور آنها ببریم؟» ص 130 و 131 فشاهی یک صفحه پیشتر یاد آور شده «بنابر استدلال کرمانی، تقلید مردم ازفقها عقل آنها را از کار انداخته است. "تقیه" یا "کتمان" به فلسفه رسمی شیعیان مبدل گردیده است. ریشه ی این بیماری نیز همان هراس و ایمان آوردن به زور شمشیر است. تقیه باعث رواج دروغ و حیله در ملت و اختلاف وفساد اخلاق آنه گردیده [...]ایرانیان که در دوران باستان، دروغزنی را گناهی بزرگ می دانستند، در دوران اسلام از بیم جان، به این حربه پناه بردند و روزگار خویش را سیاه نموده اند» ایرج شکری
درود بر شما آقای شکری حرف حقی زده اید من به آقای بادکوبه ای احترام دارم ولی این شعر ضد عرب را احمقانه میدانم مردم عرب هم از دست ارتجاع دارند خون گریه میکنند
اگر آقای بادکوبه ای ضد عرب هست فردوسی چی؟اقای بادکوبه ای از فردوس نقل میکنه تازه این اخوندها تحفه کدوم فرهنگن؟تحفه فرهنگ عربی .من ضد عرب نیستم ولی این فرهنگ و مذهب واقعا با ما چی کرده؟
صبح پنجشنبه ۲۹ خرداد، پیکر شهلا توکلی در قطعه ۱۴ بهشت زهرای تهران آرام گرفت. در این مراسم از حضور چهره های سرشناس ورزشی خبری نبود و فقط علیرضا رضایی، قهرمان سابق ۱۲۰ کیلو و جمعی از دوستان بابک تختی حضور داشتند.
آیدین آغداشلو یکی از شرکت کنندگان در بدرقه همسر جهان پهلوان بود. همچنین لطف الله میثمی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران، دقایقی بر سر مزار شهلا توکلی صحبت کرد و خاطراتی از روز خاکسپاری غلامرضا تختی و جمع آوری کمک به زلزله زدگان تعریف کرد که با اشک های او همراه بود.
بابک تختی از کلیه دوستان و علاقه مندانی که به این مراسم آمدند تشکر کرد، ولی همچنان پی گیر اخبار اشتباهی که در نشریات چاپ شده و انتشار بدون اجازه تصویر مادرش در بستر بیماری بود.
اقای ایرج شکری عزیز حرف شما کاملا هم قابل فهم و هم ستودنی میباشد ولی متاسفانه با کثافتکاریهای وحشتناک اسلام اخوندی که البته میراث حمله اعراب به ایران است یک نوع ناسیونالیسم در میان ایرانیان حتی بچه های خود آخوندها شکل گرفته که دامنش به ضد عرب بودن میکشد و این خطرناک است زیرا باز هم سودش را همان آخوندهای حرامزاده میبرند بنابراین لازم است هر چه بیشتر روشنگری شود با تشکر و احترام بختیار افلاکی
سلام: ترا به خدا کمی انصاف داشته باشید. نگاه کنید به نوشته آقای شکری. اصلا یکی یک آروغی بزند ایشان گریبان مجاهدین را چسبیده و با این لحن آنها را مورد خطاب قرار می دهد. کسی شعری گفته و کاری کرده به مجاهدین چه ارتباطی دارد؟بعد طلبکار هم هست که آنها ادب را رعایت نمی کنند و القاب بد بکار می برند و مثل ما باتربیت نیستند. شما اول خودت را درست کن وبعد بیا از طرف مقابل ادعای ادب کن
راسیست نباشیم. عرب ایرانی هندی پاکستانی یک نوع ادمند.خود این عربهای بیچاره رو پدرشان رااسلام بیشتر از ایرونیا در آورده.ایرونیا بالاخره یه طوری در رفتن ولی عربا هنوز تو آفریقا و کشورهای عربی با چه بدبختی هستن. محمود درویش و ام کلثوم و مرحوم سادات و مرحوم عبدالناصر هم عرب بودن امام خمینی ایرونی بود چه بلائی سرمان آورد .اقای شکری توجه درستی دادن.اقای بادکوبه ای هم انسان مبارزیه ولی زیاد گاهی به عربا میزنه.
میهن پرستی با ضد عرب بودن خیلی فرق دارد.اعرابی که به ایران حمله کردند این عربهای کنونی نبودند.ما ایرانیها مگر در عصر باستان کم حمله کردیم و همه جا را گرفتیم ایا این درست است انها ضد ایرانی شوند اقای بادکوبه ای شاعر بسیار شجاع و آخوند را دوست ندارد ولی گاهی خیلی پان ایرانیست و ضد عرب میشود این شعر هم از ایشان است مرا به قعر جهنم ببر خدای عرب به شرط آنکه نیاید در آن صدای عرب مرا بهشت چه حاجت که زاده عشقم بهشت ِ حوری و غلمان بود سزای عرب هزار ننگ تورا باد ، گر نمی فهمی بجز کلام ُپراز قهر وانحنای عرب خدای من ، همه عشق است بی نیاز کلام نه آن خدا که همی سَردهد ، صَلای ِ عرب خدای عشق و مُحبت که خانه اش دلِ ِ ماست نه ُمبتلای الفبا نه ُمبتلای عرب اشد ُکفرونفاقا مگر نه گفته توست ؟ چه می کنند نفهمان، بسی چنین ثنای عرب ؟ قساوت عربی ، نیست درخور ِ تکذیب مگر دروغ بود اصل ِ کربلای عرب ؟ شعارعفو و پیام برابری می داد که جا گرفت به دل ، کیش ِ مُصطفی عرب اگر سرود عدالت نبود و عشق ِ خدا نمی سرود قلم ، مدح ِ مُرتضی ِعرب فساد موبد و ساسانیان به بادم داد اگرنه فرّ اهورا کجا ، ولای عرب ؟ بر آستانه زرتشت ، می نهم سر ِ جان نه آن بهشت که باشد به زیر پای عرب بهشت من ، ُسخن ُپرتوان ِ فردوسی است که نیست در سخنش ، رنگ ِ اعتنای عرب به بوستان وگلستان ، بهشت جاوید است بهشت ُرشد بشر ، نی شکم سرای عرب بهشت من ، سخن حافظ خوش الحان است کلام پخته کجا ، شرح ِ قصه های عرب ؟ سخن ز مثنویِ ِ مولوی بگو ، ای دوست که شادمانه بهشتی است بی عزای عرب بهشت نقد جهان در ُرباعی خیام هزار بار به از باغ ِ بی صفای عرب کلام گاندی و شعر ِ هوگو ، شرف دارد بر آن سخن که بر آید ز ادعای عرب مرا به خشم مبین ای خدای کوچک ِ خام به ُجرم آنکه ندانسته ام بهای عرب اگر که رفته بود عرب ، از سرای پاک ِ ُامید نمی سرود چنین شعر در جفای عرب خدای من ، که خدای دلی ؛ به عشق قسم که میهنم برهانی تو ، از بلای عرب
سلام: احمد رضا ، در طی یکسال گذشته من فکر می کردم که احمد رضا و مثل او برای چی رفتند پیش مجاهدین و در حیرتم دنبال چی بودی؟ خدا وکیلی هم خودت را اذیت کردی و هم آنها را. ولی این را نمی خواهی بپذیری که من و تو و امثال ما اندازه این حرفها نبودیم. از خود گذشتگی بسیار می خواست که ما آن را نداشتیم همین. منصف باشیم . یک آقایی رفت شهر اشرف . بعد از تقریبأ چهار ماه آمد و صادقانه گفت که توانایی همراهی با آنها را ندارد و آمد بیرون. چرا ؟ چون چند خمپاره اصابت کرده بود به شهر اشرف. ما قد و اندازه این حرفها نبودیم و اگر این را بپذیریم ، سهم خودمان را در این ماجرا بپذیریم اینقدر به زمین و زمان بد و بیراه نمی گوییم و از این و آن متنفر نیستیم.
سلام: آقای شکری می نویسد که با اسلام بایستی مبارزه کرد . باید به اسلام پرداخت به این دلیل که دستگاه حکومت و قدرت ذهن و روان بخشی از مردم را به بند کشیده است. من سئوال می کنم که در طی هفتاد سال حکومت به اصطلاح چپ به چه میزان از مذهبی بودن مردم کاسته شد؟ در تمامی این سالها با کلیسا مبارزه کردند و آخر هم نتیجه ای حاصل نشد. من در کامنتی به این نکته اشاره کردم که مذهب ذاتی ذهن است و این حرف من که نیست . بلکه تحقیق علمی است. به گمانم که در ادبیات کلاسیک ما هم به شکل شعر به این نکته اشاره شده است. هم اکنون به نظر من حد اقل شصت در صد مردم نماز می خوانند و شاید هم خیلی بیشتر. توجه کنید که اسامی برتر هر سال زهرا ، فاطمه ، امیر علی و امیر حسین و خصوصا ابوالفضل و از این نوع اسمها است. دقیقأ همین درگیر نشدن با مذهب و احترام به مذهب در مقاله سوسیالیسم و مذهب از لنین را می توانید ملاحظه کنید.
نه مصطفی بادکوبه ای که خودش از اسمش معلوم است مال بادکوبه هست و ایرانی نیست کاری نمیتوانند بکنند پیغمبر ما عرب بوده امامان متا عربند چند میلیون سید عرب نژاد در ایران داریم گور پدر دیوث هر چی آخونده ولی چرا به عرب بند میکنین چند وقت قبل یکنفر یک مقاله نوشته بود در این باره که من اینجا میذارم حودش خیلی گویاست مصطفي با دكوبه اي به كجا مي رود ؟
هنگامي كه براي اولين بار شنيدم شخصي شعري به نام " خداي عرب" سروده و در اين شعر نه تنها به مردم عرب توهين كرده بلكه به مقدسات مسلمانان نيز اهانت كرده است به هيچوجه باورم نمي شد كه در قرن بيست و يكم و در شرايطي كه جهانيان به دنبال نزديكي و تقارب هستند ، كسي اين چنين كينه توزانه و بدون دليل به صدها ميليون انسان توهين كند . در باورم نمي گنجيد كسي با نفرت و حقارت از ديگران سخن گويد . چه شده است ؟ آيا شاعري عرب و يا نويسنده عربي به بادكوبه اي و يا هم وطنان با دكوبه اي توهين كرده كه او درصدد مقابله برآمده است ؟ آيا عرب، مصطفي بادكوبه اي را به نبرد يا رزم فراخوانده كه او اين چنين بي محابا درصدد آماده سازي ميدان نبرد و رزم است ؟
شگفت زده و متحير ماندم ، قدري درنگ كردم . درنگ كردم تا به سان مصطفي باد كوبه اي اسير احساسات و عواطف نشوم . درنگ كردم تا به اصل اشعار او و سخنان او دست يابم . پس از آن كه از چند منبع موثق به شعر او دست يافتم و اشعار او را قرائت كردم . حقيقتاً افسوس خوردم . تاسف من از اين جهت بود كه چرا يك نفر تا اين اندازه قلبي مالآمال از كينه و نفرت دارد ؟ نفرت به همنوعان خود و نفرت به هم دينان خود . البته من فرض را بر اين گذاشته ام كه مصطفي بادكوبه اي مسلمان است . اگر بادكوبه اي مسلمان باشد، گناه و جرم او بيشتر است . اگر مسلمان نباشد ، باز كينه توزي و توهين و تحقير بر او جايز نيست .
من براي اولين بار است كه نام مصطفي بادكوبه اي را مي شنوم ، پيش از اين هيچگاه نام او را نشنيده بود. شعر او من را به ياد آن كشيش گمنام آمريكايي در يك شهر كوچك و دور افتاده انداخت كه قصد سوزاندن قرآن را داشت و از قبل اين اقدام، در همه جهان معروف شد . پيش از اين نيز بهلول به ما گفته بود براي شهره شدن دو راه وجود دارد يا يك عمل خارق العاده خوب و يا يك عمل خارق العاده بد.
در اوضاع و احوالي كه جهان روز به روز كوچك تر مي شود و انسان ها به دنبال روش هاي نزديك و تقارب بيشتر هستند بادكوبه اي با اين اهانت ها با اين اشعار به دنبال چيست ؟ و از اين درشت گويي و تحقير و توهين در پي چيست ؟ چه چيزي مي خواهد ؟ او براي توجيه اشعار موهن خويش حتي به تحريف و جعل حقايق نيزد دست يازيده و آشكارا براي ديگران اصل و نسب تعيين مي كند . او نه تنها به صدها ميليون عرب بي احترامي كرده ، بلكه به هموطنان عرب خود نيز بي حرمتي مي كند . و به هنگامي كه خبط خويش را ملاحظه مي كند، هموطنان عرب خود را غير عرب و ........... و آنهايي كه زبان عربي آموخته اند معرفي مي كند.
ه راستي مصطفي بادكوبه اي نمي داند كه هموطنان عرب او، هر كدام براي خود شجره نامه اي دارند كه شجره نامه آنها به قبايل صدر اسلام مي رسد ؟ آيا او نمي داند هموطنان عرب او از بني تميم و مذحج و بني ربيعه و بني حنظله و بني طي و بني كعب و ... هستند ؟ آيا او نمي داند نزد هموطنان عرب او بزرگترين و زشت ترين دشنام اين است كه به آنها بگويند شما عرب نيستيد ؟ بعيد است مصطفي بادكوبه اي كه عنوان دكتر را يدك مي كشد ، اين حقايق را نداند . ولي اگر نمي داند باز گناه او بيشتر مي شود ، گناه او از اين نظر بيشتر است كه چرا در خصوص موضوعي كه اطلاع ندارند، اظهار نظر مي كند . آيا مصطفي بادكوبه اي به فكر وحدت ملي ما ايرانيان نيست ؟ او نمي داند اين قبيل سخنان باعث تفرقه و جدايي است ؟ او نمي داند اين سخنان اختلافات قومي را دامن مي زد و آب به آسياب دشمن مي ريزد؟
جعل و تعريف ديگر او ، اَشد كفراً و نفاق خواندن عرب است . قدر مسلم مصطفي بادكوبه اي به عنوان كسي كه توشه اندكي از ادبيات برگرفته، فرق بين " عرب" و " اعراب " را مي داند . او مي داند كه " اعراب" با " عرب" خيلي تفاوت دارد . او مي داند ، منظور از " اعراب" ، مردم باديه نشين است . با اين وجود به منظور بيان كينه و نفرت خود، به خلط اين دو واژه دست يازيده تا شنونده غافل يا شنونده كم سواد را فريب دهد.
به راستي مصطفي بادكوبه اي از خود نپرسيده است كه اگر عرب " اشد كفراً و نفاق" بود، چگونه خداوند حضرت محمد(ص) را از ميان آنها انتخاب كرد ؟ و چگونه خداوند تبارك و تعالي افتخاري به اين بزرگي را نصيب آنها كرد كه مبلغ و پيام آور كامل ترين دين الهي باشند؟
مصطفي بادكوبه اي به شعر شاعراني چون حافظ و مولوي و خيام و سعدي استناد كرده و آنها را در تقابل با كلام عرب و شعر عرب قرار داده است . اين نيز قياس مع الفارق است . زيرا شعر شاعران مزبور هر اندازه كه دلنشين و عالي باشد ، هيچگاه به قوت و صلابت كلام قرآن نيست . اين را آن بزرگواران نيز قبول داشته اند . قدر مسلم اگر آن بزرگواران زنده بودند، نه تنها شعر بادكوبه اي را قبول نداشتند، بلكه با ابياتي دلنشين و نغز به بادكوبه اي و امثال او مي تاختند و آن چنان بلايي بر باد كوبه اي نازل مي كردند كه تا قيام قيامت كسي جرات بيان اين قبيل لاطائلات را نداشته باشد.
مگر نه اين است كه حافظ ديوان خود را با مصرع عربي آغاز كرده ؟ و مگر نه اين است كه سعدي اشعاري به عربي دارد ؟ مگر غير از اين است كه سعدي در نظاميه بغداد درس خوانده ؟ مگر نه اين است كه سعدي به هنگام سقوط بغداد به دست هولاكوخان مغول ، گريه كرده و قصيده اي در اين باره به عربي سروده؟ مگر نه اين است كه اكثر اشعار مولوي برگرفته از قرآن است كه به قول شما " كلام عرب" است ؟
اما آن بزرگوران واستادان سخن كه به راستي استاد سخن بودند ، به دليل آن كه استاد سخن بودند، قلبشان مالامال و آكنده از محبت و مهر بود و به ارزش هاي والاي انساني مي نگريستند . اما آن كه توشه اي از سخن ندارد قلبش مالآمال و سرشار از كينه و نفرت است و خود مبلغ كراهت ها و منادي توهين ها مي شود.
كاش مصطفي بادكوبه اي به عوض كوبيدن برطبل كينه توزي و كينه ورزي و استعاره از نام بزرگاني چون حافظ و سعدي و مولانا و خيام ، اندكي در اشعار و انديشه هاي آنان كنكاش مي كرد و از انديشه پاك آنها بهره مي جست . كاش مصطفي بادكوبه اي به اين كلام عالمانه سعدي يعني " بني آدم اعضاي يك پيكرند / كه در آفرينش ز يك گوهرند " عنايت مي كرد و از آن درس مي گرفت . بيتي كه حتي كودكان آن را شنيده اند و آن را از بر مي خوانند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده اند . كاش مصطفي بادكوبه اي به " از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست " مولوي توجه مي كرد و در قالب يك انسان و انديشه هاي والاي انساني حركت مي كرد .
به راستي بادكوبه اي كه مدعي شاعري است و از " كلام پر از قهر و انحناي عرب" بيزار است و حتي حاضر است به قعر جهنم برود و صداي عرب را نشوند ، با " بيت" ، " مصرع " ، " وزن" ، "قافيه" ،" قصيده" كه همه عربي هستند چكار خواهد كرد ؟ اصلاً با كلمه " شعر" كه يك كلمه عربي است ، چگونه كنار خواهد آمد ؟
متاسفانه كينه و نفرت آن چنان چشم و دل مصطفي بادكوبه اي را فرو بسته است كه نمي داند چه مي گويد . يك بار عرب را با " اعراب" در هم مي آميزد تا خواننده را فريب دهد ، يك بار هموطنان عرب را غير عرب مي داند .
تعريف و تمجيد از بزرگان شعر و ادب امري پسنديده و به تعبيري امري واجب است اما تحسين و تعريف از بزرگان به قيمت توهين و اهانت و كوچك انگاري ديگران امري مذموم ونكوهيده است و خردمندان همواره از اين روش، آزرده خاطر و غمگين بوده اند . شما مي توانيد فردوسي و يا هر شاعر ديگر را به عرش برسانيد و او را در سخنوري والا بدانيد ، اما حق نداريد ديگران را تحقير كنيد و با ديده حقارت و تمسخر به ديگران بنگريد . ارزش گذاري دوباره كار فردوسي و مقايسه كار او با ديگران، بر عهده كارشناسان و صاحب نظرات بي غرض و بي مرض است ، آناني كه در اظهار نظر از كينه توزي و تعصب نژادي و ساير انواع تعصبات دور هستند . گويا مصطفي بادكوبه اي سخن ادوارد براون ايران شناسي نامي را شنيده و از اين سخن برآشفته و به عرب و كلام عرب ناسزا مي گويد . ادوارد براون به هنگامي كه شعر فردوسي را با گزيده اي از اشعار پيش از اسلام به نام " ملعقات سبع" مقايسه مي كرد . اين دو گونه شعر را ارزش گذاري كرده و مي گويد " حتي براي يك لحظه نمي توان شاهنامه فردوسي را با ملعقات سبع مقايسه كرد "
مصطفي بادكوبه اي براي كوچك انگاري كلام عرب و براي بيان نفرت و كين خود از عرب به " كلام گاندي" و " شعر هوگو" چنگ در آويخته و آن را با شرف تر " از ادعاي عرب" دانسته است . اولاً معلوم نيست . منظور او از " ادعاي عرب" ، كدام كلام است . انشاءا... كه منظور ايشان قرآن نباشد . اما جهت تنوير ذهن انسان هاي شريف و آزاده كه قلب آنها از كينه توزي مبرا است . ذكر اين نكته الزامي است كه كلام حضرت محمد(ص) نه تنها به كلام پر كين شاعران كينه توز، بلكه بر كلام گاندي و هوگو برتري دارد . دليل و گواه اين سخن آن است كه امروزه بيش از يك ميليارد نفر پيرو كلام حضرت محمد(ص) است . همان حضرت محمدي كه ميان بلال حبشي و سلمان فارسي و اشراف قريش تفاوت قائل نشد . همان حضرت محمدي كه مبلغ كلام خدا بود كه مي فرمايد :" ان اكرمكم عند اله اتقكم" (بزرگوارترين شما پرهيزگارترين شماست ) . همان انسان بزرگي كه بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد فرمود " سلمان من اهل البيت " سلمان يكي از اعضاي خاندان پيامبر است .
اما شاعر ناشي ما كه از " گاندي" و " هوگو" سخن مي گويد ، اي كاش به كلام اين ها اقتدا مي كرد و همين سخن آن ها را رعايت مي كرد و دل خويش را از كينه و نفرت پاك مي كرد . مگر نه اين است كه گاندي منادي آزادي و رهايي از هر نوع بندگي بود مگر نه اين است كه گاندي طرفدار عدم خشونت و عدم نفرت بود ؟ و انگهي در ادبيات عرب و در زبان عرب اگر نگويم صدها ، ولي قدر مسلم ده ها نمونه برتر و والاتر از گاندي و هوگو وجود دارد . اگر از پيامبر و ياران با وفايش بگذريم ، سخنان حكيمانه ائمه اطهار و كلام دلنشين و شيواي ادبا و شعرا و فرزانگان عرب بسيار است كه بر سخنان گاندي و هوگو" شرف" دارد . سخنان حضرت علي(ع) ، سخنان امام حسين (ع) ، اشعار المتنبي ، سخنان ابن خلدون ، انديشه هاي ابن رشد ، انديشه هاي فيلسوف بزرگ ابن العربي و دهها ، بلكه صدها فرزانه ديگر ، نمونه هاي بارز اين سخنان هستند .
بي مناسبت نيست سخن شاعر عرب در بيش از 1400 سال پيش و قبل از ظهور اسلام را براي درك و فهم كلام عرب ذكر كنيم ، تا ياران مصطفي با دكوبه اي در عصر اتم و عصر انفجار اطلاعات بدانند كداميك عقب مانده و متحجر است ، آن عرب پانزده قرن پيش يا اين باد كوبه اي قرن بيست و يكم.
لا يَحمل الحقد من تعلو به الرتب و لاينال العلي من طبعه الغضب
آن كه بلند مرتبه است كينه به دل ندارد و آن كه خشم پيشه كند نيز گرانقدر نبايد .
اما شكوه و گله من از هموطنان من اصحاب فضل و دانش است ، آنهايي كه قلبشان براي انسان و انسانيت مي تپد، آنهايي كه روح و روانشان در فكر وحدت و يكپارچگي ميهن است ، آنهايي كه انديشه شان و قلم شان در راه اعتلاي ارزش هاي والاي انساني است ، چرا اين قبيل افراد كه الحمدالله در كشور ما اندك نيستند، سخنان اهانت بار و پر كين و غرض مصطفي بادكوبه اي را پاسخ ندادند و در مقابل آن ساكت ماندند ؟ آيا سكوت به معناي رضا نيست .
وقتي مصطفي بادكوبه اي اين چنين توهين و تحقير مي كند ، آيا نبايد انتظار داشته باشيم آن طرف دعوا نيز سخناني همتراز بادكوبه اي بيان كند ؟ آيا فقط بادكوبه اي مي تواند توهين و تحقير كند ؟ قدر مسلم انسان عرب نيز مي تواند پاسخ بادكوبه اي را با همان سبك و سياق و با همان عبارات و با همان وزن بدهد . شايد بر عده اي از ان ها احساسات چيره شود و تند تر از بادكوبه اي شوند. آيا اين فضا به ضرر مسلمانان نيست ؟ گيرم كه آنها جواب دادند و بادكوبه اي نيز پاسخ تند تر داد ، سرانجام و پايان اين سخنان چيست و چه چيزي عايد ما ايرانيان مي شود.
قدر مسلم اين قبيل سخنان و اين قبيل اشعار كه توسط مصطفي بادكوبه اي وامثال او بيان مي شوند، ذره اي از ارزش دين محمد(ص) و ذره اي از ارزش هاي والاي كلام عرب كم نمي كند . اما آنچه بيش از هر چيز هويدا و آشكار مي شود سطح فكر و سطح بينش برخي افراد كينه توز است . افرادي كه در جهان معاصر و در دوره علم و تكنولوژي و در عصر عقلانيت و خردمندي ، در دوران گفتگو و نزديكي انسان ، فاقد جايگاه هستند
بدبختی و بیچارگی ما ملت این هست که هنوز هم نمیفهمیم و قدر امثال استاد ایراندوست را نمی دانیم و چرندیات مینویسیم که نمی دانم بنی مذحج چه گهی خورده و بنی تمیم چطور شاشید به مملکت ما اصلا فکر کردید که معنی سید بودنی یعنی که مادر بزرگ اعلای او را عربها و اولاد اونها گرفتند بچه دار کردند و آنوقت ما افتخار میکنیم ای خاک توی سر این نوع فکر علت وجود خمینی و جمهوری اسلامیوجود حمله همون عربهاست که جناب بادکوبه میگوید حالا اگر جناب بادکوبه از دست اخوندها جان بدر ببرد شما بگیریدش واقعا حجالت دارد این تفکر عقب مانده زنده باد ایران زنده باد ایرانیان زنده باد روح تمام شاهان قبل از حمله عرب
نظاره گر من فقط یک نکته را لازم می دانم به یاد جناب توکل بیاورم که آنچه ایشان در برابری خواهی اسلام گفته است و این که سیاه حبشی و سید قریشی برابر است و یا انا اکرمکم عندالله... این فقط مربوط به رابطه بین مسلمانها بوده است و نه بین مسلمان و غیر مسلمان. این را ایشان و بسیاری از مسلمانان مؤمن و ارادتمند به رسول الله در تبلیغاتشان فراموش می کنند. و الا همه می دانیم که اسلام غیر مسلمان را برابر با مسلمان نمی داند و غیر مسلمانان را تنها با پذیرفتن اقتدار حکومت اسلامی و پرداخت جزیه اجازه می دهد که به زندگی در دینی که دارند ادامه بدهند و الا برخورد اسلام با آنها قتال است و در عمل تبعیضات بسیار دیگر در مورد آنها اعمال می شده و می شود. در یزد خودمان انبارهایی هست که شیر آب مسلمان از غیر از زرتشتیان جدا است. در محله عود لاجان تهران که در زمان شاه به محله یهودی نشین و کثیف شناخته می شد، در تابلوی حمام محل «گرمابه مردانه مسلمین» نشان از ممنوعیت ورود غیر مسلمان به آنجا داشت طبعا در دوران حاظر هم برقرار است. نویسنده محترم لابد کتاب دوقرن سکوت استادزرین کوب را خوانده اند. آنان به غیر مسلمان اجازه ساختن آتشکده جدید و تعمیر آتشکدهای موجود را نمی دادندو خانه هاشان هم باید کوتاه تر از خانه های مسلمین ساخته می شد و موقعت پرداخت جزبه هم با آنها با تحقیر رفتار می شد و آنان حق نشتن ندادشتن و باید در برابر ماموران حکومتی می ایستادند.
نظاره گر من فقط یک نکته را لازم می دانم به یاد جناب توکل بیاورم که آنچه ایشان در برابری خواهی اسلام گفته است و این که سیاه حبشی و سید قریشی برابر است و یا انا اکرمکم عندالله... این فقط مربوط به رابطه بین مسلمانها بوده است و نه بین مسلمان و غیر مسلمان. این را ایشان و بسیاری از مسلمانان مؤمن و ارادتمند به رسول الله در تبلیغاتشان فراموش می کنند. و الا همه می دانیم که اسلام غیر مسلمان را برابر با مسلمان نمی داند و غیر مسلمانان را تنها با پذیرفتن اقتدار حکومت اسلامی و پرداخت جزیه اجازه می دهد که به زندگی در دینی که دارند ادامه بدهند و الا برخورد اسلام با آنها قتال است و در عمل تبعیضات بسیار دیگر در مورد آنها اعمال می شده و می شود. در یزد خودمان انبارهایی هست که شیر آب مسلمان از غیر از زرتشتیان جدا است. در محله عود لاجان تهران که در زمان شاه به محله یهودی نشین و کثیف شناخته می شد، در تابلوی حمام محل «گرمابه مردانه مسلمین» نشان از ممنوعیت ورود غیر مسلمان به آنجا داشت طبعا در دوران حاظر هم برقرار است. نویسنده محترم لابد کتاب دوقرن سکوت استادزرین کوب را خوانده اند. آنان به غیر مسلمان اجازه ساختن آتشکده جدید و تعمیر آتشکدهای موجود را نمی دادندو خانه هاشان هم باید کوتاه تر از خانه های مسلمین ساخته می شد و موقعت پرداخت جزبه هم با آنها با تحقیر رفتار می شد و آنان حق نشتن ندادشتن و باید در برابر ماموران حکومتی می ایستادند.
بروید کتابهای صادق هدایت را بخوانید تا بفهمید چه کسانی بر تاریخ ایران کثافت زدند بطوریکه باصطلاح رهبر انقلاب میرود لیست شهدا را در سوراخ چاه امام زمان میگذارد! بعد از 1400 سال این است شاهکار اسلام و عرب و تا این بساط است بدبختیم اسلامقلی
بهتر است که فرستندگان ایوب مراقب خودشان باشند و دهان این مردک را در دروغبافی و اتهام زنی و جعل واقعیت ها ببندند. ادامه رفتار این فرستاده که مستقیما از بزرگتر های تشکیلاتی خود دستور می گیرد ممکن است منجر به آغاز یک سلسله افشاگری ها در باره آنچه در روابط مجاهدین می گذرد از طرف کسی شود که تا به حال خودش را وارد این یک مورد نکرده است.
تکرار جعلیات و اتهام هابرای بزرگتر های او خیلی گران تر از آنچه فکر می کنند تمام خواهد شد. خیلی گران تر از انچه فکر می کنند.
سلام: آقای یک نفر، می شود از شما خواهش کنم که یک مورد از دروغ گویی های مرا در اینجا بیاوری؟ من به عنوان یک آدم بی طرف به این قضیه نگاه می کنم و سایتهای زنجیره ای و دیگران را مملو از دروغ و اتهام های نادرست می بینم. در اینجا برای مثال در مورد یک مورد خودکشی اظهار نظر کردم و در عوض به من فحش می دادند . در واقع در طول یک سال گذشته بالغ بر هزار فحش و توهین نثار من شده که البته همه آن باد هوا است. حالا ، مرگ من بیا یک مورد را بگیر با هم صحبت کنیم. خود آقای یغمایی می گوید که اشکال ندارد و ما باید همه حرفها را بشنویم و سر انجام حقیقت روشن خواهد شد. شما که مهمان هستی نمی توانی دیگری را ببینی؟ متأسفانه مخالفین شما در اینجا وارد نمی شوند که اگر می شدند بسیار هیجان انگیز می شد. من به هیچ کس اتهامی نمی زنم و فقط آنچه که به چشم می بینم را مطرح می کنم. برای مثال، می گویم که نامه سرگشاده به مراتب شرایط آنها را بدتر و تأسف بار تر از گزارش خروج ممنوع نشان می دهد و این را به روشنی می توان ثابت کرد. کدام یک درست تر است این یا آن؟
استاد بادکوبه ای که یک پا در زندان دارد و یکپا در خیابان شوونیست نیست.در ایرانمعنای این شعرها ضد اخوندهاست فقط اگر در ایران بودید این را خوب میفهمیدید.ایشان با شجاعت پا جای پای فرخی و عشقی ونسیم شمال و عارف قزوینی میگذارد. درود بر استاد بادکوبه ای و شهامت و شجاعتش این آقای توکل هم به احتمال زیاد از بسیجیهای روشنفکر است که هی صلوات میفرستد و از عرب بادیه نشین مینوسید
سلام: آقای یک نفر، می شود از شما خواهش کنم که یک مورد از دروغ گویی های مرا در اینجا بیاوری؟ من به عنوان یک آدم بی طرف به این قضیه نگاه می کنم و سایتهای زنجیره ای و دیگران را مملو از دروغ و اتهام های نادرست می بینم. در اینجا برای مثال در مورد یک مورد خودکشی اظهار نظر کردم و در عوض به من فحش می دادند . در واقع در طول یک سال گذشته بالغ بر هزار فحش و توهین نثار من شده که البته همه آن باد هوا است. حالا ، مرگ من بیا یک مورد را بگیر با هم صحبت کنیم. خود آقای یغمایی می گوید که اشکال ندارد و ما باید همه حرفها را بشنویم و سر انجام حقیقت روشن خواهد شد. شما که مهمان هستی نمی توانی دیگری را ببینی؟ متأسفانه مخالفین شما در اینجا وارد نمی شوند که اگر می شدند بسیار هیجان انگیز می شد. من به هیچ کس اتهامی نمی زنم و فقط آنچه که به چشم می بینم را مطرح می کنم. برای مثال، می گویم که نامه سرگشاده به مراتب شرایط آنها را بدتر و تأسف بار تر از گزارش خروج ممنوع نشان می دهد و این را به روشنی می توان ثابت کرد. کدام یک درست تر است این یا آن؟
بسیار حرف به جا و به موقعی زد اقای شکری . همه ما به خوبی می دانیم که ناسیونالیزم اگر مهار نشود به راسیزم منجر میشود . همان دردی که سالیان متمادی است که کشور آلمان دارد با آن میجنگد و با پذیرش اتباع سیاه پوست و خارجی دارد ریشه راسیزم را میخشکاند وهمان دردی که در جامعه ورزش هم به شدت دنبال میشود . اقای باد کوبه ای مرد شجاعی است که جلوی اخوندها ایستاده است ولی نباید ناسیونالیزمی ارایه دهند که منجر به راسیزم و فاجعه های بعدی شوند. با تحریک اخونده با افعانهای ساکن ایران چقدر حقارت امیز برخورد میشود انها که دیگر عرب نیستند انها فارسی زبان هستند. بیاییم برای فردای ایران زمین به دور از هر قومیت ونژاد و رنگ و مذهب بیندیشیم. ما در استان خوزستان چندین شهر داریم که اکثریت انها عرب هستند. اینکه آخونده با مذهب چه کار کردند و اینکه همه بدبختی های را اسلام و عربها بدانیم راه بنیادی نیست . ما باید بکوشیم ایین کورش را که سر درب سازمان ملل با ان آذین بسته شده است در خودمان احیا کنیم. ایرانیان همیشه مردمانی صلح جو با فرهنگ و با همسایگانشان به خوبی رفتار کرده اند زمانی هم که کوروش با بابل لشکر کشی کرد هرگز دست به نسل کشی نزد.درد ما فعلا اخوندها هستند که هست و نیست ما را به تاراج برده اند و بس
اروند گفت: ابتدا با پوزش از اینکه مقداری طولانی شده. اصلاً بحث بر سر شعر و سخن این شاعر و این گوینده نیست، خیلی ها ادعای ایرانیت دارند و یا بعضی فکر میکنند در قرن 21 باید جهان وطنی را با میهن پرستی جایگزین کرد، که بحث خاص خود را میطلبد. اما کمی در بارۀ اعراب اگر چه بسیاری از دوستان مطالعات تاریخی بسا فراوانی دارند اما متأسفانه شاید نمیخواهند در موعد مقرر بکار ببرند. همۀ ما خوب میدانیم، این کلام و زبان و خط نوشتاری که با آن مینویسیم و گفتگو میکنیم اکثر ریشه عربی دارد. اسامی بسیاری از ما اصلاً عربی است. بطور روزانه حتی دور از وطن، بخشی از عادات و رفتار روزمره مان ریشه عربی اسلامی دارد. فرهنگ عربی تا مغز استخوان تقریباً همۀ ایرانیان چندین سده است نسل اندر نسل دست بدست میشود. طی قریب 1500 سال پس از هجوم تازیان متأسفانه اندیشمندان ما بجر راه التقاط عربی- اسلامی با فرهنگ ایرانی، وزنۀ عربی آنرا با مذهب عربی وزبن تر نموده اند. حاکمیت اعراب اشغالگر با قریب هشتصد سال سلطۀ جنایتکارانه، برده دارانه، چپاولگرانه سر زمین سوخته ای تحویل مغول ها دادند. ایرانیان نه تنها بعنوان شهروند درجۀ دوم محسوب میشدند بلکه حتی حق انتخاب نام ایرانی برای فرزندانشان نیز نداشتند. اگر اعراب در پنج - شش قرن گذشته طمع به سر زمین ایران نداشتند نه به خاطر این بوده که از سلطه جوئی و خصلت تجاوزکارانه فاصله گرفته اند، خیر بدلیل آن بوده که پس از فروپاشی مغولان ، عربها خودشان تحت تسلط حاکمیت سلطه جوی مقتدر عثمانی قرار داشتند و تا نزدیک فروپاشی حاکمیت آخرین سلسلۀ عثمانی ، اعراب کشور مستقلی نداشتند و همین اواخر ایجاد شدند. همچنانکه پس از تشکیل کشور های خرد و بزرگ عربی همواره با رقابت، همدستی و توطئۀ استعمار روس و انگلیس همراه بوده و حاکمان کشور های عربی، حتی از ارایۀ حداقل های یک زندگی خیلی معمولی نیز برای شهروندانشان عاجز بودند، تا اینکه کشف چاههای نفت وضعیت اعراب را دگرگون نمود وپس از آن است که ابتدا خصومت و تجاوزات از عراق شروع ولی در دوران رژیم شاه قدرت رویاروئی با قدرت نظامی ایران را نداشتند، پس از سرنگونی رژیم شاه و بقدرت رسیدن خمینی (برادران هم مسلک اعراب)، سیر تحولات و بحران افغانستان در جهت سیاستهای جهانی موجب کشمکش و رقابت بین ایران اسلامی و اعراب اسلامی برای بدست آوردن هژمونی در منطقه و جهان مسلمانان آغاز شد. تقریباً بخش وسیعی از اعمال تروریستی در ناحیه فلسطین و لبنان و بسیار مناطق دیگر در رقابت اعراب و جمهوری اسلامی و از سوی دیگر با مداخله و سازمان دادن و جذب نیروی مسلمان، از منطقۀ افغانستان و پاکستان و سپس حتی تا عمق خاک شوروی سابق و مسلمانان چچن و سازمان دادن و جذب مسلمانان کشور فروپاشیدۀ یوگسلاوی سابق و همینطور تا قلب آفریقا و اروپا ووو.. ادامه.....
اروند گفت: ادامه 1 تازه این رقابت ها و کشمکش های پنهان و آشکار نه بخاطر بهبود زندگی مردمان کشور های ایران و اعراب بلکه علاوه بر به بازی گرفته شدن در شطرنج بین المللی، کشمکش و جنگ عقیدتی بین اجداد روحانیون عرب تبار ایران و اجداد اشراف زادۀ کشور های عربی سر چشمه داشته و روی دیگر سکه است که تداعی کننده جنگهای داخلی اعراب در 1400 و اندی سال قبل ولی با وسعت بین المللی امروزین میباشد. ایران قرنهاست از سلطۀ با واسطه ( فرهنگی و مذهبی ) و بی واسطۀ (هجوم و اشغال ) اعراب رنج میبرد، هشتصد سال اعراب بطور مستقیم (به استثای یک دوره در دوران اشغال مغول) و پس از آن توسط بردگان آزاد شدۀ ترک و سپس صفوی های شیعه و قجر ها ، و حتی در دوران پهلوی ها علیرغم حکومت غیر مذهبی شان، دست عرب زادگان وطنی را در اشاعۀ فرهنگ عربی باز گذاشتند. ذخایر انسانی و اقتصادی سر زمین ایران طی فریب به 15 قرن متوالی بطور اکمل به تاراج رفته و میرود، همچنانکه تکه تکه شدن و به ویرانی کشیدن نسل های گذشته و آینده این سرزمین به یُمن تأثیرات روانشناختی از هجوم تازی ها، همچنان ادامه دارد. هر دوره ای از تاریخ قدرت غالب ملی و بین المللی و تبلیغات غالب، مردم را تحت تأثیر قرار داده و بعضاً مرعوب می نماید. همجنانکه بسا روشنفکران و پیشتازان جامعه را اینگونه تأثیرات تبلیغی میتواند به طور مخربی به انحراف کشانده و سبب کندی و یا سکون خلاقیت فکری آنها گردد. در دوران چه چندان دور و قبل از انقلاب دو نکته به موازات یکدیگر سوخت ادامۀ حیات و پروار نمودن و سپس به حاکمیت رسانیدن دایناسر اسلامی را از سوی پیشگامان مبارزاتی و روشنفکران جامعه نا آگاهانه تأمین گردید. اولی؛ به بهانۀ احترام به اعتقادات مذهبی توده های مردم به علاوه شرکت در مناسبت های خرافی و مادون ارتجاعی مردم که غالباً با پشتیبانی عقیدتی روحانیون و آخوند ها در مساجد و تکایا سازمان داده میشد. بدون کمترین کار فرهنگی مترقی و مدرن در بین توده های مردم. دومی که تکامل دهندۀ اولی بود؛ تشکیل سازمانهائی با ایدئولوژیهای مذهبی بود که این دو با یکدیگر جز اشاعۀ و جذب و گسترش فرهنگ خرافی و غیر ایرانی، بسا، بسا در شکل گیری جمهوری آدمخواران اسلامی نفش بسیار مخربی داشته اند و قرنها این اثرات همچنان باقی خواهد بود. اما در پایان مطلب؛ همۀ مردم ایران از هر "قوم و قبیله " و هر زبانی، همچون هر ایرانی دیگر حق برابر یعنی مساوی دارند و صرفنظر از هر اختلاف جزئی که در هر خانوادۀ کوچک نبز قابل تصور بوده و اصولا تفاوت و اختلاف مثبت حامل رشد و تکامل حامعه بشریست. ادامه.....
در مثل مناقشه نیست، اما اگر قرار باشد مثل ملا لغتی ها و بهانه جویی قوم بنی اسرائیل؛ اگر از تجاوز ترکان عثمانی گفته شود هموطن عزیز ترک مان آنرا توهین به خودشان تلقی کنند، و یا از هجوم عربهای تازی و یا از فساد و دخالتهای دستگاه پادشاهان کشور های عربی سخن به میان آید، آنوقت هموطنان عرب زبانمان آنرا به خودشان نسبت دهند. کما اینکه هم هموطن ترکمان و هم وطنان عرب خوب میدانند منظور از بکار بردن بعضی از کلمات که اسم خاص است، اغلب میشود برداشت اسم عام را هم از آن بدست آورد و در اینگونه موارد اشکال تفسیراین موضوع به خود شنونده برمیگردد تا گوینده و نویسندۀ یک مطلب. اما در عوض اینروز بعضی ها با فضای آشفتۀ بین المللی حاضر، هزاران سال زندگی اجدادمان را در کنار یکدیگر با همۀ نا خوشی ها و ناملایمات، تمامی تجاوزگران و سلطه جویان و سلاطین ریز و درشت را علیرغم خوبی و بدیهایشان بخاک سپردند از یاد برده اند و بجای بکار گیری فکر و خلاقیت و دست بدست دادن همدیگر در جهت نابودی هیولای جمهوری اسلامی، تمامی جنایات آخوند های بی وطن و اجدادشان را به ابرانیان تحت نام "قوم فارس" نسبت میدهند و فراموش کرده اند؛ این ملت و این سر زمین بوده که اگر چه با توطئه چینی ها زخمی و پاره گشته ولی بی هیچ شکی بدون نام وطن هزاران ساله مان هیچکدام از ما هیچ هویتی نداریم گرچه هویت های انساندوستانۀ سرزمبن دیگری را بدست آورده باشیم.
۳۲ نظر:
این شعر عرب ستیزانه است و از بابت زشت است و کار خوبی نیست ، در حالی که امروز اطراف ایران ما چند کشور عربی داریم و در حالی که گفته می شود هفته ای 67 پرواز از ایران به دبی برقرار است ؛ در حالی که روزگاری نه چندان دور مبارزات استقلال طلبانه مردم الجزایر علیه استعمار فرانسه همدلی و ستایش عظیم مردم ایران را با خود داشت و بسیاری از خانواده ها نام فرزند دختراشان را «جمیله» گذاشتند که ستایشی بود از آن دختر قهرمان مبارز الجزایری ؛ در حالی که مردم کشور عربی و اسلامی مراکش و تونس و لیبی با ما دشمنی ندارند ؛ در حالی که مصدق در ماجرای ملی کردن نفت شضخصیت محبوبی در بین مردم کشورهای عرب هم شده بود و موقع بازگشت از دادگاه لاهه مردم قاهره با تجمع میلیونی در قاهره از او مثل یک قهرمان استقبال کردند. توهین به اعراب و این گونه به عنوان یک قوم مورد اهانت قرار دادنشان آن هم نه از سوی یک نظامی نادان کله پوک، یا فلان مقام ابله سیاسی، بلکه کسی عنوان شاعری دارد، کاری بسیار ناپسند و خطرناک و در عین حال سبک است. از حمله سپاه اسلام به ایران هزار و چهارصد سال می گذرد بعد از آن حمله و ویرانگر مغولها را داشته ایم و یورشهای دیگر. آنچه در صد سال گذشته باعث رنجوری و درجا زدن و عقب ماندگی مردم ما شده علاوه بر دیکتاتوری که از دین برای تحکیم قدرت خویش در برابر نیروهای ترقیخواه سود برده، باورهای غلط و ارتجاعی و خرافی برآمده از مذهب و نیز نقش تباه کننده روحانیت شیعه بوده است که میرزا آقا خان کرمانی به بخوبی آن را دریافته بود. در این سی و پنج سال گذشته و در حال حاظر گرفتاری ما از دستگاه دینی به طور کلی است که دربر گیرنده روحانیت شیعه و ارگانها و ابزارهای حاکمیت آن است. اسلام است که طالبان را در افغانستان و پاکستان و« بوکو حرام» و «شباب» و «اَکمی» در آفریقا از آن بیرون آمده است و در تونس و مصر و الجزایر و لیبی هم فرقه های ارتجاعی دیگری دارد. از اسلام خیلی مترقی هم همانطور در یکی دوسال گذشته شاهد بودیم، مسعود رجوی با «لا حیا فی الدین» چهره به شدت ارتجاعی و مستبد و سرکوبگرش به شنیع ترین رفتار به نمایش گذاشت و اوباش پروش یافته در مکتب انقلاب مریم و رشد کرد از تغذیه یی که در دیگ انقلاب مریم پخته شد، با عربده کشی ها خود، آینده یی را «انقلاب مریم» برای مردم می تواند به ارمغان بیاورد به نمایش گذاشتند که در آن میان آخرین نوشته محمد اقبال(حیوان لیبرتی) که تعفنی بدتر از لاشه سگ مرده از آن برمی خیزد، معجون استحاله گننده یی است پخته شده در دیگ انقلاب مریم که آینه تمام نمای فرهنگ و تفکر و منش وبنیش زاییده شده از «اسلام انقلابی» است. پس باید اسلام پرداخت که هم در شکل این دستگاه حکومت و قدرت سیاسی مذهبی و سرکوبگری آن و هم به شکل زنجیرهایی ذهن و روان بخشی از مردم را به بتد کشیده است. باد کوبه ای آدرس عوضی میدهد.
ایرج شکری
من فراموش کردم لینک مطلب همراه عکسهایی از استقبال مصدق در قاهره را به مطلب اضافه کنم. آن لینک در زیر آمده است.
http://www.mohammadmossadegh.com/biography/egypt/
در ضمن این را هم باید اضافه کنم که اگر چه مردمان کشورهای عرب زبان عرب نیستند یعنی از سرزمین «وحی» نیامده اند و تا آنجا که می دانم در کشورهایی مثل مراکش و الجزایر بخشی از آنان بر غیر عرب بودن خود تاکید دارند، ولی به هر حال اینها کشورهای عربی شناخته می شوند و این را به ضرورت اجتناب از بکار گرفتن لحن و زبانی که تعبیر توهین نژاد پرستانه بدهد می افزاید http://www.mohammadmossadegh.com/biography/egypt/
ایرج شکری
به میرزا آقا خان کرمانی اندیشمند بزرگ دوران مشروطه اشاره کردم و نظرات او در مورد روحانیت شیعه. در این زمینه این چند خط از نظرات او را که در کتاب «از شهریاری آریایی به حکومت الهی سامی- نشر باران، سوئد» نوشته محمد رضا فشاهی نقل شده است، برای اطلاع کاربران، ذکر می کنم
« علمای مذهبی ایران، جغرافیای آسمان و جهان هورقلیا را با تمام کوچه ها و خانه های آن، مانند کف دست خود می شناسند، اما از وجود یا نام شهرها و دهات اطراف خویش بی اطلاعند. تحت تاثیر تعلیمات روحانیون عزاداری برای امامان و افسردگی ناشی از آن تا آنجا رواج پیدا نموده، که ریشه ی شادمانی را در میان ملت خشکانده است. کار ایرانیان عبارت است از گریه برای مظلومانی که در هزار سال پیش زندگی می کرده اند و هیچ خویشاوندی با ایرانیان ندارند. حال آنکه اگر به جای یک سال گریه برای آن مظلومان، یک روز به موقعیت فکر می کردند، قادر بودند ظلم را از ایران برانداخته و صاحب عزت و شرافت و تمدّن و ثروت شوند. در حالی که فیلسوفان جهان، برای پیشرفت و تکامل تمدن و عدالت اجتماعی کوشش می نمایید، علمای مذهبی ایران، مردم رابه ظهور نزدیک امام دوازدهم مژده می دهند، که بیاید و عدل و داد را بر قرار سازد. حال آنکه ما در زمان حیات آنان چه خیری بردیم که در زمان غیبت یا ظهور آنها ببریم؟» ص 130 و 131
فشاهی یک صفحه پیشتر یاد آور شده «بنابر استدلال کرمانی، تقلید مردم ازفقها عقل آنها را از کار انداخته است. "تقیه" یا "کتمان" به فلسفه رسمی شیعیان مبدل گردیده است. ریشه ی این بیماری نیز همان هراس و ایمان آوردن به زور شمشیر است. تقیه باعث رواج دروغ و حیله در ملت و اختلاف وفساد اخلاق آنه گردیده [...]ایرانیان که در دوران باستان، دروغزنی را گناهی بزرگ می دانستند، در دوران اسلام از بیم جان، به این حربه پناه بردند و روزگار خویش را سیاه نموده اند»
ایرج شکری
درود بر شما آقای شکری حرف حقی زده اید من به آقای بادکوبه ای احترام دارم ولی این شعر ضد عرب را احمقانه میدانم مردم عرب هم از دست ارتجاع دارند خون گریه میکنند
اگر آقای بادکوبه ای ضد عرب هست فردوسی چی؟اقای بادکوبه ای از فردوس نقل میکنه تازه این اخوندها تحفه کدوم فرهنگن؟تحفه فرهنگ عربی .من ضد عرب نیستم ولی این فرهنگ و مذهب واقعا با ما چی کرده؟
شماها هم رجوی بازی در نیاورید لطفا. بگذارید کمی هوای پاک شاعران ایرانزمین به تنگ آمده از فرهنگ جاهلیت تنفس کنند.
https://www.tribunezamaneh.com/archives/51704?tztc=1
صبح پنجشنبه ۲۹ خرداد، پیکر شهلا توکلی در قطعه ۱۴ بهشت زهرای تهران آرام گرفت. در این مراسم از حضور چهره های سرشناس ورزشی خبری نبود و فقط علیرضا رضایی، قهرمان سابق ۱۲۰ کیلو و جمعی از دوستان بابک تختی حضور داشتند.
آیدین آغداشلو یکی از شرکت کنندگان در بدرقه همسر جهان پهلوان بود. همچنین لطف الله میثمی از اعضای اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران، دقایقی بر سر مزار شهلا توکلی صحبت کرد و خاطراتی از روز خاکسپاری غلامرضا تختی و جمع آوری کمک به زلزله زدگان تعریف کرد که با اشک های او همراه بود.
بابک تختی از کلیه دوستان و علاقه مندانی که به این مراسم آمدند تشکر کرد، ولی همچنان پی گیر اخبار اشتباهی که در نشریات چاپ شده و انتشار بدون اجازه تصویر مادرش در بستر بیماری بود.
Agay ireje shokri besyar beja ve mentegi mifermaeid.
Ferhenge tuvhin ve thgir bimarest ve neng.
rizgar.
اقای ایرج شکری عزیز
حرف شما کاملا هم قابل فهم و هم ستودنی میباشد ولی متاسفانه با کثافتکاریهای وحشتناک اسلام اخوندی که البته میراث حمله اعراب به ایران است یک نوع ناسیونالیسم در میان ایرانیان حتی بچه های خود آخوندها شکل گرفته که دامنش به ضد عرب بودن میکشد و این خطرناک است زیرا باز هم سودش را همان آخوندهای حرامزاده میبرند بنابراین لازم است هر چه بیشتر روشنگری شود
با تشکر و احترام
بختیار افلاکی
سلام: ترا به خدا کمی انصاف داشته باشید. نگاه کنید به نوشته آقای شکری. اصلا یکی یک آروغی بزند ایشان گریبان مجاهدین را چسبیده و با این لحن آنها را مورد خطاب قرار می دهد. کسی شعری گفته و کاری کرده به مجاهدین چه ارتباطی دارد؟بعد طلبکار هم هست که آنها ادب را رعایت نمی کنند و القاب بد بکار می برند و مثل ما باتربیت نیستند. شما اول خودت را درست کن وبعد بیا از طرف مقابل ادعای ادب کن
سلام بر ایوب
آقای شکری در هر دو مورد درست گفته ولی تو از صب تا شب چرا خودتو قاطی همه آشی میکنی قربون
راسیست نباشیم. عرب ایرانی هندی پاکستانی یک نوع ادمند.خود این عربهای بیچاره رو پدرشان رااسلام بیشتر از ایرونیا در آورده.ایرونیا بالاخره یه طوری در رفتن ولی عربا هنوز تو آفریقا و کشورهای عربی با چه بدبختی هستن. محمود درویش و ام کلثوم و مرحوم سادات و مرحوم عبدالناصر هم عرب بودن امام خمینی ایرونی بود چه بلائی سرمان آورد .اقای شکری توجه درستی دادن.اقای بادکوبه ای هم انسان مبارزیه ولی زیاد گاهی به عربا میزنه.
ایوب تو مال کجای نظام آبادی منم بچه نظام آبادم .
میهن پرستی با ضد عرب بودن خیلی فرق دارد.اعرابی که به ایران حمله کردند این عربهای کنونی نبودند.ما ایرانیها مگر در عصر باستان کم حمله کردیم و همه جا را گرفتیم ایا این درست است انها ضد ایرانی شوند اقای بادکوبه ای شاعر بسیار شجاع و آخوند را دوست ندارد ولی گاهی خیلی پان ایرانیست و ضد عرب میشود این شعر هم از ایشان است
مرا به قعر جهنم ببر خدای عرب
به شرط آنکه نیاید در آن صدای عرب
مرا بهشت چه حاجت که زاده عشقم
بهشت ِ حوری و غلمان بود سزای عرب
هزار ننگ تورا باد ، گر نمی فهمی
بجز کلام ُپراز قهر وانحنای عرب
خدای من ، همه عشق است بی نیاز کلام
نه آن خدا که همی سَردهد ، صَلای ِ عرب
خدای عشق و مُحبت که خانه اش دلِ ِ ماست
نه ُمبتلای الفبا نه ُمبتلای عرب
اشد ُکفرونفاقا مگر نه گفته توست ؟
چه می کنند نفهمان، بسی چنین ثنای عرب ؟
قساوت عربی ، نیست درخور ِ تکذیب
مگر دروغ بود اصل ِ کربلای عرب ؟
شعارعفو و پیام برابری می داد
که جا گرفت به دل ، کیش ِ مُصطفی عرب
اگر سرود عدالت نبود و عشق ِ خدا
نمی سرود قلم ، مدح ِ مُرتضی ِعرب
فساد موبد و ساسانیان به بادم داد
اگرنه فرّ اهورا کجا ، ولای عرب ؟
بر آستانه زرتشت ، می نهم سر ِ جان
نه آن بهشت که باشد به زیر پای عرب
بهشت من ، ُسخن ُپرتوان ِ فردوسی است
که نیست در سخنش ، رنگ ِ اعتنای عرب
به بوستان وگلستان ، بهشت جاوید است
بهشت ُرشد بشر ، نی شکم سرای عرب
بهشت من ، سخن حافظ خوش الحان است
کلام پخته کجا ، شرح ِ قصه های عرب ؟
سخن ز مثنویِ ِ مولوی بگو ، ای دوست
که شادمانه بهشتی است بی عزای عرب
بهشت نقد جهان در ُرباعی خیام
هزار بار به از باغ ِ بی صفای عرب
کلام گاندی و شعر ِ هوگو ، شرف دارد
بر آن سخن که بر آید ز ادعای عرب
مرا به خشم مبین ای خدای کوچک ِ خام
به ُجرم آنکه ندانسته ام بهای عرب
اگر که رفته بود عرب ، از سرای پاک ِ ُامید
نمی سرود چنین شعر در جفای عرب
خدای من ، که خدای دلی ؛ به عشق قسم
که میهنم برهانی تو ، از بلای عرب
سلام: احمد رضا ، در طی یکسال گذشته من فکر می کردم که احمد رضا و مثل او برای چی رفتند پیش مجاهدین و در حیرتم دنبال چی بودی؟ خدا وکیلی هم خودت را اذیت کردی و هم آنها را. ولی این را نمی خواهی بپذیری که من و تو و امثال ما اندازه این حرفها نبودیم. از خود گذشتگی بسیار می خواست که ما آن را نداشتیم همین. منصف باشیم . یک آقایی رفت شهر اشرف . بعد از تقریبأ چهار ماه آمد و صادقانه گفت که توانایی همراهی با آنها را ندارد و آمد بیرون. چرا ؟ چون چند خمپاره اصابت کرده بود به شهر اشرف. ما قد و اندازه این حرفها نبودیم و اگر این را بپذیریم ، سهم خودمان را در این ماجرا بپذیریم اینقدر به زمین و زمان بد و بیراه نمی گوییم و از این و آن متنفر نیستیم.
سلام: آقای شکری می نویسد که با اسلام بایستی مبارزه کرد . باید به اسلام پرداخت به این دلیل که دستگاه حکومت و قدرت ذهن و روان بخشی از مردم را به بند کشیده است. من سئوال می کنم که در طی هفتاد سال حکومت به اصطلاح چپ به چه میزان از مذهبی بودن مردم کاسته شد؟ در تمامی این سالها با کلیسا مبارزه کردند و آخر هم نتیجه ای حاصل نشد. من در کامنتی به این نکته اشاره کردم که مذهب ذاتی ذهن است و این حرف من که نیست . بلکه تحقیق علمی است. به گمانم که در ادبیات کلاسیک ما هم به شکل شعر به این نکته اشاره شده است. هم اکنون به نظر من حد اقل شصت در صد مردم نماز می خوانند و شاید هم خیلی بیشتر. توجه کنید که اسامی برتر هر سال زهرا ، فاطمه ، امیر علی و امیر حسین و خصوصا ابوالفضل و از این نوع اسمها است. دقیقأ همین درگیر نشدن با مذهب و احترام به مذهب در مقاله سوسیالیسم و مذهب از لنین را می توانید ملاحظه کنید.
نه مصطفی بادکوبه ای که خودش از اسمش معلوم است مال بادکوبه هست و ایرانی نیست کاری نمیتوانند بکنند پیغمبر ما عرب بوده امامان متا عربند چند میلیون سید عرب نژاد در ایران داریم گور پدر دیوث هر چی آخونده ولی چرا به عرب بند میکنین چند وقت قبل یکنفر یک مقاله نوشته بود در این باره که من اینجا میذارم حودش خیلی گویاست
مصطفي با دكوبه اي به كجا مي رود ؟
هنگامي كه براي اولين بار شنيدم شخصي شعري به نام " خداي عرب" سروده و در اين شعر نه تنها به مردم عرب توهين كرده بلكه به مقدسات مسلمانان نيز اهانت كرده است به هيچوجه باورم نمي شد كه در قرن بيست و يكم و در شرايطي كه جهانيان به دنبال نزديكي و تقارب هستند ، كسي اين چنين كينه توزانه و بدون دليل به صدها ميليون انسان توهين كند . در باورم نمي گنجيد كسي با نفرت و حقارت از ديگران سخن گويد . چه شده است ؟ آيا شاعري عرب و يا نويسنده عربي به بادكوبه اي و يا هم وطنان با دكوبه اي توهين كرده كه او درصدد مقابله برآمده است ؟ آيا عرب، مصطفي بادكوبه اي را به نبرد يا رزم فراخوانده كه او اين چنين بي محابا درصدد
آماده سازي ميدان نبرد و رزم است ؟
شگفت زده و متحير ماندم ، قدري درنگ كردم . درنگ كردم تا به سان مصطفي باد كوبه اي اسير احساسات و عواطف نشوم . درنگ كردم تا به اصل اشعار او و سخنان او دست يابم . پس از آن كه از چند منبع موثق به شعر او دست يافتم و اشعار او را قرائت كردم . حقيقتاً افسوس
خوردم . تاسف من از اين جهت بود كه چرا يك نفر تا اين اندازه قلبي مالآمال از كينه و نفرت
دارد ؟ نفرت به همنوعان خود و نفرت به هم دينان خود . البته من فرض را بر اين گذاشته ام كه مصطفي بادكوبه اي مسلمان است . اگر بادكوبه اي مسلمان باشد، گناه و جرم او بيشتر است . اگر مسلمان نباشد ، باز كينه توزي و توهين و تحقير بر او جايز نيست .
من براي اولين بار است كه نام مصطفي بادكوبه اي را مي شنوم ، پيش از اين هيچگاه نام او را نشنيده بود. شعر او من را به ياد آن كشيش گمنام آمريكايي در يك شهر كوچك و دور افتاده انداخت كه قصد سوزاندن قرآن را داشت و از قبل اين اقدام، در همه جهان معروف شد . پيش از اين نيز بهلول به ما گفته بود براي شهره شدن دو راه وجود دارد يا يك عمل خارق العاده خوب و يا يك عمل خارق العاده بد.
در اوضاع و احوالي كه جهان روز به روز كوچك تر مي شود و انسان ها به دنبال روش هاي نزديك و تقارب بيشتر هستند بادكوبه اي با اين اهانت ها با اين اشعار به دنبال چيست ؟ و از اين
درشت گويي و تحقير و توهين در پي چيست ؟ چه چيزي مي خواهد ؟ او براي توجيه اشعار موهن خويش حتي به تحريف و جعل حقايق نيزد دست يازيده و آشكارا براي ديگران اصل و نسب تعيين مي كند . او نه تنها به صدها ميليون عرب بي احترامي كرده ، بلكه به هموطنان عرب خود نيز
بي حرمتي مي كند . و به هنگامي كه خبط خويش را ملاحظه مي كند، هموطنان عرب خود را
غير عرب و ........... و آنهايي كه زبان عربي آموخته اند معرفي مي كند.
ادامه دارد
ه راستي مصطفي بادكوبه اي نمي داند كه هموطنان عرب او، هر كدام براي خود شجره نامه اي دارند كه شجره نامه آنها به قبايل صدر اسلام مي رسد ؟ آيا او نمي داند هموطنان عرب او از
بني تميم و مذحج و بني ربيعه و بني حنظله و بني طي و بني كعب و ... هستند ؟ آيا او نمي داند نزد هموطنان عرب او بزرگترين و زشت ترين دشنام اين است كه به آنها بگويند شما عرب نيستيد ؟ بعيد است مصطفي بادكوبه اي كه عنوان دكتر را يدك مي كشد ، اين حقايق را نداند . ولي اگر نمي داند باز گناه او بيشتر مي شود ، گناه او از اين نظر بيشتر است كه چرا در خصوص موضوعي كه اطلاع ندارند، اظهار نظر مي كند . آيا مصطفي بادكوبه اي به فكر وحدت ملي ما ايرانيان نيست ؟ او
نمي داند اين قبيل سخنان باعث تفرقه و جدايي است ؟ او نمي داند اين سخنان اختلافات قومي را دامن مي زد و آب به آسياب دشمن مي ريزد؟
جعل و تعريف ديگر او ، اَشد كفراً و نفاق خواندن عرب است . قدر مسلم مصطفي بادكوبه اي به عنوان كسي كه توشه اندكي از ادبيات برگرفته، فرق بين " عرب" و " اعراب " را مي داند . او
مي داند كه " اعراب" با " عرب" خيلي تفاوت دارد . او مي داند ، منظور از " اعراب" ، مردم باديه نشين است . با اين وجود به منظور بيان كينه و نفرت خود، به خلط اين دو واژه دست يازيده تا شنونده غافل يا شنونده كم سواد را فريب دهد.
به راستي مصطفي بادكوبه اي از خود نپرسيده است كه اگر عرب " اشد كفراً و نفاق" بود، چگونه خداوند حضرت محمد(ص) را از ميان آنها انتخاب كرد ؟ و چگونه خداوند تبارك و تعالي افتخاري به اين بزرگي را نصيب آنها كرد كه مبلغ و پيام آور كامل ترين دين الهي باشند؟
مصطفي بادكوبه اي به شعر شاعراني چون حافظ و مولوي و خيام و سعدي استناد كرده و آنها را در تقابل با كلام عرب و شعر عرب قرار داده است . اين نيز قياس مع الفارق است . زيرا شعر شاعران مزبور هر اندازه كه دلنشين و عالي باشد ، هيچگاه به قوت و صلابت كلام قرآن
نيست . اين را آن بزرگواران نيز قبول داشته اند . قدر مسلم اگر آن بزرگواران زنده بودند، نه تنها شعر بادكوبه اي را قبول نداشتند، بلكه با ابياتي دلنشين و نغز به بادكوبه اي و امثال او مي تاختند و آن چنان بلايي بر باد كوبه اي نازل مي كردند كه تا قيام قيامت كسي جرات بيان اين قبيل لاطائلات را نداشته باشد.
مگر نه اين است كه حافظ ديوان خود را با مصرع عربي آغاز كرده ؟ و مگر نه اين است كه سعدي اشعاري به عربي دارد ؟ مگر غير از اين است كه سعدي در نظاميه بغداد درس خوانده ؟ مگر نه اين است كه سعدي به هنگام سقوط بغداد به دست هولاكوخان مغول ، گريه كرده و قصيده اي در اين باره به عربي سروده؟ مگر نه اين است كه اكثر اشعار مولوي برگرفته از قرآن است كه به قول شما " كلام عرب" است ؟
اما آن بزرگوران واستادان سخن كه به راستي استاد سخن بودند ، به دليل آن كه استاد سخن بودند، قلبشان مالامال و آكنده از محبت و مهر بود و به ارزش هاي والاي انساني
مي نگريستند . اما آن كه توشه اي از سخن ندارد قلبش مالآمال و سرشار از كينه و نفرت است و خود مبلغ كراهت ها و منادي توهين ها مي شود.
كاش مصطفي بادكوبه اي به عوض كوبيدن برطبل
كاش مصطفي بادكوبه اي به عوض كوبيدن برطبل كينه توزي و كينه ورزي و استعاره از نام بزرگاني چون حافظ و سعدي و مولانا و خيام ، اندكي در اشعار و انديشه هاي آنان كنكاش مي كرد و از انديشه پاك آنها بهره مي جست . كاش مصطفي بادكوبه اي به اين كلام عالمانه سعدي يعني
" بني آدم اعضاي يك پيكرند / كه در آفرينش ز يك گوهرند " عنايت مي كرد و از آن درس مي گرفت . بيتي كه حتي كودكان آن را شنيده اند و آن را از بر مي خوانند و آن را سرلوحه كار خود قرار داده اند . كاش مصطفي بادكوبه اي به " از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست " مولوي توجه مي كرد و در قالب يك انسان و انديشه هاي والاي انساني حركت مي كرد .
به راستي بادكوبه اي كه مدعي شاعري است و از " كلام پر از قهر و انحناي عرب" بيزار است و حتي حاضر است به قعر جهنم برود و صداي عرب را نشوند ، با " بيت" ، " مصرع " ، " وزن" ، "قافيه" ،" قصيده" كه همه عربي هستند چكار خواهد كرد ؟ اصلاً با كلمه " شعر" كه يك كلمه عربي است ، چگونه كنار خواهد آمد ؟
متاسفانه كينه و نفرت آن چنان چشم و دل مصطفي بادكوبه اي را فرو بسته است كه نمي داند چه مي گويد . يك بار عرب را با " اعراب" در هم مي آميزد تا خواننده را فريب دهد ، يك بار هموطنان عرب را غير عرب مي داند .
تعريف و تمجيد از بزرگان شعر و ادب امري پسنديده و به تعبيري امري واجب است اما تحسين و تعريف از بزرگان به قيمت توهين و اهانت و كوچك انگاري ديگران امري مذموم ونكوهيده است و خردمندان همواره از اين روش، آزرده خاطر و غمگين بوده اند . شما مي توانيد فردوسي و يا هر شاعر ديگر را به عرش برسانيد و او را در سخنوري والا بدانيد ، اما حق نداريد ديگران را تحقير كنيد و با ديده حقارت و تمسخر به ديگران بنگريد . ارزش گذاري دوباره كار فردوسي و مقايسه كار او با ديگران، بر عهده كارشناسان و صاحب نظرات بي غرض و بي مرض است ، آناني كه در اظهار نظر از كينه توزي و تعصب نژادي و ساير انواع تعصبات دور هستند . گويا مصطفي بادكوبه اي سخن ادوارد براون ايران شناسي نامي را شنيده و از اين سخن برآشفته و به عرب و كلام عرب ناسزا مي گويد . ادوارد براون به هنگامي كه شعر فردوسي را با گزيده اي از اشعار پيش از اسلام به نام " ملعقات سبع" مقايسه مي كرد . اين دو گونه شعر را ارزش گذاري كرده و مي گويد " حتي براي يك لحظه نمي توان شاهنامه فردوسي را با ملعقات سبع مقايسه كرد "
مصطفي بادكوبه اي براي كوچك انگاري كلام عرب و برا
مصطفي بادكوبه اي براي كوچك انگاري كلام عرب و براي بيان نفرت و كين خود از عرب به " كلام گاندي" و " شعر هوگو" چنگ در آويخته و آن را با شرف تر " از ادعاي عرب" دانسته
است . اولاً معلوم نيست . منظور او از " ادعاي عرب" ، كدام كلام است . انشاءا... كه منظور ايشان قرآن نباشد . اما جهت تنوير ذهن انسان هاي شريف و آزاده كه قلب آنها از كينه توزي مبرا است . ذكر اين نكته الزامي است كه كلام حضرت محمد(ص) نه تنها به كلام پر كين شاعران كينه توز، بلكه بر كلام گاندي و هوگو برتري دارد . دليل و گواه اين سخن آن است كه امروزه بيش از يك ميليارد نفر پيرو كلام حضرت محمد(ص) است . همان حضرت محمدي كه ميان بلال حبشي و سلمان فارسي و اشراف قريش تفاوت قائل نشد . همان حضرت محمدي كه مبلغ كلام خدا بود كه مي فرمايد :" ان اكرمكم عند اله اتقكم" (بزرگوارترين شما پرهيزگارترين شماست ) . همان انسان بزرگي كه بدون در نظر گرفتن رنگ و نژاد فرمود " سلمان من اهل البيت " سلمان يكي از اعضاي خاندان پيامبر است .
اما شاعر ناشي ما كه از " گاندي" و " هوگو" سخن مي گويد ، اي كاش به كلام اين ها اقتدا مي كرد و همين سخن آن ها را رعايت مي كرد و دل خويش را از كينه و نفرت پاك مي كرد . مگر نه اين است كه گاندي منادي آزادي و رهايي از هر نوع بندگي بود مگر نه اين است كه گاندي طرفدار عدم خشونت و عدم نفرت بود ؟ و انگهي در ادبيات عرب و در زبان عرب اگر نگويم صدها ، ولي قدر مسلم ده ها نمونه برتر و والاتر از گاندي و هوگو وجود دارد . اگر از پيامبر و ياران با وفايش بگذريم ، سخنان حكيمانه ائمه اطهار و كلام دلنشين و شيواي ادبا و شعرا و فرزانگان عرب بسيار است كه بر سخنان گاندي و هوگو" شرف" دارد . سخنان حضرت علي(ع) ، سخنان امام حسين (ع) ، اشعار المتنبي ، سخنان ابن خلدون ، انديشه هاي ابن رشد ، انديشه هاي فيلسوف بزرگ ابن العربي و دهها ، بلكه صدها فرزانه ديگر ، نمونه هاي بارز اين سخنان هستند .
بي مناسبت نيست سخن شاعر عرب در بيش از 1400 سال پيش و قبل از ظهور اسلام را براي درك و فهم كلام عرب ذكر كنيم ، تا ياران مصطفي با دكوبه اي در عصر اتم و عصر انفجار اطلاعات بدانند كداميك عقب مانده و متحجر است ، آن عرب پانزده قرن پيش يا اين باد كوبه اي قرن بيست و يكم.
لا يَحمل الحقد من تعلو به الرتب و لاينال العلي من طبعه الغضب
آن كه بلند مرتبه است كينه به دل ندارد و آن كه خشم پيشه كند نيز گرانقدر نبايد .
اما شكوه و گله من از هموطنان من اصحاب فضل و دانش است ، آنهايي كه قلبشان براي انسان و انسانيت مي تپد، آنهايي كه روح و روانشان در فكر وحدت و يكپارچگي ميهن است ، آنهايي كه انديشه شان و قلم شان در راه اعتلاي ارزش هاي والاي انساني است ، چرا اين قبيل افراد كه الحمدالله در كشور ما اندك نيستند، سخنان اهانت بار و پر كين و غرض مصطفي بادكوبه اي را پاسخ ندادند و در مقابل آن ساكت ماندند ؟ آيا سكوت به معناي رضا نيست .
وقتي مصطفي بادكوبه اي اين چنين توهين و تحقير مي كند ، آيا نبايد انتظار داشته باشيم آن طرف دعوا نيز سخناني همتراز بادكوبه اي بيان كند ؟ آيا فقط بادكوبه اي مي تواند توهين و تحقير كند ؟ قدر مسلم انسان عرب نيز مي تواند پاسخ بادكوبه اي را با همان سبك و سياق و با همان عبارات و با همان وزن بدهد . شايد بر عده اي از ان ها احساسات چيره شود و تند تر از بادكوبه اي شوند. آيا اين فضا به ضرر مسلمانان نيست ؟ گيرم كه آنها جواب دادند و بادكوبه اي نيز پاسخ تند تر داد ، سرانجام و پايان اين سخنان چيست و چه چيزي عايد ما ايرانيان مي شود.
قدر مسلم اين قبيل سخنان و اين قبيل اشعار كه توسط مصطفي بادكوبه اي وامثال او بيان مي شوند، ذره اي از ارزش دين محمد(ص) و ذره اي از ارزش هاي والاي كلام عرب كم نمي كند . اما آنچه بيش از هر چيز هويدا و آشكار مي شود سطح فكر و سطح بينش برخي افراد كينه توز است . افرادي كه در جهان معاصر و در دوره علم و تكنولوژي و در عصر عقلانيت و خردمندي ، در دوران گفتگو و نزديكي انسان ، فاقد جايگاه هستند
بدبختی و بیچارگی ما ملت این هست که هنوز هم نمیفهمیم و قدر امثال استاد ایراندوست را نمی دانیم و چرندیات مینویسیم که نمی دانم بنی مذحج چه گهی خورده و بنی تمیم چطور شاشید به مملکت ما اصلا فکر کردید که معنی سید بودنی یعنی که مادر بزرگ اعلای او را عربها و اولاد اونها گرفتند بچه دار کردند و آنوقت ما افتخار میکنیم ای خاک توی سر این نوع فکر علت وجود خمینی و جمهوری اسلامیوجود حمله همون عربهاست که جناب بادکوبه میگوید حالا اگر جناب بادکوبه از دست اخوندها جان بدر ببرد شما بگیریدش واقعا حجالت دارد این تفکر عقب مانده
زنده باد ایران
زنده باد ایرانیان
زنده باد روح تمام شاهان قبل از حمله عرب
نظاره گر
من فقط یک نکته را لازم می دانم به یاد جناب توکل بیاورم که آنچه ایشان در برابری خواهی اسلام گفته است و این که سیاه حبشی و سید قریشی برابر است و یا انا اکرمکم عندالله... این فقط مربوط به رابطه بین مسلمانها بوده است و نه بین مسلمان و غیر مسلمان. این را ایشان و بسیاری از مسلمانان مؤمن و ارادتمند به رسول الله در تبلیغاتشان فراموش می کنند. و الا همه می دانیم که اسلام غیر مسلمان را برابر با مسلمان نمی داند و غیر مسلمانان را تنها با پذیرفتن اقتدار حکومت اسلامی و پرداخت جزیه اجازه می دهد که به زندگی در دینی که دارند ادامه بدهند و الا برخورد اسلام با آنها قتال است و در عمل تبعیضات بسیار دیگر در مورد آنها اعمال می شده و می شود. در یزد خودمان انبارهایی هست که شیر آب مسلمان از غیر از زرتشتیان جدا است. در محله عود لاجان تهران که در زمان شاه به محله یهودی نشین و کثیف شناخته می شد، در تابلوی حمام محل «گرمابه مردانه مسلمین» نشان از ممنوعیت ورود غیر مسلمان به آنجا داشت طبعا در دوران حاظر هم برقرار است. نویسنده محترم لابد کتاب دوقرن سکوت استادزرین کوب را خوانده اند. آنان به غیر مسلمان اجازه ساختن آتشکده جدید و تعمیر آتشکدهای موجود را نمی دادندو خانه هاشان هم باید کوتاه تر از خانه های مسلمین ساخته می شد و موقعت پرداخت جزبه هم با آنها با تحقیر رفتار می شد و آنان حق نشتن ندادشتن و باید در برابر ماموران حکومتی می ایستادند.
نظاره گر
من فقط یک نکته را لازم می دانم به یاد جناب توکل بیاورم که آنچه ایشان در برابری خواهی اسلام گفته است و این که سیاه حبشی و سید قریشی برابر است و یا انا اکرمکم عندالله... این فقط مربوط به رابطه بین مسلمانها بوده است و نه بین مسلمان و غیر مسلمان. این را ایشان و بسیاری از مسلمانان مؤمن و ارادتمند به رسول الله در تبلیغاتشان فراموش می کنند. و الا همه می دانیم که اسلام غیر مسلمان را برابر با مسلمان نمی داند و غیر مسلمانان را تنها با پذیرفتن اقتدار حکومت اسلامی و پرداخت جزیه اجازه می دهد که به زندگی در دینی که دارند ادامه بدهند و الا برخورد اسلام با آنها قتال است و در عمل تبعیضات بسیار دیگر در مورد آنها اعمال می شده و می شود. در یزد خودمان انبارهایی هست که شیر آب مسلمان از غیر از زرتشتیان جدا است. در محله عود لاجان تهران که در زمان شاه به محله یهودی نشین و کثیف شناخته می شد، در تابلوی حمام محل «گرمابه مردانه مسلمین» نشان از ممنوعیت ورود غیر مسلمان به آنجا داشت طبعا در دوران حاظر هم برقرار است. نویسنده محترم لابد کتاب دوقرن سکوت استادزرین کوب را خوانده اند. آنان به غیر مسلمان اجازه ساختن آتشکده جدید و تعمیر آتشکدهای موجود را نمی دادندو خانه هاشان هم باید کوتاه تر از خانه های مسلمین ساخته می شد و موقعت پرداخت جزبه هم با آنها با تحقیر رفتار می شد و آنان حق نشتن ندادشتن و باید در برابر ماموران حکومتی می ایستادند.
بروید کتابهای صادق هدایت را بخوانید تا بفهمید چه کسانی بر تاریخ ایران کثافت زدند بطوریکه باصطلاح رهبر انقلاب میرود لیست شهدا را در سوراخ چاه امام زمان میگذارد! بعد از 1400 سال این است شاهکار اسلام و عرب و تا این بساط است بدبختیم
اسلامقلی
بهتر است که فرستندگان ایوب مراقب خودشان باشند و دهان این مردک را در دروغبافی و اتهام زنی و جعل واقعیت ها ببندند.
ادامه رفتار این فرستاده که مستقیما از بزرگتر های تشکیلاتی خود دستور می گیرد ممکن است منجر به آغاز یک سلسله افشاگری ها در باره آنچه در روابط مجاهدین می گذرد از طرف کسی شود که تا به حال خودش را وارد این یک مورد نکرده است.
تکرار جعلیات و اتهام هابرای بزرگتر های او خیلی گران تر از آنچه فکر می کنند تمام خواهد شد. خیلی گران تر از انچه فکر می کنند.
سلام: آقای یک نفر، می شود از شما خواهش کنم که یک مورد از دروغ گویی های مرا در اینجا بیاوری؟ من به عنوان یک آدم بی طرف به این قضیه نگاه می کنم و سایتهای زنجیره ای و دیگران را مملو از دروغ و اتهام های نادرست می بینم. در اینجا برای مثال در مورد یک مورد خودکشی اظهار نظر کردم و در عوض به من فحش می دادند . در واقع در طول یک سال گذشته بالغ بر هزار فحش و توهین نثار من شده که البته همه آن باد هوا است. حالا ، مرگ من بیا یک مورد را بگیر با هم صحبت کنیم. خود آقای یغمایی می گوید که اشکال ندارد و ما باید همه حرفها را بشنویم و سر انجام حقیقت روشن خواهد شد. شما که مهمان هستی نمی توانی دیگری را ببینی؟ متأسفانه مخالفین شما در اینجا وارد نمی شوند که اگر می شدند بسیار هیجان انگیز می شد. من به هیچ کس اتهامی نمی زنم و فقط آنچه که به چشم می بینم را مطرح می کنم. برای مثال، می گویم که نامه سرگشاده به مراتب شرایط آنها را بدتر و تأسف بار تر از گزارش خروج ممنوع نشان می دهد و این را به روشنی می توان ثابت کرد. کدام یک درست تر است این یا آن؟
استاد بادکوبه ای که یک پا در زندان دارد و یکپا در خیابان شوونیست نیست.در ایرانمعنای این شعرها ضد اخوندهاست فقط اگر در ایران بودید این را خوب میفهمیدید.ایشان با شجاعت پا جای پای فرخی و عشقی ونسیم شمال و عارف قزوینی میگذارد. درود بر استاد بادکوبه ای و شهامت و شجاعتش این آقای توکل هم به احتمال زیاد از بسیجیهای روشنفکر است که هی صلوات میفرستد و از عرب بادیه نشین مینوسید
سلام: آقای یک نفر، می شود از شما خواهش کنم که یک مورد از دروغ گویی های مرا در اینجا بیاوری؟ من به عنوان یک آدم بی طرف به این قضیه نگاه می کنم و سایتهای زنجیره ای و دیگران را مملو از دروغ و اتهام های نادرست می بینم. در اینجا برای مثال در مورد یک مورد خودکشی اظهار نظر کردم و در عوض به من فحش می دادند . در واقع در طول یک سال گذشته بالغ بر هزار فحش و توهین نثار من شده که البته همه آن باد هوا است. حالا ، مرگ من بیا یک مورد را بگیر با هم صحبت کنیم. خود آقای یغمایی می گوید که اشکال ندارد و ما باید همه حرفها را بشنویم و سر انجام حقیقت روشن خواهد شد. شما که مهمان هستی نمی توانی دیگری را ببینی؟ متأسفانه مخالفین شما در اینجا وارد نمی شوند که اگر می شدند بسیار هیجان انگیز می شد. من به هیچ کس اتهامی نمی زنم و فقط آنچه که به چشم می بینم را مطرح می کنم. برای مثال، می گویم که نامه سرگشاده به مراتب شرایط آنها را بدتر و تأسف بار تر از گزارش خروج ممنوع نشان می دهد و این را به روشنی می توان ثابت کرد. کدام یک درست تر است این یا آن؟
بسیار حرف به جا و به موقعی زد اقای شکری . همه ما به خوبی می دانیم که ناسیونالیزم اگر مهار نشود به راسیزم منجر میشود . همان دردی که سالیان متمادی است که کشور آلمان دارد با آن میجنگد و با پذیرش اتباع سیاه پوست و خارجی دارد ریشه راسیزم را میخشکاند وهمان دردی که در جامعه ورزش هم به شدت دنبال میشود . اقای باد کوبه ای مرد شجاعی است که جلوی اخوندها ایستاده است ولی نباید ناسیونالیزمی ارایه دهند که منجر به راسیزم و فاجعه های بعدی شوند. با تحریک اخونده با افعانهای ساکن ایران چقدر حقارت امیز برخورد میشود انها که دیگر عرب نیستند انها فارسی زبان هستند. بیاییم برای فردای ایران زمین به دور از هر قومیت ونژاد و رنگ و مذهب بیندیشیم. ما در استان خوزستان چندین شهر داریم که اکثریت انها عرب هستند. اینکه آخونده با مذهب چه کار کردند و اینکه همه بدبختی های را اسلام و عربها بدانیم راه بنیادی نیست . ما باید بکوشیم ایین کورش را که سر درب سازمان ملل با ان آذین بسته شده است در خودمان احیا کنیم. ایرانیان همیشه مردمانی صلح جو با فرهنگ و با همسایگانشان به خوبی رفتار کرده اند زمانی هم که کوروش با بابل لشکر کشی کرد هرگز دست به نسل کشی نزد.درد ما فعلا اخوندها هستند که هست و نیست ما را به تاراج برده اند و بس
اروند گفت:
ابتدا با پوزش از اینکه مقداری طولانی شده.
اصلاً بحث بر سر شعر و سخن این شاعر و این گوینده نیست، خیلی ها ادعای ایرانیت دارند و یا بعضی فکر میکنند در قرن 21 باید جهان وطنی را با میهن پرستی جایگزین کرد، که بحث خاص خود را میطلبد.
اما کمی در بارۀ اعراب اگر چه بسیاری از دوستان مطالعات تاریخی بسا فراوانی دارند اما متأسفانه شاید نمیخواهند در موعد مقرر بکار ببرند.
همۀ ما خوب میدانیم، این کلام و زبان و خط نوشتاری که با آن مینویسیم و گفتگو میکنیم اکثر ریشه عربی دارد. اسامی بسیاری از ما اصلاً عربی است.
بطور روزانه حتی دور از وطن، بخشی از عادات و رفتار روزمره مان ریشه عربی اسلامی دارد.
فرهنگ عربی تا مغز استخوان تقریباً همۀ ایرانیان چندین سده است نسل اندر نسل دست بدست میشود.
طی قریب 1500 سال پس از هجوم تازیان متأسفانه اندیشمندان ما بجر راه التقاط عربی- اسلامی با فرهنگ ایرانی، وزنۀ عربی آنرا با مذهب عربی وزبن تر نموده اند.
حاکمیت اعراب اشغالگر با قریب هشتصد سال سلطۀ جنایتکارانه، برده دارانه، چپاولگرانه سر زمین سوخته ای تحویل مغول ها دادند.
ایرانیان نه تنها بعنوان شهروند درجۀ دوم محسوب میشدند بلکه حتی حق انتخاب نام ایرانی برای فرزندانشان نیز نداشتند.
اگر اعراب در پنج - شش قرن گذشته طمع به سر زمین ایران نداشتند نه به خاطر این بوده که از سلطه جوئی و خصلت تجاوزکارانه فاصله گرفته اند، خیر بدلیل آن بوده که پس از فروپاشی مغولان ، عربها خودشان تحت تسلط حاکمیت سلطه جوی مقتدر عثمانی قرار داشتند و تا نزدیک فروپاشی حاکمیت آخرین سلسلۀ عثمانی ، اعراب کشور مستقلی نداشتند و همین اواخر ایجاد شدند. همچنانکه پس از تشکیل کشور های خرد و بزرگ عربی همواره با رقابت، همدستی و توطئۀ استعمار روس و انگلیس همراه بوده و حاکمان کشور های عربی، حتی از ارایۀ حداقل های یک زندگی خیلی معمولی نیز برای شهروندانشان عاجز بودند، تا اینکه کشف چاههای نفت وضعیت اعراب را دگرگون نمود وپس از آن است که ابتدا خصومت و تجاوزات از عراق شروع ولی در دوران رژیم شاه قدرت رویاروئی با قدرت نظامی ایران را نداشتند،
پس از سرنگونی رژیم شاه و بقدرت رسیدن خمینی (برادران هم مسلک اعراب)، سیر تحولات و بحران افغانستان در جهت سیاستهای جهانی موجب کشمکش و رقابت بین ایران اسلامی و اعراب اسلامی برای بدست آوردن هژمونی در منطقه و جهان مسلمانان آغاز شد. تقریباً بخش وسیعی از اعمال تروریستی در ناحیه فلسطین و لبنان و بسیار مناطق دیگر در رقابت اعراب و جمهوری اسلامی و از سوی دیگر با مداخله و سازمان دادن و جذب نیروی مسلمان، از منطقۀ افغانستان و پاکستان و سپس حتی تا عمق خاک شوروی سابق و مسلمانان چچن و سازمان دادن و جذب مسلمانان کشور فروپاشیدۀ یوگسلاوی سابق و همینطور تا قلب آفریقا و اروپا ووو..
ادامه.....
اروند گفت:
ادامه 1
تازه این رقابت ها و کشمکش های پنهان و آشکار نه بخاطر بهبود زندگی مردمان کشور های ایران و اعراب بلکه علاوه بر به بازی گرفته شدن در شطرنج بین المللی، کشمکش و جنگ عقیدتی بین اجداد روحانیون عرب تبار ایران و اجداد اشراف زادۀ کشور های عربی سر چشمه داشته و روی دیگر سکه است که تداعی کننده جنگهای داخلی اعراب در 1400 و اندی سال قبل ولی با وسعت بین المللی امروزین میباشد.
ایران قرنهاست از سلطۀ با واسطه ( فرهنگی و مذهبی ) و بی واسطۀ (هجوم و اشغال ) اعراب رنج میبرد، هشتصد سال اعراب بطور مستقیم (به استثای یک دوره در دوران اشغال مغول) و پس از آن توسط بردگان آزاد شدۀ ترک و سپس صفوی های شیعه و قجر ها ، و حتی در دوران پهلوی ها علیرغم حکومت غیر مذهبی شان، دست عرب زادگان وطنی را در اشاعۀ فرهنگ عربی باز گذاشتند. ذخایر انسانی و اقتصادی سر زمین ایران طی فریب به 15 قرن متوالی بطور اکمل به تاراج رفته و میرود، همچنانکه تکه تکه شدن و به ویرانی کشیدن نسل های گذشته و آینده این سرزمین به یُمن تأثیرات روانشناختی از هجوم تازی ها، همچنان ادامه دارد.
هر دوره ای از تاریخ قدرت غالب ملی و بین المللی و تبلیغات غالب، مردم را تحت تأثیر قرار داده و بعضاً مرعوب می نماید.
همجنانکه بسا روشنفکران و پیشتازان جامعه را اینگونه تأثیرات تبلیغی میتواند به طور مخربی به انحراف کشانده و سبب کندی و یا سکون خلاقیت فکری آنها گردد.
در دوران چه چندان دور و قبل از انقلاب دو نکته به موازات یکدیگر سوخت ادامۀ حیات و پروار نمودن و سپس به حاکمیت رسانیدن دایناسر اسلامی را از سوی پیشگامان مبارزاتی و روشنفکران جامعه نا آگاهانه تأمین گردید.
اولی؛ به بهانۀ احترام به اعتقادات مذهبی توده های مردم به علاوه شرکت در مناسبت های خرافی و مادون ارتجاعی مردم که غالباً با پشتیبانی عقیدتی روحانیون و آخوند ها در مساجد و تکایا سازمان داده میشد. بدون کمترین کار فرهنگی مترقی و مدرن در بین توده های مردم.
دومی که تکامل دهندۀ اولی بود؛ تشکیل سازمانهائی با ایدئولوژیهای مذهبی بود که این دو با یکدیگر جز اشاعۀ و جذب و گسترش فرهنگ خرافی و غیر ایرانی، بسا، بسا در شکل گیری جمهوری آدمخواران اسلامی نفش بسیار مخربی داشته اند و قرنها این اثرات همچنان باقی خواهد بود.
اما در پایان مطلب؛ همۀ مردم ایران از هر "قوم و قبیله " و هر زبانی، همچون هر ایرانی دیگر حق برابر یعنی مساوی دارند و صرفنظر از هر اختلاف جزئی که در هر خانوادۀ کوچک نبز قابل تصور بوده و اصولا تفاوت و اختلاف مثبت حامل رشد و تکامل حامعه بشریست.
ادامه.....
اروند گفت:
ادامه 2
در مثل مناقشه نیست، اما اگر قرار باشد مثل ملا لغتی ها و بهانه جویی قوم بنی اسرائیل؛ اگر از تجاوز ترکان عثمانی گفته شود هموطن عزیز ترک مان آنرا توهین به خودشان تلقی کنند، و یا از هجوم عربهای تازی و یا از فساد و دخالتهای دستگاه پادشاهان کشور های عربی سخن به میان آید، آنوقت هموطنان عرب زبانمان آنرا به خودشان نسبت دهند. کما اینکه هم هموطن ترکمان و هم وطنان عرب خوب میدانند منظور از بکار بردن بعضی از کلمات که اسم خاص است، اغلب میشود برداشت اسم عام را هم از آن بدست آورد و در اینگونه موارد اشکال تفسیراین موضوع به خود شنونده برمیگردد تا گوینده و نویسندۀ یک مطلب.
اما در عوض اینروز بعضی ها با فضای آشفتۀ بین المللی حاضر، هزاران سال زندگی اجدادمان را در کنار یکدیگر با همۀ نا خوشی ها و ناملایمات، تمامی تجاوزگران و سلطه جویان و سلاطین ریز و درشت را علیرغم خوبی و بدیهایشان بخاک سپردند از یاد برده اند و بجای بکار گیری فکر و خلاقیت و دست بدست دادن همدیگر در جهت نابودی هیولای جمهوری اسلامی، تمامی جنایات آخوند های بی وطن و اجدادشان را به ابرانیان تحت نام "قوم فارس" نسبت میدهند و فراموش کرده اند؛ این ملت و این سر زمین بوده که اگر چه با توطئه چینی ها زخمی و پاره گشته ولی بی هیچ شکی بدون نام وطن هزاران ساله مان هیچکدام از ما هیچ هویتی نداریم گرچه هویت های انساندوستانۀ سرزمبن دیگری را بدست آورده باشیم.
ارسال یک نظر