گر چه من را نیست
باور دوزخ، ای جنت مآب
بوی دوزخ می دهی با
این همه عطر و گلاب
ظلمتی ، ظلمت!فشرده،
تلخ و زهر آگین وسرد
لیک نامت ، روشنائی،
نور،رخشان – آفتاب
گشتم عریان تا سپارم
تن به دریایت وزین
خط بطلان بر کشیدم بر
زن وبر مام و باب
تن سپردم، غوطه خوردم
،سالها و سالها
۴ نظر:
استاد
اگر مصرع اول را اینطور بنویسی
گرچه من باور ندارم دوزخ، ای جنت ماب
وزن شعرتان درست میشود
حق دره اون آقای پوینده که بهتون میگه قافیه ساز بی استعداد
بارک الله به شما و آقای پوینده
موفق باشید
استاد
شما مرحوم ابوی را باب صدا میکردی؟
یا اینکه حکایت عبدالله بونه گیر هست؟
اينها همان خيل کلاب هستند که به دستور جنت ماب دوزخی " میدهد فرمان :دل غربت نشینان را بساب "
ارسال یک نظر