دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

روایت دردهای من ـ قسمت دوازدهم ـ خاطراتی چند از سه سال اسارت در سلول‌‌های انفرادی قرارگاه اشرف رضا گوران

 حسن محصل با پرخاشگری و فحش و توهین های رکیک ناموسی در حالی که آب و کف از دهانش ولب و لوچه کبود شده اش رویم می ریخت و گاهی سیلی و یا گاهی با فانسقه که از کمرش باز میکرد شروع به کتک زدن میکرد. می گفت: ببین برای من مهم نیست تو چه کاره هستی؟ رژیمی باشی یا نباشی به جهنم! به درک! دلاور و شورشگر و پهلوان کرمانشاهی باشی یا نباشی به . ادامه‌ی مطلب...

۱۷ نظر:

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: ای خدا ، مردم از خنده!

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: ایشان می گوید که "نادر رفیعی نژاد که مسئولین سازمان او را حقوق دانی برجسته می نامیدند! شکنجه گری قهار و قسی القلب،بی رحم و خشن، پرخاشگر و زورگو، بازجو، قاضی القضات حاکم شرع، هیئت منصفه، دادستان، ذوب شده در انقلاب ولایت و جهالت، خلاصه همه کاره چند سال پیش در اشرف گفته شد بخاطر مریضی فوت کرد. "درو اقع می گویند که نادر رفیعی نژاد سر شکنجه گر بوده و بقیه شکنجه گران زیر دست او بوده اند . ولی جالب است که می گوید که وقتی شنیدم که فوت کرده ، نشستم یک گوشه ای و زار زار گریه کردم . حالا چرا؟ در باره همین نادر رفیعی نژاد ، اقای یغمایی در همان زمان شعری سروده بود که
.........
محاط بودی چون حبابی محاط در دریا
و اینک محیط گشته ای وتمامی دریا
میگذری و میروی در خود، در تمام جهان که بی تمامت است
چه مقتدری ای مرد
چه مقتدری
...............

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: رضا گوران به اشکال گوناگون می گوید که ما گرفتار گروهی مخرب و بی رحم و قصی القلب شده بودیم. من از این جمله خوشم می آید . می دانید که الکی چند نفر را جدا می کردند و به این ترتیب مرزها کدر بود. ولی اگر خدا بخواهد کم کم این مرز بندی روشن می شود. گناه را بر سر یکی دو نفر خالی کردن با واقعیت سازگار نیست. ، بایستی قبول کنیم که هر کاری کردند ، انتخاب همه آنها بوده و نه انتخاب دو سه نفر. از این زاویه ، نوشته های گوران و چند نویسنده دیگر بسیار جالب است.نکته دیگر این است که این جور حرف زدن های بی مدرک خود آدم را ضایع می کند . در محیط های جدی اگر آدم چنین موضعی بگیرد ، یکی به دو تا آدم را پرت می کنند بیرون.
به همین خاطر ،آقای یغمایی در کامنتی گفته بود که آقای گوران کامنت شما از حیطه سندیت خارج است. هم اکنون نیز در این نوشته سندیتی نمی بینیم. ایشان در مقاله ای از قبل گفت که که ......با سینه ای مالامال از تنفر به این دم و دستگاه دروغ و ریا و حس شدید انتقام جوئی گفتم ........ این را می گویند اعتراف بدون کتک خوردن. صحبت از انتقام جویی است و بس. آنها هم که نیستند یک طرفه به قاضی برو و راضی برگرد.
نکته عجیبی که مدام در ذهن من است این است که ایشان از همان ابتدا تاکید می کند اعتقادی و علاقه ای به مجاهدین نداشته ولی همین جوری این همه راه را رفته. همینجوری . در فیلم فارست گامپ ، فارست می دوید و می دوید و می دوید و در جواب به این سئوال که چرا می دوی و به چه دلیلی ، گفت که دوست دارم همینجوری بدوم و منظوری ندارم . ولی مجاهدین می گویند که ایشان مأمور وزارت بوده و آنجا ماندگار شده ولی همچنان به او مشکوک بودند وناراحتی از این جا آغاز شده است.

همایون بنی آدم گفت...

جناب گوران

پیشنهاد میکنم که یک روان شناس ببینید و ناراحتی های وجودیتان را معالجه فرمایید بعد بپردازیید به مجاهدین. چون الان معلوم نیست که تالمات روحی روانی شما تا چه اندزه هذیانات فکری تان را دامن میزند.

ناشناس گفت...

با درود فراوان پهلوان با غیرت کرمانشاهی کاک رضا !
رضای عزیز من با توجه به شناخت قوم پارسیان و گوران روحیات و حرفهای شما را درک میکنم افسوس شیری مثل تو در عراق مخوف صدام گرفتار بودی! اگر در هر شرایطی دیگر غیر از عراق رجوی و باندش مستقر بودن جرأت این جنایت را نداشتن و اگر هم مرتکب میشدن نیروی که در مقا بل دیو جماران و پاسدارانش خم به ابرو نیاورد حساب رجوی و با ندش را کف دستشان می گذاشتن و مطمئن هستم شما یکی از ان نیروها بودین !
در نوشتهات به شکنجه گرت حسن محصل گفتی که من از سرزمین مادریم در حمله رژیم عراق دفاع می کردم این را گفته باشم ایران گرفتار سرزمین مادری تو و ماهاست اما سرزمین مادری رجوی و باندش عراق شد و اگر غیر از این بود رژیم عراق هر روز صدها تن بمب و موشک روی شهرهای مرزی ایران خالی میکردن زن و بچه و پدر مادرهای پیر ما اولین قربانی این حمله ها بودن اما رجوی و با ندش در ویلاهای بغد اد مشغول همکاری اطلاعاتی و نظامی با این جانوران بعثی بودن که من خودم در این بی غیرتی و مزدوری و وطن فروشی شرکت داشتم ! پهلوان رضا رژیم بعث و صدام عاشق ایران و چشم و آبروی ما یا رجوی که نبود این همه همکاری , آموزش و کمک تسلیحاتی و پولی میکرد در مقابلش باید گماشتگی و مزدوری نشان میدادیم !

پر خروش باد غیرت و قلمت !

حمید

ناشناس گفت...

حضرت ایوب. مرتیکه آدم به رنج مردم نمی‌خندد. رو آب بخندی.
اشکالی نداره الان موقع خنده‌ی خره است. مطمئن باش نوبت رقص شتره هم خواهد رسید.

حضرت حضر

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: سلام بر معدن تربیت و شعور جناب خضر،اول من از تو گلایه دارم که با اسامی گوناگون به اینجا می آیی و این نامردی است. این که درست نیست گل واژه هایت را خرد می کنی و بین چند اسم تقسیم. من اگر باور داشتم که گوران راست می گوید که این حرف را نمی زدم ولی چه کنم که اینقدر ساده لوح نیستم. راستی از خودت بگو که داستانت به همان اندازه داستان مقاله نویسان دیگر مهیج است. در خاتمه بگویم که با شماها زمستونو سر میکنم با شماها غصه هامو در می کنم زیرا که همه شما هر کدام به نوعی خواندنی و جالب هستید . منتظر گل واژه های بیشتری از تو هستم.

ناشناس گفت...

خجالت بکشید ایا به دردهای یک آدم می خندید از نواده ها و «نتیجه» های رفص رهایی رهبری بیش از این هم انتظار نمی رفت
مرتضی

ناشناس گفت...


ناشاس گفت :
به ایوب نظام آبادی وایوب های دیگر
مولانا میفرماید :

کر امل مرگ ما بدید
مرگ خود نشنید .
درود بر رضای عزیز

ناشناس گفت...

آقای گوران این ۳-۴ قسمت آخری خیلی‌ خوب اومدی. نه اینکه خدای نکرده فکر کنی‌ که من میگم چاخن میکنی‌، اما اگر بتونی‌ یه تیکهأیی هم قاطیش کنی‌ سناریو جالبی میشه.
پیشنهاد میدم که فیلمهائی مثل فرار بزرگ یا چیژأیی مثل اونا را نگاه کن، چون اینجوری که مینویسی همش اینا داشتن تو سرت میزدند. بالاخره شما هم اونجا یه کاری یه چیزی، حرکتی‌. اگر هم اینطور چیزا نبوده، شما حتما بهش اضافه کن و بعد میتونی‌ این قسمتی که میگم شماره گذاری کنی‌ و توی پانویس بگی‌ که برای مهیج کردن اینارا اضافه کرده‌ای، کار خدا را چی‌ دیدی شاید بخت و اقبال همراهت بود و خواستند که فیلمی ازش بسازن.
ضمناً ماشاالله به این هوش، خوب همه چیزا یادته و مینویسی، تا چشم حسودا کور.
بازم بنویس تا دیگه کسی‌ گول این منافقین را نخوره و یدفعه مثل شما بر بخوره بین اینا.



حالیته

ایوب نظام آبادی گفت...


سلام:نظام، می گویند که کوسه ها بدون راه رفتن نمی توانند نفس بکشند و می میرند و ظاهرا شما هم بدون توهین نمی توانید مثل آدم چند کلمه حرف بزنید. بعد هم از رقص رهایی گفتی و کردی کبابم. اگر مردی بیا و بگو چه کسی این حرفها را در دهانتان گذاشته. از سیف الله که در اینجا همیشه کامنت های خیر خواهانه می گذارد نقل می کنم که شما باید توضیح دهید که اگر این حرفها درست بود ، به بیرون درز می کرد و مجاهدین اینگونه شیفته رهبرانشان نبودند. اگر نگویم که حرفهای شما از دم نادرست است ولی با اطمینان می گویم که بخشی از آنها به مانند همینی که گفتی چرند است و بسیار خاله زنکی. از این می گذرم. داعش هم اکنون مشغول پیشروی است و اخبار حاکی از پیشروی آنها به سمت بغداد است. آخرین خبر این بود که در دو شهر کرد نشین درگیر شده و کردها از جلوی آنها فرار کردند و شهرها خالی شد. من گفتم که تا آنجا که به داعش برمی گردد، آنها بسیار موفق بوده اند به این دلیل که با انتشار تصاویر هول انگیز باعث شده اند که بدون درگیری وارد هر جایی که می خواهند بشوند.عکس های آنها رادر گوگل ملاحظه کنید. همه آنها ، حتی عکس هایی که افراد در کنار هم ایستاده اند می خواهند ترس را به بیننده منتقل کنند. مثلا لباس سیاه و پوشاندن صورت و ریش های انبوه ، چه چیز را تداعی می کند؟ حالا عرض من این است که با این حیله ، اگر زمان حمله به بغداد برسد مردم و نیروهای مسلح از جلوی آنها فرار می کنند و به مانند مناطق دیگربغداد نیز می تواند سقوط کند. البته خود سنی های ناراضی که یک پایه این جنگ هستند را نباید فراموش کرد. اگر می بینید که کلا در مقابل آنها هیچ عملی از سوی نیرو های خارجی نیز صورت نمی گیرد به این دلیل است که در واقع سنی ها، پایه اصلی این جنگ هستند و همه از حاکمیت دلخور و ناراضی.

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام : مرتضی ، به راستی تو متوجه کمدی بودن داستان نشدی ؟ باید دوباره بخوانی. اطمینان داشته باش تا آنجا که به رنجی که امثال گوران به آن دچار شدند نه تنها نمی خندم بلکه برعکس بسیار غمگین می شوم و نسبت به آن جدی هستم. ولی این داستان ، داستان دیگری است. ببین که کامنت نویس با نام حالیته چه می گوید؟ در ثانی روشن است که او خودش ننوشته و دیگری بر مبنای خاطرات گوران ، داستان پردازی کرده است.

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام : مرتضی ، به راستی تو متوجه کمدی بودن داستان نشدی ؟ باید دوباره بخوانی. اطمینان داشته باش تا آنجا که به رنجی که امثال گوران به آن دچار شدند نه تنها نمی خندم بلکه برعکس بسیار غمگین می شوم و نسبت به آن جدی هستم. ولی این داستان ، داستان دیگری است. ببین که کامنت نویس با نام حالیته چه می گوید؟ در ثانی روشن است که او خودش ننوشته و دیگری بر مبنای خاطرات گوران ، داستان پردازی کرده است.

میرزا گفت...

حضرت ایوب!
ای عزیز دل پدر و ای دردانه مادر!
میگویند به روبه گفتند شاهدت کیست گفت دمم! حال حکایت توست که شاهدت حضرت "حالیته" است. قبلا تصور میکردم که فی سبیل الله و از روی جهل و نادانی همراه با نوعی خرمردرندی روستایی زیر پرچم رهبری عقیدتی سینه میزنی. اما با خواندن کامنتهای اخیرت, کم کم متوجه میشوم که یا با موجودی بیمار و سادیستی مواجه هستم که با خواندن شرح رنج دیگران غرق لذت شده واز خنده روده بر میشود یا با مامور معذوری روبرو هستیم که ماموریتش ماله کشی و رفع و رجوع خیانتها و جنایتهایی است که در زیر پرچم ولی فقیه عقیدتی صورت گرفته است.
ایوب جان, امروز طشت رسوایی رهبر عقیدتی از بام جهان فرو افتاده است, اطمینان داشته باش که نسلی که با رنج و شکنجه و خون خود هیولایی همچون خمینی را از ماه بزیر کشید و رسوای جهان ساخت از رسوا کردن و بزیر کشیدن موجود مفلوک و ناجوانمردی همچون رهبر متوهم و بیمار تو نیز ناتوان نخواهد بود. و اطمینان داشته باش که این هنوز از نتایج سحر است .......باش تا صبح دولتت بدمد.

میرزا گفت...

حضرت ایوب!
ای عزیز دل پدر و ای دردانه مادر!
میگویند به روبه گفتند شاهدت کیست گفت دمم! حال حکایت توست که شاهدت حضرت "حالیته" است. قبلا تصور میکردم که فی سبیل الله و از روی جهل و نادانی همراه با نوعی خرمردرندی روستایی زیر پرچم رهبری عقیدتی سینه میزنی. اما با خواندن کامنتهای اخیرت, کم کم متوجه میشوم که یا با موجودی بیمار و سادیستی مواجه هستم که با خواندن شرح رنج دیگران غرق لذت شده واز خنده روده بر میشود یا با مامور معذوری روبرو هستیم که ماموریتش ماله کشی و رفع و رجوع خیانتها و جنایتهایی است که در زیر پرچم ولی فقیه عقیدتی صورت گرفته است.
ایوب جان, امروز طشت رسوایی رهبر عقیدتی از بام جهان فرو افتاده است, اطمینان داشته باش که نسلی که با رنج و شکنجه و خون خود هیولایی همچون خمینی را از ماه بزیر کشید و رسوای جهان ساخت از رسوا کردن و بزیر کشیدن موجود مفلوک و ناجوانمردی همچون رهبر متوهم و بیمار تو نیز ناتوان نخواهد بود. و اطمینان داشته باش که این هنوز از نتایج سحر است .......باش تا صبح دولتت بدمد.

میرزا گفت...

حضرت ایوب!
ای عزیز دل پدر و ای دردانه مادر!
میگویند به روبه گفتند شاهدت کیست گفت دمم! حال حکایت توست که شاهدت حضرت "حالیته" است. قبلا تصور میکردم که فی سبیل الله و از روی جهل و نادانی همراه با نوعی خرمردرندی روستایی زیر پرچم رهبری عقیدتی سینه میزنی. اما با خواندن کامنتهای اخیرت, کم کم متوجه میشوم که یا با موجودی بیمار و سادیستی مواجه هستم که با خواندن شرح رنج دیگران غرق لذت شده واز خنده روده بر میشود یا با مامور معذوری روبرو هستیم که ماموریتش ماله کشی و رفع و رجوع خیانتها و جنایتهایی است که در زیر پرچم ولی فقیه عقیدتی صورت گرفته است.
ایوب جان, امروز طشت رسوایی رهبر عقیدتی از بام جهان فرو افتاده است, اطمینان داشته باش که نسلی که با رنج و شکنجه و خون خود هیولایی همچون خمینی را از ماه بزیر کشید و رسوای جهان ساخت از رسوا کردن و بزیر کشیدن موجود مفلوک و ناجوانمردی همچون رهبر متوهم و بیمار تو نیز ناتوان نخواهد بود. و اطمینان داشته باش که این هنوز از نتایج سحر است .......باش تا صبح دولتت بدمد.

میرزا گفت...

حضرت ایوب!
ای عزیز دل پدر و ای دردانه مادر!
میگویند به روبه گفتند شاهدت کیست گفت دمم! حال حکایت توست که شاهدت حضرت "حالیته" است. قبلا تصور میکردم که فی سبیل الله و از روی جهل و نادانی همراه با نوعی خرمردرندی روستایی زیر پرچم رهبری عقیدتی سینه میزنی. اما با خواندن کامنتهای اخیرت, کم کم متوجه میشوم که یا با موجودی بیمار و سادیستی مواجه هستم که با خواندن شرح رنج دیگران غرق لذت شده واز خنده روده بر میشود یا با مامور معذوری روبرو هستیم که ماموریتش ماله کشی و رفع و رجوع خیانتها و جنایتهایی است که در زیر پرچم ولی فقیه عقیدتی صورت گرفته است.
ایوب جان, امروز طشت رسوایی رهبر عقیدتی از بام جهان فرو افتاده است, اطمینان داشته باش که نسلی که با رنج و شکنجه و خون خود هیولایی همچون خمینی را از ماه بزیر کشید و رسوای جهان ساخت از رسوا کردن و بزیر کشیدن موجود مفلوک و ناجوانمردی همچون رهبر متوهم و بیمار تو نیز ناتوان نخواهد بود. و اطمینان داشته باش که این هنوز از نتایج سحر است .......باش تا صبح دولتت بدمد.