دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

روایت دردرهای من....... قسمت چهاردهم رضا گوران

 از جلسات و صحنه های مبتذل و مضحک از رگبار شیشکی و زرپ؛ زرپ بستن های جانانه دست پرورده‌های آقای رجوی انقلاب کرده مهرتابان جان سالم ولی جسمی پرازدرد و رنج بدر بردم، تا آن روزگار هرگز به آن طرز رفتار؛ گفتار؛ برخورد و شیوه  ادامه‌ی مطلب...

۱۸ نظر:

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: باور بفرمایید که قصد توهین به ویژه به گوران را ندارم. ولی هر کدام از این چهارده مقاله را که خواندم در تمامی آنها و تک تک آنها اشک در چشمانم جمع شد از زور خنده!البته قبلا هم گفته ام که این نمی تواند نوشته گوران باشد در نتیجه نکته ای که می نویسم رو به نویسنده است . نمی دانم که چرابا خواندن این گونه مطالب تا حد پارگی دیافراگم به خنده می افتم. من همیشه فکر می کنم که چه اصراری به این همه دروغ پردازی بود . راستش کافی بود که چند مورد اساسی را می گرفتید و به آن می پرداختید . روشن است که وقتی زیاد حرف بزنی به مهمل گویی می افتی. راستی آقای نویسنده ، این کامنت گذاران با روبنده و نقاب را خوب آمدی که البته از آن مصداقی است. در ضمن ، اسم الیاس کرمی در تمامی سایت های خوشنام آمده که بطور دقیقی از پایان غم انگیز او حرف زده اند. به این شکل که او یا از بیماری و یا زیر شکنجه در زندان، خودکشی و “شلیک های ناخواسته” بدرود حیات گفته است!

ناشناس گفت...

گاهی بعضی از موچه ها به قدری نون بر می داشتند که نمی توانستند از روی دیوار خود را به سوراخ زیر پنجره برسونند و من آنها را همراه بارشان بلند می کردم و تا آنجایی که راه داشت به پنجره نزدیکشان می کردم تا راحت تر به مقصد خود برسند، گاهی پیش می آمد که بخاطرجثه ریزشان بین انگشتانم له می شدند ناراحت می شدم و گاهی اشکهایم روی صورت گر گرفته ام جاری می شد بعد از مدتی زندانبانان که همیشه بی سر و صدا وارد هواخوری می شدند و سپس از عدسی ذره بین کوچکی که روی درب سلول تعبیه شده بود مرا تحت نظر داشتند و نگاه می کردند متوجه دوستان جدید من شده بودند یک روزحس کردم بوی نفت به مشام می رسید؛ هر چه فکر کردم بوی نفت از کجاست چیز خاصی به ذهنم نرسید چند روز گذشت و دیدم خبری از مورچه ها نیست متوجه شدم با ریختن نفت روی دیوارها و لانه مورچه ها آنها را بی رحمانه به قتل رساندند؛ زار زار برای آنها که به خاطر من کشته و نابود شده بودند گریستم؛ حدس زدم و قلبم گواهی داد که کار؛ کار مختار جنت و یا نریمان عزتی بوده چرا که آن دو تهی از انسان و دور از انسانیت بودند و هیچ رحم و مروتی نداشتند.!!!!????
Rajab

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: من چند بار گفته ام در صورتی که آدم علاقه مند باشد به حقیقت دست یابد می بایستی که خبر را دنبال کند تا صحت و سقم اخبار را دریابد. در مقاله ای در همین جا یک کمی بالاتر، مملو از دروغ است.حتی می توانم به جرات بگویم که یک حرف بدرد بخور در آن نیست. یکی از آنها را می آورم. می گوید که سیمور هرش گفته که آمریکا چند مجاهد را برای تعلیم به مجتمع ملی امنیتی «نوادا» فرستاده است. حالا شما به آن مقاله هرش رجوع کنید . سیمور هرش این خبرنگار بی طرف و قدر قدرت می گوید که خدابنده و همسر انگلیسی اش مدام در پی ضدیت با سازمان مجاهدین هستند و قسم خورده اند که به هر شکل و در هر جا با مجاهدین مبارزه کنند . توجه کنید هرش از قول خدابنده می گوید که آمریکا مجاهدین را برای تعلیم به نوادا فرستاده است که در زمینه مخابرات تعلیم ببینند. بعد می گوید خدابنده نمی داند که آیا این فعالیت همچنان ادامه دارد یا متوقف شده است. حالا ما می مانیم با عقلی که خدا به ما داده که تصمیم بگیریم تا چه حد این خبر درست است.

ناشناس گفت...

شیر دلاهو، پهلوان کرمانشاه

من صد در صد مطمئنم که دلیل آب گرم این بوده که این از خدا بی‌ خبرا کبریتی یا فندلی زیر لوله آب می‌‌گرفتن تا شما نتونید آب خنک بخورید.



حالیته

ناشناس گفت...

این یکی که دیگر دارد داستان امیرارسلان نامدار می نویسد . فقط سراسر نوشته اش برای خنداندن ملت خوب است . نکند باور می کند که کسی جدیش می گیرد ؟!!بلند شده است صاف از ایران رفته است دراشرف و شروع به خرابکاری کرده است و شعار مرگ بررجوی داده است فکر کرده است که خانه خاله جانش تشریف برده است . خب مرد ناحسابی آنجا ارتش است میگیرند ت وبازجویی ات میکنند . مگر شوخی دارند . ده ها بار رژیم دجال نفوذی و جاسوس فرستاده است ده ها بار پول کلان داده است که بروند به اسم کارگر و غیره نفوذ کنند و سم توی غذایشان بریزند و هزار توطئه دیگر . خودت را مسخره کرده ای یا ملت را ؟ از این اباطیل میشود هزار هزار نوشت . فکر کنید مردم هم مثل خودت خرند که این چرندیات را باور کنند . فقط اصحاب فرقه اسماعیل خان سابقا شاعر ممکن است این اراجیف را بخوانندو باورکنند اگر نه هرکسی با یک ذره شعور فقط به شما ها خواهد خندید . سعید راد

احمد رضا.ص گفت...

ایوب جون بپا اینقده نخندی که فتقت فندقی بشه گوران همینه که مینویسه تو حالا یبخند تا جونت در بره

نازنین گفت...

باشد تا یکروز انشالله تمام در این جعبه باز شود معلوم شود چه فضاحتی بوده واقعا دردناک است

ناشناس گفت...

ایوب عزیز
شما یکبار هقته پیش نوشتی که مطالب رضا گوران را آقای جمالی برایش می نویسد.
حالا اینبار نوشته ای مصداقی نوشته با تاکید روی آن عبارتی که مصداقی در زیر نوشته 93 اش خطاب به ما نوشت.
البته بنده هم وقتی آن عبارت را در نوشته گوران دیدم بیاد مصداقی افتادم ولی می خواهم بپرسم آیا بلاخره به نظر شما این مقالات را جمالی می نویسد یا مصداقی؟
بهر حال مهم نیست کی می نویسد مهم این است که حرفهای خودش باشند. بلاخره باید کسی حرفهای رضا گوران را اگر خودش نتواند بنویسد برایش بصورت نوشتاری برگرداند.
بنده به نظرم خاطراتش از دوران بازداشت و زندانش در اشرف حتی اگر گاهی هم در شرح ماوقع اغراق کرده باشد اما در کل راست است.
فرهاد

ناشناس گفت...

با سلام خدمت دوستان گرامی کامنت گذار !
لطفان این مردک گماشته و ول اجاره ای ایوب را تو حال مفلوک خودش بگذراید باشه, وقت وعکس العملی نسبت به گند گاو چاله دهانیاش ندهید !
درود فراوان پهلوان کاک رضا ! یک مثلی اروپایها دارند می گویند طرف را روی تخت غافلگیر کردن همین داستان را کاک رضا با مقالات و روشنگریهات برای رجوی سوخته و مرده ایجاد کردی !
طرف حساب تو هم شخص رجوی و با ندشه نه این زنجیر پاره کنان اجاره ای مفلوک بیت رهبری !
سیاوش . ب

ناشناس گفت...

آرمان
1- ایوب نظام آبادی اگر یک جمله در تمام نوشته هایش درست و منطقی بوده باشد این است:«روشن است که وقتی زیاد حرف بزنی به مهمل گویی می افتی» و این دقیقا در مورد خودش صادق است. از این گذشته در تحریف حقایق و واقعیت ها هم هم اصلا محدویتی برای خودش قائل نیست و این البته حاصل تعلیمات و آموزشی است پیامبر و آموزگار آن در انقلاب ایدئولوژیک «اکسیر» ی را سر کشید و به هیولایی تبدیل شد که برای گریز از پذیرش استباهات فاجعه بار همه چیز را بدون ترّحم و بدون درنگ در هم کوبید و در دروغگویی و حقه بازی هم نادره زمان و یگانه دوران شد. ایوب نظام آبادی در اقتدا به مراد دروغ پرداز و مستبدش، برای کوبیدن گوران مدعی شده است سیمور هرش مساله آموزش مجاهدین در نوادا را از قول خدابنده و همسرش نقل کرده است، در حالی که سیمور هرش اصل مطلب را از قول یک مقام امنیتی سابق نقل کرده و آنچه از قول خدابنده نقل کرده است اطلاعات تکمیلی است. سمیور هرش در آن مقاله که در نیویورکر درج شده ابتدا گفته است« یک مقام امنیتی سابق به من گفت ما اینجا آنها را تعلیم میدادیم و از طریق دپارتمان انرژی برای آنها پوشش فراهم میکردیم زیرا همه زمین های جنوب نوادا متعلق به این دپارتمان است. ما آنهارا در فواصل دور در صحرا و کوه تخلیه میکردیم و ظرفیت تماس گیری آنها را ایجاد میکردیم. هماهنگی ارتباطات مساله بزرگی است». او علاه بر این مقام امنیتی از یک منبع دیگر آمریکایی هم اطلاعاتی را کسب می کند:« یک ژنرال چهارستاره ی بازنشسته که مشاور امنیتی ملی در دولت های بوش و اوباما بوده است در گفتگویی جداگانه به من گفت یک آمریکایی که در برنامه ی تعلیم مجاهدین در نوادا شرکت داشت در سال ۲۰۰۵ او را در جریان این برنامه قرار داده بود. او گفت "به آنها آموزش استاندارد در حوزه های تماس گیری commo ، استفاده از رمز cryptography ، تاکتیک واحدهای کوچک و تسلیحات آموزش های استاندارد داده شد. این تعلیمات ۶ ماهه بود.» هرش بعد از ذکر این اطلاعات که از خدابنده هم اظهاراتی را نقل می کند« مسعود خدابنده یک کارشناس کامپیوتر مقیم انگلستان که مشاور دولت عراق است یکی از مقامات سازمان مجاهدین خلق بود که در سال ۱۹۹۶ آنرا ترک کرد. او در یک مکالمه تلفنی با من تاکید کرد که دشمن آشکار سازمان مجاهدین خلق است و علیه این گروه کار کرده است[...] خدابنده

ناشناس گفت...


آرمان
از غلط های تایپی و بعضی افتادگیها در کامنتی که گذاشتم پوزش می خواهم به علت عدم تمرکز ناشی از خستگی بود. در جمله غط ها به جای دروغگو خوت هستی، دروغ خودت هستی نوشته ام و در داخل پرانتز در مورد اسم فیلم هم یک «اسم» اضافه است و جمله درست این است «مفهوم فارسی اسم فرانسه...»

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: فرهاد ، من گفتم که نوشته گوران و جمالی شبیه به هم است و برخی عناصر دستوری را نیز برای خودم شمردم و بررسی کردم ولی نمی دانم که ریشه آنها در کجاست ولی به هر حال ما با گذر سن و سال و تجربه نبایستی ساده برخورد کنیم و من بر این باورم که این نوشته ها عمدتا به وسیله کسی دیگر بر مبنای خاطرات همین آدمها نوشته و یا باز نویسی می شود و آن نویسنده احساسات و معتقدات خودش را بار بر آن خاطرات می کند. ولی قدر مسلم ، مصداقی در ارتباط با این مقالات نقش مهمی بازی می کند.

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: آرمان ، این مورد نوادا به مقاله گوران ارتباطی ندارد و به مقاله بمانعلی مربوط است . در ثانی ، هرش دو سه بار از فلان و بهمان آمریکایی بدون نام و نشان یاد می کندکه ارزشی ندارد ولی به خدابنده که می رسد به شکل روشنی بیان می کند که چه اتفاقی افتاده است . در ضمن این را هم بدان که در امتداد مقاله هرش مقالات دیگری داشتیم مبنی بر اینکه این ادعا اساسا دروغ است. راستی می گویی که خودم را زرنگ می دانم که اینطور نیست و یا آن دیگری می گوید که خود استاد بینم که باز اینطور نیست. نمی دانم برای چه و چطور از چند خط نوشته این را نتیجه گرفتی؟ علاوه بر این ، وکیل مدافع نویسنده شده ای و خود را به در دیوار می کوبی و به فیلم کشتی شکسته و یا cast away متوسل می شوی تا حرف او را توجیه کنی. از شرف و شعور و صداقت گفتی که ادعایی ندارم و زندگی را مملو از اشتباه می بینم و زندگی دیگران را نیز، چرا که خودم را می بینم و به همین دلیل دیگران را اصلا قدیس نمی دیدم که با دیدن یک اشتباه از آنها زیرو رو شوم و چند بار در کامنت ها گفته ام که این پیش فرض که آدمهایی هستند بی گناه اساسا درست نیست .

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: سیاوش، برای چه می گویی که من ولم و یا چرا می گویی که من گماشته ام؟ باور کن که من اصلا اغراق نکردم وقتی گفتم که برای من بسیار کمیک است و در آن بالا هم گفتم که روی سخن من با گوران نیست و با نویسنده است که خودش خوب می داند که همه ما را دست انداخته و به همه ما می خندد. گمان کنم که ناراحتی و عصبانیت تو به این دلیل است که خودت خوب می دانی که این نوشته ها مقداری بامزه است ودر عین حال باور ناپذیر و مانده ای که چکار کنی. باورکن که نوشته های شما برای من بسیار بامزه است . باور کن که قصد توهین و تمسخر ندارم . نگاه کن ، نازنین می گوید که در این جعبه باز شود کاملا ، چه شود؟! تمام رنج پنجاه ساله مجاهدین را و این همه بدبختی که همه شما کشیدید و این همه محاصره و قتل عام را به یک جعبه تقلیل داده است! در آخر ، فکر نکن همه آدمها این حرفها را باور می کنند. به کامنت همین سعید راد نگاه کن که طعنه می زند که نویسنده دارد فیلم فارسی تعریف می کند!

ناشناس گفت...

آرمان

من کاری به راست و دروغ بودن اظهارات سیمور هرش در این مورد ندارم. منظور تحریفی بود که تو مثل موارد دیگر در این مورد کرده ای. در ضمن سیمرهرش همان کسی است ماجرای شکنجه در زندان ابوغریب را علنی کرد و قبلا هم در زمان جنگ ویتنام مساله قتل عام دهکده می لای توسط ستوان ویلیام کالی را علنی کرده بود. حالا اینها البته ضمانتی بر عدم اشتباه او نیست ولی آموزش دیدن توسط آمریکایی ها، چرا باید برای مجاهدین ناپسند باشد و قبحی داشته باشد؟ در ضمن معلوم نیست سرکار از کجا و با چه سندی مدعی هستی که این مطلب را گوران ننوشته است. مگر گوران نوشته های دیگری هم داشته فقط سرکار از آن اطلاع داری و دیگران نمی دانند؟ یا سابقه زیاد همراهی و حضور با او در اشرف و جاهای دیگر را داشته ای؟ به هر حال در مورد خندیدن مواظب اطراف خودت باش

ناشناس گفت...

سلام آقای نظام آبادی من در نوشتهای آقای گوران هیچ شکی ندارم باور کن این مرد خیلی کم می نویسد زیاد نمی نویسد فاجعه و موضو عات رجوی و باندش در عراق بیشتر از این چندتا مقاله گوران یا عظیمی میباشه !
من از نظر شخصی با شما و هر کس دیگر هیچ مشکلی ندارم اما این فرهنگ شارلاتان بازی و چاله میدانی که در نوشتهات است موضوع کامنت من بود خدا ببخش پدر و مادر شما را اما سر سفره پدرت تربیت و بزرگ نشدی ! قضیه تو خیلی مشکوک است یا اجاره و از کبوتران حرم رهبری عقیدتی میباشی یا رژیمی به این دلیل رژیمی مثال معروف میگن اگر میخواهی چیزی را خراب کنی از ان بد دفاع کن !

آرزوی موفقیت برای آقای گوران پهلوان با غیرت کرمانشاهی !
سیاوش .ب

ایوب نظام آبادی گفت...

سلام: سیاوش ، باز یک چیز دیگری گفتی مرا گیج کردی . فرهنگ چاله میدانی و توهین آمیز را کجا بکار بردم؟ من در طول یکسال گذشته با کامنت گذاران سر وکله زده ام و حرف خود را زده ام ولی تلاش کردم که توهین آمیز حرف نزنم. چرا که همیشه کامنت گذارن را مجاهد دیده ام و اگر هم همه چیز را بوسیده و کنار گذاشته اند حداقل نباید فراموش کنیم که رنج بسیار کشیده اند و به همین خاطر همیشه یک چشم به این نکته داشته ام. ولی من نمی توانم که به اندازه همنشین بهار با ادب باشم که در مورد نوری زاده هم اینطور حرف می زند " پیشداوری های آقای نوری زاده، که نه به استعداد و نیروهای نهفته در درون آدمی باور دارند، نه اسم دقیق کتاب را می‌دانند و نه می‌دانند که اصلا چند جلد است، نشان می‌دهد که ایشان نه تنها با یک نگاه سر سری به کتابی که عصاره زندگی انسانی ستمدیده است، به خودشان اجازه می‌دهند که قضاوت های شتابزده را سر آقای مصداقی خالی کنند....." می بینی که چه احترامی برای او قائل می شود . همین لحن را برای هر کس بکار می برد.البته پاراگرافی که برای تو آوردم مربوط به زمانهای دور است و الان آن دو دوست جون جونی هستند . حداقل نوشته خود را با نوشته تو که مقایسه می کنم تفاوت بسیار است. هر چه از دهانت در آمد نثار من کردی که بدون شک اصلا مهم نیست چرا که من برای آدمها حق فحش و تمسخر قائل هستم. ولی من حرف خود را می زنم و تلاش می کنم که توهین آمیز نباشد چرا که برای خودم ارزش قائل هستم.

ناشناس گفت...

پهلوان رضا جدان احساسم را می نویسم وقتی عکس روی مقالات را میبینم حال می کنم دنیایی از پاکی و سادگی , غیرت و پهلوانی در ان دیده می شد !

از غیرت و مردانگی و شیر زنان کرمانشاهی قوم کلهر, گوران , سنجابی خیلی شنیدم سوار به اسب و تیر انداز مطمئنم خانواده شما بخصوص کلانتر زن خانواده مادر مهربانت خیلی رشید و دلاوره , من زمانیکه در کردستان و ماموریت بودم دایه های نترس و دلاوری که خود یک فرمانده بودند را خیلی ملاقات و برخورد داشتیم در خانه هاشون همیشه به روی ما پیشمرگ ها باز بود !

به قول کرمانشاهی و زبان شیرین کردی هه ر به ژیت داشی رضا قهرمان !

حمید