شازده شاهد این است که دم و دستگاه زیر دستش که حیات انگلی اش به آن
وابسته بود، کاملا خارج از اراده و خواست او در حال از هم پاشیدگی است. او
دیگر هیچ کنترلی بر آن ندارد، دیگر حتی توان شعار دادن مبنی بر نگهداشتن
افراد را نیز ندارد. لذاست که درست در زمان انتقال حدود 250 نفر از لیبرتی
در حالی که کاملا در جریان ماجرا قرار دارد،ر ادامهی مطلب...
۸ نظر:
جناب کریم
کامنت سرکار توهین امیز بود و قابل نشر نیست با پوزش
شجاعت شما را در گفتن حقیقت ستایش میکنم امیدوارم روزی تمام حقیقتها روشن شود
سلام: آقای سعید جمالی شما مطرح کرده بودید که به بهانه رقص رهایی ، تجاوز صورت می گرفته است و خود جنابعالی به نوعی شاهد آن بوده اید و وعده دادید که در آینده آنها را می نویسید . در این مقاله نیز می گویید که دست آن شارلاتانها را می خواهید رو کنید . خوب بفرمایید که چه چیز هایی در ارتباط با رقص رهایی شاهد بوده اید که چند بار در نوشته های خود مطرح کرده اید .
راستی وقتی به یاد حرف شما می افتم که گفتید چرا بار وبندیل خود را نمی بندید واز لیبرتی خارج نمی شوید و به اردن و یا عربستان نمی روید؟ وتازه راههای بسیاردیگری نیز وجود دارد در کنار اردن و عربستان، حال من مانده ام متحیر که ما را گرفته اید و یا اینقدر ساده لوحید که این حرفها را به هم می بافید؟ گاهی با خودم می گویم که در کنار برخی چیزها ساده نیز هستید . برای مثال زندگی رجوی برای شما شاهانه است . آخر این چه حرفی است؟ آدم انگشت به دهان می ماند که آخر آنجا کاخ بوده ؟ چه ذهنیتی چنان زندگی را شاهانه می بیند ؟ اساسا شما چطور زندگی می کنید که زندگی به آن شکل برای شما ها افسانه ای است؟
جناب گلی بجمالت،
هزیان گویی هم حدی دارد. انتقاد به سازمان مجاهدین بله اما اینچنین ناجوانمردانه تهمت و افترا بستن خیر. اول اینکه تکلیف فرد خودت را مشخص کن بعد بحساب رجوی برسید. بفرمایید جنابعالی در عرض ماه گذشته چند ساعت وقت برای سرنگونی رژیم آخوندی گذاشته اید و چند نفر دیگر را ترغیب بمبارزه فرموده اید. این و فقط این و نه سابقه محور مختصات بنده و شما را در صحنه حیات ایران مشخص میکند. بنده شخصا هیچ کاری بجز در مخیله خود انجام نداده ام. شما هم خود بهتر میدانید. اما هم شما و هم من به سازمانی که روزانه بیش از پنجاه هزار ساعت انرژی میگذارد برای سرنگونی انتقاد دارییم و از سه هزار کیلومتری امر و نهی میکنیم که چه بکن و چگونه لنگش کن. اگر مرد میبودیم و اهل عمل ما هم از همه چیزمان میگذشتیم و وارد جبهه جنگ با ارتجاع می شدیم. اما برای من نشستن پشت کامپیوتر و افاضه فرمودن آسانتر است، شما را نمیدانم.
حالا در مورد مجاهدین و مسعود. اگر مسعود نبود از پنجاه و چهار ببعد سازمانی هم نمی بود. اگر او نمیبود نه شورایی بود نه سازمانی نه مقاومتی. هم شما و هم من هم دوسال آزادی و بودن مسعود در ایران یادمان هست هم سی سالی که مسعود نبود. هرچه در آن دو سال میتینگ بود و رژه و جنگ سیاسی در این سی سال بجز هجده تیران و دکتر ملکی و چند مادر داغدار کسی به مصاف ارتجاع نرفت و آن ارتش جوانانی که با شعر و شور خواهان آزادی بودند تبدیل به تاجر و معتاد و خودفروش شدند یا مملکتشان را به عطایش بخشیدند و رفتند. وقتی به عراق رفت از یک تعداد محدود رزمنده چریک ارتشی و سازمانی را بنیان گذاشت که دمار از ارتش جنگ دیده خمینی در آورد و وقتی به فرانسه رفت باز بنای سازمان سیاسی را گذاشت که اکثریت نمایندگان مجالس غربی و بسیاری از بزرگان و نخبگان این کشورها را به حمایت از مقاومت کشید. و این همه در زیر بیشترین دربدری ها، شکنجه ها، زندانها، بمبارانها و با تقدیم هزاران هزار جان و مال و حیات. این همان الماس نابی است که از بزرگترین انقلابیون ایران، تا مرضیه و عارف و عماد رام و هزارخانی تا ژنرالهای آمریکایی و نخبگان دنیای سیاست بدورش میچرخند. حالا شما بفرمایید یک نفر و فقط یک نفر را دلبند به حقوق بشر در ایران بکنید و یا یک سرباز را دعوت بجنگ بر علیه دار و درفش آخوندی. آنوقت است که در دنیای واقع مبینید و می فهمید پنجاه سال مقاومت گسترده سیاسی نظامی یعنی چه و از جهان ذهنی تکنفره بیرون می آیید.
اگر مسعود نبود خدا میداند بنده و شما و بقیه کجا میبودیم. من یکی که از افتخار شرکت در مبارزه میهنی برخوردار نمی شدم. شما هم خود میدانید.
چرا میگویید " ما سرمایه مان را در دهان گرگی خونخوار رها کردیم و همه چیز را از دست دادیم". خدا را شکر که امثال بنده و شما رهبر نشدیم وگرنه با اولین شکست واداده و بریده بودیم. اول این سرمایه نه از خوردن و عافیت جویی بلکه بخاطر مواضع اصولی و سازش ناپذیر یا مرگ یا آزادی جمع شده بود. خاطرتان هست که بجز مسعود و موسی و چند نفر دیگر کسی نبود و حتی نزدیکترین یارانشان در اثر ضربه پنجاه و چهار گیج بودند. و تازه این نفرات هم بخاطر خط و خط کشی و مرزبندی ها و تئوریهای مسعود بود که مانده بودند. خارج از زندان چیزی نبود.
شاید تعداد مجاهدین سر موضع و سر براه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد. دیدیم که چگونه فداییان آن سرمایه عظیم مبارزاتی را با مواضع قاطی از دست دادند اما مجاهدین و مسعود با شعار یا مرگ یا آزادی و کار مافوق تصور در عرض یکسال و نیم تیراژ مجاهد را به پانصد هزار در هفته رساندند.
حتما یادتان هست که چگونه ارتجاع قدم به قدم آزادی ها را گرفت و یا روسری یا تو سری راه انداخت. ممنوع کردن میتینگ جبهه ملی و نهضت آزادی و جریان بنی صدر و آن فضای رعب آور خفقان هم آشنای حضورتان هست. مسعود و مجاهدین تا آنجا که می شد کش دادند و قوس اما خمینی دست بردار نبود یا تسلیم اراده امام شدن یا دل به دریا زدن و با شمشیر خود و پشتگرمی مردم به جنگ اژدها رفتن.
در مورد جنگ ضد میهنی خمینی ساخته که و رفتن به عراق . در یک کلام تنها راه اصولی پیش پای مجاهدین بود. مجاهدین سیاسی کاریشان را کرده بودند، حکم ترک و یا زندان مسعود هم صادر شده بود. یا عراق یا اضمحلال. بنده و شما هیچوقت مسئول مقاومت نبوده ایم. برای همین نشتن دور گود و شعار دادن آسان اما در جهان واقع رهبری یک نیروی ملی مبارز در آن شرایط سخت که سوئیس قصد دزدیدن و فرانسه قصد تعطیل و انگلیس قصد سر به زیر آب کردن مسعود و مقاومت را داشتند بدون هیچ پول و امکانات کار پیامبران و راه باز کردن از میان دریای احمر بود.
(ادامه دارد)
می فرمایید از ایران فرار و پناه به دامن دشمن ایران بردیم. اول اینکه خمینی و حکومتش دشمن مردم ایران بودند و نه صدام. آنکه ایران را بجنگ کشید خمینی دجال بود. پیام پشت پیام از خمینی که شیعیان عراق صدام را سرنگون کنید، تشکیل چندین حزب و گروه و مسلح کردن شیعیان و راه اندازی چندین رادیو که مردم را تهیج به سرنگونی صدام میکرد و حملات توپخانه ایران بالاخره عراقی که اولین دولتی بود که ج ا را به رسمیت شناخت، وارد جنگ کرد.
دوران ورود مسعود به عراق تا سرنگونی صدام از با شکوه ترین سالهای مقاومت بوده. برپا کردن اشرف ، تشکیل ارتش آزادی و نیروی آتش و سازمان رزمی آن در تاریخ منطقه بی سابقه بوده. حتی جنبش فلسطین با آن همه سابقه و امکانات به گرد آنهم نمی رسید. عملیات پشت عملیات و پیروزی پشت پیروزی تاثیر بسزایی در به پایان بردن جنگ داشت.
بعد از حمله آمریکا به عراق که از یک طرف توطئه ایران و انگلیس و از طرف دیگر حمایت اسراییل و عربستان را پشت سر داشت باعث شد تا کابوهای آمریکایی در فضای بعد از عملیات جنایتکارانه یازده سپتامبر مست قدرت بتازند و ششلول کشی کنند و تنها دولت دشمن آخوندها را از بین برده و عراق را دو دستی تقدیم ملایان کنند.
و باز این مجاهدین بودند که در مقابل توطئه استعماری ارتجایی ایستادند و تا آنجا که میسر بود حتی با دست خالی جنگیدند. واقعا این مقاومت دوازده ساله گل سرسبد تمامی عملیات سیاسی نظامی سازمان بود که بوضوح نشان داد سلاح نیست که میجنگد، آن رزمنده پاک و مقدس است که بی سلاح هم شلیک میکند.
حماقت و بی انگیزگی و الدنگی سیاسی است که استراتژی مجاهدین در عراق در "خدمت حفظ و بقا رهبری" بخوانیم. مجاهدین به عراق برای میهمانی نرفته بودند که با سرنگونی صاحب خانه بساطشان را بر چینند و الفرار. جبهه جدیدی باز شده بود و مجاهدین ماندند که بجگند. و از جریان قرارداد آتش بس و میهمان کردن خلق عرب به اشرف و تاسیس و سازمان دهی نیروهای سنی و پایین کشیدن شعله جنگ شیعه و سنی و و و مقاومت و در نهایت شکست ارتجاع و استعمار که میخواست سازمان را کت بسته به ایران ببرد، از فرازهای این حماسه ملی میهنی است. هم غرب و هم خلق عرب فهمید مجاهد یعنی چه!
ادامه دارد
اخوی همایون میشه توضیح بدی که با این همه حماسه و پیروزی چرا رهبرتان قایم شده خوب بیاد از کاراش دفاع کنه
ضمنا خوبه به یک چشم پزشک کراجعه کنی شنیدی که یک بیماری هست بنام کوررنگی... اشکال یا حسن چشمای شما اینه که همه سیاهیها رو رنگی میبینی فکر نمکنم خود رهبر هم اینجوری نگکاه کنه والا که تو سوراخ موش نمیرفت قایم بشه
فدایی سابق رهبری
جناب همایون بنی آدم!
گفته اید که شما خود منتقد!! سازمان مجاهدین هستی؟!! من واقعا نمیدانم که شما چه انتقادی داری اما این را میدانم که اگر من به حتی نیمی از آنچه که شما در تعریف و تمجید از رهبریهای داهیانه رجوی نوشته ای, معتقد بودم همین امروز عطای زندگی پررنج و مرارت در تبعید را به لقایش میبخشیدم و در نقش یک سرباز چهارموتوره مسعود و مریم به لیبرتی نقل مکان میکردم. البته خود شما اعتراف کرده اید که نشستن و افاضه کردن پشت کامپیوتر را ترجیح میدهید! بهرحال از این تناقض عجیب بگذریم و بپردازیم به محتوای سخنان شما!
گفته اید که سازمان روزی پنجاه هزار ساعت برای سرنگونی رژیم انرژی میگذارد. در مورد انرژی گذاری زیاد با شما موافق هستم اما اینکه این انرژی گذاری به سرنگونی رژیم و برقراری دموکراسی و حاکمیت مردم راه میبرد نه تنها عمیقا با شما اختلاف دارم بلکه معتقد هستم که بدلیل استراتژی و تاکتیکهای انحرافی و در مواردی خائنانه, سالیان طولانی است که با کمال تاسف رجوی و تشکیلاتش در نقش ترمز کننده و منحرف کننده مبارزات مردم, بصورت عصای زیر بغل رژیم عمل کرده اند و یکی از دلایل اصلی دوام آوردن رژیم پوسیده ولایت فقیه, سیاه کاریها و تباهکاریهای رهبر عقیدتی بوده است. در مورد امکان برقراری حاکمیت دموکراتیک در سایه رهبری خاص الخاص رجوی و بانو, نیازی به توضیح چندانی نیست فقط میتوان گفت با توهمات عجیب و غریب شیر فراری در مورد خودش, در صورت رسیدن به قدرت, قذافی و خورشید تابان کره شمالی؛ کم ایل سونگ؛ در ترکتازی به گرد ایشان هم نخواهند رسید.
در مورد بند دوم فرمایشت شما قلم بنده بدلیل ناتوانی در امر غیب گویی و محرومیت از دانش رمل و اسطرلاب از پاسخگویی عاجز است و نمیدانم تاریخ ایران و مجاهدین بدون حضور امثال رجوی و مصدق و خمینی و پهلویها و شاه عباس و آقا محمد خان قاجار, چه سمت و سویی میگرفت. آنچه که میدانم این است که تاریخ مجموعه ای است از تحولات و اتفاقاتی که در عالم واقع رخ داده است و یک بررسی علمی از تاریخ, بر أساس آنچه که رخ داده است شکل میگیرد و نه بر اساس بازیهای کودکانه ذهنی در مورد اینکه اگر ان فرد بود و یا نبود چه میشد.
در مورد آنچه که شما بطور غیر منصفانه بطور تمام و کمال به حساب رجوی واریز کرده اید باید بگویم که درمقطع انقلاب ٥٧ نام سازمان مجاهدین به یمن مبارزات و فداکاریهای بنیان گذاران سازمان و شهدای آن, از یک پشتوانه معنوی و اعتماد گسترده اجتماعی برخوردار بود. به اعتبار همین پشتوانه بود که در همان چند ماه اول بعداز قیام, هزاران دانشجوی ترقیخواه واقشار آگاه و تحصیل کرده, به حمایت از سازمان مجاهدین برخواستند. سازمانی که تصور میشد با اتکاء به اصولی مترقی همچون رهبری جمعی, دموکراسی تشکیلاتی, اعتقاد به مبانی سوسیالیسم و در عین حال حامی دموکراسی و آزادی بیان, آلترناتیوی معتبر و قابل اطمینان چه در مقابل اندیشه ارتجاعی ولایت فقیه و چه در رقابت با سازمانهای چپی همچون پیکار و یا حزب توده با رگه های تند استالینیستی باشد.
حال خود قضاوت کنید که از این همه چه باقی مانده است؟ رهبری جمعی!!؟؟ دموکراسی تشکیلاتی!!؟؟ اعتقاد به مبانی سوسیالیسم؟؟ حمایت از دموکراسی و آزادی بیان؟؟. هیچ! آنچه که باقی مانده است یک رهبر عقیدتی است که چپ و راست زیارت شبه فاشیستی عاشورا را میخواند و منتقدینش را تهدید و لعنت میکند و مریدانی که مهمترین کار مبارزاتی شان در لیبرتی براه انداختن مراسم سینه زنی محرم و غسل هفتگی و صفر صفر جنسی؟!! است و در خارج از عراق؛ موس موس کردن بدنبال نمایندگان هارترین جناحهای سرمایه داری در آمریکا و هیزم کشی برای راه اندازی یک جنگ خانمان سوز و تبدیل ایران به عراقی دیگر.
ادامه کامنت قبلی در پاسخ جناب همایون بنی آدم
در مورد اینکه ما دمار از ارتش خمینی درآوردیم و یا این ارتش عراق بود که در تیرماه سال ٦٧ تمامی خطوط دفاعی رژیم را درهم شکست بهتر است از شاهدین ماجرا بپرسید . به همین دلیل تارومار شدن نیروهای دفاعی رژیم توسط عراق بود که رهبر عقیدتی دچار آن توهم ویران کننده شد که میتواند با یک نیروی چهار پنج هزار نفری سه روزه تهران را فتح کند. حاصل این ماجراجویی, قتل عام یک سوم نیروهای تشکیلات و زخمی شدن یک سوم دیگر بود. هر کسی هم که از قتلگاه تنگه بازکشت با اتکاء به تواناییهای فردی اش بود و نه طرح و برنامه ای تراوش کرده از مغز رهبر.
در این مورد با شما موافق هستم که مسعود رجوی فردی با هوش و سازماندهی توانمند است اما شوربختانه این گونه تواناییها همانگونه که نتوانست مانع سقوط استالین, صدام و قذافی به ورطه خودکامگی و منجلاب خیانت به خلق شود, نتوانست مانع سقوط رجوی هم بشود.
دوست عزیز امروز ما اگر به حکم وظیفه انسانی, به ناچار مجبور هستیم رجوی و سیاستهای خانمان براندازش را افشا کنیم, اطمینان داشته باش که این کار را با کمال تاسف و اندوه انجام میدهیم. ما همه کسانی هستیم که خود طی سالها رنج و مرارت میخواستیم بنای استوار و مستحکمی بنام سازمان مجاهدین خلق ایران با آرمانهایی انسانی و ترقی خواهانه را ساخته و آنرا وثیقه راه آزادی وطن و دموکراسی سازیم. اما چه میتوان کرد؟ حال مینویسیم تا شاید نسل آینده با چشمان بازتر و آگاهانه تر راه خویش را انتخاب کند.
شاد و سربلند باشید
ارسال یک نظر