«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم یا بیشترک!مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست
چرا خدا را باور داریم؟ کمتر به این بطور جدی فکر کرده ایم!. دلایل ما کمتر دلیایل روشن یا نیمه روشن جدی فلسفی و جهانشناختی است.دلایل ما بیشتر دلایل سنتی است ! همان دلایل آخوندها، یا دلایل شخصی ناشی از ضعفهای ماست.........ادامه مطلب
۴ نظر:
آقای یغمایی سلام، حدود 10 خط از این 12 خط در توصیف خدای عوام الناس است و بگذار تا خود آنها با این خدای بیچاره خود هر کاری که میخواهند بکنند. اما در دو خط آخر شما به گونه ای وارد شده اید که گویا از این چند میلیارد آدمی که خدای جهان را قبول دارند همه بزدل بوده اند و تا به حال یکی پیدا نشده که به اندازه شما جرئت و حسارتی نشان بدهد و سر از گریبان بدرارد و به اطراف نگاهی بیاندازد. شما نزد خود گمان کرده اید که هر کس جسارتی به خرج داد و سری درآورد و نگاهی به اطراف انداخت خدای نابوده خود را رها خواهد کرد. آنچه معلوم نیست این که شما این گمان و تصور نادرست را از کجا آورده اید. شما چون دهها سال از عمرتان به گفته خودتان توفیق فکر کردن نداشته اید و یا نگذاشتند که فکر کنید حالا که فرصت فکر کردن یافته اید ذوق زده شده و گمان میکنید هر کس جرئتی داشت و فکری کرد لزوما به همان نتایجی خواهد رسید که شما رسیده اید. هستند میلیونها میلیون انسانی که اگر جسورتر و شجاعتر از شما نباشند، به اندازه سایر انسانهای جسور و احتمالا به اندازه خود شما جسارت اندیشیدن دارند و با اندیشه خود خدای عالمیان خود را پذیرفته اند.
با آرزوی شجاعت بازهم بیشتر برای شما
خداترس
عزیزم خدا ترس
اولا چرا باید از خدا ترسید!
ثانیا من فقط میگویم این خدائی که مورد باور خیلیهاست خدا نیست بخود خدا قسم! و امده جای مفهوم فلسفی خدا نشسته
دیگر اینکه نظرتان را مبسوط بنویسید و بفرستید برای دریچه تا همه از نظراتتان استفاده کنند
در ضمن خدا را دوست داشته باش خدا ترسناک نیست ارتجاع ترسناکش کرده و نیز من دشمن خدا نیستم!!
با درود
نظر:
jahandid۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه.ش.، ساعت ۲:۳۹
تصور اينكه خدايى نيست مستلزم داشتن ايمانى قوى ست. حال اين ايمان
پاسخحذف
jahandid۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه.ش.، ساعت ۴:۵۰
كارى كه شما اراده كردين البته چيز تازه اى نيست و تنها تازگى ان اين است كه در خود شما "انقلابى" رخ داده است! به اين دليل اين را ميگويم كه اين نوع طغيان كردن ها در ضمير همهء انسانهاى خودآگاه و جوستجوگر اتفاق ميافتند. البته كه اين امرى است بسيار شجاعانه و به اتم وجه انسانى. و چقدر خوب و زيبا ست كه ادمى بتواند دوباره متولد شود با يك انسانى باز و به گسترهء شعور و آگاهى كه هيچ مرزى براى ان قابل تصور نيست. ورود به دنياى زيبا و شناور شدن در ان احساسى ست خداگونه. خداگونه به اين مفهوم كه ديگر ترسى نيست براى انسان شدن.
پاسخحذف
esmail۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه.ش.، ساعت ۹:۲۳
عزیز
من نمیخواهم بگویم خدائی نیست! من فقط میخواهم بگویم این خدائی که بسیاری از ما باور داریم خدا نیست. قلابی است و توهین به وجودی فلسفی و خدا نام همین
پاسخحذف
jahandid۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ه.ش.، ساعت ۹:۴۵
شيوايى كار هم در همين است كه در انتخاب اينكه چه خدايى هست ما به كند و كاو ميپردازيم. من نيز خود در اين وأدى طى راه ميكنم. و اين كار بسيار بسيار هول ناك است چون مثل اين است كه ميخواهى گوشت و استخوان خود را خرد بكنى و ادمى ديگر بسازى. با اين همه سال اعتقاد به ًچيزهايى كه عمدتاً قراردادى و ذهنى بودند، گذار از انها درست مثل پا گزاردن بر دلى ست كه يك عمر "توِ" تو بوده و حالا ميبينى كه اى بابا چه چيزى بودم و حالا چه چيزى بايد بشوم؟! اين خود تولدى ديگر است. و تأكيد كنم كه من هم چنين منظورى نداشتيم كه اين نفى خدا را تداعى ميكند!
پاسخحذف
والله بعضی ها قبل از فهمیدن نظر میدن
حسن
ارسال یک نظر