دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

چهل سال پس از ترور شریف واقفی؛ شباهت‌های رفتاری مسعود رجوی و تقی‌ شهرام ایرج مصداقی

 شانزده اردیبهشت چهل سال از قتل فجیع مجید شریف واقفی و ترور نافرجام مرتضی صمدیه لباف که منجر به دستگیری او شد می‌گذرد. این دو ترور که توسط بخش مارکسیست لنینیست مجاهدین به رهبری تقی شهرام صورت گرفت در تاریخ میهن‌مان سرفصل تحول مهمی بود که تأثیر تعیین‌کننده‌ای در جنبش انقلابی و مترقی مردم ایران داشت. ریشه‌ی بسیاری از حوادث پس از انقلاب و به ویژه‌ دهه‌ی ۶۰ را در همان‌جا بایستی .  ادامه‌ی مطلب...

۲۴ نظر:

ناشناس گفت...

بادورد به آقای مصداقی
آنچه راکه به آن اشاره کردید واقعی است و در حقانیت نوشته های شما هیچ تردیدی نیست اما شما باور ندارید که مخا طب شما ولی فقیه است ولا غیر، مبایست مخاطب شما مردم باشند و به اعتقادم رویه شما اشتباه است.
حیران-آلبانی

ناشناس گفت...

جناب دریچه زرد، مشکلی با نظر بنده دارید که آنرا چاپ نمیکنید؟ این چیزیکه گفتم یک واقعیت است. لاجوردی هم برای اینکه کسی راشکنجه روحی بدهد، لبخند میزد یا بلند بلند میخندید. میخواهد که با یک چهره خنده رو برای خودش کریسما ایجاد کند تا دروغهایش بهتر تأثیر کند.

تیزبین

ناشناس گفت...

آقای مصداقی
خود مسعود بارها گفت به سه چیز باور نکنید 1- تحلیل من ازاوضاع 2-وعده و وعید آمر فیلق 3-وعده و وعید فرماندهان یکانها برخی آنرا شوخی تلقی کردنند. امادر پس هر شوخی حرف جدی است که ما از آن غافل بودیم، روند اوضاع به سمتی رفت که شاهد آن هستیم، وصحت نقطه نظر وی روشن شد،وی نیز به خوبی باتلاق عراق را گرفته بود.
اما در آن جمع کسی سوال نکرد حال که شما به این موضوع واقف هستید اصرار شما به ماندن در عراق برای چیست؟البته با اشغال عراق و گریختن وی روشن شد تنها برای حفظ خود!در ساختار رفتاری مسعود تنها چیزی که نیست حیا،وتا دلتون بخاد یا نخاد تهمت و افترا به سایرین ...
حیران-آلبانی

ناشناس گفت...

جناب دریچه زرد چرا کامنت اولی مرا چاپ نکردید؟ نه توهین کردم و نه افترایی زدم. از حقیقت شنیدن حقیقت واهمه دارید؟

تیزبین

میرزا گفت...

حضرت تیزبین!!
بهتر بود اسمت را میگذاشتی جناب لوچ (کج بین). واقعا آدم از میزان بلاهت و دریدگی برخی ازسینه چکان مسعود و مریم, دچار حیرت میشود. آخر مرد ناحسابی و بی شعور, مصداقی برای تک تک جملاتش, از خود رجوی و کتب سازمان فاکت آورده است. آنوقت توی ابله, به جای اندیشیدن و آموختن, به لبخند عکس مصداقی بند کرده ای. واقعا من گاهی به احمدرضا حق میدهم که صبرش از میزان خریت امثال تو لبریز میشود و حق مطلب را بیان میکند. از قدیم گفته اند تا ابله در جهان است, مفلس (شیر فراری) درنمی ماند.

ماشالله گفت...

متاسفانه همانطور که خمینی و خامنه ای پلید از بنا همه چیز را به فساد کشاند و ایران را واقعا در خطر بزرگی قرار داده اند سازمان مجاهدین نیز توسط رهبرانش به چنان بیماری دچار شد که یک شانس واقعی رابرای ایرانی ازاد از بین بردند واقعا اوضاع بسیار دردناکی است

ناشناس گفت...

این را برایت خودت مینویسم میخواهی چاپش کن میخوای نکن! اوضاعتان قمر در عقرب هست. یک روز مصداقی اگر اشتباه نکنم از تظاهرات بلژیک بر می گشتیم، سوار اتوبوس ما، بهترین پذیرایی را از ایشان میکردند. حتی پول اتوبوس را هم مهمان بچه ها بود. مثل پروانه دورش میگشتند اما ایشان خیلی عبوس تشریف داشتند. از این خنده های عکسش خبری نبود. با این اون وقتها تازه داشت خودشو جا میکرد اما از این لبخندهای ژکوندی خبری نبود. رسیدیم به شهرمان، از آنجا میخواست سوار قطار شود برود استکهلم. همه بچه ها از جمله خود من به خاطر اینکه خسته راه بود، دعوتش کردیم که به خانه ما بیاید. نیامد. رفت. اما این چهره خندان و مرموزانه پشت عکس امروز مصداقی در صورت آنروزش نقش نبست.
بینوا مجاهدین که باید در چندین جبهه بجنگند. یک عده دروغگو و دغلبازی که فقط بدنبال منافع خودشان
هستند فقط میخواهند به اسم انتقاد از رهبر مجاهدین آب به آسیاب دشمن بریزند.

جناب دریچه زرد میدانی چرا اینرا نوشتم؟ چون با سانسوری که میکنی حقانیتم بیشتر اثبات میشود.

تیزبین

ناشناس گفت...

آقای تیزبین درست می گوید؛ با یک چهره خنده رو؛ ولی مثل مهر تابان.

-آلبانی

دریچه زرد گفت...

حضرت تیز بین
با اسم مستعار فحش به شخصیت حقیقی درست نیست به همین دلیل منتشر نشد. در من دریچه در نشر یا عدم نشر ازاد است
امیدوارم تیز تر ببنی

دریچه زرد گفت...

شیر برنج
تهمت چاپ نمیشود فردی که تو میگوئی انی نیست که میگوئی

دریچه زرد گفت...

شیر برنج
تهمت چاپ نمیشود فردی که تو میگوئی انی نیست که میگوئی

ناشناس گفت...

اولا که من فحش ندادم و داری دروغ میگویی! نه اینکه دروغ میگوی تحریف هم میکنی! دوما خود مصداقی دارد خودش هزار اتهام به مجاهدین و رهبران مجاهدین میزند، خودش شخصیت حقیقی ندارد و دارد به اشخاص حقیقی اتهام میزند. سوما، چطور کسان دیگر با اسم غیر حقیقی به مسئولین مجاهدین که حقیقی هستند هر چه میخواهند میگویند و می نویسند؟ به این میگویند دموقراسی از نوع « کشک » که برای سابیدن خوب است! من تیز می بینم، این شما که احتیاج دارید عینک بدبینی اتان را تعویض کنید. در دمکراسی که قرار است هر که هرچه میخواهد بگویند و بنویسند، یا بقیه را هم حذف کنید یا اگر میگذارید اجازه بدهید تا دیگران بخوانند و خودشان قضاوت کنند. سانسورچی!!


تیزبین

دریچه زرد گفت...

تیز بین
علتش اینه که مسئولان مجاهدین به هرکس دلشان میخواهد دشنام میدهند و تهمت میزنند و میگویند مزدور و کارد تیز کن و فلان و بهمان ولی مصداقی چیزی نیست که تو میگوئی در ضمن دریچه در نشر یا عدم نشر ازاد است ممنون

دریچه زرد گفت...

احتمالا کلمه مزدور برای تو دشنام نیست؟

ناشناس گفت...

قبل از اینکه شماها را مزدور بنامند، خودتان هزار بار بدترش را گفته اید ونوشته اید. لطفا بیخودی جانماز آب نکشید. تنها دلیلی که نظرم را منتشر نکردید این بوده است که حرف حق را زده ام، نه مزدور گفتم و نه اتهام زدم. خودتان هم خوب میدانی. اصلا مهم هم نیست که چاپ کنید یا نکنید چون نه کیفی و نه کمی اصلا مطرح نیستید. برای سرگرمی خودتان خوب است کمی وز وزکنید.

تیزبین

دریچه زرد گفت...

خوش باشی تیز بین

ناشناس گفت...

با احترام ، چند سئوال از همه شما
۱= فرض بر اینکه هر آنچه در مورد مجاهدین می نویسید درست باشد ، چه مشگلی از تضادهای پیش رو در مقابل رژیم حل میکند ؟
۲= آیا شما ، حتا اگر فرض کنیم حرفهایتان درست است ، فقط در جهت تسکین درون خودتان نیستید ؟
۳= همه میدانید و میدانیم رژیم حاکم در تاریخ ایران و شاید دنیا ( از نظر جمیع پلیدیها ) بی نظیر است ، حال مسئولیت ما در مقابل با رژیم در درجه اول طرح این مباحث است ؟
۴= اگر هم جند برابر به رژیم دشنام دهید و مطلب بنویسید ، آیا در مقابل این همه جنایات روزمره ای که رژیم انجام میدهد تاثیری دارد ؟
۵= و آیا خیلی کسانی که قبلأ بنوعی در رابطه با مجاهدین بوده در حال رفت و آمد به درون رژیم هستند و شمایان حد اقل با آنها مراوده دارید مصاحبه می کنید و می خواهید نوع تنظیم رابطه خود را با رژیم توضیح دهند ؟ یا صرفأ فقط اشکال و توهین هر چیز دیگری را می پوشاند ؟
۵= و در آخر فرض بر اینکه هر کدام از همه ما با هر درک و توان و راهی ، کاری کرده ایم ، نباید بدانیم که تا زنده ایم هیچ چیزی از گذشته رامیتوان در خوجینی گذاشت و به آن مباهات کرد ؟ هر مبارز راستینی چون ستارخان و حنیف و جزنی و گل سرخی ، نه فقط با از دست دادن جانشان در راه آزادی ، بلکه آیا با صحت عملشان تا لحظه مرگ جاودانه نشدند؟
امید است برای مبارزه با این رژیم انسان و انسانیت کش راه بهتری انتخاب شود ، حتا برای خود من ، هر کسی دل در گرو آزادی و آزادگی و عدالت دارد موفق و سر بلند باشد

ناشناس گفت...

با احترام ، چند سئوال از همه شما
۱= فرض بر اینکه هر آنچه در مورد مجاهدین می نویسید درست باشد ، چه مشگلی از تضادهای پیش رو در مقابل رژیم حل میکند ؟
۲= آیا شما ، حتا اگر فرض کنیم حرفهایتان درست است ، فقط در جهت تسکین درون خودتان نیستید ؟
۳= همه میدانید و میدانیم رژیم حاکم در تاریخ ایران و شاید دنیا ( از نظر جمیع پلیدیها ) بی نظیر است ، حال مسئولیت ما در مقابل با رژیم در درجه اول طرح این مباحث است ؟
۴= اگر هم جند برابر به رژیم دشنام دهید و مطلب بنویسید ، آیا در مقابل این همه جنایات روزمره ای که رژیم انجام میدهد تاثیری دارد ؟
۵= و آیا خیلی کسانی که قبلأ بنوعی در رابطه با مجاهدین بوده در حال رفت و آمد به درون رژیم هستند و شمایان حد اقل با آنها مراوده دارید مصاحبه می کنید و می خواهید نوع تنظیم رابطه خود را با رژیم توضیح دهند ؟ یا صرفأ فقط اشکال و توهین هر چیز دیگری را می پوشاند ؟
۵= و در آخر فرض بر اینکه هر کدام از همه ما با هر درک و توان و راهی ، کاری کرده ایم ، نباید بدانیم که تا زنده ایم هیچ چیزی از گذشته رامیتوان در خوجینی گذاشت و به آن مباهات کرد ؟ هر مبارز راستینی چون ستارخان و حنیف و جزنی و گل سرخی ، نه فقط با از دست دادن جانشان در راه آزادی ، بلکه آیا با صحت عملشان تا لحظه مرگ جاودانه نشدند؟
امید است برای مبارزه با این رژیم انسان و انسانیت کش راه بهتری انتخاب شود ، حتا برای خود من ، هر کسی دل در گرو آزادی و آزادگی و عدالت دارد موفق و سر بلند باشد

مش باقر گفت...

آقا تیز در زبان فارسی بمعنای دیگری هم هست احتمالا این تیز بین آن تیز را میبیند البته نمیدانم چطور میبیند چون تیز دیدنی نیست!!

ناشناس گفت...

مقایسه رجوی با شهرام به اعتقاد من غلط است و امکان ایجاد شبهه در نسلی که در برآمده از شورش ۵۷ نیست، مینماید. خیلی مختصر (در حوصله این بحث نیست) به دلایل زیر.

۱- انقلاب در ایدولوژی یا کودتای تشکیلاتی: انقلاب ایدولوژیک شهرام به معنای واقعی کلمه انقلاب در ارزشهای ایدولوژیک و سازمانی بود. یعنی سعی در تصفیه ایدولوژی التقاطی مجاهدین از مذهب شیعه را دنبال میکرد.اگر چه تاکتیک شهرام اشتباه بود، اما انقلاب شهرام حد اقل از نظر تئوریک حرکت از مارکسیسم اسلامی به سوی مارکسیسم (در حد شناخت رهبری ان روز مجاهدین) بود.
انقلاب ایدولوژیک رجوی اما کودتا در تشکیلات بود نه انقلاب در ایدولوژی! این حرکت رجوی هیچ تلقی جدیدی از ارزشهای مجاهدین که تا ان زمان بدان باور داشتند را ارائه نکرد. بنابرین انقلاب ایدولوژیک نامیدن حرکت رجوی اگر چه به "انقلاب ایدولوژیک" موسوم شده است، اما هرگز ربطی به مقوله ایدولوژی مجاهدین نداشته و ندارد.

۲- فهم جدید از ایدولوژی یا قالتاق بازی صرف: انقلاب ایدولوژیک شهرام اگرچه باتصفیه های جنایات آمیز درون گروهی همراه بود، اما واقعی و صادقانه بود. این فهم جدید و صادقانه گروه در سال ۵۲-۵۴ از ساختار التقاطی ایدولوژی مجاهدین، تغییر ایدولوژی به طرف مارکسیسم را به همراه داشت.
در نقطه مقابل "انقلاب ایدولوژیک" رجوی از نقطه عدم صداقت و قالتاق بازی صرف اختراع شد که هدف ان سعی در فرار از مسولیت شروع زود هنگام ۳۰ خرداد و مصائب ناشی از ان بود. هدف انقلاب رجوی چنانچه تا امروز شاهد ان بوده ایم فرار از مسولیت و دور زدن انتقاد از خود اساسی است نه احیای مثلا حقوق زن! یا احیای مناسبتی دموکراتیک تر و انسانی تر!

۳- انقلاب به معنی تحول و پیشرفت: انقلاب ایدولوژیک شهرام و ارائه ایدولوژی جدید درون سازمان، در مقام مقایسه، حد اقل از نظر نظری صرف، به مراتب از ایدولوژی ارائه شده از طرف بنیانگذاران اولیه سازمان مترقی تر بود. امری که(تصفیه ایدولوژیک) اگر خود بنیانگذاران سازمان زنده میماندند، چه بسا توسط خود آنها پیگیری میشد! رگه هایی از این ادعا و از شناخت جدید محمد حنیف نژاد را میتوان در آخرین پیام او از زندان تشخیص داد. در همان پیامی که با "درود بر همه رفقا"! شروع میشود. جزنی هم به همین نکته اشاره کرده که نیروهای مجاهدین در پروسه عمل لاجرم مارکسیست خواهند شد.
در نقطه مقابل ایدولوژی ارائه شده از طرف رجوی به مراتب ارتجاعی تر از چارچوبی است که مجاهدین در همان ابتدای دهه ۵۰ ارائه داده اند. در دیدگاه مجاهدین اولیه رهبری جمعی و سنترالیزم دموکراتیک اصولی غیر قابل در زدن و چشم پوشی هستند. این اصول ضامن عدم انحراف تشکیلاتی و ایدولوژیک سازمان هستند. اما رجوی در "انقلاب ایدولوژیک" اش تمامی این اصول را ملغی کرد. این یعنی حرکت از اصولی که بهر حال در کادر فهم روشنفکران دهه ۵۰ مترقی مینمود بطرف ولایت فقیه خمینی! رجوی بارها خودش را با خمینی مقایسه میکرد و از اینکه مجاهدین چرا مثل بسیجی ها نیستند، فکر میکنند و سوال میپرسند گله داشت!

۴- صداقت و شجاعت: انقلاب ایدولوژیک شهرام توسط گروهی در سازمان به اجرا در آمد که علی رغم همه ایراداتی که به کار آنها وارد است، اما افرادی شجاع و صادق بودند. اولا این افراد (شهرام و بهرام و ...) در صحنه و در حالی که میدانستند هر لحظه در کام مرگ هستند حضور داشتند. حال آنکه رجوی هرگز چنین موقعیتی را تجربه نکرده. مورد دیگر تفاوت صداقت این افراد با رجوی است. کافی است گزارش های بهرام آرام در سال ۵۳ را مرور کنید و ببینید بهرام آرام در چه سطحی، با چه عمقی و با چه تواضعی از خود انتقاد میکند. حال آنکه رجوی هرگز توان یک صدم این انتقادات به خود را ندارد. مورد دیگر خود شهرام که علی رقم هشدار به ایران بازگشت و دستگیر و محاکمه و اعدام شد. اما هرگز علیه مجاهدین و نیروهای چپ موضع نگرفت. مقایسه کنید با رهبری دریوزانه رجوی که در سال ۹۲ برای شورای نگهبان و رفسنجانی پیام میدهد و حود را حقیر میشمارد. مقایسه کنید با دفتر سیاسی ترسوی مجاهدین در سال ۶۴ که همه به جز ۱ یا ۲ نفر به اختناق تشکیلاتی رجوی گردن گذاشتند و با او بیعت کردند. آنها به وضوح میدانستند که عدول از هفت اصول سازمانی که ۲ تای ان رهبری جمعی و سنترالیزم دموکراتیک است، انحراف ایدولوژیک و تشکیلاتی است اما دم فرو بستند و به هژمونی رجوی تن دادند.

۵- تحلیل و مقایسه شهرام با رجوی خود نیازمند مقاله ای جدا و در خور است که متاسفانه کمبود وقت این مهم و بسیاری دیگر را به تعویق میاندازد. امیدوارم همین چند سر فصل ذهن ما را نسبت به اینکه سیب را با پرتقال نمیتوان مقایسه کرد، هوشیار تر و تیز تر کند.

فرشید

همنشین بهار گفت...

آقای فرشید سلام بر شما

علاوه بر آنچه شما در مورد پیام محمد حنیف نژاد اشاره فرمودید( پیام به رفقا)، وی در بازجویی‌اش هم ۱۸ مرتبه کلمه «رفقا» را به کار برده است.
...
آقای فرشید، رفیق لزوماً معنای ویژه مورد نظر شما (تاواریش) را ندارد. ما در محاوره عمومی تعابیری مثل رفیق راه، رفیق نیمه راه، رفاقت چی شد، از این چیزا زیاد می‌شنویم.
در شعر شاعران ما واژه رفیق کم نیست.
فردوسی گفته‌است:
دهانی پر از دُر، لبی چون عقیق
تو گفتی ورا زهره آمد رفیق
اصلا توی قران صحبت از رفیق شده و با اشاره به پیامبران و صالحان آنان را رفیق معرفی می‌کند.
در سوره نساء آیه ۶۹ آمده:
«وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا»
نه تنها فردوسی، رودکی، سنایی، سعدی، منوچهری و حافظ، همه واژه رفیق را به کار برده اند.
حافظ گفته‌است:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
ــــــــ
آقای فرشید، اگر توانستید لطفاً مقایسه دو «انقلاب ایدئولوژیک» را (که نکات قابل تاملی داشت) در یک مقاله مستقل بسط دهید.

با کمال احترام: همنشین بهار

ناشناس گفت...

دوست گرامی آقای همنشین.
از اینکه وقت گذاشتید و مطلب من را خواندید سپاسگزارم. در مورد کلمه رفیق با ذکر اینکه محتوای مطلب عنوان شده، سمت و سوی جهت گیری ایدولوژیک بنیانگذاران سازمان مجاهدین نبود و موضوع راجع به تفاوت های بنیادی ۲ پدیده که هر ۲ به انقلاب ایدولوژیک موسوم هستند میباشد، ذکر چند نکته خالی از لطف نیست.
۱- اول اینکه مراد من از ذکر بیانیه ای که محمد حنیف از زندان منتشر کرد فقط محدود به کلمه رفیق نیست. بلکه اگر تمام ان بیانیه را مرور کنید، جای این سوال باقی است که در بیانیه یک سازمان اسلامی ولو از نوع مارکسیستی ان به قول بیژن جزنی، بیانیه ای که میتوان به نوعی ان را وصیت نامه سیاسی و تشکیلاتی محمد حنیف به حساب آورد، کوچکترین اثری از واژه های اسلامی و مذهبی مشاهده نمیکنید. و این به اعتقاد من برداشت انقلابی و سیاسی درست در مرزبندی با نیروهای سیاسی و مبارز ان دوره بود. دیدگاه و برداشتی که به گواه صداقت، فداکاری، و جانبازی بنیانگذاران مجاهدین، لاجرم در برخورد واقعیات و در صورت ادامه حیات بنیانگذاران سازمان و اعضای اولیه، به تصفیه صادقانه و انقلابی عناصر متناقض و ارتجاعی چارچوب ایدولوژی اولیه راه میبرد! من متن این بیانیه را جهت آگاهی دوستان اینجا میاورم تا ایشان خود قضاوت کنند که آیا فرهنگ سیاسی مستتر در این بیانیه بویی از مذهب یا اسلام میدهد یا خیر!
متن بیانیه حنیف از زندان!
@درود بر همه رفقا،
اين سطور در شرايطى نوشته ميشود كه ما را از هر طرف بحرانى سخت احاطه كرده است.
يك طرف شدت ضربات كوبنده اى كه يكى پس از ديگرى بما ميخورد و يك طرف دستگيريها و شكنجه هاى وحشيانه دژخيمان و نابودى و اعدام بالاترين، پاكترين، منزه ترين و شجاعترين فرزندان خلق ما كه انرژى فوران يافته فكر انقلابى آنها پرچم سرخ و خونين انقلاب مسلحانه توده اى را در اهتزاز در آورده است. در اين شرايط سهمگين كه از هر جهت نمونه نادرى از تسلط بين المللى امپرياليسم و صهيونيسم بر نيروى كار استثمار شوندگان ميباشد تنها و تنها يك چيز ميتواند ما را از كشاكش شكست وارهانده و بسر منزل آرمان انسانى خود كه رهائى خلقهاى اسير است نزديك سازد.
انتظار دارم قبل از آنكه به بيان تنها عامل پيروزى خود كه تنها ضامن پيروزى آرمانهاى ملى است بپردازم از همه رفقا و برادرانى كه در جنبش مسلحانه ما سهيم اند تقاضا كنم كه بخاطر حفظ نواميس و ارزش غائى كلمات و از آنجا كه پيوسته در معرض تحليلات و جملات نغزى بوده اند كه سطور حاضر در قياس با آنها چيزى شمرده نميشود به تشريح اين نكته بپردازم كه سوابق درخشان انقلابى گروه مجاهدين خلق دستاوردهاى انقلابى فراوانى را فراهم آورده كه با برخوردارى از آنها و درك روح مفاهيم در پس قوالب و كلمات ميتوان بخوبى در مسير آرمانهاى انقلابى گام برداشت و آنها را با پروسه خلاق و دائمى تئورى و عمل روز بروز غنى تر ساخت. بهر حال رمز پيروزى ما در حفظ وحدت دائمى سياسى و تشكيلاتى گروه است كه در مساعى زير متجلى ميگردد.
۱ـ وحدت تشكيلاتى
۲ـ وحدت استراتژيك
۳ـ وحدت ايدئولوژيك
باين ترتيب تنها ضامن پيروزى، حفظ دقيق اصول راجعه بوحدت است كه تنها و تنها از طريق اصل (۱) انتقاد و انتقاد از خود و (۲) اصل ادامه بقاء پيشتاز حفظ ميشود.@

ادامه دارد فرشید

ناشناس گفت...

ادامه از قبل:
۲- غیر از اینکه مراد من کل بیانیه بود و من فقط از عنوان درود بر همه رفقا، جهت نام و یاداوری استفاده کرده ام، مایلم بر روی این نکته تاکید کنم که ادبیات استفاده شده توسط احزاب و گروه های سیاسی با آنچه که در شعر و داستان و قصیده یافت میشود و دارای مفاهیم بسیط و گهگاه استعاره ای میتواند باشد، کاملا متفاوت است. استفاده از کلمات و واژه ها برای جریانات سیاسی که ادعای هدایت جامعه را دارند به صورت کاملا حساب شده و دقیق میباشد و راه را برای حدس و گمانه زنی میبندد. چرا که کلمات دارای بار سیاسی مشخص و پیام معینی هستند که لاجرم جایگاه سیاسی احزاب و سازمانهای سیاسی در نزد مردم را مشخص میکند. از جمله این واژه ها کلمه رفیق است که در شرایط سیاسی اجتماعی و مبارزاتی ان دوران نشانگر جهت گیری سیاسی ان حزب سیاسی میباشد. اگر میگویید نه، شما یک جمله از خمینی یا هر آخوند دیگر ذکر کنید که از دار و دسته خود به جای عالم ربانی یا حجت السلام یا ثقت السلام و یا .... از کلمه رفیق استفاده کرده باشد. شما چنین چیزی را در یک بیانه سیاسی یا مذهبی پیدا نمیکنید. نه تنها مرتجعی مثل خمینی، بلکه شما در فرهنگ سیاسی بازرگان، یزدی و غیره هم سراغ ندارید.

۳- به اعتقاد من هر عنصر آگاه و صادق که خواهان عدالت، آزادی و خوشبختی مردم است. اگر در این راه تلاش کند، از هر نقطه ای هم که شروع کند(مثلا از اسلام) لاجرم به این واقعیت میرسد که اسلام آیینی است به غایت ضد انسانی و مخرب. حد اقل به این گواهی میدهد که نقش اسلام از هر نوع ان در تاریخ ایران زمین نقشی بازدارنده و ارتجاعی بوده است. من هم که خود کار سیاسی را با مجاهدین شروع کرده ام، در جواب مساله ایران به عنصر بازدارنده و ضد دموکراسی اسلام رسیدم! یعنی اینکه اگر ما خواهان مثلا دموکراسی هستیم و علی رغم این همه فداکاری به ان نرسیدیم، من علت را در این میبینم که تمام مبارزات ما در قرن اخیر به عنصر اسلام آلوده بوده. عنصری که عمیقا غیر دموکراتیک است. عنصری که ضد حقوق زن، کودک، حیوان، دگر اندیش و غیره است. عنصری که هر جا رفته علف های بیابان را هم خشک کرده چه برسد به آدم هایش. به همین دلیل فکر میکنم که بنیانگذاران مجاهدین که بسیاری از من جانباز تر و فداکار تر بودند، و من مبارزه را با خواندن شرح قهرمانی آنها شروع کردم، اگر میبودند بسیار زود تر از ما به نقص چارچوب فکری خود پی میبردند. به خاطر همین است که نقش افرادی مثل بیژن جزنی که کمترین تاثیر را از فرهنگ اسلام زده ما در ان دوران را داشتند (مقایسه کنید با گلسرخی)، فرهنگی که به بهای به قدرت رسیدن آخوند در ایران، قادر به شناخت و بازیابی ان شدیم، انقدر با اهمیت است.

با تشکر فرشید

ناشناس گفت...

در پاسخ به آنهایی که میگویند سکوت کنیم. به اعتقادم شفاف سازی نیاز واقعی جنبش ما در شرایط کنونی است امروز را به فردا موکول کردنند اشتباه است.نتیجه این اندیشه پیش از سه دهه است ملت ایران در رنج و شکنج به آخوند سواری میدهد.اگر خمینی بدرستی برای مردم تعریف میشد با همه ویژ گی هایش هرگز غول نمیشد.
آیا ما حق داریم از رهبری سازمان سوال کنیم که رها کردن هزاران رزمنده در عراق به چه منظور بوده؟آیا خوب و بد بودن این انتقاد پاسخش، این باشد که منتقد را آدم وزارت اطلاعات معرفی شود؟ .رها کردن این همه نیرو در عراق برای چیست .فرض کنید روند اوضاع بین المللی به سمتی برود که حکایت از سرنگونی رژیم دارد آیا درآن مقطع رژیم رحم خواهد کرد ، هم اکنون حفاظت کمپ لیبرتی بعهده ی سپاه نه بدر است کافی است تصمیم به قتل عام بگیرند وقتی رهبری مجاهدین راه حل در بند وبست های بین المللی و منطقه ای جستجو میکنند و نه در دل جامعه ایران و این راهکار بسان شمشیر دو لبه عمل میکند و چرا باید ایگونه حرکت کرد،انتقادضرورت حرکت به جلو است و معیار خوب و بد بودن یک نیروی انقلابی در نحوه برخورد با انتقاد است.رهبری مجاهدین ضمن انکار همه اشتباهات خود، تلاش میکند منتقدین را عامل وزرات اطلاعات معرفی کند. آیا ما حق داریم سوال کنیم عضو ناراضی را چراباید پس یک عمر مبارزه در مرز رها کنی یا به زندان ابو غریب بفرستی ؟پروسه رفع ابهام برای چه بود ؟ پس باید پاسخگو باشد.انکار و روی آوردن به تهمت و افترا راه حل نیست.و سکوت جز دامن زدن به نامردمی ها نیست ، اگر چه من خود معتقدم مجاهدین را نه سازمان بلکه یک فرقه بغایت سکت می بینم .و باید روشنگری کرد و تسلیم نشد.مسعود فکر میکرد به راحتی می تواند آقایان اسماعیل وفا یغمایی ایرج مصداقی همنشین بهار ،حنیف حیدر نژاد، ایرج شکری دکتر قصیم و روحانی و را خراب کند اما غافل از این با قلم های درگیر شد که ریشه در تاریخ مقاومت این مرز و بوم دارند.که نه با تطمیع و نه با تهدید و تزویر بتوان خاموش کرد.
مرگ بر اصل ولایت فقیه
سعید