سخنی با آقای مسعود رجوی (زمستان ۱۳۶۲) م. مهاجرآقای
رجوی، چندی است که دستگاه تبلیغاتی شما به بهانه بررسی و تحلیل طرحهای
پیشنهادی از سوی اشخاص و شخصیتهای مختلف سیاسی در مورد مسائل ایران بر
آنها تاختن گرفته که خود موجب مسائلی گشته و ما را بر آن داشت تا مطالبی
را با شما در میان گذاریم. اما قبل از همه لازم به یادآوری نکاتی استکه
مبادا بعدها موجب ابهام گشته و زحمتتان را بیفزاید. اولاً با علم به این که
بهر تقدیر، دیر یا زود، شتر تهمت و افترا و هتاکی و برچسبزدنها شما نیز
در جلوخان منزل یکایک شخصیتهای دیگری که شما تا کنون بنا به مصالح و
ملاحظاتی بدیشان نپرداختهاید کنده خواهد زد و از این رو برای ما نیز واضح و
مبرهن است که خود را بدینوسیله پیشاپیش در مسلخ ترور تبلیغی شما آن هم رو
به قبل ذبح شده یافته، ادامهی مطلب...
۳ نظر:
مطلب عمیق و تکان دهنده ای است و بر نکات فوق العاده پراهمیتی انگشت گذارده است. درهشیاری و عمق شناخت و آگاهی نویسنده همین بس که این مطالب را در سال ۶۲ و بسیار جلوتر از امثال من, نوشته است. به قول معروف در هنگامیکه ما مو را میدیدیم, ایشان پیچش مو را میدیده است. خواندن با دقت این نامه طولانی به همه دلسوختگان آزادی و رهایی میهن از چنگال جهل و دروغ و فریب توصیه میشود.
با درود،
باید به این نکته اساسی وریشه ای پرداخت که مسعود رجوی خود محصول یک دیدگاه مکتبی(ایدئولوژیکی) آنهم از نوع اسلامی وبویژه شیعیش(اعتقاد به امامت وروثی)است .
به قول معروف وبنا به این قانونمندی که :
از کوزه همان برون تراود که در اوست ،بنیانگذاران سازمان مجاهدین فردا انسانهائی فداکار ودارای خلوص نیتی پاک بودند،امّا با دیدگاهی واندیشه ای در عمق ارتجاعی،با چند خاکریز اختلاف سطحی با خمینی .دیدیم که محصول همه این فرازو نشیبها حاصلش شد همین جمهوری اسلامی)صربه جریان تقی شهرام به عنوان کاتالیزور به این نتیجه کمک شایانی کرد.
این بنیانگذاران پاکباز در آن مرحله تاریخی بنا به ذات مذهبی خویش(جهاد در راه عدالت) وبویژه تحت تاثیر انقلابات وجنبشهای مارکسیستی آمریکای لاتین،این مذهب اسلام را با یک لعاب به اصطلاح دیالکتیکی به دنیای "روشنفکر مسلمان آن دوران جهت عقب نماندن از قافله مبارزه چریکی در برابر مارکسیست لنینیست" ها علم کردند. اگر به عمق مسائل ریشه ای اسلام مجاهدین(تحت عنوان اسلام انقلابی وفعلا مدره) واسلام خمینی(ارتجاع محض وپوس کنده) توّجه شود،ریشه ها یکی است،نمونه همین سفت چسبیدن به شیوه"محدود ومحصور" کردن زنان تحت عنوان حجاب،یا جداسازیهای زن ومرد در مراحل ومکانهای خاص. برای نمونه یک زن مجاهد خلق ویک زن مجاهد خمینی حق شناکردن در دیدگاه عموم مثلا کنار دریا را ندارند، یا یک نمونه ساده"دست دادن زن مجاهد سازمان وزن "مجاهد خمینی".ویک مسئله مشترک اساسی یعنی همان ولایت فقیه.هر دوجریان به اصل ولایت فقیه با تمام وجود ایمان دارند.(به عملکرد هر دوجریان در اربطه با نفرات خویش توّجه شود).
بسیار برسی واقع بینانه ای و درستی بود . البته ما که خود آتشبیار این فاجعه و تاریخ بودیم باید همان روزهای اول انقلاب زائد به این تنا قصات و ناپختگی موا ضع سیاسی و شباهاتهای ایدولوژی خمینی و این سازمان می شدیم ولی ۳۰ سال بر طبل بی شعوری و توهمات خود و دیگران کوبیدیم !
پیشنهاد دارم این مقاله را اگر امکان دارد برای کسانی که ندیده یا نخوا ندن در صفحه بالا دریچه زرد شانس باز بینی دوباره داشته باشد !
با درود فراوان خدمت م. مهاجر
حمید
ارسال یک نظر