غريو زمين از ما بود،
آنگاه كه توپها به غرش درآمدند.
با لختههاي خون ما بود،
آنگاه كه مزارع پُربار شدند.
ما برميخيزيم،
برآمده از بطن زمين
از سهم سزارينی جنگ.
درود بر تو،
روز طغيان،
روز خيزش،
روز انقلاب!
درود بر تو
كه آمدي
پوستهي سخت زمين را
شكافته آمدي؛
روز تولد دوبارهي ما!
روز رستاخيز ما!
جهان سرانجام به خويشكاري باز آمد!
پيش آيد،
كه يك كشتي،
در دل دريا و در حلقهاي پُر دود؛
لختي درنگ دارد؛
پس آنگاه بر درياي هموار آبگينه،
كشتي دور ميراند؛
و زمانهابعد هنوز،
افسانههاي دودآلوده را،
شمايان به دم داريد!
بازدم داريد!
آري.
و چنين بود كه زندگي تا به امروز،
از چنگ ما در گريز بود!
آنان از براي ما كتابها نوشتند؛
تورات،
انجيل،
قرآن،
"بهشت گمشده و بهشت بهدست باز آمده"،
و كتابهاي بيشماري ديگر،
يكي در پس ديگر؛
و هر يك، خردمندانه و زبردستانه،
دام پُر دانه،
با رحمت پس از مرگ،
مقدر!
ما، اما،
ميخواهيم زنده بمانيم،
در اين جهان،
و نه در آن عقبی ،
نه فروتر،
نه زبرتر،
از تمامي اين صنوبر درختان،
خانهها،
جادهها،
اسبهاي در گردش
در دشتهاي گسترده دامن!
ما از شكرينميوههاي بهشتي
به تنگ آمدهايم!
نانی سياه از براي جويدن به ما بدهيد،
و همسراني تا با آنها زندگي كنيم،
همسراني زنده و حقيقي!
آنجا، در رختكن تئأترها،
با چسب و خميرهي كاغذ و پولك تئأتري،
شنل شيطاني آويزان است؛
تمامي آنچه كه از براي نمايش ميتوانند به ما عرضه دارند!
خياطان نظم كهن از براي اندازهي كمرهاي ما،
زحمت نبردند!
باشد، مهم نيست،
لباسهاي ما گرچه زشتاند،
اما، جز از ما از آن كسی ديگر نيست!
زمان ما!
امروز بر خاك تئأترها،
سوزاننده،
شعار ما آغاز به شعله برآوردن ميكند:
"جهان را دوباره نو كنيد"
برخيزيد و به شگفت درآئيد، تماشاگران!
پرده،
باز،
بالا!
-----------------------------------------
ولادیمیر مایاکوفسکی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آنگاه كه توپها به غرش درآمدند.
با لختههاي خون ما بود،
آنگاه كه مزارع پُربار شدند.
ما برميخيزيم،
برآمده از بطن زمين
از سهم سزارينی جنگ.
درود بر تو،
روز طغيان،
روز خيزش،
روز انقلاب!
درود بر تو
كه آمدي
پوستهي سخت زمين را
شكافته آمدي؛
روز تولد دوبارهي ما!
روز رستاخيز ما!
جهان سرانجام به خويشكاري باز آمد!
پيش آيد،
كه يك كشتي،
در دل دريا و در حلقهاي پُر دود؛
لختي درنگ دارد؛
پس آنگاه بر درياي هموار آبگينه،
كشتي دور ميراند؛
و زمانهابعد هنوز،
افسانههاي دودآلوده را،
شمايان به دم داريد!
بازدم داريد!
آري.
و چنين بود كه زندگي تا به امروز،
از چنگ ما در گريز بود!
آنان از براي ما كتابها نوشتند؛
تورات،
انجيل،
قرآن،
"بهشت گمشده و بهشت بهدست باز آمده"،
و كتابهاي بيشماري ديگر،
يكي در پس ديگر؛
و هر يك، خردمندانه و زبردستانه،
دام پُر دانه،
با رحمت پس از مرگ،
مقدر!
ما، اما،
ميخواهيم زنده بمانيم،
در اين جهان،
و نه در آن عقبی ،
نه فروتر،
نه زبرتر،
از تمامي اين صنوبر درختان،
خانهها،
جادهها،
اسبهاي در گردش
در دشتهاي گسترده دامن!
ما از شكرينميوههاي بهشتي
به تنگ آمدهايم!
نانی سياه از براي جويدن به ما بدهيد،
و همسراني تا با آنها زندگي كنيم،
همسراني زنده و حقيقي!
آنجا، در رختكن تئأترها،
با چسب و خميرهي كاغذ و پولك تئأتري،
شنل شيطاني آويزان است؛
تمامي آنچه كه از براي نمايش ميتوانند به ما عرضه دارند!
خياطان نظم كهن از براي اندازهي كمرهاي ما،
زحمت نبردند!
باشد، مهم نيست،
لباسهاي ما گرچه زشتاند،
اما، جز از ما از آن كسی ديگر نيست!
زمان ما!
امروز بر خاك تئأترها،
سوزاننده،
شعار ما آغاز به شعله برآوردن ميكند:
"جهان را دوباره نو كنيد"
برخيزيد و به شگفت درآئيد، تماشاگران!
پرده،
باز،
بالا!
-----------------------------------------
ولادیمیر مایاکوفسکی - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر