.تشدید حمله به گرایش چپ درون مجاهدین: چرا؟ما مجاهدین اعتقادات اسلامی داشتیم و به واجبات و وظایف خود بسیار بهتر از
مدعیان و سوداگران دین عمل میکردیم و تا پای جان وفادار بودیم. بنابراین
آنچه تحریفگران مطرح کردهاند که مجاهدین دین را بهانه و وسیله تلقی
میکردند جز افترا نیست. اما همانطور که در کتاب "بیانیه اعلام مواضع
مجاهدین" در سال 1354 آمده مجاهدین اول مبارز بودند، بعد مسلمان. نیازهای
مبارزه همواره در ذهن ما اولویت داشت. به همین دلیل اندیشهها و تجاربی که
متعلق به خداپرستان نبود ولی ما را در امر مبارزه یاری میداد، بیگفتگو
مورد توجهمان بود. ادامه
آخرين موهيكان
شهزاد سرمدى
پیام انجمن اورو- فلسطین به مراسم یاد بود تراب حق شناس
نیکولا شهشهانی
ما در مرگ رفیق فواد [تراب] سوگواریم
گونتر زوننبرگ
پیام ژیلبر آشکار
چند خطی از آخرین نامه به تراب
شهرام والامنش
برای تراب
بهروز عارفی
دریچه ای دیگر بسته شد
نجمه موسوی – پیمبری
خاکسپاری
نجمه موسوی - پیمبری
در وفاداری به وفاداری رفیق تراب حقشناس
مجموعهی منجنیق
در سوگ او که همنام خاک بود
پریسا نصرآبادی
رفیق تراب
کمیته جوانان بلژیک
سلامی دوباره به رفیقمان
پراکسیس
تراب، تاریخ رفاقت و مبارزه
رفقای تراب حق شناس از فرانکفورت
در سوک یک نسل
بهروز معظمی
اداء دینی به رفیقم: (مرتضی) تراب حق شناس
ن. ن
کارنامۀ یک کمونیست تبعیدی
بهرام قدیمی
مرگ
رفیق تراب حق شناس غمی سنگین برای همه همرزمانش
ناصر
پایدار
گرامی
داشت آری، تحریف تاریخ نه
سعید
شاهسوندی
مسیو حق د. سه. د
حبیب ساعی
پیام خانواده رفیق تراب حقشناس
نویسنده: خانواده تراب
۱۴ نظر:
فرشید
"زنده یاد تراب حق شناس: مهندس بازرگان برای قبول و قبولاندن مذهب در قرن بیستم کوشید از معیار علم کمک بگیرد تا تکه پارههایی از اعتقادات دینی را موجه و قورت دادنی کند و یک عمر پای آن زحمت کشید که روحانیت هرگز او را به همین دلیل نبخشید. اما مجاهدین کوشیدند با تخم لق معیار علم که بازرگان در دهان آنها شکسته بود نه برای توجیه مذهب، بلکه برای مبارزه خویش علیه امپریالیسم ودفاع از منافع زحمتکشان و دستیابی به تحلیل علمی و مارکسیستی استفاده کنند."
بعضی از دوستان ما هنوز دست از سر بیچاره علم برای توجیه درمان نگرانی های شخصی خودشان، یعنی مسکن مذهب، بر نمیدارند. این دوستان به درستی و به تکرار فرقه مذهبی رجوی را تحلیل و تکفیر میکنند، اما متوجه نیستند مادام که چارچوب ایشان دستگاه اندیشه اسلامی است، همانا اگر در جایگاه رجوی و شریف و قاسم قرار میگرفتند، در عمل مرتکب همان انحرافاتی میشدند که رهبری این فرقه دچار ان شد. تحلیل این دوستان از فرقه رجوی سطحی، میکرو و احساسی است.
فرشید
من دلم می خواهد بدانم که نقش تراب حق شناس در درگیری های بعد از انشعاب که به کشته شدن مجید شریف واقفی انجامید چه بوده است؟ یعنی پروسه جدا شدن او به چه صورتی انجام شده؟ و بطور خاص موضع گیریش در مورد این تصویه حسابها چه بوده؟ ولی هر چه گشتم پیدا نکردم . اگر دوستان کسی منبعی دارد لطفا معرفی کند.
تراب در کشتن شریف واقفی نقشی نداشته است! او در خارج کشور بود پوران بازرگان و حسین روحانی هم همینطور اما همگی تغییر ایدئولوژی سازمان را پذیرفتند!
محمد
قتلهای سازمانی متاسفانه در سازمانهای سیاسی چیز عجیبی نیست ولی آقای تراب در آنها نقشی نداشته از جمله
: نخستین قتل و یا تصفیه فیزیکی در سازمان مربوط است به ترور فردی بهنام محمدجواد سعیدی (حلاج نسب)، متولد ۱۳۱۱ در یزد که از سال ۱۳۴۳ در بازار تهران به شغل بافندگی اشتغال داشت. سعیدی با حنیف نژاد هم رابطه داشته و تعدادی افراد بازاری را به وی معرفی کرده است. سعیدی پس ازشهریور ۵۰ متواری و مخفی میشود. تاریخ تشکیل پرونده او در ساواک ۲۷ مهر ۱۳۵۰ و اتهامش مشابه اتهام افراد مخفی و فراری سازمان است. وی دارای اطلاعات و روابط فراوانی با افراد بازاری هوادار و مرتبط با سازمان بود.
بنا به روایتهای مختلف او پس از مدتی از زندگی مخفی خسته شده و این مطلب را با سازمان در میان میگذارد. بنا به روایتی مدتی نیز در کسوت طلبه در قم به سر میبرد.
درروایت های رایج علت قتل سعیدی، تصمیم او برای معرفی خود به پلیس و اطلاعات بسیار زیاد او از عناصر و هواداران علنی سازمان توضیح داده شده است.
ماجرای قتل سعیدی در سازمان بسیار سر به مُهر و مکتوم بود، بهطوریکه هیچکس بهدرستی از جزئیات آن باخبر نشد.
نخستینبار در اعترافات وحید افراخته و سپس سیمین صالحی باعنوان «سوزاندن بسته مشکوک» رد پای این قتل درون تشکیلاتی دیده میشود. در بازجوییهای افراخته، بدون ذکر نام سعیدی آمده است: «یکی از افراد گروه، احتمالاً در بهار ۵۲ تصمیم میگیرد خود را به پلیس معرفی کند، زیرا از زندگی مخفی خسته شده و دلیلی برای مبارزه نمیبیند. گروه، بیدرنگ نقشه قتل او را میریزد. بهرام آرام او را میبیند و میگوید، از نظر ما هرچند کار تو درست نیست، اما در عین حال چارهپذیر است. لازم است مقداری با تو در مورد شیوه بازجویی، چیزهایی که از تو میدانند و خبرش از زندان به ما رسیده و چیزهایی که باید بگویی، صحبت کنیم.»
آن فرد قبول میکند. بهرام آرام چشمهای او را بسته بهوسیله اتومبیل به یک منزل تیمی میبرد، سپس او را وارد زیرزمین منزل کرده و روی یک صندلی مینشاند. فرد که وضع را غیرعادی میبیند به وحشت افتاده و رنگش سفید میشود. بهرام اسلحهاش را از کمر میکشد و گلولهای از پشت سر به مغز او شلیک میکند.
او را در رختخواب میپیچند و میگذارند در صندوق عقب اتومبیل و به سمت بیابانهای تهران پارس حرکت میکنند. در آنجا روی او بنزین و مواد آتشزای کلرات ریخته و جسدش را به آتش میکشند. در بازجوییهای سیمین صالحی در اینباره چنین آمده است: «در اواسط سال ۵۲ به اتفاق بهرام آرام و یک نفر دیگر به خانه واقع در خیابان حشمتالدوله رفتیم. من دو تخته چادرشب را به هم دوختم و شیئی را، بهرام و رفیق دیگر در آن پیچیده و در یک موقعیت در داخل صندوق عقب اتومبیل پیکان گذاشته و به اتفاق، پس از تهیه بنزین به جاده مازندران نرسیده به سرخهحصار ـ دو راه آزمایش رفتیم و بسته را آتش زده و از بین بردیم.»
در آستانه انقلاب، جریان مارکسیستشده سازمان مجاهدین، باعنوان «بخش مارکسیستی ـ لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران» به تاریخ مهر ماه ۱۳۵۷، هنگام بررسی و نقد عملکرد شهرام در ماجرای اعدامهای درونسازمانی مینویسد: «اطلاق «خائن» و «توطئهگر» و «اپورتونیست» را به رفقای شهید «مجید شریفواقفی»، «مرتضی صمدیهلباف» و «محمد یقینی» نادرست دانسته و آنها را از شهدای انقلابی، بهشمار میآوریم.»
در این اطلاعیه به دو قتل دیگر هم اشاره میشود: «لازم به تذکر است که دو تن دیگر به نامهای علی میرزا جعفر علاف و جواد سعیدی در سازمان اعدام شدهاند. اعدام آنها در این رابطه بوده است که آنها درصدد آن بودهاند تا خود را به رژیم معرفی کرده و درنتیجه اطلاعات خویش را در اختیار او قرار دهند.»
اطلاعیه درموضع گیری متناقض وپارادوکسال؛ از سوئی «نقش درجه اول در سقوط، تزلزل و وادادگی این افراد، و دست کشیدن از مبارزه و تسلیم به دشمن را برعهده خودشان دانسته» واز سوی دیگرانتقاد و نه محکوم کردن اعدام های درون تشکیلاتی را در ارتباط با مشی چریکی دانسته و می نویسند: «در همین رابطه، ما انتقاد به این موارد اعدام را بخصوص در رابطه مستقیم با مشی چریکی و ملزومات آن قابل توضیح میدانیم.»
در نیمه اول سال ۱۳۵۸ نیز موضوع اعدام این دو نفر در جزوهای با امضای «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» آورده شد. در هر دو اعلامیه یاد شده، هیچ اشارهای به نقش رضا رضایی و یا کاظم ذوالانوار در ماجرای قتلها نمیشود. تاریخ قتل ها نیز تماماً در دوران بعد از رضا رضائی و در دوران رهبری شهرام است و توسط شاخه بهرام صورت گرفته است.
پس از ۳۰ خرداد ۶۰ و دستگیری رهبران پیکار از جمله حسین روحانی و جواد قائدی، دادستانی انقلاب زیر نظر اسدالله لاجوردی (که درگیر نبرد با مجاهدین به رهبری مسعود رجوی است)، بخشهایی از بازجوییهای آنان را منتشر میکند. دراین بازجوئی قائدی و روحانی، تصمیم به قتل سعیدی را در سال ۵۱ (زمان رهبری رضائی) واجرای آن را پائیز ۵۲ می دانند.
قتل علی میرزا جعفر علاف با نام مستعار پرویز هم با اتهامی مشابه- ظن همکاری با پلیس- در اواخر ۱۳۵۳ صورت می گیرد. این قتل در دوران رهبریت بلا منازع شهرام و مرکزیت بهرام آرام، حسین سیاهکلاه و جواد قائدی صورت گرفته است. فاطمه (طاهره)، خواهر علی میرزا جعفر علاف در زمان ترور وی ، همسر تقی شهرام بوده است.
البته لازم است تأکید کنم که تصمیم به اعدام و تصفیه فیزیکی توسط هر فرد و در هر دورانی و با هرتوجیهی گرفته شده باشد، محکوم است.
مورد دیگر قتل مرتضی هودشتیان با نام های مستعار یوسف و حمید در خارج کشور است. تابستان ۵۳، مرتضی هودشتیان، عنصر علنی و ارزشمند تکنیکی سازمان برای خرید وسایل فنی به لندن اعزام شد. از آنجا به پایگاه سازمان در بغداد و سپس به اردوگاههای نظامی فتح فرستاده شد. در آنجا با توهم به نفوذیبودن وی ازسوی ساواک توسط رفقای سازمانی شکنجه شده و در زیر شکنجه کشته می شود. سال ۵۵، محمد یقینی، کادر قدیمی و برجسته سازمان در خارج از کشور، به داخل کشور فراخوانده می شود. در وحشت از جدایی او از سازمان و ایجاد جریان انشعابی در خانه تیمی از پشت سر هدف گلوله قرار می گیرد.
دو سال و چهار سال در تاریخ حیات یک سازمان و حتی حیات یک انسان مدت زمان زیادی نیست. طی این مدت نتایج فاجعهبار دستهای مسلحشدهای که حامل اندیشههای عقبمانده، بیمار و در عین حال زورمدار بودند را در ترورهای درون تشکیلاتی می بینیم.
به این ترتیب سازمانی که حنیفنژاد بنیاد گذاشت و بارها درباره آن گفت «درهای ورودی سازمان تنگ و در خروجی آن باز و گشاد است»، درخروجیاش چنان تنگ شد که تنها به ضرب گلوله باز می شد
از محمد و ستاره شناس برای این اطلاعات ممنونم. آیا تراب حق شناس هرگز این قتل های سازمانی بخصوص قتل مجید شریف و .. را نقد کرده؟ مایلم اگر لینکی در این رابطه هست ببینم. در مورد اینکه تراب در زمان این قتل ها در خارج کشور بوده آیا منبعی هست که به آن مراجعه کنم؟ باز هم ممنون از شما اشرف
شریف واقفی نه بخاطر عدم تغییر ایدولوژی و مسلمان بودن بلکه به این خاطر اعدام شد که مخفیانه سلاح قایم کرده بود. البته شاید حق این کار را داشته اما متاسفانه درآن دوران که اسلحه اهمیت فوق العاده ای داشت این کار خیانت محسوب میشد. معیار های تشکیلاتی آن دوران همیشه قابل درک نیست. لازم به تذکره که صد هها تن از خواهران و برادران و اقوام مجاهدین مارکسیست شده همچنان مسلمان و مجاهد باقی ماندند و هیچ توهین و خشونتی در کار نبود. بر خلاف تبلیغات مجاهدین م ل جوانان اهل مطالعه بودند و شجاعانه خط بطلان به مزخرفات اسلام انقلابی و جامعه توحیدی کشیدند. کوروش
من نمیدانم چرا سازمان مجاهدین در طول سی چهل سال قبل این جنایت وحشتناک را افشا نکرده است ادم وقتی میفهمد واقعا وحشت میکند که از همان اول هر نوع ضعف یا مخالفت افرادش را با کشتار جواب میداده است واقعا جای سئوال دارد
آقای کوروش با سلام به شما و تسلیت به مناسبت درگذشت تراب عزیز
-----
پندار جنابعالی در مورد جریان تقی شهرام فقط برای خودتان محترم است.
به حُرمت درگذشت تراب، این مسئله را کِش نمیدهم. محمد
محمد گرامی . مرسی از تذکر شما . هر چند به نظر من تبادل نظر در فضای دوستانه احتمالا روح ؟ تراب را شاد خواهد کرد. اما در مورد تقی شهرام علیرغم احترام من به یک مبارز انقلابی که در راه اهدافش شهید شد باید عرض کنم که بنده وکیل مدافع اونیستم و اگه قرار بود قاضی باشم چه بسا اورا بخاطر آن جنایت هولناک محکوم می کردم. اما تحریف تاریخ را هم قبول ندارم. به نظر من حتی اگه شهرام وجود خارجی نداشت و یا از زندان فرار نمیکرد. انشعاب در مجاهدین دیر یا زود انجام میگرفت. اسلام دمکراتیک و انقلابی نه وجود دارد و نه جوابگو مشکلات است. پروسه زیر سوال بردن اسلام سیاسی حدودنیم قرن ادامه داشته . نمونه های بارز منتقدین در سالهای اخیر استاد یغمایی و جناب مصداقی هستند که نه بخاطر تاثیر تفکرات مارکسیتی شهرام بلکه بدلیل مطالعات شخصی خویش اسلام را نقد میکنند. وقتی که پیکار عکس بی حجاب صدیقه رضایی را چاپ کرد در خانواده محترم و شهید پرور رضایی ها غوغا شد.اول منکر عکس شدند و بعد لعن و نفرت به تقی شهرام با لقب معروف اپورتونیست چپ نما که دختر نجیب شان را از راه در بدر کرد. ؟ جالب اینجاست که امروزه شاهدیم که اکثر بانوان مجاهد ساکن اروپا کشف حجاب کرد هاند. یا شاید هم باز هم باید تمام کاسه کوزه ها را سر اپورتونیست های چپ نما شکاند ؟؟ کوروش
انشعاب اصولي حق هر جربان مترقي است اما ضربه ٥٤يك تصفيه غير اخلاقي و اپورتونيستي بود كه تراب حقشناس أزان بنام سزارين نام ميبرد .كه اثرات منفي ان از ان سالها بر جا مانده است و خواهد ماند.
لنین اپورتونیسم را بیماری کودکی کمونیسم مینامد،
در ایران اما نطفه کمونیسم ،جدای از جریانات کمکی قفقاز به جنبش تبریز، به حیدر عمو اوغلی و اپورتونیسم جنبش جنگل برمیگردد، افرادی صادق و فداکار که بدون توجه به فرهنگ و مناسبات تولیدی کشور خودشان با کپی بردادری ناشیانه و مکانیکی از جهان غرب سعی در رهایی میهن داشتند، راهی را دنبال میکردند که نیایشان لنین در کشور روسیه که بسیار از ایران هم مترقی تر بود در تحقق آن شکست خورد، و سپس حزب توده و دنباله روی منافع شوروی و سپس اکثریت و درخواست سلاح سنگین برای برادران پاسدارش و.....
در این میانه فضاحت انشعاب مارکسیستها از سازمان مجاهدین هم فقط نمونه ای است از این تاریخ سردرگمی، همان بهتر که مارکسیستها هیچگاه در ایران به قدرت نرسند.
خدا رحمتش کند هر چند مسلمون نبود
ارسال یک نظر