بهاره هدایت یک زن زندانی سیاسی شناخته شده که سالها در زندان جمهوری اسلامی به اسارت کشیده شده است، در نوشتهای که چند روز بعد از «انتخابات» رژیم اسلامی از او منتشر شده، به حال درونی و «کلنجار رفتنهای» خودش با خویش در مورد شرکت یا عدم شرکت در «انتخابات» پرداخته و مینویسد: «به صادر کنندگان احکام اعدام رأی دادیم؛ تنم میلرزد.» و در پایان: «تمام شد. کلنجار رفتنها تمام شد، لرزش دستها موقع نوشتن بعضی اسامیهم تمام شد… فقط کاش همین حداقلی را که اراده کردیم، برآورده شود.»ادامهی مطلب...
۵۰ نظر:
ابله این آقای حیدرنژاد که مجاهدین تا بیخ چپوندن بهش باز هم حرکت مردم را نادیده میگیره و به آنها فحش خواهر و مادر میده واقعا خجالت داره. کی میخوان آدم بشن.
شرمسار
آقای حنیف حیدر نژاد عزیز ! کسی که در ایران انگشتش را به پای برگەی رای گذاشته ، در ایران زندگی می کند و شرایط ایران را در نظر می گیرد . او قرار نیست در ایران رای بدهد و بعد بیاید در آلمان زندگی کند . به فکر این است که سال آینده برای اسم نویسی فرزندش در مدرسە چقدر باید پول بدهد ، کفش و کیف پسرش چقدر گران یا ارزان می شود و چطور پول جهیزیهء دخترش را تهیه کند . وقتی رای می دهد به این چیزها فکر می کند . اگر هم آدم فرهنگی و با سواد و کتاب خوانی باشد ، شاید علاوه بر اینها به این هم فکر کند که سال آینده چه کتاب هایی مجوز انتشار می گیرند و چه فیلم هایی اکران یا سانسور می شوند و تئاتر در چه وضعیتی قرار می گیرد . اگر هم دید سیاسی داشته باشد ، علاوه بر همەی اینها ، به این هم فکر می کند که آیا این رای که می دهد یک رای اعتراضی است یا نه . آیا می تواند با حذف مصباح و محمد یزدی اعتراضش را به گوش خامنه ای برساند؟ آیا این اعتراض می تواند خامنه ای را برای تصمیم های بعدی اندکی تحت فشار قرار دهد؟ آیا اگر خامنه ای مرد و مجلس خبرگان رهبر بعدی را انتخاب کرد ، بهتر است مصباح یزدی رهبر شود و یا هاشمی شاهرودی ، یا یک هیأت سه نفره ؟ آیا رای ندادن بهتر از رای دادن است؟ و... با این چیزها کلنجار می رود و نه با تخیلات ایده آلیستی و آرمان گرایانە و شاعرانه . گزینه های موجود را می سنجد و فکر می کند که کدام را انتخاب کند ، یا اصلا انتخاب کند یا نکند . چون فردا صبح باید به اداره و محل کارش برود و یا به مغازه اش . با زندگی واقعی سر و کار دارد ، نه با زندگی مجازی . «کارولینا کِبِکوس» هم اگر ٣٧ سال پیش از آلمان می رفت و بعد از ٣٧ سال به مردم کشورش که در یک اکت سیاسی ( بد یا خوب ، درست یا نا درست) شرکت کرده بودند ، "ابله" می گفت ، احتمالا تاریخ و افکار عمومی درباره اش قضاوت خوبی نمی کرد . بهارەی هدایت یک زن شجاع و شریف ایرانی است که در سایەی حبس و شکنجە و محرومیت ، به مبارزه با سرکوبگران ایستاده و به هر دلیلی تشخیص داده که در این مرحله رای بدهد . "ابله" خواندن چنین کسانی از طرف کسی که ٣٧ سال است وقایع داخل ایران را از طریق و اخبار اینترنت دنبال کرده و هنوز ذهنش پشت یک چراغ قرمز در خیابانی در تهران ، در ٣٠ خرداد ١٣٦٠ گیر کرده ، چندان منصفانه نیست .
سهراب
آقای حیدر نژاد
به مردم ایران که بیش از من و شما درگیر مشکلات روزمره هستند و با مقاومت خاموششان آخوندهای با عمامه و کروات را (در قم و مشهد و اورسورواز) قدم به قدم پس زدهو خیط کرده اند، باید سلام کرد با تمام وجود.
آنها را درک کنیم و نه تحقیر
ماهوان
آقاي حيدر نژاد
براي يافتن گام ومسير درست إلزاما لازم نيست فيلسوف بود،لازم نيست تاريخ دان وكهنه سياستمدار وكهنه سرباز و كهنه چريك وكهنه رزمنده بود
ضمن ان كه لازم نيست اسمان وريسمان شعر وادب را از تهران وقم به لايپزيگ ودرسدن بهم بافت
وصد البته لازم نيست به"مردم" توهين كرد وخيلي ،لازم نيست هاي ديگر كه لازم نيست من همه را ذكر كنم
براي يافتن درستي ونادرستي مسير غير از روراستي وصداقت كه شرط لازم است بايد يك معيار وچوب خط واقعي در دست داشت. بدون اين معيار چپ ورأست زدن وتابع احساسات وحب وبغض هاي فردي ودر بد ترين حالت تابع احساسات ومنافع شخصي شدن حتمي است
پرواضح است كه منافع شخصي إلزاما همان منافع مادي نيست. گاه يك نقطه نظر شخصي ،يك سابقه ، يك زندان رفتن ويا گذشته اي كه از ان تماما نبريده ايم نيز مي تواند در پوشش هاي گوناگون نظير احساس مسوليت نسبت به ياران شهيدواسيروووو رخ نمايد به اين دليل است كه پيش از اين عرض كردم صداقت وروراستي كه صداقت با خود جوهر وهسته اصلي هر صداقتي است شرط لازم است
اما ان چوب خط وميزان بله ميزان جز "مردم" وخواست انها نيست. مردم البته در تماميتشان ونه كساني كه به صورت قيم خود را نماينده مردم مي دانند
و در مورد مشخص نوشته شما"مردم ايران" همانها كه با جنبش سبز ميليونها به خيابان ها مي ايند با برجام شادي مي كنند ودر ٩٤ عليرغم همه ي محدوديت ها و همه رد صلاحيت ها "نه" بزرگ خود را بر پيشاني مستبدين وتماميت خواهان مي كوبند
آقاي حنيف نژاد
تاريخ ايران شهيد وأسير وقرباني كم نداده، مستبد وشكنجه گر هم كم به خود نديده،اما مسير تاريخ كه مسير ضرورت(جبر) به آزادي است تنها بر أساس تعداد شهيدان واسيران ورنج وشكنج انها سنجه نمي شود. با تلاش وكوشش كارگرها براي تهبه نان وديگر أقشار جامعه براي مداد ومدرسه وبهداشت ودر يك كلام در مبارزه اي اجتماعي طولاني وجدي كه گاه خونين (انقلاب) است وگاه نه شناخته مي شود: مبارزه اي اجتماعي.
هنر ما ومعيار ما اين خواهد بود كه در اين مبارزه اجتماعي هم راه و حداقل در كنار مردم باشيم با شادي شان شاد باشيم و در اندوهشان شريك
چنين بحثي البته سر دراز دارد.
يك دوستدار همشگي مردم
ضمنا به آقاي حيدر نژاد و ساير دوستان توصيه مي كنم مصاحبه نوام چامسكي را كه همين سايت أمده بخوانند
آقای حیدر نژاد با سلام و عرض احترام
راه حل شما چی هست لطفا آن را توضیح بدهید چی باید بکنیم
ناهید. نروژ
متاسفانه ارزیابیهای مسموم دستگاه رجوی؛ که همچون اصحاب کهف، از واقعیات اجتماعی پرت پرت پرت شده اند، دست از سر ما برنمی دارد حتی اگر از صمیم قلب خواسته باشیم از آن آلودگی، فاصله بگیریم.
مردم ایران که به مراتب بیش از مدعیانشان، رنج می کشند و آخوندها را هم میشناسند، به اینگونه به اصطلاح تحلیلها، میخندند.
مسعود رجوی، همچنین افرادی چون رضا پهلوی، و دیگرانی که برخلاف این دو، صداقت و صفا دارند اما حرف آنها را تکرار میکنند، خوب است این بار که میبینند مجدداً بور شدهاند، از تحلیلهای آبکی و آبگوشتی، دست بردارند. صفا
چند فراز از مصاحبه نوام چامسكي براي كساني كه وقت خواندن تمام مصاحبه را ندارند
البته خواندن كامل مصاحبه چيز ديگري است
فکر نمی کنم تفاوت بین دو حزب دمکرات و جمهوری خواه مسخره بازی و ظاهرسازی باشد. این دو حزب تفاوت هایی کوچک ولی واقعی دارند و تفاوت های کوچک در نظام قدرت های بزرک می تواند نتایج جدی به بار بیاورد
.
اگر در ایالتی مانند ماساچوست هستبد ( که خطر برنده شدن جمهوری خواهان وجودندارد) به هر کس دوست دارید رای بدهید یا اصلا رای ندهید؛ اگر در ایالتی هستید که تعیین کننده ی برنده است، حتما باید رای داد .
به اوباما هم علاقه ای نداشتم اما دقیقا همین مورد را در زمان انتخابات گذشته مطرح كردم.
.... دو راه در پیش است: یا با بدبینی فکر کنید هیچ راه حلی وجود ندارد و تسلیم شوید و به این طریق به بوقوع پیوستن بد ترین شرایط یاری کنید و با با امید ساختن دنیایی بهتر، به امکانات موجود دست بیاویزید. انتخاب دیگری نداریم.
م. س.شريف
اقایون و خانومای خارج کشور لطفا راه حل بدین چی بکنیم لعنت به هرچی آخونده ولی شماهام حرفتون مفته خب چیکار باید کرد؟ ای بابا
متاسفانه این آخوندای مادر....سوارن فعلا راه حلی نیست تا خدا چی بخواد من وقتی اومدم خارج یک خروار مو داشتم الان کاملا کچل شدم با این وضع خارج کشور که همه با هم اختلاف دارن این آخوندای مادر... سوارن واقعا خیلی دردناکه هی شش سال شش سال یک بامبولی در میارند ما هم بهتر است ترانه کچلا را بخانیم تا ببینیم خدا چی میخاد
کچلا جمع شويم تا برويم پيش خدا
يا علاج سرما کن، يا بزن گردن شاه مگسا
جينگيلى کچل... جينگيلى کچل!
رفتم در باغ دو در
چيدم دو تا ترکهٔ تر
زدم به کلهٔ کچل
زفت از سرش ورآمد
جيغ و دادش درآمد
بارون مياد قلقلچى
تو جيب بابام پر نخوچى
بارون مياد ريزهريزه
تو جيب بابام پر فيروزه
بچهها دس مىبزنيم پا بزنيم موش... داره
بزير ...اش چارپايه داره!
حالا کم کم دارید می فهمید! حالا خیلی خوب روشن میشود که تنها راه همگامی و همراهی با مقاومت ایران به رهبری خانم مریم رجوی است و بس بقیه هرچه هست حرف مفت است و بس . شما هزار تحلیل و مقاله در بد بودن حکومت آخوندی مینویسید ولی حتی یکنفر از شماها راه حل ندارد نفی بدون اثبات هیچ ارزشی ندارد تنها نیروی اثباتی مقاومت ایران است تنها راه راهی است که مسعود رجوی نزدیک به سی وشش سال است آنرا اعلام کرده است درود بر او و راه او
من اگر جای آقای حنیف حیدر نژاد بودم، حرف تازه می ردم نه اینکه همانند مسعود و مریم رجوی، لیچار ببافم و به مردم ایرانعملا توهین کنم. آخه برادر عزیز این چه تحلیلی است؟
تحلیلگران!! متاسفانه نه تنها به لحاظ سنی دارند پیر و پافتال میشوند، اندیشه آنها هم کپک زده است.
خیال می کردیم تنها دار و دسته اورسورواز در غار اصحاب کهف هستند. لاله
به نظرم وضعیت در اردوگاه رای دهندگان پس از رای گیری سال ۸۸ ,۹۲ و رای گیری اخیر مشخص گردیده که گویا آنان به تئوری بقا که لازمه اش راه و روش مسالمت آمیز است جامه عمل پوشاندند ,در اردوگاه رای نا دهندگان تشتت و تفرق آرا به حدی رسیده که اگر در بین آنان در باره نظام سیاسی ,اجتماعی.اقتصادی و .......آینده همه پرسی برگزار شود می ترسم جنگ هفتاد و دو ملت راه بیفتد و این همان برگ برنده اردوگاه رای دهندگان است .بزرگ علوی در باره خصوصیات سیاسی بزرگی از ایرانیان و شر قی ها جمله زیبایی دارد :ما علاوه بر تعصب و محافظه کاری ملاحظه کار هم هستیم .
تمام تحلیلهای تحلیگرانی! که خارجه نشسته اند و نود در صدشان دنبال زندگیشان هستند دهشاهی ارزشی ندارد. شما عادت کرده اید که هی بگوئید این رژیم بد است کثافت است لجن است ولی برای سرنگونی اش چی میکنید؟ هیچی نشسته اید و هی حرف میزنید سی سال حرف زدید اب از اب تکان نخورد ولی همان جنبش سبز پیزوری در داخل مملکت کاری کرد که ولی فقیه بخودش هفتاد بارر...د عوض این همه تحلیل و تفسیر یک راه حل عملی نشان بدهید و گرنه لطف کنید اینقدر تحلیل نکنید که همه از تحلیل های شما خسته شده اند این دو ماهه حدود صد نفر در باره انتخابات در سایت دریچه و پژواک نوشتند در بقیه سایتها چند برابر این نوشتند ولی عاقبت چی شده به اینجا رسیدید که توی سر مردم بزنید و از اینجا برای مردم تکلیف معین کنید مردم بیشتر از شماها میدانند که این رژیم خیلی کثافت است و دنبال راه حل میگردند لازم نیست شما تحلیل کنید بروید زندگیتان را بکنید
من نمیدانم بعضی از اینها که آقای حیدرنژاد را نقد میکنند واقعا اخلاق حزب اللهی ندارند؟عجیب است یک نفر دارد انتخابات را رد میکند و دلایل خودش را دارد یک عده چون او راه حل برای سرنگونی نمیدهد میریزند بر سر او.مگر رای دادن عامل سرنگونی است؟رای ندادن یعنی بدنبال یک راه حل مردمی هستیم هر چند الان میتواند در ابهام باشد
دوستان
بیست و هفت کامنت به دلیل توهین طرفین دعوای فکری به یکدیگر قابل انتشار نبود و متاسفانه روانه سطل زباله شد. توهین و تحقیر دردی را دوا نمی کند اگر حرفی داریم میتوان با زبانی بی توهین هر چند تیز و صریح زد با تشکر از توجه شما
من هم از اینکه در بعضی از کامنتها به آقای حیدرنژاد توهین شد متاسف شدم . نظر او را می شود محترمانه نقد کرد . برای من آقای حیدر نژاد یک عزیز هم وطن است . هر چند که من کسی را هم که در ایران بنا به هر تحلیلی می رود و رای می دهد ، یک عزیز هم وطن می دانم . من بحثم بر سر یک تفکر است و نه آقای حیدر نژاد . یک تفکر هست که می گوید : یا رژیم را یک شبه سرنگون کن و یا هیچ کاری نکن . همین تفکر بود که ٣٤ سال پیش ، در یک شب خردادی ، به یک انسان متوهم و روانپریش الهام شد و خواست رژیم را یکهویی و یک شبه سرنگون کند و ما هم به دنبالش راه افتادیم . البته نتیجه اش را هم دیدیم . خوشحالم که نسل جوان ایران از ما آینەی عبرتی ساخته و دیگر نمی خواهد آن تجربه ها را تکرار کند . خوشحالم که از کردار و رفتار و سرنوشت ما عبرت گرفتند . خوشحالم که ما در موزه های عبرت تبدیل به فسیل شدیم . فسیلهایی که نسل جوان ایرانی به آنها نگاه می کند و راه و چاه خودش را می شناسد
سهراب
ممنون از دوستانی که محترمانه حرف و نظرشان را نوشته یا ایراد و انتقادشان را مطرح کرده اند.
سهراب عزیز: با شما کاملا موافقم. من آن مردمی که شما از آن صحبت کرده اید را خوب می فهمم. جدا از اینکه کارشان را تائید یا رد کنم، اما رفتار و عمل و انگیزه شان را درک می کنم.
ناهید گرامی: من برای کسی تعیین نمی کنم چه بکند یا نکند اما در مورد "انتخابات" نظرم مشخص است: تحریم هر نوع انتخابات و بازی های توهین آمیزی که این رژیم کارگردانی می کند. پیشتر در مطلب کوتاهی با عنوان انتخابات، فرصتی برای یک رفراندومِ ساکت «نه» به جمهوری اسلامی نظرم را نوشته بودم.
و نظرات دیگر ...
به نظر می رسد شاید بر خی از نظردهندگان نوشته ام را دقیق نخوانده اند. لطفا این جمله را دوباره بخوانید: "از خود میپرسم به آنانی که در ایران یا خارج از کشور ادعای آزاداندیشی و فهم و مبارزه و اصلاح و تغییر و تحول و… داشته و مردم را به شرکت در بازی انتخابات و همراهی با رژیم ترغیب میکنند چه باید گفت؟" انتخابات، فرصتی برای یک رفراندومِ ساکت «نه» به جمهوری اسلامی
مخاطب نوشته، نه مردم عادی، بلکه "مدعیان اصلاح و تغییر و آزاد اندیشی و ..." هستند. همان ها که به خوبی از سوابق جنایتکاران در لیست های "اصلاح طلبان" باخبرند و در زورکشی بین دو جنایتکار (رفسنجانی و خامنه ای)، شرکت در انتخابات را به نفع یکی از دو طرف تئوریزه می کنند. این تئوریسین ها، (ریز و درشت، کهنه کار و تازه به میدان آمده...) اینها مردم نیستند، اینها همان "مدعیان تغییر و اصلاح و آزاد اندیشی ..." هستند که به زبان های مختلف نهایتا بقای نظام را در نظر داشته یا با عمل خود آن را تضمین می کنند. لطفا بین هدفِ نوشته که این دسته افراد هستند با "مردم" ( که هدف نوشته نبوده اند)، تفاوت قائل شوید. در خواندن مطلب عجله نکنید و لطفا سریع قضاوت نکنید. در آنصورت، امیدوارم مطلب درست تر گرفته شود.
به نمونه ای از آن انگشتان رنگ شده ی بعد از انتخابات نظری بیاندازید:
https://www.facebook.com/faraj.sarkohi.7?pnref=story
آقای حیدرنژاد عزیز ! نکاتی را در مورد نوشتەی شما می نویسم و سعی می کنم کوتاه و مختصر باشد
یکم : برای من حنیف حیدرنژاد ، فرج سرکوهی که شما به نوشته اش در فیس بوک ارجاع داده اید و مردمی که به هردلیلی پای صندوق رفتند ، همه عزیز هستند . هم وطنان من هستند که دوستشان دارم . با خواندن کامنتهایی هم که به شما توهین شده بود متاسف شدم . چرا توهین؟ مگر ما چند نفر مثل حنیف حیدرنژاد داریم که مبارزه کرده و عمرش را در رویای آزادی مرمش بوده ؟ با توهین و تخریب مخالفم .
دوم : دموکراسی و ساختن آن ، روندی آرام ، تدریجی و بسیار زمان بر است . دموکراسی با رشد یک فرهنگ و با تحمل همدیگر بستری برای رشد پیدا می کند . در انگلیس اصلاحات از صد و بیست سال پیش شروع شد و هنوز هم ادامه دارد . بسیاری از قوانین انگلیس هنوز هم غیر دموکراتیک هستند و نیاز به اصلاح دارند . یکی از قوانینی که چند سال پیش اصلاح شد این بود که نخست وزیر حتما باید کاتولیک می بود .( مطمئن نیستم این قانون مربوط به نخست وزیر بود و یا مسئول یک نهاد دیگر ولی مطمئنم که چنین قانونی وجود داشت و چند سال پیش اصلاح شد) . انگلیسی ها هیچ وقت نرفتند در یک کشور دیگر بنشینند و بعد به هموطنانشان بگویند پای صندوق نروید و کلا رژیم را سرنگون کنید !اگر چنین می کردند ، الآن وضعیتی شبیه به ما داشتند .
سوم : حنیف عزیز ! کسی که از کشورش بیرون می آید ، از سیر حوادث و وقایع به بیرون پرت می شود . در یک کلام ، از تاریخ به بیرون پرت می شد ( این تعبیر از آقای فرج سرکوهی است) . در ایران تحولات شتاب عجیبی دارند . اگر کسی در بطن این تحولات نباشد ، یعنی این تحولات را زندگی نکرده باشد ، نفس نکشیده باشد ، از تحلیل درست اوضاع نا توان است . تحولات اینقدر شتاب دارد که حتی کسانی که ده ، دوازده سال است که از ایران بیرون امده اند ٠( امثال اکبر گنجی) با حال و هوای سیاسی ایران بیگانه می شوند و تحلیل های عجیب و بی ربطی از اوضاع می دهند ، چه برسد به کسانی که ٣٤ سال است بیرون آمده اند .
چهارم : خیلی خیلی ببخشید که امثال بهارەی هدایت رژیم را سرنگون نمی کنند و من و شما را به ایران دعوت نمی کنند . من از جانب آنها از شما معذرت می خواهم . آنها اگر در توانشان هم باشد نمی خواهند یک شبه رژیم را عوض کنند ، می دانید چرا ؟ چون یک نفر متوهم و روانپریش را می شناسند که ٣٤ سال پیش ، شب خوابید و خواب دید که چه خوب است رژیم را یک شبه عوض کند ، صبح که بیدار شد فرمان مبارزەی مسلحانه صادر کرد و ما هم به دنبالش راه افتادیم و نتیجه اش را هم دیدیم . خوشحالم که نسل جوان ایرانی ما را تبدیل به یک آینەی عبرت کرد . از سرنوشت ما عبرت گرفت و راه و چاه خودش را پیدا کرد. از این بابت بسیار خوشحالم .
پنجم : بسیار جالب است که باند های امنیتی رژیم مردم را به خاطر رای دادن و انتخاب لیست اصلاح طلبان ، کوفی می نامند و به آنها توهین می کنند . و در این سر طیف هم ما انها را ابله می نامیم . این همسانی عجیب ، قابل تامل است . آیا فکر نمی کنید دو روی سکەی یک تفکر باشد؟!
سهراب
طاعون حکومت آخوند معلول تیفوس و وبای مذهب سیاهی است که قرنهاست تاریخ مملکت ما را فلج کرده است تا ملت ایران نفهمد که تمام این بلایا و این آخوندهای کثافت از کجا ریشه گرفته اند در همین فلاکت و کثافت میمانیم انتخابات و غیر انتخابات هم کشک است این گرازهای وحشی خون اشام با این چیزها نمیروند
آقای یغمایی عزیز ! کامنت های من ارسال نمی شن یا حذف می شن؟ نمی دونم سیستمم ایراد پیدا کرده و یا شما کامنت ها رو حذف می کنین
سهراب
سهراب گرامی
با سلام
هیچ کامنتی از شما حذف نشده و احتمالا ارسال نشده
توجه کنید کامنتها اگر بیش از ده دوازده خط باشد ارسال نمیشود و باید دو بخش شود
با درود
قهرمان عزیز با درود
دوست گرامی درد و ناراحتی ات را در رابطه جنایتکاران درک میکنم ولی یادت باشد که نلسون ماندلا 30 سال تمام جنایتهای وحشیانه رژیم آپاراتاید را تحمل کرد ولی چون به راهش که عبور از تاریکی آن دوران با کمترین قیمت از جان و مال مردم بود باور داشت موفق شد.
من هم به ممان اندازه تو از جنایتکاران دل زخمی و قلبی پر از کینه دارم ولی اینها فقط در حیطه احساسات قابل طرح است. در دنیای منطق و بخصوص سیاست شرایط متفاوت است.
ما مجبورم مسیر دردناک عقلانیت و فهم دمکراسی را با دندان روی جگر عبور کنیم. این نیاز به بزرگ شدن و مسئول شدن دارد.
دوست عزیز 70 میلیون ایرانی ناراضی توان عبور از مرزها و ساکن شدن در یکی از کشورهای امن را ندارند. باید برای این شرایط "چه باید کرد؟" این سوال خیلی جدی است و گر کسی جوابی برای آن ندارد حق ندارد راه حل های دیگر را تخطئه کند.
اگر فردی و افرادی در داخل حکومت حرف مردم سالاری می زنند (حتی اگر از زبان آنها به دروغ باشد) آیا شایسته نیست که امواج میلیونی انسانهایی که همین حرف را دارند در این سنگر جمع کرد و از این طریق به حاکمیت فشار وارد کرد و او را میلیمتر به میلیمتر وادار به عقب نشینی کرد. آیا اینگونه نمیتوان آحاد جامعه از بی تفاوتی به سرنوشت خود خارج و در قبال سرنوشت خود مسئول کرد؟
دوستی در کامنت دیگری گفته بود که اگر این راه حل جواب هم بدهد باید عمر نوح داشته باشیم.
بله همینطور است. مگر رجوی در حسرت به دست آوردن سریع حاکمیت همه چیز را به نابودی کشاند مگر ما هم با همین عجله دنبال دمکراسی نبودیم؟ چه شد. مگر تحولات اجتماعی عمیق به این سادگی است؟
تحولات عمیق اجتماعی نیاز به خار خوردن و بار بردن دارد. التبه اگر مسئول باشیم.
برنده چپ روی در هر میزان و اندازه ای کسی جز راست ترین جناج های حاکمان (در هر کجای دنیا) نیست.
لازم است مخالفین حکومت اخوندها چشمهای تحلیل گرشان خود را شسته و با دیدی دیگر به صحنه سیاسی اجتماعی ایران نگاه کنند.
آیا اعلام بیزاری از سردمداران اصلی و جنایت (جیم) که از قضا نفرات مورد حمایت رهبرشان نیز هستند، طوری که آچمز شدند، به نظر شما بیشتر در آینده سیاسی تاثیر دارد یا اعلام نفرت و بیزاری شعاگونه از جنایتکاران که در هیچ کجا هیچ اثر نخواهد داشت و تکرار بی پشتوانه "آخوندهای جنایتکار در تمایتشان باید بروند".
همین مهم از لابلای همان رای بانوی باغیرتی همچون بهاره رهنما بیرون آمد. همان که قیمت حرکتش را نیز با زندان پرداخته.
خواهش میکنم کمی منصف باشیم و با نگاه سیاه و سفید به پدیدها تحلیل های خود سطحی و در بهترین حالت آلوده به بغض و کینه نکنیم. بخصوص اگر خارجه نشین باشیم مسئولیتمان در این زمینه بسیار بیشتر است.
پاینده باشی عزیز
قهرمان عزیز با درود
دوست گرامی درد و ناراحتی ات را در رابطه جنایتکاران درک میکنم ولی یادت باشد که نلسون ماندلا 30 سال تمام جنایتهای وحشیانه رژیم آپاراتاید را تحمل کرد ولی چون به راهش که عبور از تاریکی آن دوران با کمترین قیمت از جان و مال مردم بود باور داشت موفق شد.
من هم به ممان اندازه تو از جنایتکاران دل زخمی و قلبی پر از کینه دارم ولی اینها فقط در حیطه احساسات قابل طرح است. در دنیای منطق و بخصوص سیاست شرایط متفاوت است.
ما مجبورم مسیر دردناک عقلانیت و فهم دمکراسی را با دندان روی جگر عبور کنیم. این نیاز به بزرگ شدن و مسئول شدن دارد.
دوست عزیز 70 میلیون ایرانی ناراضی توان عبور از مرزها و ساکن شدن در یکی از کشورهای امن را ندارند. باید برای این شرایط "چه باید کرد؟" این سوال خیلی جدی است و گر کسی جوابی برای آن ندارد حق ندارد راه حل های دیگر را تخطئه کند.
اگر فردی و افرادی در داخل حکومت حرف مردم سالاری می زنند (حتی اگر از زبان آنها به دروغ باشد) آیا شایسته نیست که امواج میلیونی انسانهایی که همین حرف را دارند در این سنگر جمع کرد و از این طریق به حاکمیت فشار وارد کرد و او را میلیمتر به میلیمتر وادار به عقب نشینی کرد. آیا اینگونه نمیتوان آحاد جامعه از بی تفاوتی به سرنوشت خود خارج و در قبال سرنوشت خود مسئول کرد؟
دوستی در کامنت دیگری گفته بود که اگر این راه حل جواب هم بدهد باید عمر نوح داشته باشیم.
بله همینطور است. مگر رجوی در حسرت به دست آوردن سریع حاکمیت همه چیز را به نابودی کشاند مگر ما هم با همین عجله دنبال دمکراسی نبودیم؟ چه شد. مگر تحولات اجتماعی عمیق به این سادگی است؟
تحولات عمیق اجتماعی نیاز به خار خوردن و بار بردن دارد. التبه اگر مسئول باشیم.
برنده چپ روی در هر میزان و اندازه ای کسی جز راست ترین جناج های حاکمان (در هر کجای دنیا) نیست.
لازم است مخالفین حکومت اخوندها چشمهای تحلیل گرشان خود را شسته و با دیدی دیگر به صحنه سیاسی اجتماعی ایران نگاه کنند.
ادامه دارد...
ادامه
آیا اعلام بیزاری از سردمداران اصلی و جنایت (جیم) که از قضا نفرات مورد حمایت رهبرشان نیز هستند، طوری که آچمز شدند، به نظر شما بیشتر در آینده سیاسی تاثیر دارد یا اعلام نفرت و بیزاری شعاگونه از جنایتکاران که در هیچ کجا هیچ اثر نخواهد داشت و تکرار بی پشتوانه "آخوندهای جنایتکار در تمایتشان باید بروند".
همین مهم از لابلای همان رای بانوی باغیرتی همچون بهاره رهنما بیرون آمد. همان که قیمت حرکتش را نیز با زندان پرداخته.
خواهش میکنم کمی منصف باشیم و با نگاه سیاه و سفید به پدیدها تحلیل های خود سطحی و در بهترین حالت آلوده به بغض و کینه نکنیم. بخصوص اگر خارجه نشین باشیم مسئولیتمان در این زمینه بسیار بیشتر است.
پاینده باشی عزیز
حنیف حیدرنژاد اینجا هم صداقت ندارد و دروغ میگوید. به مردم توهین میکند بعد ننه من غریبم درمیاورد. حیدر نژاد و هر کس دیگری می تواند با انتخابات مخالف باشد تحریم کند رای ندهد رای بدهد نقد کند تحلیل کند اما نه حیدر نژاد و نه هیچکس دیگر حق ندارد به دیگری ناسزا بگوید ابله بگوید. فرقی نمیکند نه گوینده هرکس که باشد و یا مخاطب هر که هست کسی نباید کسی را مورد بی حرمتی قرار دهد. خجالت بکشید شماها هنوز مجاهد هستین دعوای شما با مجاهدین بر سر عدالت و حق خواهی نبوده و نیست. تمام حرف و نظر و تحلیل شما مثل مجاهدین است. راست گفت آن که گفت مجاهدین پدر شما را در اوردند اما شما باز هم عبرت نمیگیرید. باز هم دروغ میگوئید. شما به عنوان نوشته خودتان نگاه کنید ناسزاست. واقعا نمیدونی چقدر ابلهی. این را نمیگویی بعد از تفاوت مردم عادی و چه میدونم آدمهای دیگه صحبت میکنی. مردم رفتن رای دادن تو میگی کار نادرستی کردن مثل آدم بگو چرا فحش میدی چرا مردم را بیش از پیش نسبت به خارج کشور و فعالین سیاسی خارج کشور بد میکنی این کارها زشت و بده خجالت بکشین. نوشته تواین چوری شروع میشه که نمیدونم به اینها چی بگم. مگه چکار کردن که تو نمیدونی به آنها چی بگی. چه گناهی کردن. اینجا برای خودت نشستی خبر نداری. با این حال می تونی نظرت را بگی اما محترمانه و بدون فحش و ناسزا. خیال میکنی میتونی بگی که منظورت مردم عادی نبوده و کسانی دیگه بوده. چه فرقی میکنه. چرا باید به دیگران هر کس که میخواهند باشند ناسزا گفت و آنها را ابله خواند. شما ناسلامتی انقلابی بودین دیگران باید از شما یاد بگیرند آنوقت این رفتار و گفتار شماست.خجالت بشید. بنشینید سرجاتون. بلد نیستین حرف بزنین نزنین.
جوان
اسماعيل عزيز إز اينكه كامنت هاى توهين اميز را منتشر نمكينيد بسيار جاى تشكر دارد ولى مطلب دوست عزيزمان قهرمان هم يه جورايى توهين اميز است حتى تيتر ان يا توهين شروع ميشود كاش در مورد انتشار أين مطلب هم اندكى تامل ميكرديد. حسن
اگر بنده جای آقای حیدر نژاد بودم یک سنگی بر میداشتم همین الان. سنگی بر میداشتم و تایپ کامپیوتر خودم را می شکستم. خودشام پرت می کردم تو آشغالی
که دیگه نیاد جلوی انگشتای دستم و باعث نشه مثل حسین الله کرم به مردم ایران توهین کنم و بعد یه چیزی هم دستی بخوام. همه ما ،جون به جون مون کنن. همه که خودمم اولین نشون هستم مسعود رجوی و مصباح یزدی قورت دادیم و حالیمون هم نیست. قاسم
حسن گرامی
تیتر نوشته آقای حیدر نژاد وامی از یک ترانه است و خطاب به مردم نیست. در عین حال فکر میکنم باید تحمل خواندن و شنیدن نظرات را داشت
با درود
در اکثر جوابهای که به مقاله آقای حیدر نژاد داده شده نشانگر این است که در خارج کشور چه وضعیت اسفناکی حاکم است انفعال آنقدر زاد است که همه به انتخابات مشتی ملای وحشی دلشان خوش است واقعا دردناک است
من هم موافقم که بعضی جملات مقاله تندند ولی خوب مثلا همین ترانه ارجاعی حنیف باهاس مثلاً می گفت مردم خیلی ببخشن گوش شیطون کر ممکنه لطفاً اگر شاید یه وقتی ابله نه قربونشون برم بوده نبوده شاید بوده می بوده باشند نه الهی قربونشون برم نباشند ابله!(؟!)
حنیف گفته شرکت در انتخابات رژیم راه نیست پس باید تحریم انتخابات رژیم و یا راههای دیگه ای پیدا کرد ... تیتر مطلب وامی مثل تضمین عبرت از ملل دیگه و درونی کردن اون با اوضاع ایرانه. در عین حال همه مون میدونیم، در مثل مناقشه نیست! با این حساب درک من اینه که دسته ای از معلمهای اخلاقی که اینچنین سفت و سخت به حیدرنژاد می تازن، اگه موارد بالا رو نمی فهمن که حرفی نمیشه بهشون زد، اما اگر هم می فمند و در خلوت خودشون همین مردم رو به خاطر انقلاب 57 هزار چیز نه بدتر از اون میخونن و بعد هم اینجوری جانمار آب نکشیده به منبر میرن و با قاطی کردن همه چیز میون دعوا ناجونمردونه نرخ تعیین می کنن که حنیف خارجه نشین و ذهنی و اینجور چیزهاست، خودشون هم توی همون قایق نشستن اما کردارشون حکایت دزد نگرفته پادشاست رو به ذهن آدم میاره! اینهم عبرتی باشه واسه حنیف.
واما بعد؛ دوستان،رفقا، برادرا ... وقتی به یکی اینجوری فله ای حمله ناجونمردونه میشه؛ صحنه های انقلاب جاری و ... رو توی ذهنتون مجسم کنین و گلیم تنها خودتون رو از آب نکشین که این شتر بعد از حنیف در خونه همه ما خواهد خوابید و گلیم مون رو با آب تف بارون دوباره به رجوی آباد دیگه ای خواهد برد!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی یادتون نره!
رفیق سائل.
بنده کاری به تیتر نوشته و متن نوشته آقای حیدر نژاد ندارم اما روی سخنم با وارفته های سیاسی ای است که اینجا برای یک مشت وار رفته دیگر در ایران کف می زنند و هورا می کشند آنهم با دلایلی پیش پا افتاده.
بهر حال هر کسی بر اساس ارزش هایش وارفته ها و وامانده هایی مانند بهاره هدایت را قضاوت می کند. بنده می پرسم مگر این وا مانده ها مجبور بودند وارد سیاست بشوند؟ خوب چرا نمی روند بقول آن آقای سهراب دنبال زندگی و بچه و مدرسه شان؟
بهر حال ما یک سمبل هایی برای مبارزهات سیاسی و انقلاب مان داشته ایم و داریم! درهمین زندان اوین وا مانده که امروز بهاره هدایت هایش در قالب زندانی سیاسی برای رای دادن به یک مشت جانی شیر یا خط می اندازند یک زمانی همایون کتیرایی بود که وقتی در راهرو هایش راه می رفت صدای زنجیر های بر دست و پایش نشان از صلابت چون کوه او داشت و به همه روحیه می داد.
ارزش های ما کتیرایی ها هستند. حالا فکرش را بکنید که مثلا همایون کتیرایی می آمد شیر یا خط می ادنداخت که برود به یک مشت ساواکی جانی رای بدهد یا نه! داستان فرو پاشی روانی و اخلاقی و حیثیتی امثال بهاره هدایت طنز تلخی ست که نشان از فرو پاشی روانی سیاسی اخلاقی نسل بهاره هدایتها دارد.
لطفا کسی از وامانده های سیاسی خارجتلاش نکند که به بنده پاسخ بدهد چون حالم را بیشتر بهم می زند.
ح ر
خوب میشد اگر آدمها زندگی با فانتری ها را از زندگی در دنیای واقعیت جدا میکردند. با فانتری ها می توان خوش و سرخوش بود ولی واقعیتهای امروز جامعه بسیار دردناک تر از آن است که با چند شعار چپ روانه و شور انقلابی ناشی از غرور نوجوانی برایش راه حل بتوان ازائه داد.
آن که نامش را ارزش، اخلاق و شیر و غرش و ... مینامیم در جایی دیگر مفهومی جز آنارشیسم و سکتاریسم نیست و اثری جز به انحراف بردن هدف اصلی که حرکت در مسیر تکامل اجتماعی و رهایی و عدالت است نخواهد داشت.
می توان در کوچه بن بست سر را به دیوار کوبید و "قهرمانانه" جان باخت ولی این از نظر من جز ضعف و ناتوانی و از سنخ خودکشی که از یک روح درهم شکسته و ناامید ناشی میشود نیست. قهرمان آن است در کوچه بن بست دنبال راهی برای عبور و دور زدن پیدا کند و یا حداقل به دنبالش باشد.
دوران شعارهای قهرمانانه و عملیات انتحاری (که زمانی به آن افتخار میکردیم و امروز ماهیت آن بر کسی پوشیده نیست) گذشته است. امروز امثال و داعش و النصره و القاعده و حتی بخرث باندهای مافیایی عملیات انتحاری فراوان انجام میدهند ولی این باعث ایجاد هیچ گونه ارزش عینی برایشان نمیشود مگر برای طرفداران مغزشویی شده خودشان.
واقع بینانه باید شرایط جامعه را تحلیل کرد و از راه باریکه های موجود تاکتیکها و استراتژی مبارزه برای عدالت و آزادی و حقوق آحاد جامعه را بیرون کشید.
اگر در جای امنی غیر از ایران این شعارها را میدهیم تکلیف روشن است. حرفهایی همچون "قهرمانانه" و "شجاعانه" و"جانانه" و "برسراصول جان دادن" برای سرخ نگهداشتن رو در محفل دوستان "مبارز و شجاع" و احیانا در کنار مناظر باصفا قابل درک است ولی در صحنه سیاسی و اجتماعی که قیمت آن را مردم ایران روزمره و هر ثانیه پرداخت میکنند جز رجز خوانی پوچ آن هم از جیب مردم بی دفاع مایه دیگری ندارد.
نگارنده این سطور 25 سال از عمرش با تمام وجود آن هم در صحراهای عراق با همان شعارهای پوچ و هیجانهای بی محتوا از جسم و روح و خانواده و همه چیز مایه گذاشته و بعد از تمام این مراحل به این حرفهایی که از عمق وجود و با ایمان به آن رسیده میزند. مطمئن باشید که اگر راه حلی بود که یک روز زودتر میشد از شر هیولای قرون وسطایی با کمترین بها از خون و جان و مال مردم ایران خلاص شد حقیر حتما در صف مقدم آن حضور میداشتم.
رجوی یک بار در یکی از نشستها بصورت فرار به جلو فعل اشتباه کردن را صرف کرد به این صورت: "اشتباه کردم، اشتباه کردی، اشتباه کرد، اشتباه کردیم، اشتباه کردید، اشتباه کردند" و هر چند این جملات برای لوس کردن انتقاد از خودی بود که باید میکرد ولی تنها حرف درستی که در تمام عمرش زده اگر هم جدی نبوده همین حرفش بوده.
کامنت گذار ح ر. تو بیخود میکنی حالت بهم میخوره. به درک که حالت بهم میخوره. اینجا حوزه عمومی است. هر کس حرف میزند باید جوابش را هم بشنودو اگر تو به تیتر و متن نوشته ای کار نداری بیخود میکنی در باره آن حرف میزنی. همه بحث از قضا بر سر همین تیتر و همین متن است. تو از همه وارفته تری که تو خاج کشور لم دادی از کتیرایی حرف میزنی. تو خودت هر کاری میخواهی میتونی بکنی اما حق نداری از حوزه ادب و نزاکت خارج بشی. تو میتونی رای دادن به رژیم را نقد کنی اما نمیتونی به کسی به خاطر رای دادن ناسزا بگی. تو که کسی نیسیتی اگر قرار بر این باشد که تو میگی مجاهدین خود را هزار بار از تو محقتر میدانند که به دیگران فحش بدهند چون میگویند شهید داده اند و سه هزار نفر هم عضو دارند. تو که یک نفر هم نیستی. بنابراین اندازه و وزن و دهنت حرف بزن و حرمت این صفحه را هم نگه دار. هر وقت هم حالت بهم میخورد برو جای دیگه اینجا و روی این صفحه نیا.
کشاورز
آقا یا خانم ح ر
جنابعالی هم مثل آقای حنیف حیدر نژاد، به مردم ایران توهین می کنید. شما نمی توانید در باره مطلب ایشان بنویسید اما کاری به تیتر نوشته و متن نوشته نداشته باشید.
عنوان نوشته یک توهین آشکار به پدران و مادران و همه کسانی است که با اختیار و اشتیاق رای داده اند. اینکه حالا گفته میشود منظور آنها نبوده، و عنوان مطلب هم نام یک ترانه است و...باز توهین به شعور مردم است.
ببخشید لطفاً، اما مثل این است که یکی اسم نوشته اش را بگذارد fuck you بعد توجیه کند که اشاره به یک دیالوگ در فلان فیلم یا فلان بیت از بهمان ترانه است. سمانه
چون ستون نظرات است، کوتاه و مختصر به چند نکته اشاره میکنم:
1. توهین: خوشحالم که برخی نظر دهندگان به واژه "ابله" واکنش نشان داده اند. در عجبم اما که چرا اعتراض می کنند. آیا خیمه شب بازی "انتخابات" توهین به شعور مردم ایران نیست؟ آیا رنگ کردن جنایتکارانی که نزدیک چهار دهه است به مردم ایران تجاوز می کنند، آنها ار در خیابان و اداره و همه جا تحقیر می کنند، به اتاق خوابشان هم وارد شده و برای آنها بکن و نکن تعیین می کنند، رنگ لباسشان را تعیین می کنند، می گیرند و می کشند و شکنجه می کنند و ... این آدم ها را با نام اصلاح طلب و آزادیخواه نامگذاری کردن، آیا این ها توهین به شعور و فهم وعقل و حافظه تاریخی مردم ایران نیست؟ و بسیاری نمونه های دیگر ...
اگر قرار است از توهین به مردم و تاریخ و فرهنگ ایران ناراحت شوید، قبل از هرکس و بیش از هرکس باید یقه جنایتکاران حاکم بر ایران را بچسبید. واژه ابله در نوشته من نه برای "مردم ایران" بلکه برای آندسته از افرادی استفاده شده که برای این جنایتکاران هورا می کشند و بعد از چهار دهه یا نسبت به جنایتکاران متوهم هستند یا در این مورد توهم پراکنی می کنند. اگر این تشریح را نمی توانید بپذیرید، برای من جای تاسف است که پس این افراد را چه می دانید؟
2. مردم: لطفا «مردم» را مقدس نکنید. باید بپذیریم که هم به عنوان فرد و هم به عنوان جامعه و مردم یک کشور اشتباه می کنیم. بررسی اشتباهات و خطاهای اجتماعی شجاعت و درایت می خواهد و البته این یک ضرورت جامعه مدرن است. با کشیدن هاله تقدس به دور "مردم، مانع از آن نشوید که اشتباهات و خطاها و ناآگاهی های اجتماعی مورد نقد قرار بگیرند. من البته به بسیاری از جنبه های فرهنگی و رفتار اجتماعی مردممان ایراد و انتقاد دارم. مقاله من اما، یک نوشته کوتاه و نیشدری بود بر یک زخم. قصد تحلیل و ارائه کار پژوهشی نداشتم. (واقعا چقدر از خوانندگان وقت یا حوصله ی مطالعه نوشته های طولانی یا کار پژوهشی را دارند؟) البته گر هم کسی مایل است سکب و روش نویسنده، از جمله نقدی بر برخی از جنبه های رفتار اجتماعی ایرانیان را بداند، می تواند نوشته زیر را مطالعه کند: "مشکلات روحی - اجتماعی ایرانیان پناه جو و پناهنده در آلمان چندگانگی شخصیتی، تزلزل ارزش ها، افزایش سرخوردگی و رشد افسردگی"
http://kayhanlondon.biz/fa/wp-content/uploads/2015/08/Hanif-Heidarnejad.pdf
خوشحال میشوم نظر و نقد شما در آن مورد را مطالعه کنم.
3. خارجه نشین بودن: ایرانیان را با عنوان خارجه نشین و داخله نشین تقسیم کردن، روی دیگر سکه "خودی و غیر خودی" کردن مردم است. چنین بینشی فقط بین مردم ایران شکاف و جدائی می اندازد. چنین تفکری از درک مفهوم "انسان" و "شهروند" دور است.
داخله نشین و یا خارجه نشین بودن به خودی خود و بطور اتوماتیک برای هیچ فرد، حزب، گروه یا برای هیج نوشته و تحلیلی مشروعیت ایجاد نکرده یا ضریب درست یا غلط بودن یک نوشته را افزایش یا کاهش نمی دهد. تحلیل کردن، حتی زمانی که یک نوشته با استانداردهای علمی و پژوهشی تنظیم و منتشر شود، باز هم از نسبیت برخوردار است. شاید امروز در دنیای گلوبال، همه کشورها "خارجه نشینان" ی دارند که با استفاده از یک یا چند زبان خارجی و با استفاده از تجارب کشورهای دیگر، از زاویه ای دیگر به مقایسه و مرور وضعیت خویش یا کشور خود با دیگر کشورها پرداخته و به نقد وضعیت و شرایط جامعه خود می پردازند. "خارجه نشین" بودن را به یک توسری و تحقیر تبدیل کردن، نشان از آن دارد که گوینده آن تا کجا از فرصتی که "خارج" برای تعمیق بینش و دانش ایجاد می کند غافل است. بینش و دانشی که در همه زمینه ها می تواند در خدمت مردم و کشور قرار بگیرد.
از نظر یا استدلال محترمانه و مودبانه شما استقبال می کنم.
حضرات وارفته خارج و داخل از کشور
خواهش می کنم ادب را رعابت کنید چون بنده وارفته را نه بعنوان توهین بلکه بعنوان واقعیت ماهیت یک مشت وارفته یعنی شماها و آن مشت جوجه سیاسی های داخل کشور بکار برده ام که برای رای دادن به یک مشت جانی شیر یا خط می اندازید.
براستی که وضعیت اسفبار تان برای هر ایرانی که با رژیم کثیف آخوندها مرز دارد مایه ننگ و ابرو ریزی است هر چند که بروید تا ابد برای خودتان توجیه جمع آوری کنید.
ح ر
اگر این مقاله را عارف شیرازی یا محمد اقبال و یا حسین الله کرم نوشته بود، حرجی نبود. ماهیت آنها همین است اما انسان خوب و عزیزی مثل حنیف چرا؟
امیدوارم این یاداشت کوتاه را جدی بگیرید. خیلی جدی. رفیق
اگر وارفته خواندن یک مشت مرتجع ریقو که خود را پیشاهنگ مبارزه آزادیبخش مردم ایران می دانند توهین است پس صد البته ه بنده به همه اینها توهین می کنم. باید دانست که "مردم" در جایگاه تاریخی اش یک ارزش نه است نه این "مردمی" که یک روز رفسنجانی را که نفر آخر انتخابات رژیم شده بود را آغاسی می نامیدند و امروز همان آغاسی را ناجی آزادیبخش خود می پندارند. آیا رای این مردمی که بقول آن عارف صوفی مسلک با پیشی می آیند و با جیشی می روند می توانند قابل ستایش باشد؟ نه و البته که بنده هم مثل همان عارف صوفی از نقطه نظر ارزشی باعرض معذرت می شاشم به این مردم و مجلس و نمایندگانش. چرا شرم نمی کنید؟ چرا خجالت نمی کشید که هر آشغالی را که که در سطل زباله تاریخ ایران می یابید را می خواهید بعنوان ارزش مقدس به ایران و ایرانی بچپانید؟
بروید گم شوید که شما از سطر تا ذیل تان یک مشت کلاغ ...دریده بیش نیستید.
ح ر
قهرمان عزیز
امیدوار بودم که بخش منطقی (نه توهین آمیز و غیر مستدل و غیراخلاقی) نظرات روی بخشی از ذهنتان که هنو در دستگاه اندیشه رجوی نگاه تحلیل و تفسیر میکند، نور انداخته و در عمق ذهن و ضمیر خود متوجه این بندهای نامرئی که ذهن انسانها را به منبع اولیه شکل گیری و مسموم کننده خودش وصل میکند شده و کمی اندیشه و منطق (که از ویژگی های اصلی شماست و به خوبی میدانم) را بر بخش غریزی و خوبخودی اندیشه تان مسلط کنید.
ولی به نظر میرسد که برخی نظرات توهین آمیز، مغرضانه و چه بسا از سوی اذهان مسموم رهبری عقیدتی باعث حرکت معکوس شما و جواب عکس العملی شما شد(پاسختان بسیار دردناک تر از خود مقاله بود. از بابت ناامیدی از امکان تغییر انسان این را عرض میکنم). از این بابت و بخصوص برای سرمایه های ارزشمندی که دهها سال سابقه مبارزاتی برای عدالت و آزادی با خود حمل میکنند (همچون شما) این چنین از جاده خرد و منطق و عقلانیت خارج شده و تنها و تنها سعی کنند از خود و نظرات خود دفاع کنند، بسیار متاسفم.
قهرمان عزیز تو مرا میشناسی(قطعا نه با این نام) مطمئن باش نه بریده ام، نه فرومایه و نه آدم رژیم. تنها کاری که کرده ام سعی کرده ام تمام سلولهای شکل گرفته از اندیشه رجوی و سموم آن را از ذهن و ضمیر خود بزدایم و مسائل را آنطوری که رجوی به ما یاد داد نگاه نکنم.
همینجا شاید لازم باشد به دوستانی که نظرات متفاوت دارند یادآوری کنم که توهین و برخوردهای غیر اصولی اگر هدف روشنگری و تاباندن نور حقیقت باشد هیچ کمکی نه به تفکر شما و نه به فرد مقابل خواهد کرد. این همان روشی بود که رجوی و "انقلابیون!؟" آن را باب کرده اند و با حق مطلق دیدن خود و ایدئولوژی خودشان با هر شیوه ای میخواهند آن را اشاعه دهند. حتی اگر شده با کتک و توهین و شکنجه و قتل.
امیدوارم روشنفکران و پیشگامان جامعه متوجه این باشند که تحقیر و توهین به هر انسان و اندیشه ای تنها تنها نتیجه معکوس و عکسل العملی دارد.
نویسنده این سطور سابقا همین رفتار را داشته و هر روز تلاش میکنم که بیشتر خویشتن داری و تحمل و رواداری و روشنگری به شیوه منطقی و انسانی را یاد بگیرم. چون در این زمنیه هنوز حس میکنم سلولهای مسمومی از دوران 25 ساله تنفس در فضای مسموم تشکیلاتی را با خود حمل میکنم.
پاینده باشی قهرمان جان
به این شکل ح ر ماهیت رذل و لومپنی خود را در منظر کاربران این صفحه برملا کرد. و نشان داد که علاوه بر تخصص در اندازه گیری دریدگی ماتحت کلاغها، اسافل الاعضایش در دستش حاضر و آماده است تا با عرض معذرت به مردم بشاشد. ملاحظه میکنید اگر قرار باشد حرمت کلام را رعایت نکرد کار به کجاها خواهد کشید. کسی نگفته مرتجعین اعم از "ریقو" و غیر "ریقو" را نقد نکرد، رد نکرد محکوم نکرد. کسی نگفته که اشغالها و از جمله خود این جانور را دور نریخت و به آشغالدونی نچپانید. کسی نگفته که خطاهای اجتماعی در سطح جامعه بررسی نشود. اما قرار نیست که به بهانه این که مشتی مرتج هستند و یا این که میخواهیم اشتباه جامعه را که مثلا چرا رفته رای داده، نقد کنیم شروع کنند حرف بی ربط زدن و جفنگیات بگویند. یادتان هست که این لات وانرفته با خرمردرندی میخواست خودش را به همایون کتیرایی بچسباند! معلوم نیست کتیرائی طفلک را از کجا گیر آورده بود. اما دیدم که یک قدم بعد زرتش قمصور شدو بادش در رفت. کتیرایی شهید جانش را برای مردم داد اما این معجون رذالت چنان وقیح و در بدر است که بی پروا به مردم میشاشد. میشد گوش او را کشید و پس گردنی محکمی به او زد اما نباید حرمت این صفحه نظرات را شکست به همین خاطر با یکی دو توضیح مختصر از این گوشمالی و زدن پس گردنی بحق به او در میگذرم.
میدانید چرا اینها با ناامیدی و بدبختی و دریدگی میخواهند به مردم بشاشند، به دلیل این است که مردم آنها را طرد و رد کرده و به دور انداخته اند. به خاطر این است که مردم آنها را فراموش کرده اند. مردم به آنها اعتنا نمی کنند. مردم به آنها گوش نمیدهند. مردم حسابشان را از اینها جدا کرده اند. مردم عطای آنها را به لقایشان بخشیده اند. مردم از این اینها فرار میکنند و اینها را با اسپانسرهایشان تنها گذاشته اند. مردم به اینها بی محلی میکنند و کار به جایی رسیده که از نظر مردم ایران کاملا فراموش شده اند. بنابراین اینها چاره ای ندارند که به دلیل بی آیندگی و بدبختی و انزوای مرگبار با بی شرمی بخواهند به این مردم بشاشند.
نکته مهمتر این که چرا اینها همه چیز داشته و نداشته خود را کنار گذاشته و علنا به مردم میشاشند به این خاطر است که مردم بخصوص مشی مبارزاتی اینها را طرد کرده اند و مشی مبارزاتی قهر آمیزو مسلحانه و وابسته و قدرت طلبانه را نمیپذیرند. وقاحت را ملاحظه کنید خودشان میگویند این مردم یک قلم 120 هزار شهید در راه مبارزه سیاسی تقدیم کرده اند بعد به همین مردم فحش میدهند و به همین مردم میشاشند. ای تف بر شما. ح ر و اربابانش نمیگویند که با مردم چه کرده اند که مردم رفسنجانی را به آنها ترجیح میدهند. ح ر و و حامیانش نمیگویند چه بلایی بر سر مردم آورده اند که مردم آنها را قی کرده اند و به هیچ وجه روش مبارزاتی آنها را قبول نمیکنند. تمام این سالیان اینها انتخابات را تحریم کرده اند و مطابق آمار هر باره تا 70 در صد واحدین شرایط در انتخابات شرکت کرداه اند و یک بار ح ر و همکارانش نیامده اند بگویند که چرا کسی به ما اعتنا نمیکند.
این بار نیز ظاهرا خونشان بجوش آمده و از سر بدبختی و آوارگی میخواهند که به مردم بشاشند. و این یعنی باز هم انزوای بیشتر، وابستگی بیشتر، طرد شدگی بیشتر و نهایتا بدبختی و رفتن لای دست و پای امپریالیسم واسرائیل و عربستان و قطر و امثالهم.
کشاورز
آقای کشاورز لطفا حرمت کلمه را داشته باشید مدتی است که کامنتها درست شده امثال شماها واقعا فشا را خراب میکنید
خانم سیما
آیا متوجه نیستید که حسین توتونچی های جدید، با نام « ح ر » و چه و چه، چه درافشانیها میکنند؟ آیا همین کافی نیست تا همه ما و دوست محترم آقای حنیف، به فکر فرو رویم؟
چرا باید مثل طرفداران مصباح یزدی و شیوخ عربستان و اسپانسرهای اورسورواز مقاله نوشت و انتظار داشت کسی انتقاد نکند؟ اکرم
کلاغ دریده ای بیل بدست و با فریاد وامردماآمده نظر داده و البته آنچنا ن هم دریده است که هم ادای احترام به رفسنجانی می کند و هم به همایون کتیرایی!راستش نظرات این کلاغ باشی آنقدر چندش آور است که بنده جتی رغبت نمی کنم که همان کاری که با رای دهندگان و منتخبین شان کردم را هم با او بکنم.
بگذار ید کلاغهای دریده خود را پشت نام مردم پنهان می کنند اما راستی مگر رای مردمی که چندین دهه درفضای مرگ آور و سنگین جهل و نا آگاهی و فقز و فلاکت و فساد و فحشا پرورش یافته اند چه ارزشی دارد؟ اصلا مگر ارزشی هم در میان این مردم مانده است؟
نسل جوان رای دهنده و بالاخص روشنفکرانش حکایت همان موالی است که یک عمر در خلا تنفس کرده ودر فضا و فرهنگ خلانشینان رشد کرده و پرورش یافته است آنچنان که اگر به بازار گلاب فروشانش ببری از بوی گلاب !!بیهوش می شود. این نسل سی و هشت سال است که تنها انتخابش میان مدفوع سفت یبوستیان مدفوع شل اسهالیان بوده است. قبله های آمالشان امثال کیارستمی بوده که برای احمدی نژاد انقلابی!!! غش می کردند و یا مثل این پست فطرت پلید حقیقی که بیاد قربانیان قتلهای زنجیره ای به قاتلینشان رای می دهد! می بینید که قهرمانان این نسل خلا نشین در دریدگی از آن کلاغ باشی اصلی داستان بسیار فراتر رفته اند.
خلا نشینان به ما می گویند که شما که بیرون خلا هستید ساکت باشید و از گلاب نگویید که ما چون با خلا انطباق یافته ایم بهتر می دانیم که نسل ما راهمین انتخاب میان دو مدفوع خوش باشد. بنده هم می گوییم خوش باشید و نوش جانتان و بنوشید و ببلعید براین سفره گند و بنده هم برای شما تنها همان کاری را که در بالا عرض کردم از دستم بر می آید که خیلی هم شایسته آنید اما لطفا ما را به لوث لجن توجیه هات تان آلوده نکنید. بروید و در اعماق همان خلا گم شوید.
ح ر
ح ر لات و لمپن
به فرض که هر آنچه گفتی درست.
شما هم لطفا برای اینکه صداقتتان خدشه دار نشود لطف کنید، از این پس واژه بی محتوا شده ی " بنام خدا و بنام خلق قهرمان " را از بالای اطلاعیه های خود برداشته و کلمه خلق را با هر آن گلابی که میدانید تعویض کنید، فقط گفته باشم الوات که وقتی دهان باز می کنند لوش و لجن می پراکنند، کسی را متصرر نمی کنند، سطح شعور و آگاهی خود را و اخلاق خانوادگی خویش را به نمایش می گذارند.
و من الله التوفیق
شمس
از کوزه همان برون طراود که در اوست
به نظر من اتفاقا لازم است که نظرات با فرهنگ مبتذل نیز منتشر شوند. فکر میکنم از همین منظر هم اسماعیل هوشمندانه برخی از آنها را منتشر میکند (از بابت مشت نمونه خروار).
به این صورت تربیت یافتگان دستگاه فرهنگی، عقیدتی و سیاسی و تشکیلاتی بدون درنظر گرفتن اینکه از تشکیلات مجاهدین هستند یا از تشکیلات سربازان گمنام و یا تشکیلات کمونیستی و یا حتی تشکیلات فسیلی مثلا ملی و ... به خوبی نشان میدهند چنین دستگاههای مسمومی چه موجوداتی را تربیت میکنند و تحویل جامعه میدهند.
فکر میکنم روشنفکران و انسانهای فهیم به دلیل ارزشی که برای خود و آرمانها و افکارشان قائل هستند حتی در خلوت به خود اجازه ملوس کردن ذهن و زبان خود به خرده فرهنگ لمپنی نمیدهند.
پس بهتر است که این موجودات دست آوردهای فرهنگی و ادبیاتی خود را ارائه دهند تا مدراسی که این درسها را در آن یاد گرفته اند بتوان به خاطر سپرد و آنها را برای گندزدایی و میکروب کشی قرنطینه کرد تا انسانهای بی گناه را آلوده نکنند.
معمولا جنایتکاران و عناصر اطلاعاتی هر چه پلیدتر و جنایتکار ترند بوی عطر و و تمیزی لباسها و فکلی زلفشان بیشتر است.
حالا همین حکایت با تربیت شدن وامانده های عوضی توجیه کار بریده وامانده هم در برابر نظرات بنده است. جوجه کلاغهایی که با بی شرمی "انتخاب" رجاله هایی مانند رفسنجانی جنایتکار و دری نجف آبادی جنایتکار و یک مشت وحشی دیگر را حلوا حلوا می کنند. ابلهان بی شرم چنان به ذوق آمده اند که انگار مصدق و ستار خان را انتخاب کرده اند. در جایی خواندم که رجاله ای از میان کلاغهای دریده رفسنجانی را پدر مردم دانسته بود. شاعر بزرگ مردمی مان خطاب به جوجه کلاغهای دریده و همه رای دهندگان به امثال این جنایتکاران در روزگار خود گفته بود : " پدر ملت ایران اگر این بی پدر است.... به چنین مملکت و بوم و برش باید رید".بنده اما فکر می کنم بهتر است این است خطاب به رای دهندگان و منتخبانشان در انتخابات رژیم بگویم" منتخب گر شده از سوی شما این جانی به شما و به سر منتخبان باید رید".
ضمنا بروید در همان خلای انتخابات خامنه ای و رفسنجانی گم و گور شوید و بیش از این نخورید که بوی گند تان فضای سیاسی راهر روز مشمئز کننده تر می کند.
ح ر
گفته اند ابلهان هر چه بیشتر حرف بزنند بیشتر افشا و رسوا میشوند. حالا حکایت این متخصص میزان دریدگی ماتحت کلاغ هم همین است. واقعیت این است که اگر چارچوب قابل قبولی برای گفتگو در میان نباشد همین میشود که میبیند. بحث هم همین بود که اگر کسی میخواهد حرفی بزند در چارچوب پذیرفته شده ای صحبت کند. همه میتوانند نظرشان را بگویند با رای دادن مخالف و یا موافق باشند اما نباید انتظار داشته باشند که با زور دیگران را وادار به پذیرفتن نظراتشان بکنند. یا به آنها ابله بگویند و یا بدتر به آنها بشاشند. مطمئن باشید زمان این حرفها گذشته است. هیچ کس با هیچ دستاویزی نمیتواند برای دیگران تعیین تکلیف کند، هیچکس. از قضا مردم در انتخابات اخیر میخواستند همین را بگویند که اجبار حاکمیت را از طریق شورای نگهبان نمیپذیرند. من به آقای حیدر نژاد دوستانه پیشنهاد میکنم از افراد مفتضحی مانند ح ر تبری بجوید و اعلام کند که کاری با این جرثومه های رذالت ندارد. با پوزش از کاربران این صفحه، معتقدم جواب این جانوران را باید داد تا امر بیش از این برایشان قاطی نشود. این بابا خودش را لو داد و معلوم کرد که ضمنا کارشناس مدفوع در حوزه یبوست و اسهال هم هست و در شغل سیاه و متعفن سندمالی نیز دستی دارد. براساس هین کارشناسی میدانی است که دریافته 80 میلیون نفر در ایران درون خلا زندگی میکنند و خودش و همکارانش بیرون خلا به سر میبرند. منتها نمیگوید پس چرا این همه با مدفوعات خشک و تر ور میرود و آزار دیگران را فراهم میکند. واقعیت این است که مسئله اینها دیگر سیاسی نیست. اینها مافیای ارعاب و وحشتی هستند که به خاطر طردشدگی و منفوریت ناگزیرند که با دریدگی و بی شرمی بگویند که به مردم میشاشند. اگر فردی و یا جریانی اندکی با مردم جامعه خود ارتباط داشت و احتمال میداد که روزی با آنها روبرو خواهد شد هرگز جرات نمیکرد که با وقاحت بگوید که مردم درون خلا دست و پا میزنند و او به آنها میشاشد. همین نحوه برخورد اینها نشان میدهد که تا کجا منزوی و مطرود و پرت شده و آواره هستند. بنابراین اگر سندمال بدبختی مانند ح ر چنان دچار مالیخولیاست که 80 میلیون نفر را درون خلا و خود را بیرون خلا میداند، دیگر چه نیازی به صحبت هست. ابتلا به همین مالخولیای مرگباراست که باعث می شود از جمله به کیا رستمی و بهاره هدایت و همه کسانی که اینها را طرد کرده اند ناسزا بگویند و به مرم بشاشند. باید گفت که گورتان را گم کنید شما با رفتار احمقانه خود مردم را فراری دادید، شما با اعمال خودخواهانه و قیقاج خود باعت شدید مردم تنها بمانند. شما با اشتباهات فاحشی که به خاطر اشتهای سیری ناپذیر قدرت طلبی مرتکب شدید دست رژیم جنابتکار را در تعدی به مردم در همه حوزه ها باز کردید. شما سندمالهای دربدر باید بدانید دوران قیم مابی گذشته بیش از این لجن و کثافت به سر و کله خود نریزید و مطمئن باشید که هرحرفی که بزنید باید منتظر شنیدن پاسخ آن باشید.
کشاورز
ح ر خان
در عجبم از کسی چون تو که خلق را این چنین به سخره می گیرد و ادعای سیاسی بودن میکند.
گیرم که هر آنچه تو در آن مهارت داری و مردم نمی فهمند درست باشد، خوب برو دنبال کارت، چکار ملت داری؟ قیم مردم که نیستی، صاحب مملکت هم که نیستی، نکند میخواهی حق غصب شده خلافت یکی را از گلوی یکی دیگر بکشی بیرون، خوب بهش بگو دوباره نامه بنویسد شاید فرجی شد، این کارها جواب نداره، فقط میزان خشم خودت رو نشون میدی، بقول اون یکی که سالها پیش در نشستی گفت:" خلق قهرمان پدرسوخته" نگو خودش یه جاییش بخاطر حق رهبری سوخته بود. اینطوری سکتاریسم خودش رو نشون میداد... حالا حکایت توست
رضا خان
تو هم قیم مردم نیستی. تو یک نظر داری و من هم یک نظر که آن را توضیح دادم. باقی نوشته ات حرف مفت است.
ح ر
انتخابات هفت اسفند ۹۴ و میزان و کیفیت رد صلاحیتهای کاندیداها قابل تامل بود. اگرچه بیش از نود درصد کاندیداهای موسوم به اصلاحطلب و اعتدالگرا که حتماً رای میآوردند، ردصلاحیت شدند، در خبرگان نیز تعداد کثیری از جمله سید حسن خمینی را رد کردند.
حذف فراگیر فوق میتوانست به تشکیل مجلسی با اکثریتی ضد برجام و روحانی، به ریاست حداد عادل بیانجامد و در مجلس خبرگان هم امثال مصباح یزدی را به مردم قالب شود.
اما به رغم این حذفها انتخابات منجر به نتیجهی غیرمنتظرهای برای مهندسیکاران شد. آنها بیش از هفتاد درصد کرسیهای مجلس را از دست دادند؛ و در خبرگان شخصیت اصلی مورد حمله مریم رجوی و رضا پهلوی و حسین الله کرم (هاشمی رفسنجانی)، با تفاوت آرای یک و نیم میلیون و با اخذ دو و نیم میلیون رای از مردم استان تهران در صدر منتخبین قرارگرفت.
جامعه سیاسی ایران برای تحقق مطالبات خود گرایش به انجام اقدامات انقلابی را ندارد و به دنبال راههای اصلاحی و کمهزینه است. بنابراین فرصتهای انتخاباتی را ارج مینهد. مهندسیکاران معمولا این واقعیت مطالبهگر جامعه ایران را نمیبیینند. خیال میکنند با کنترل همهجانبه و فحاشی، میتوان مطالبات این جامعه را مهار کرد.
نیروهای پیشرو اگرچه پس از انتخابات سال ۸۸ زیر بیشترین فشارها، تهدیدها، زندانها و حصرها بودند اما این فشارها باعث نشد که با فیگورهای سیاسی رادیکال صحنه سیاسی انتخابات را ترک کنند و تقریبا در اکثر شهرهای ایران توانستند لیست مورد نظر خود را به مردم معرفی کنند.
طراحی و توزیع دهها پوستر انتخاباتی الکترونیک و فراخوانهای ویدیویی انتخاباتی (که در مجموع میلیونها بار در تلگرام و شبکههای اجتماعی دیده شدند)، زنجیره انسانی آنلاین سوم اسفند (که توسط بیش از یک میلیون کاربر فیسبوک و توییتر دیده شد)، هشتگهای متعدد پرکاربرد، مانور مناسب و خلاقانه (از جمله با دابسمش) و... خلاقانه و تاثیرگذار بود.
ازمابهتران فضای انتخاباتی را دو قطبی کرده بودند و همین تیشه به ریشه شان زد.
همراه با تلاش اورسورواز و رضا پهلوی و..، در داخل هم حسین شریعتمداری ها و الله کرم ها از طریق صدا و سیما سعی کردند اعتدالگرایان را زیر سئوال ببرند. اما از مردم ستمدیده ایران، همه شان توپوزی خوردند.
حتما ازمابهتران مثل گذشته هزینه به اصلاحطلبان تحمیل خواهند کرد و چه بسا ترورهایی هم (مثل ترور حجاریان در گذشته) صورت گیرد. اما آب رفته دیگر به جوی باز نمی گردد. حمید رضا
ارسال یک نظر