دوستان و کاربران گرامی
مقاله آقای حنیف حیدرنژاد و مجموعه کامنتها مرا براین واداشت که:یک سئوال مطرح شود و از خوانندگان خواسته شود در این رابطه نظر دهند.سئوال این است چه باید کرد؟شرایط ایران ونیز خارج کشور تا حدودی برای ما روشن است . براستی برای دستیابی به افقی نو و نجات ایران اگر معتقدیم در خطر و بحران به سر میبرد شما چه اندیشه ای دارید؟چکار میشود کرد؟مشکل چیست؟ راه حل کدامست؟راه حلی هست یا نیست؟چقدر در این تلاش جدی هستیم؟ و سئوالاتی از این دست. مجموعه پاسخها افق را روشن خواهد کرد. با تشکر. اسماعیل وفا یغمائی
______________________________
این پست همیشه در اولین قسمت سایت باقی می ماند
مقاله واقعا نمیدونی چقدر ابلهی؟! حنیف حیدرنژاد
مقاله آقای حنیف حیدرنژاد و مجموعه کامنتها مرا براین واداشت که:یک سئوال مطرح شود و از خوانندگان خواسته شود در این رابطه نظر دهند.سئوال این است چه باید کرد؟شرایط ایران ونیز خارج کشور تا حدودی برای ما روشن است . براستی برای دستیابی به افقی نو و نجات ایران اگر معتقدیم در خطر و بحران به سر میبرد شما چه اندیشه ای دارید؟چکار میشود کرد؟مشکل چیست؟ راه حل کدامست؟راه حلی هست یا نیست؟چقدر در این تلاش جدی هستیم؟ و سئوالاتی از این دست. مجموعه پاسخها افق را روشن خواهد کرد. با تشکر. اسماعیل وفا یغمائی
______________________________
این پست همیشه در اولین قسمت سایت باقی می ماند
مقاله واقعا نمیدونی چقدر ابلهی؟! حنیف حیدرنژاد
۱۳۲ نظر:
آقای یغمایی عزیز ! درست ترین سوالی که باید پرسیده شود این است که " چه نباید کرد؟" . آنچه را که باید کرد ، مردم ایران کرده اند و می کنند . اما از جانب ما : نباید تهمت زد ، نباید کسی که در زندان رژیم است را واداده نامید ، نباید مزاحم مبارزات مدنی و آزادیخواهانەی مردم ایران شد ، نباید با تکرار اتهامات باندهای امنیتی بر علیه آزادی خواهان ، به سیستم سرکوب و شارلاتانیزم رژیم کمک کرد ، نباید در جهت اعتلای فرهنگ تک صدایی که رژیم مروج آن است ، گام بر داشت ، نباید خودمان را گنده تر از آنکه هستیم فرض کنیم ، نباید از مردم طلبکار بودو....
"چه باید کرد" ها را امثال بهارەی هدایت و نسرین ستوده و حشمت الله طبرزدی و زیدآبادی و بیشماران در سیاهچالهای ایران رقم می زنند ، ما "واداده" های خارجه نشین ، بهتر است مزاحم نشویم . به همین خاطر بهترین کاری که می توانیم بکنیم ، این است که هیچ کاری نکنیم ! با تشکر از شما
سهراب
برو بابا کشک اتان را بسابید. شما را چه به « چه بادی کرد؟». مشتی کافه نشین و روشنفکر قلابی و بی عمل از تلاطم های سهمگین سیاسی و اجتماعی در حاکمیت جمهوری اسلامی. بواقع بر همان کشتزار چغندر زندگی می کنید. دستانتان در دست باند های سیاه ولی فقیه است , خواسته یا ناخواسته. نوشته هایتان , اشعارتان و گفتارتان بر همان خط 80 درصدی وزارت اطلاعات است. برو این دام بر مرغ دگر نه!
آقا سهراب که از موضع دفاع از مردم اینجا طلبکار همه شده ای به شما که فکر می کنی 20 درصد ( ارقام رژیم )، همه مردم است می گویم که 20 درصد همه مردم نیست پس کمی از توهمات خودت کم کن!
8 تا 8.5 میلیون نفر در تهران حق رای داشته اند، 3.44 میلیون نفر رای داده اند و سر لیست اصلاحات تنها 1.6 میلیون رای دارد. یعنی حدود 20 درصد تهرانی های واجد حق رای به اصلاحات رای داده اند، اگر همه آن ها هم نظر با شما باشند، 60 درصد دیگر که با شما هم نظر نبوده اند و انتخابات را تحریم کرده اند را حق ندارید با صفات زننده یاد کنید. یادت نرود که حتی موسوی و همسرش هم انتخابات را تحریم کردند. پس به جای پوشیدن کت بلند روشنفکری که بر تن بی قواره ات ت گشاد است و زار می زند برگرد و جمع و تفریق و ضرب و تقسیم دبستان را مرور کن.
ح ر
خبُ به نقطه ای از بحث رسیده ایم که فکر میکنم باید نقش خودمان را ایفاء کنیم.آقای جهاندیده عزیز به درستی نوشته اند حالا چی؟
انتخابات به نفع خامنه ای انجام شد یعنی شرکت مردم در انتخابات«به هر دلیل و هر تترفند»پس از برجام به مراد خامنه ای بود و غرب هم هلهله کرد ما شاهد دموکراسی پس از بر جام در ایران بودیم.اماّ ما میدانیم واقعیت چیست، محکمتر شدن طناب دار بر گرددن مخالفان است و سرکوب هر جنبنده ای آسانتر شده و دوام رژیم میّسرتر.خامنه ای و رفسنجانی خیلی زیرکانه باز و کبوتر بازی میکنند تا عمر رژیم را طولانی تر کنند و ما در این میان بازی میخوریم و صحبت از جنگ گرگها می کنیم در حالیکه این یک بازی سیاسی ماهرانه رژیم برای بقایش است.حالا ما باید چه کنیم؟ ذهن بازی میکند و کلنجار میرود چگونه میتوانیم دستهایمان را بهم دهیم و درراهی را از نوجوانی قدم گذاشته ایم نقش داشته باشیم؟ من معتقد نیستم که ما بدهکاریم چرا که ما هرآنچه داشتیم برای رهایی خلقمان و خاکمان در حد فهممان در طبق اخلاص گذاشتیم و مبارزه کردیم حالا هم باید تلاش کنیم که در حد شناختمان با بحث و همفکری هم موثر باشیم ۱ـ در حد فهم من حالا باید این رژیم را از زاویه رعایت حقوق بشر در منگنه بگذاریم بیانیه ای بنویسیم همه امضاء کنیم و به سازمان ملل بدهیم و خواهان رعایت حقوق بشر در ایران و کنترل مستمر زندانهای رژیم توسط نمایندگان سازمان ملل شویم،بالطبع پس از برجام ارتباط ایران و ایرانیان به اقتضاء تبادلات اقتصادی بیشتر برقرار میشود ورژیم مجبور میشود در این حیطه یک پوئن دیگر به مردم بدهد .ما به سازمان ملل اعلام کنیم در هردادگاهی که آنها بخواهند بعنوان شاهد حاضر شویم و«هرکدام از ما شهیدو شهدایی داریم و یا خودمان زندانی این رژیم بوده ایم
دوستان عزیز ما پشتوانه خلقمان خارج از حکومت خامنه ای هستیم و صدای مظلومیت آنها ،ما امکاناتی در اختیار داریم که مردم در اختناق فاقد آن هستند ما خارجه نشینان از مردم داخل اصلاً جدا نیستیم چونکه در ارتباط تنگاتنگ تلفنی و اینترنتی با آنها هستیم و عمدتاً هم مهماندارآنها در خارج کشور هستیم و تبادل نظر میکنیم و فکراً در داخل ایران زندگی میکنیم حالا صّرف اینکه به ایران نمیرویم و به این رژیم مشروعیت نمیدهیم که به سفارت یا کنسولگریش مراجعه کنیم وفاقد مدارک رژیم هستیم دلیل بر انزوا و ناآگاهی ما نیست و نباید منفعل شویم باید راهمان را در راستای مقاومت و مبارزه آرام ،منفی و سازنده مردم ادامه دهیم و چشم و گوش و زبان آنها در جهان باشیم
جناب ناشناس
سلام
نخست اسمی برای خود انتخاب کن تا ناشناسها قاطی نشوند
دوم فرض اینکه حرف سرکار درست است! و کافه نشینها ول معطلند
شما که این چنین نیستی چه راه حلی ارائه میکنی
در ضمن دوستان و غیر دوستان رعایت احترم یکدیگر را بکنند تا تمام کامنتها نتشر شود
با رژیمی که نماینده مجلس اش سر دویست نفر را بریده است تنها ره رهائی راه مجاهدین است و بس حالا خواهید دید چون هیچ راه دیگری نیست
با این مطلب و نظر سنجی نمیدانم چرا انگار کک به تنبان تنها آلترناتیو دمکراتیک انداخته اند، سریع آمدند کامنت گذاشتن و موضعگیری. راستی چرا؟
پرده نگار
با درود به جناب یغمائی و اما جواب سوال شما
چرا پس از نزدیک به 40 سال از حکومت ملاها و اینهمه ظلم و ستم اینها پا برجا هستند ؟سوال بسیار خوبیست چرا؟
جواب بی پرده و شفاف است ...سازمان مجاهدین خلق ایران بزرگترین دشمن مبارزات مردم ایران بودند و هستند .کسانی که در خارج از ایران هستید و دنبال تشکیل یک اپوزسیون انقلابی میگردید در خارج از ایران نگردید یافت نخواهد شد .اپوزوسیون انقلابی در داخل میهن است و مشغول مبارزه برای نیل به ازادی ولی نه به روش شما و سازمان مجاهدین خلق ایران بلکه از طریق مسالمت امیز و مبارزه مدنی باید به ازادی دست یافت .
اما چرا سازمان مجاهدین خلق بزرگترین دشمن مبارزات مردم ایران بوده و هست بخاطر اینکه تمام نیروهای خارج کشور را از پیوستن به مبارزه مدنی ترسانده و رعب و وحشت به دل همه شما فکنده و میفکند که اسم مبارزه مدنی را نیاورید .این است رمز و راز شکست مبارزات مردم ایران دنبال چیز دیگر نگردید پیدا نخواهید کرد.
دنبال نخد سیاه نگردید و ملت را سرکار نگذارید که هیچ مشکلی به غیر از این نیست اگر میخواهید مبارزه کنید و تشکیل اپوزوسیون انقلابی بدهید به مردم ایران بپیوندید و بیش از پیش از دشمنان مبارزات مردم ایران فاصله بگیرید .
مثالی میزنم تا روشن شود با عرض معذرت از اقای یغمائی
خود شما اقای یغمائی در یک انتخاب درست گفتید که در رای گیری انتخاب شرکت میکنید ولی به فاصله چند روز با وحشتی که سازمان مجاهدین خلق و اقایان مثل ایرج مصداقی و امثالهم به دل شما افکندند پشیمان شدید و گفتید برای امتحان کردن بوده
و همینطور تعدادی نیز مردمی را که خواستار مبارزات مسالمت امیز مدنی بودن و رای هم داده بودند را احمق خطاب کردید و به مانند حاج حسین شریعتمداری عامل کشورهای خارجی
صحنه سیاسی ایران بسیار پیچیده شده است نه بخاطر پیچیدگی اش بلکه بخاطر عناصری در خارج کشور که فکر میکنند دارند مبارزه میکنند
چند روز پیش یکی مقاله نوشته بود فکر کنم اقای ماسالی بودند که در مورد تشکیل یک اپوزسیون انقلابی مطلبی نوشته بودند و همه نیروهای خارج کشور را دعوت کرده بودند به مبارزه و تشکیل جنبش بعد هم گفته بودند نیروهای داخل ایران هم میتوانند در این جنبش باشند خیلی خنده دار بود
طرف در خارج گود نشسته داره به مردمی که دارند مبارزه مدنی برای ازادی میکنند و بهایش را میپردازند رهنمود میدهد که چه بکننند یا نکنند
در خاتمه بصورت خلاصه میگویم نیروهای خارج کشور ول معطل تشریف دارند اگر کسی باید به مبازه مردم ایران برای نیل به ازادی بپویندد این نیروهای خارج کشور هستند که باید خود را با ساز مردم ایران کوک کنند و نه مردم ایران باز ساز نیروهای وا رفته خارج کشور
اینجانب خیلی خلاصه نوشتم و بیشتر از این را در حوصله این کامنت نمی دانم
چه باید کرد؟
برای سایت خوبی مثل دریچه زرد
مقالات اکبر گنجی و امثال وی (محمد سهیمی...) هم، در سایت دریچه منتشر گردد و نقد شود و اگر این ظرفیت وجود ندارد، آنچه علیه آنان است، درج نشود.
اگر هیچ میانه ای با آخوندهای حاکم نداریم:
۱- باید از فرهنگ و گفتمان مبتذل دستگاه رجوی (دستگاه تقی شهرام)، دوری کرد.
۲- مردم ستمدیده ایران را به حال خود گذاشت چون خودشان هزار بار بیشتر از من و شما، دردها و رنجها را حس میکنند و خود میدانند چه باید کرد.
۳- به جای توهین و تحقیرمردم باید به نظر آنان (عقل جمعی مردم)، احترام گذاشت و از بیاعتنایی شان به همه مدعیان، درس گرفت. کارون
اخوندها دارند چار سال چار سال تمدید میکنند و در خارج کشور مرگ و میر شروع شده است واقعا باید به این سئوال فکر کرد من هنوز نمیدانم راه چاره چی هست ولی سئوال خیلی خوبی است
اقای کارون
ممنون از توجه شما
ولی کاش روشنتر میگفتید این آلترناتیو انقلابی با شیوه مسالمت آمیز می و کجاست و چطور می شود به او کمک کرد
باور کنید من در رابطه با حقایق دگمی ندارم
ممنون
خانم فروزنده رحیمی با عرض سلام خدمت شما و سئوال من این هست که راه حل و خطی را که مجاهدین برای رسیدن به مقصد خود دارند چی هست؟بجز شعارها و افشا کردنهائی که در جای خودش خوب هست راه چی هست؟ اگر شما میدانید برای علاقمندان توضیح بدهید که واقعا اگر این کار بشود خیلی مفید است
دین و مذهب چنان پهنی در فکر همه ریخته که حالا حالاها باید بدبختی بکشیم خدا هم که گویا در گوششو گرفته
مردم ایران، دو فراز خونین را پشت سر گذاشتهاند. آن دو فراز خونین؛ اول، تسویه حسابهای سیاسی و حذف خونین یکدیگر بود و دوم، جنگ هشت ساله با عراق.
آن دو فراز خونبار، هزینههای سنگین جبرانناپذیری را به همه تحمیل کرد اما بالاخره شهروندان ایرانی به تصمیم بزرگی همت نهادند.
دوم خرداد آن سال فراموش نشدنی، با تمام وجود فریاد زدند؛ ایران را برای همه ایرانیان میخواهیم. و بعد از آن ساخت و ساز ایران پر مساله آن روز با تکانههای جدی به مردم ایران آغاز شد. بعد از آن شعار توسعه سیاسی سر لوحه تفکر اصلاحطلبی قرار گرفت. شعاری که صرفا یک شعار نبود؛ بلکه یک میثاق ملی بود.
در ذیل چنین فضایی بهار نهادهای مدنی فرا رسید. آن چسبهای محکمی که سالها بر روی چشمها ، گوشها و دهانها چسبانده شده بود، برداشته شد. دهانها باز شد و همه آن حرفهایی که همچون عقدهای روی قلبها سنگینی میکرد، بر زبانها رانده شد و قلمزنان جوان و ناشناخته ظهور کردند و آنچنان سکان قلم را به دست گرفتند که قلم به دستان پیشین را متحیر کرد. مطبوعات ایران تا حدودی آزاد شده بود.
انجیاوها و نهادهای صنفی، یکی پس از دیگری متولد شدند. آنزمان، زنان برای کرایه خانه، مجبور به فروش تنشان نبودند، خبری از فروش علنی کودکان نبود، اعتیاد هنوز همچون سیلی ویرانگر در هر خانهای را نزده بود.
کتابهای بیشماری که سالها در بایگانی وزارت ارشاد خاکمال شده بودند، یکی یکی از بایگانیها بیرون آمده و منتشر شدند. بازار کتاب و کتابخوانی به رونق شد.
سینما، تئاتر و موسیقی تا حدی به سامان شد. آموزش سر لوحه مباحث فرهنگی قرار گرفت و شعار بیاموزیم و آموزش دهیم به جای شعارهای مطلقاندیشانه و متکبرانه برای خود جایی باز کرد.
همه این رخدادها، میوههای شیرین تفکر اصلاحطلبانه است که بسان جنبشی خود جوش از دل جامعهای که جاده پر پیچ و خمی را پشت سر گذاشته و از دل تونلهای تاریک گذر کرده و امروز به اینجا رسیده، برآمده است.
اینگونه بود که نگاههای مطلقاندیشانه تغییر کرد و به نسبیگرایی و نسبیاندیشی رسید. اینگونه شد که مردم ایران از سیاه و سفید دیدن زمین و زمان بیرون آمدند.
مردم برای رسیدن به مطلوبهایشان دیگر سوار بر آسانسور خیال نمیشوند، که به ناگاه سقوط آزاد کنند. تصمیم گرفتهاند گام به گام و پله پله، به جلو قدم بردارند و پس از هر نگاه به گذشته به وضوح میتوانند ببینند که در کدامین پلکان قرار دارند. پروین
ح ر عزیز ! اصلا یک درصد . خوب است ؟ کسی که به یک درصد از جامعه اش احترام نگذارد ، یعنی به همه بی احترامی کرده است . مسئله بیست در صد و سی درصد نیست . جامعەی ایران جامعەی متنوعی هست . از موسوی و همسرش گفتی که انتخابات را تحریم کرده اند . آنها که قاتلان زندانیان سیاسی بودند . چه شد که به عمل آنها استناد می کنی؟ من واقعا روشنفکر نیستم و اعتقاد دارم که ما باید برویم از بی سواد ترین قشر جامعەی ایران ، فرهنگ یاد بگیریم . این را حاضرم با هزار استدلال و ادله ثابت کنم که ما از جامعەی ایران عقب تر هستم . دربارەی تن بی قواره ام هم چه خوش گفتی :
یا رب این غیب شناسی ز که آموخته بود؟
سهراب
سلام پیشنهاد میکنم کامنتهای فردی به نام ح ر را اگر حاوی بی حرمتی به دیگران بود اینجا منتشر نکنید.
یک کاربر
با پیشنهاد کاربر موافقم. احساس میکنم کسانی قصد دارند این امکان یعنی امکان گذاشتن نظر را در سایت دریچه عملا مخدوش و بیفایده کنند. اگر این احساس قابل اعتنایی هست آقای یغمایی باید جلوی این اقدام زشت را بگیرد.
محسن
جناب یغمائی با درود به سرکار سئوال بسیار جالبی است ولی قبل از ان باید به این سئوال جواب بدهیم که واقعا ما چقدر به این چه باید کرد متعهدیم! من فکر میکنم برای بسیاری اصلا این مطرح نیست متاسفانه تنها گروه خارج کشوری که در عمل به چه باید کرد متعهد بود یعنی مجاهدین خلق هم از دور خارج شدند و خارج کشور مانده است و دهها و صدها شخصیت و گروهی که هریک ساز خود را میزنند و اساسا به چه باید کرد فکر نمی کنند
جناب سهراب
بنده نگفتم شما روشنفکری و چنین تهمتی به شما ننخواهم زد بلکه گفتم جامه روشنفکران به تن کرده ای که به تنت گشاد است.
شما مدعی هستی که این جماعتی که با سر در تله خامنه ای-رفسنجانی افتاده اند همه مردم ایرانند و ما هم فقط باید خفه خون بگیریم و فقط برای این جماعت وامانده کف بزنیم!شما پیشنهاد می کنی که همه برویم پشت سر این جماعت سینه بزنیم و به رای اینها به این قاتلان احترام بگذاریم و هیچ کاری نکنیم مگر تحسین این وامانده ها! شما تمام حرفت از روز اول همین بوده است و هنوز هم همین است و بنده به شما با ارقام خود رژیم نشان دادم که همه این کپکپه و دبدبه آخوند نشان چیزی کمتر از بیست درصد مردم است و بنا بر این معلوم نیست چرا شما می خواهید دهان آن شصت درصدی که بر اساس شناخت و تجربه چند دهه فقر و رنج و خون به انتخابات رژیم اعتنایی نکرده اند ببندید. شما به چه حقی برای اکثریت مردم ایران که این انتخابات مسخره را تحریم کرده اند تعیین می کنید که چه باید بکند و چه نباید بکند؟ خوب بروید پشت سر خامنه ای رفسنجانی سینه تان را بزنید ولی خیلی بیجا می کنید که می خواید همه بروند مثل شما همین کار را بکنند و بجز تایید گند کاریهای شما عقب مانده های سیاسی هیچ کار دیگری نکنند. بنده واقعا مانده ام که اینهمه پستی اندیشه را شما از کجا کسب کرده اید چون حتی توده اکثریتی ها هم به این اندازه مطیع خامنه ای و رفسنجانی نیستند که شما هستید.
ح ر
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
دوستان شرح پریشانی من ـ مردم ستمدیده ایران - را گوش کنید.
پرده اول:
من رنجهای زیاد دیده و مصیبتها کشیده ام...
حالا میخواهم از نقطه A بروم به نقطه B . باید بروم وگرنه همین جور در نقطه «آ» بکسوات میکنم.
نقطه B اید آل و سقف آرزوهای من نیست. کف آن هم نیست اما بهتر از نقطه ای است که حالا هستم.
پرده دوم:
حالا که عزم رفتن دارم مسئله این است که چطوری بروم؟ جاده آسفاله و شوسه نیست. خیلی هم گرد و خاک و پیچ دارد. این را خودم میدانم اما میخواهم آن را طی کنم.
کسانی سالهاست ذم نقطه B را میگویند و هی از جاده اتوبان شیک و پیک دم میزنند که آینده ساخته خواهد شد، اما فقط مشتی حرف تحویل داده اند و اعتماد من به آنان سالهاست سلب شدهاست.
حالا میخواهم به نفطه B بروم اما متروی تمیز و ترام صد درصد مطمئنی در دسترس من نیست. اتوبوس سریع السر و شیکی هم نیست. یک درشکه است فقط، با دو قاطر که وقتی سوارش میشوم دائم سرگین وسط جاده می ریزد. غیر از این وسیله، هیچی، هیچی در اختیار من نیست. هیچی
پرده سوم
یا باید به کسانی گوش کنم که همسفره صدام شدند و به دلائل دیگر اعتمادی به آنها ندارم، یا باید به فرمایشات این شازده و آن رجل مثلاً سیاسی گوش کنم که فقط به نقطه B و به درشکه فحش میدند و یا اینکه ببینم خودم چه خاکی خودم بر سر بریزم.
یا باید مطلق نگر باشم و به درشکه فحش بدم و یا بی اعتنا به همه فحاشان که هنری جز توهین به مردم و ابله پنداشتن آنها نداشته و ندارند، با علم به اینکه درشکه هزار عیب دارد سوار آن بشوم و به نقطه B بروم.
دوستان مسخره نکنید.
شرح پریشانی من گوش کنید. وحشی بافقی
ح ر عزیز ! من نگفته ام که پشت سر کسی سینه بزنی . شما همان کاری که قبلا می کردی را ادامه بده . اصلا هم نگران نباش که کسی شغلت را از تو بگیرد . دربست مال خودت . مردم فقط در این انتخابات اخیر نبوده که یک "نه" ناقابل به ملاج ما و خامنه ای ( با هم ) زدند . در دوم خرداد ٧٦ هم همین کار را کردند . در ٢٣ خرداد ٨٨ هم همین کار را کردند . در انتخابات مجلس ششم هم همین کار را کردند و...
منتهی ما رویمان درست مانند روی خامنه ای خیلی زیاد است . ما ٣٤ سال است انتخابات را تحریم کرده ایم ، چه عایدمان شده است؟ اگر تحریم کردن یک کنش سیاسی است ، خب ادامه بدهید عزیزم . کسی مانع شما نیست . من هم نظر خودم را می گویم . می گویم تحریم کردن یک کنش سیاسی نیست و تاثیری ندارد . دلیلش هم همین ٣٤ سال است . حالا چطور در آوردی که من پشت خامنه ای و رفسنجانی سینه می زنم ، فکر کنم مربوط می شود به همان علم غیب شما . به هر حال ما در این ٣٤ سال هیچ یاد نگرفته باشیم ، علوم خفیه را خوب یاد گرفته ایم .
به آقای یغمایی پیشنهاد می کنم تمام کامنت ها را بدون کم و کاست منتشر کند . تا در نهایت سره از ناسره مشخص شود . نگران کامنت های توهین آمیز هم نباشید . این کامنت ها هم چیزی به ما یاد می دهند : اینکه توهین کردن زشت است و ما آن را انجام ندهیم . با تشکر
سهراب
پرده نگار
دوست عزیز اقا یا خانم ح ر شما و جماعت شما برادران عقیدتی و بسیجی رهبر عقیدتی زیادی شکر میخورید عزیزکم مردم ایران 40 سال است دارند با پوست و استخوان و گوشتشان و ذره ذره وجودشان برای ازادی مبارزه میکنند اما نه مثل رهبر عقیدتی که به سه حجله برود و صد حجله هم پشت پرده بر پا کند و بگوید به جماعت بسیجی اش که بروید جنگ مسلحانه کنید و بعد خودش با تمام اهن و تولپ برای خامنه و رفسنجانی نامه فدایت شوم بنویسد و رهنمود بدهد که چگونه رزیمش را حفظ کند
شما اگر راست میگید مردم ایران پشت شما هستند اونها کجاهستند که دیده نمی شوند نکند مانند هاله های نور احمدی نزاد فقط خودتان این هاله را می بینید .
در ضمن این موضوعی که اقای یغمائی توی سایت بعنوان چه باید کرد گذاشته کک به تومبون بعضی ها انداخته که فکر میکنند تنها الترناتیو هستند
مردم ایران با تمام مشکلاتشان تحریم کرده و تحریم نکرده انتخابات همیشه به باند فاسد رهبری عقیدتی بیلاخ نشان داده اند مردم ایران چه تحریم کننده انتخابات چه رای دهنده انتخابات قبل از هر چیز به این جماعت فاسد و جماعت فاسد درون رزیم بیلاخ نشان داده اند به همان جناحی که رهبر عقیدتی انرا خیلی دوست دارد یعنی جماعت شریعتمداری چی ها
عزیزکم راسی رهبر عقیدتی هنوز زندس اگر زندس بهش بگید بیا و ظهور کن که جهان در انتظار توست
جناب سهراب
شما راست های افراطی وامانده ویژگی اصلی تان دقیقا همین است که خود هم به آن اذعان کرده اید که می فرمایید " ما رویمان درست مانند روی خامنه ای خیلی زیاد است." با همین روی زیادتان است که مثل مار با پیچ خوردن سعی می کنید نقش اصلی خودتان یعنی عصای دست رژیم بودن را بپوشانید. در بالا می نویسی شما اصلا همان کاری که قبلا می کردی را ادامه بده. (خیلی ممنون که سر انجام حق شاشیدن بنده به سرا پای انتخابات رژیم از آن منتخبی که سر دویست اسیر را بریده تا آن رای دهندهایی که به زعم شما در سیاه چال رژیم هستند ولی به این آدمخوران رای می دهند را برسمیت شناختید) اما یک نظر بالاتر باز به ما امر کرده ای که ما "واداده" های خارجه نشین ، بهتر است مزاحم نشویم . به همین خاطر بهترین کاری که می توانیم بکنیم ، این است که هیچ کاری نکنیم !
به نظرم خوب است شما بجای اینهمه امر و نهی کردن و خود را سخنگوی مردم فرض کردن بیایی کمی درباره ثمرات آینده و نتایج این انتخابتان برای مردمی که در زیر بار فقر و گرسنگی و فحشا و فساد و دزدی جنایت این جانی ها کمرشان خورد شده بنویسی تا ما هم بخوانیم و از تحلیل های هوشمندانه اقتصادی سیاسی اجتماعی شمابهرمند شویم.
ح ر
با درود به ازاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
"ميوه و قتى برسد، زمان چيدن انرا نبايد فراموش كرد."
در اين مدتى كه با "دريچه" همراهى داشته ام، هميشه ارزو ميكردم كه اين زحماتى كه در اينجا كشيده ميشود، در نقطه اى به بار بنشيند و رو به جلو راه باز كند. با طرح اين سؤال پايه نخستين گام را در واقع در جهت يافتن پاسخ برداشته ايم. وقتى ما قدرت فكرى خودمان را معطوف به اين سؤال پايه بكنيم، خيلى از راه كارهايى كه بايد لز اين قدرت فكرى بيرون بيايند، فرصت بروز پيدا ميكنند. و اين پديده اى ست كاملن علمى و قابل لمس؛ هر كس ميتواند اين پديده را در درون خودش لمس كند چنانچه همت كند و خودش را در اين موضع قرار دهد كه اين سؤال پايه را از خودش بپرسد.
تا حالا انچه كه ديده شده، به ميزان زيادى محتواى منفى و يا پاسخگو يى به زخم زبان هاى اين و ان بوده است، متأسفانه! شايد ضروتى اجتناب ناپذيرى در ان بوده است. اينكه ما داراى قدرت فكر كردن هستيم و اين قدرت يك حجم محدودى دارد، امرى ست بيولوژيكى و مادى يعنى اينكه ما تعدادى سلول مغزى داريم كه با انها ميتوانيم فكر بكنيم. حال هر كس ميتواند انتخاب كند كه اين سلولها را با چه پر و مشغول كند. چه بهتر كه با افكار مثبت و رو به جلو و راه گشا انها را پر كند. و تأكيد دوباره كه انتخاب ان با خود ما ميباشد.
با اين پيشگفتار اين را ميخواهم بگويم كه براى شروع، نخست بايد از خودمان و ارزوهاى خودمان شروع كنيم. ارزوهاى ما در بالاترين قله ان ازادى ميهن از سياهى و تباهى اخوندى ميباشند. برقرارى يك حكومت مردمى و سكولار و عارى از هر گونه دخالت دين در سرنوشت جامعه. البته ميدانم كه تمام اينها توضيح واضحات است و حتمن خيلى ها توان بيشترى دارند كه اين خواسته ها را تدوين كنند. انچه كه ما به ان نياز داريم تقويت اين فكر كه راه ما با راه ان دسته از خوش باورهاى نا اميد از سرنگونى اخوندا تفاوت دارد و ما در دام خيمه شب بازى هاى اين "خدعه" گران استمرار طلب نمي رويم و به اين ايمان داريم كه "افعى كبوتر نميزايد"! چرا كه اين باور فقط به بقاء باز هم بيشتر اين ديكتاتورى وحشى خواهد انجاميد.
بانو اذر يك سرى پيشنهاداتى ارائه داده اند كه خوب و عملى هستند. در بطن اين پيشنهاد ها اين خوابيده كه بايد كارى دسته جمعى انجام گيرد و الزامن متشكل بايد بود. بحثهاى تكنيكى راه كارها روشن هستند. براى اينكه از اين راه كارها را بشود استفاده كرد، انتدا به ساكن بايد بر سر اصول اوليه به توافق رسيد و اينكه قبل از هر چيز به اين اعتقاد داشت كه اين اخوندا سرنگون خواهند شد و ما هيچ اميدى به اصلاح شدن اين جنايتكاران نداريم. و اين را اصلى غير قابل خدشه پذيرى محسوب بدانيم.
پيروز باشيم.
دیدنیها >> "ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ!"
یک هموطن متولد 1327 مینویسد:
ﻣﻦ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪم و ﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻓﺮﺩا ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯم.
ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻤﻢ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺎ ﻋﻀﻮ ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ! ﺩﺑﯿﺮ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻣﺎ میگفت ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﮐﺸﺘﻨﺪ!! ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﯾﺎ ﭼﺮﯾﮏ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻣﯿﮕﻔﺘند ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ... ﺑﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍنشجویی ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺷﺪﻡ! ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﺯ ﻫﺮﻧﻮﻉ ﺣﺸﻤﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﻭ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭼﺮﯾﮏ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﻭ ﻓﺪﺍﺋﯽ..
ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺴﺮﻭﮔﻠﺴﺮﺧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ!! ﭘﺴﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ!! ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻫﺎ!! ﮐﺴﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺳﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﺪ! ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ! ﯾﮑﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺟﻼﻝ آﻝ ﺍﺣﻤﺪ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻢ ﮐﺘﺎﺏ "ﻣﺎﺋﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪ"، ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﻼﻕ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ، ﻭ "ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﮔﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺯﯾﻨﺐ ﻭﺍﺭ ﺷﻮﺩ"!!!
ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﻡ اﺴﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻨﯽ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﺎ، ﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﺁﻗﺎ ﻣﺎ!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯿﺪ؟!
ﮐﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩ!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺳﻌﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺑﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ ﺟﺎﻣﯽ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ؟
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟!
و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ:
"ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﺁﻥ 53 ﻧﻔﺮ ﻋﻀﻮ ﺣﺰﺏ ﺗﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻠﻮﯼ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ، ﻧﺎﻡ ﻓﺎﻣﯿﻞ، ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ، ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻫﺴﺘﯿﺪ!! ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺁﻥ مملکتی ﮐﻪ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ!"
ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺁﻥ ﻣﻠﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻫﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻨﯽ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺎ، ﺻﺤﯿﺢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد!
دشت مان، گرگ اگر داشت، نمی نالیدم
نیمی از گلّه ی ما را سگ ِ چوپان خورده!
ناشناس
gooya.com
تنها راه حل ما اصلاح هست . البته منظور من از نوع دوم خردادی و حکومتیش نیست. منظورم مثلا گروه های مدافع حقوق زنان هست که دارند زنان را با حقوقشان آشنا می کنند گروه های حقوق بشری هست که سعی می کنند حتی الامکان از کسانی که حقشان هر روز در حال تضییع شدن هست دفاع کنند .همین الان هم این گروه ها دارند کارشان را انجام می دهند .البته متاسفانه روند حرکت آن ها بسیار بسیار کند هست. دلیلش این هست که جمهوری اسلامی توانست همه ی نیرو های اپوزوسیونش را در همان چند سال اول حذف کند. قطعا که اگر امروز مجاهدین و چپ ها در ایران و بطن جامعه بودند هم تحت تاثیر جامعه دموکراتیک تر شده بودند و هم می توانستند به سرعت حرکت بیفزایند . به هر حال جنبشی که هدفش محدود کردن قدرت دیکتاتور هست با سرعت بسیار آهسته ولی در دل جامعه ی ایران در حال پیشروی است . به نظر من باید هدف اصلاح باشد. انقلاب مشروطه هم که موفقیت بسیار نسبی داشت هدفش اصلاح بود. لزوما انقلابی گری و فروپاشی همه ی ساختار ها نمی تواند به ما کمکی بکند. البته من موافق سقوط جمهوری اسلامی هستم ولی نه با هر قیمتی . نه این که کشورمان مثل سوریه یا عراق بشه . چون که ما که نمی خواهیم مردممان را بدبخت تر کنیم.
آقای یغمایی سلام، شما میدانید هستند کسانی که با هر پیشینه ای فعلا خود را مخالف جمهوری اسلامی تعریف میکنند. مانند افرادی از ملی مذهبی ها، سبزها ملی گراها، افراد جدا شده از بدنه رژیم و حتی کسانی که با رژیم زاویه دارند. بسیاری از این افراد در داخل ایران هستند و عده ای نیز در خارج کشور به سر میبرند. اگر بخواهم اسم ببرم میتوانم مثلا از مرتضی کاظمیان، اشکوری، رضا غلیجانی، رئیس دانا، اگبر گنجی، برقعی، شبستری، ملکی، نوری زاد و . . . نام ببرم.
میخواستم خدمت شما پیشنهاد کنم که مقالات و نوشته های این افراد را نیز در سایت دریچه بازنشر کنید و فضایی را به وجود آورید که مطالبی هم که از از طرف این افراد مطرح میشود در سایت دریچه و بخصوص از طریق نظراتی که دوستان مطرح میکنند به بحث گذاشته شود. برای شروع گمان میکنم از اکبر گنجی شروع کنید. شما میدانید که گنجی در جریان انتخابات اخیر علیه جناح خامنه ای بسیار فعال وارد شد و مبکتر بایکوت کردن مثلث جیم و خراسان و ... بود. و باز دیدم که با کمپینهای او بود که بالاخره محمد یزدی و مصباح یزدی به خبرگان راه تیافتند و همین آبروریزی بزرگی برای خامنه ای و جناجش ببار آورد. کاری که دیگران نکردند یا نمیتوانستند و یا نمیخواستند که بکنند. بعد از انتخابات نیز گنجی همچنان علیه خامنه ای و جناحش فعال است و همچنان کمپینهایی را علیه آنها به پیش میبرد.
بهر حال شاید بد نباشد این موضوع را بررسی کنید و احتمالا با نظرات سایر دوستان پیشنهاد قابل اجرایی بشود.
با احترام
سیما
سیمای گرامی حتما به ایده شما توجه خواهد شد
با درود
کی خوابه کی بیدار؟ کی مسته کی هشیار؟
کی واقعن غم وطن داره کی نداره؟
ع. خاکنشین
آقای جهاندیده محترم متشکر از کامنت و همراهی شما، همه میدانیم که بین ما و این رژیم دجال دریایی از خون وجود دارد مامردم ایران هستیم و صدای ملتمان در جهان . آنها که اینرا نفی میکنند آیا نقش کنفدراسیون دانشجویی زمان شاه را و تاثیرات آن را حتی در داخل کشور فراموش کرده اند؟ ما باید متشکل شویم و نیاز به یک هماهنگ کننده داریم ، ما باید به این خامنه ای خونخوار دجال و وزارت اطلاعاتش بفهمانیم جدا شدن ما از سازمان را به جیب خودشان و رژیم دجال و منحرف و ضد خلق خمینی خائن نریزند ما هستیم و میجنگیم و طناب داری که آنها برای کشتار و سرکوب مردم زیر سایه برجام آماده کرده اند با طناب رعایت حقوق بشر به گردن خودشان میپیچانیم لذا فکر میکنم در وحله اولّ همه بنوعی که هر کس هر طور تشخیص میدهد با آقای یغمائی ارتباط خصوصی برقرار کنیم تا اولاّ مشخص شود چند نفر مرد عمل داریم سپس آقای یغمائی با ما توسط تلفن یا اینترنت و بعضاً حضوری در پاریس برقرار کرده و ترتیب تجمع ما داده شود اماّ هماهنگی را فراموش نکنیم.من فکر میکنم اگر رژیم را با حقوق بشر به چالش بکشیم راهکارهای بسیاری برایمان باز میشود و ترس این آخوندهای عرب صفت هم از رعایت حقوق بشر است آنچنانکه خودشان هم اذعان کرده اند.
در اینراه نیاز به افرادی داریم که درکار دیپلماسی و تماس با پارلمانها و پارلمانترها تجربه دارند و شرکت همگان ازهر قشرو گروه ضد رژیم را نیز بدون تعصب باز بگذاریم.
ح ر عزیز ! در عمل معلوم است که چه کسی عصای دست رژیم شده است . به هر حال ما یک تجربه را ٣٨ سال دیده و چشیده ایم . اگر آن راهکارها قرار بود نتیجەی مثبتی بدهد تا به حال نتیجه داده بود . کارل پوپر می گوید "کسانی که وعدەی بهشت می دهند ، همواره جهنم بر پا کرده اند" . شاید اگر کارل پوپر ایرانی بود ، جملە اش را با این کلمات تکمیل می کرد :"و کسانی که وعدەی جامعەی بی طبقەی توحیدی می دهند ، سر از حرمسراها و مهمانی های پر جلال و جبروت نئوکان ها در می آورند" . عزیزم روش اصلاحی در هیچ کجای جهان وعدەی بهشت نداده است تنها وعدە ای که می دهد وعدەی بهتر شدن است . هیچ کس نمی گوید اگر در انتخابات شرکت کنیم ، در ایران فقر و فحشا و بیکاری ریشه کن می شود . روش های اصلاحی ، روش های نسبی و واقع گرایانه ای هستند که بر اساس شرایط و امکانات موجود سعی می کنند اوضاع را بهتر کنند . تجربەی انقلابات و اصلاحات در جهان نشان داده که این روش موثر تر بوده است . حالا اگر شما روش بهتری بلدید و می خواهید فردا قبل از طلوع آفتاب رژیم را سرنگون کنید و فقر و فحشا و بیکاری را هم همین فردا (احتمالا بعد از طلوع آفتاب) ریشه کن کنید ، بسم الله . بفرمایید لطفا ! چه کسی بدش می آید ؟ عزیزم من با تو مشکلی ندارم . دردمان یکی ست . تو را هم وطن پرستی می دانم که دلش برای ایران می تپد . ما در هدف مشترک هستیم و فقط دیدگاههایمان در رابطە با روش ها و تاکتیک ها فرق می کند .
سهراب
من یه سئوال از این آذر خانوم دارم. میتونن برای ما توضیح بدن که چطور خودشون به عنوان یه زن می تونن " مرد عمل " بشن؟ قبل از هر گونه حرف زدنهای گنده فکر میکنم باید فرهنگ خود را تغییر دهیم. شاید از تغییر فرهنگ به جایی برسیم. شاید زمانی زنان ما خود را دیگر" مرد عمل " ندانند!!
به نظر من صحبت در باره اینکه چه باید کرد در خارج کشور دردی دوا میکند نمی کند چون اکثر افراد حتی یک شناخت درستی از وضعیت ایران و مردم ندارند و چند دهه گذشته هی با شعار می خواهند چیزی تغییر کند که نمی کند هیچکدام از نیروهای سیاسی در خارج کشور یک تحلیل درست و کامل از شرایط ایران ندارند به همین دلیل اولین چه باید کرد این هست که از خیالبافی و با عرض معذرت خود ارضائی سیاسی باید دست برداشت و واقعا فهمید ایرن در چه شرایطی هست بعد از آن میشود به چه باید کرد فکر کرد
آقای یغمایی با سلام
باید یک جبهۀ ائتلافی برای ایجاد حداقل دموکراسی در ایران ایجاد کرد. این مهم ترین کاری است که باید کرد. افراد و گروهها را باید به این کار تشویق کرد از طریق نقد مواضع انحرافی شون. نشریه اینترنتی هم باید آینۀ درخواست ها و مطالبات بر حق مردم باشد. راه ایجاد دموکراسی هم اونقدرها سخت نیست که غیرممکن اش بدانیم. در جاهای دیگر ایجاد شده. از طرف دیگر پیشنهاد سیما خانم خیلی خوبه و کاملا بجاست. دریچۀ زرد شما هم می تونه محل دعوت به جبهۀ واحد دموکراتیک بشه. دیدگاه الف مقیم دیدگاه درستی نیست و نشانۀ یأس و نا امیدی است. این طور هم نیست که کسانی که در خارج هستند وضع ایران را ندانند. کافی است به تحقیقات دانشگاهی توجه کنید مثلا به کتابهای آقای کاتوزیان و آثاری که در دانشگاههای معتبر دنیا در بارۀ ایران چاپ می شوند. مثلا می شود به کتابهای عباس میلانی برای شناخت دور ۀ شاه رجوع کرد. از این گذشته نوشته های ایرانیان داخل ایران هم به شکل هایی به دست خارجیان و بالعکس می رسد مثل نوشته های رئیس دانا و زر افشان و نوریزاد و غیره و غیره. اخبار هم خیلی خوب می رسد. نباید مأیوس بود. فعالیت زیاد است. همه کما بیش حرفهای درست می زنند فقط یک ارگان هماهنگ کننده نیست! وقتی آدمی مثل خمینی با تحصیلا حوزوی می تونه منشأ تغییر بشه صد در صد افراد تحصیل کرده و دارای تفکر علمی هم می تونند.
دم بریده!
فتانه خانم لابد فکر میکنی خیلی حرف مهمی زدی الان، خوب مثلا وسط یه بحث جدی این چه حرفیه؟
رضا
با درود،
نكته اى كه در ابراز نظرها ديده ميشود نوعى نااميدى از شرايط موجود است! فكر ميكنيد كه اين قضا از چه چيزى ناشى ميشود؟ چرا اغلب "ايه يأس" خواندن را خوب بلد هستيم؟ در دنيايى كه بايد خاكسترى باشد، نميشه كه همش سياه ديد! ادمهايى كه در اينجا نظر ميدهند احتمالن از يك ديد نسبى براى اينده اى روشن برخوردارند. چون همگى خواهان تغيير هستيم و به دنبال راه كارى براى برون رفت از اين اوضاع فلاكت بار كنونى. ايا اين چيزى نيست كه دشمن خيلى از ديدن ان خوشحال ميشود؟! بذر نا اميدى پراكندن، كار دشمن را براى از بين بردن مخالفانش خيلى راحت ميكند. و بر عكس ان، انتقاد سازنده و ارائه راه كار، باعث تضعيف دشمن و تقويت دوست ميشود. اين نكته را هم در چارچوب همان سؤال پايه در نظر بگيريم. افق روشن ديدن و انرا براى ديگران هم روشن كردن، به نوعى از خود شروع كردن را ميطلبد.وقتى خوب بنگريم، دكتر ملكى با تمام محدوديتهاى داخل، توانسته اين فضا را در پيرامون خودش ايجاد كند.
واقعا این بحث دارد جالب میشود بنظر من کهمثل همه ایرانیهای دور از وطن به اجبار به ازادی ایران از چنگ ملاها فکر میکنم باید این سئوالها را جواب داد
رزیم ایران در چه شرایطی هست؟
نقطه خطرناک و نابود کننده برای رژیم ایران چی هست؟
بعد از شناخت این نقطه باید ببینیم رژیم ایران به این نقطه دور است یا نزدیک؟
این حکومت چقدر واقعا پایگاه و مشروعیت دارد یا ندارد این بسیار مهم است
مردم ایران در چه شرایطی قرار دارند و ایا ایران فضای انقلاب دارد یا رفورم؟
شرایط منطقه خاور میانه چقدر بنفع مردم یا اخوند تمام شده
با توجه به اینها راه حل در انقلاب است یا جنبش رفرمیستی اجتماعی
با توجه به تمام چیزها باید راه حل را در بیرون تمامیت رزیم پیدا کرد یا در درون همین رزیم؟ یعنی الترناتیو را کجا باید پیدا کرد؟
این سئوالها و امثال اینها میتواند شناخت ما را بیشتر بکند تا بدانیم چه باید کرد
انتخابات هفت اسفند ۹۴ و میزان و کیفیت رد صلاحیتهای کاندیداها قابل تامل بود. اگرچه بیش از نود درصد کاندیداهای موسوم به اصلاحطلب و اعتدالگرا که حتماً رای میآوردند، ردصلاحیت شدند، در خبرگان نیز تعداد کثیری از جمله سید حسن خمینی را رد کردند.
حذف فراگیر فوق میتوانست به تشکیل مجلسی با اکثریتی ضد برجام و روحانی، به ریاست حداد عادل بیانجامد و در مجلس خبرگان هم امثال مصباح یزدی را به مردم قالب شود.
اما به رغم این حذفها انتخابات منجر به نتیجهی غیرمنتظرهای برای مهندسیکاران شد. آنها بیش از هفتاد درصد کرسیهای مجلس را از دست دادند؛ و در خبرگان شخصیت اصلی مورد حمله مریم رجوی و رضا پهلوی و حسین الله کرم (هاشمی رفسنجانی)، با تفاوت آرای یک و نیم میلیون و با اخذ دو و نیم میلیون رای از مردم استان تهران در صدر منتخبین قرارگرفت.
شتباه نشود داریم در دنیای نسبییات حرف می زنیم وگرنه کمتر کسی به ماهیت همانند رفسنجانی و خامنه ای، آشنا نیست.
باور کنیم (درست یا غلط) که جامعه سیاسی ایران برای تحقق مطالبات خود گرایش به انجام اقدامات انقلابی را ندارد و به دنبال راههای اصلاحی و کمهزینه است. بنابراین فرصتهای انتخاباتی را ارج مینهد. مهندسیکاران معمولا این واقعیت مطالبهگر جامعه ایران را نمیبیینند. خیال میکنند با کنترل همهجانبه و با فحاشی، میتوان مطالبات این جامعه را مهار کرد.
نیروهای پیشرو (پیشرو به نسبت جنتی ها) اگرچه پس از انتخابات سال ۸۸ زیر بیشترین فشارها، تهدیدها، زندانها و حصرها بودند اما این فشارها باعث نشد که با فیگورهای سیاسی رادیکال صحنه سیاسی انتخابات را ترک کنند و تقریبا در اکثر شهرهای ایران توانستند لیست مورد نظر خود را به مردم معرفی کنند.
طراحی و توزیع دهها پوستر انتخاباتی الکترونیک و فراخوانهای ویدیویی انتخاباتی (که در مجموع میلیونها بار در تلگرام و شبکههای اجتماعی دیده شدند)، زنجیره انسانی آنلاین سوم اسفند (که توسط بیش از یک میلیون کاربر فیسبوک و توییتر دیده شد)، هشتگهای متعدد پرکاربرد، مانور مناسب و خلاقانه (از جمله با دابسمش) و... همه خلاقانه و تاثیرگذار بود.
ازمابهتران فضای انتخاباتی را دو قطبی کرده بودند و همین تیشه به ریشه شان زد.
همراه با تلاش اورسورواز و رضا پهلوی و..، در داخل هم حسین شریعتمداری ها و الله کرم ها از طریق صدا و سیما سعی کردند اعتدالگرایان را زیر سئوال ببرند. اما از مردم ستمدیده ایران، همه شان توپوزی خوردند.
حتما ازمابهتران مثل گذشته هزینه به اصلاحطلبان تحمیل خواهند کرد و چه بسا ترورهایی هم (مثل ترور حجاریان در گذشته) صورت گیرد. اما آب رفته دیگر به جوی باز نمی گردد. حمید رضا
آقا رضا وسط یه بحث جدی هم وقتی کسی ویراژ میده باید یقه اش را گرفت و گفت. اول خودتو به عنوان یه زن به رسمیت بشناس بعد وارد این بحث جدی بشو. شما انگاری از اینکه یه زن خودشو مرد عمل بدونه چندان هم بدت نمیاد؟ اتفاقا این بحث من کاملا ربط داره به بحث آقای یغمایی. تا زمانی که فرهنگ عوض نشه نمیشه کاری کرد.
دوستان هر نظری بدهند محترم ولی بعضی واژه ها از فحش ناموسی هم بدتر هستند. هر کسی حق استفاده از ان را دارد ولی میزان تنفر از این واژه ها را هم در نظر بگیرید.
یکی از آن واژه های ملوس شده "آلترناتیو" است. آدم را یاد داستان "مرده شور کفن دزد" و "آلترناتیو"ش که پسرش می اندازد.
با این شعار "آلترناتیو" که: "پدر کاری خواهم کرد که مردم ترا دعا کنند". بعد از آن مرده های بیچاره ها نه فقط کفنشان دزیده میشد بلکه با چوب در ... شان هم مواجه بودند.
حالا حکایت این "آلترناتیو" است. دوستان گرامی همه جای ماهایی که خود در این آلترناتیو حضور فعال داشته ایم بعد از سالها هنوز درد میکند. جان مادرتان بی خیال انداختن این "آلترناتیو" به جان مردم بیچاره این باشید.
با درود،
با توجه به اوضاعى كه رژيم در ان قرار دارد ديدن اينكه كوچكترين رمقى برايش باقى نمانده است، خيلى روشن است. وقتى كه يك سيستمى براى بقاء خودش مجبور است كه دائم بحران افرينى بكند تا اينكه از اين ستون به ان ستون فرجى حاصل ايد، خود گوياى وخامت اوضاع ان است. وضع فقر و نابودى كارخانه ها و كشاورزى و در راس انها نابودى محيط زيست و كمبود اب خوردن حتا، همه و همه نشان از اين دارند كه اين رژيم در واقع امر توى گور است. حال سؤال اين است كه چرا از بين نميرود؟!
شايد بشود گفت كه بزرگترين دستاورد اين اخوندا همين روى كار يورى ماندنشان است! در هر سيستم سالمى هر كدام از اين بحرانها ميتوانند كل ان سيستم را در كوتاه ترين زمان كله پا كنند. داستان واترگيت در امريكا و استعفاى نيكسون، از ميدان در رفتن دولتهاى متعدد در ژاپن هر بار كه اشتباهى در رفاه مردم رخ ميدهد، تغيير احزابى كه در حاكميت هستند و در اثر اشتباهات شان مجبور به انتخابات زودرس ميشوند، در اروپا به مرور ديده شده اند، تغيير دولتها در كره جنوبى هر گاه كه فسادى رو ميشود، بر كنارى رئيس جمهور، وزيران فاسد سياسى يا اعتمادى در دولتهاى المان در چند سال اخير و نمونه هاى بسيار متعدد ديگر در دنياى ازاد و كشورهاى دمكراتيك (نسبى). خوب حالا چرا و چگونه است كه اين رژيم قرون وسطايى در طى ٣٧ سال گذشته على رغم اينگه يورى روى قدرت سوار است، توانسته دوام بياورد؟! و چطور است كه مردم روز به روز بدبخت تر ميشوند ولى باز وارد عمل نميشوند چون در اين شكى نيست كه قدرت اصلى در دست مردم است.
بردى كه اخوندا با ان شمه خدعه گرى خمينى كه هنوز بر جاى مانده اين ميباشد كه زمينه بروز هر گونه شكلگيرى يك الترناتيو مردمى را خشكانده اند و الا كه اگر الترناتيوى ميبود كه مردم را ميتوانست بهم پيوند بدهد، باور كنيد كه اين رژيم قرون وسطايى ديروز سرنگون شده بود. پس درد اصلى اين نيست كه مردم از اين رژيم متنفر نيستند يا اينكه اين رژيم هنوز درونش روزنه اى از اميد "اصلاح" شدن دارد! باز ممكن است كه عده اى بگويند كه اين را همه ميدانند! ولى همين نظرات اينجا را در نظر بگيريم، تعداد كسانى كه از شرايط نا راضى هستند تقريبن ١٠٠٪ است (بجز كسى كه از رژيم باشد، اگر كسى باشد؟!) ولى در همين جمع كه ميتونه مشتى از خروار باشد، فكر نكنم كسى بتونه الترناتيوى مورد تأييد قرار بدهد و بگويد كه اين الترناتيو مردمى، مردم گرا و مرد پسند است. درست ١٨٠ درجه خلاف وضعيت ١٣٥٧ كه "الترناتيوى" بود و داراى تمام ان ويژگى هاى كفته شده هم بود و حتا خيلى هم بيشتر از حد نياز! خمينى تنها رهبرى بود در تاريخ معاصر هر ويژگى لازمه براى يك انقلاب را داشت. او هم رهبر سياسى و هم رهبر اجتماعى و مردم پسند بود. اغلب انقلابات داراى رهبريى سياسى هستند و فقط در حزب و گروه خودشان است پايگاهى مردمى دارند و انهايى كه در اين چارچوب نميگنجند، تابع قدرت سياسى و اكثريت ميشوند. در همين جمع اينجا خلاء نبود يك الترناتيو همه گير از تك تك نظرات پيدا ست. حالا شما اين رو ببر روى سطح جامعه (چه در خارج و چه در داخل ايران) چون همانطور كه گفته شد "مشت نمونه خروار است".
پس براى يافتن پاسخ به سؤال پايه كه چه بايد كرد؟ همانطور كه از نخست ياداور شد، ابتدا به ساكن بايد از خودمان شروع كنيم. ايا خودمان الترناتيوى هستيم يا كه داريم؟ ايا در ايران عزيزمان چنين پديده اى وجود دارد؟ ويژگى هاى ان چه بايد باشد كه بتواند همه گير بشود؟ همه اينها سوالاتى هستند كه براى يك ذهن مشتاق تغيير بسيار مفيد و جهت دهنده هستند. به واقع بايد از خودمان بپرسيم: ما چه ميخواهيم؟
یکی از علتهای ماندن این نجاست تاریخ این هست که چارده قرن قبل همه چیز ما را از بین بردند و یک مشت شتر سوار با قوانین بیابانی ایران را گرفتند و اینها را بما تنقیه کردند این ملاها در این کثافتخانه ای که در میلیونها نفر هست دارند ماها را میخورند و هنوز هم از ترس الله و رسولش کسی حاضر نیست فکر کند که چه خاکی بر سرما کردند تا کی من که نمیدانم
هفت دریای خون؟!؟!؟ 1
لطفا این نوشته را از منظر فلسفی نگاه کنید
بعضی از دوستان در کامنتهایشان اشاره به "هفت دریای خون" بین ما و رژیم کرده بودند . بگذارید کمی این قضیه را به دور از کلیشه ها و تعصبات و شرطی شدگی ها نگاه کنیم . کسی که این تعبیر را به کار برد را همه می شناسیم . اکنون در غیبت صغری به سر می برد . مجاهدین در سی خرداد شصت به فرمان او علیه خمینی دست به اسلحه بردند . وقتی خمینی هنوز در ماه تشریف داشت و جوهر تعریف و تمجید هایی که رجوی از او کرده بود نخشکیده بود . هشت سال بعد ، یعی در خرداد ١٣٦٨ وقتی خمینی مرد ، یعنی هشت سال بعد از آن همه اعدام و جنایت ، چند ماه بعد از تابستان شصت و هفت ، میلیون ها نفر برایش گریستند . فیلمهایش هست می توانید ببینید . آن گریه ها کاملا خود جوش بود . هنوز میلیونها نفر در سراسر ایران او را می پرستیدند . خود آن حضرت که اعلان جنگ کرد سر از فرنگ در آورد . رژیم تمام تلاشش را به کار گرفت تا مجاهدین دست به اسلحه ببرند . چون دیکتاتورها و مرتجعین فقط در حالت بحران و جنگ می توانند به بقایشان ادامه دهند . از یک طرف مجاهدین ترور می کردند و از یک طرف رژیم ، در کمال قساوت و بی رحمی اعدام می کرد . به گفتەی رژیم ، مجاهدین ١٢ هزار نفر را ترور کردند . بسیاری از کسانی که ترور شدند مردم عادی بودند . هزاران نفر از مجاهدین هم توسط رژیم اعدام شد . بعد از تصویب قطعنامەی آتش بس بین ایران و عراق ، مجاهدین به ایران حمله کردند . به قول خودشان ٥٢ هزار نفر از نیروهای رژیم را کشتند (این آمار از خود مجاهدین است) . خودشان هم ١٤٠٠ کشته دادند . بسیاری از کسانی که در آن عملیات توسط مجاهدین کشته شدند، نیروهای داوطلب محلی بودند که با تصور اینکه عراق حمله کرده است ، اسلحه به دست گرفتند و جنگیدند . بعد هم عملیاتهای داخلی مجاهدین و ادامەی کشتار و سرکوب توسط رژیم . این دو ، یعی مجاهدین و رژیم ، تبدیل به دو لبەی قیچی شدند که اگر چه به ظاهر بر خلاف همدیگر حرکت می کردند ، اما نتیجەی عملکردشان یک چیز بود : بردیدن و ایجاد "هفت در یای خون" . چه کسی از این خونها تغذیه می کند؟
سهراب
هفت دریای خون؟!؟! 2
از آن پس "شیر غایب" صاحب این هفت دریای خون شد . سند مالکیتش را به اسم خودش نوشت و در هر سخنرانی و اطلاعیه و فراخوان ، به آن دمید . اگر کسی هم پیدا می شد و می گفت آقا این همه نبوده ، رژیم در سال ١٣٦٧ سی هزار نفر اعدام نکرده و تعداد اعدام شدگان ٤ هزار نفر بوده ، ناگهان مانند کسی که تمام سرمایه اش بر باد رفته باشد طرف را به باد تهمت و تهدید می گرفت . یکی از دلایل کینه اش نسبت به مصداقی همین بود که دست در آمار شهیدان برده بود . این "هفت دریای خون" را ملک لا یملک خودش می داند و حاضر نیست از آن دست بردارد . می دانید چرا؟
عرض می کنم . شما کلمەی "دشمن" را از خامنه ای بگیرید . چه چیزی دارد که بگوید ؟ اگر این کلمە را از او بگیرید ، سکته می زند . خامنه ای هم به "هفت دریای خون" نیاز دارد . اصلا دعوایش با کسانی مثل خاتمی و رفسنجانی بر سر چیست؟ امثال روحانی و رفسنجانی و خاتمی با سیاست تعامل با جهان ، در واقع از ان دریاهای خون می کاهند . حضرتش مانند تمامی مرتجعین جنایتکار با خون تغذیه می کند . کارخانەی شهید سازی هر دو طرف چنان فعال بود که گاهی با هم مسابقه می گذاشتند . هر کسی هم که راه میانه ای پیشنهاد می کرد و می خواست که دیگر بر این دریاهای خون افزوده نشود ، از طرف هر دو جبهه ، مزدور و خائن و واداده و ...قلمداد می شد و این داستان تا همین حالا هم ادامه دارد . آن کسانی که در دو سر طیف هستند و به هیچ عنوان دغدغەی مردم را ندارند ، به این دریاهای خون برای بقای ننگینشان نیاز دارند . ما هم مثل کسانی که در خواب حرف می زنند ، بدون اینکه علتها را بیابیم و واکاوی کنیم ، همین اصطلاحات را تکرار می کنیم : "هفت دریای خون" ، شنیدنش لرزه به تن آدم می اندازد ، نمی اندازد؟؟
هفت دریای خون در سوریه ، هفت دریای خون در لیبی ، هفت دریای خون در عراق . چه کسی می تواند اینقدر خونخوار باشد که این دریاها را طی کند و بگوید : آقا مگر هدف ما ساختن دریای خون است؟ مگر دریای خون برای مردم سرمایه می شود؟ سرنوشت کشورهایی که در آنها دریاهای خون جاری بوده است ، در جلوی چشمانمان است . این هفت دریا از کجا آمده که حالا کسی جرأت نکند حرفی بزند مبادا به خونخواری و بی مرزی متهم شود؟
سهراب
هفت دریای خون؟!؟! 3
خونخوار واقعی دو نفر در دو سر طیف هستند که به این خونها نیاز دارند . کدام کشور در دنیا با هفت دریای خون به آزادی و دموکراسی رسیده است ؟ اصولا اگر "هفت دریای خون" بین دو طرف باشد ، راهی نمی ماند مگر اینکه یکی از طرفین به طور کامل نیست و نابود شود . مگر غیر از این است؟ آیا به کار بردن تعابیری مانند " رود جاری شهدا ، ضامن پیروزی محتوم خلق ماست" ، آن روی سکەی "ترجیع بند های خامنه ای نیست که " ما شهید داده ایم و سر سازش نداریم"؟
در ایران یک انقلاب رخ داد که باید مانند تمامی انقلابها مدتی می گذشت تا هیجانها فروکش کند و مردم در فضایی آرام و رشد یافته ، مطالباتشان را پیگیری کنند . رژیم هم به درستی این را می دانست و سعی می کرد با هر وسیله ای که شده نگذارد آن فضا به وجود بیاید . مجاهدین و گروههای سیاسی را از هر طریق تحت فشار قرار داد تا دست به اسلحه ببرند . مجاهدین هم در این دام افتادند و شد آنچه که شد . اما حالا عزیزان ! شمردن دریاهای خون چه فایده ای دارد؟ آیا قصد ما افزودن بر مقدار نفرتمان است؟ یعنی هر چه که الآن در درونمان نفرت هست کافی نیست؟ بیشتر می خواهیم؟ یعنی واقعا فکر می کنیم با نفرت می شود آینده را ساخت؟ در آن طرف طیف هم همین داستان در حال اجراست . دمیدن به نفرت . باز هم دو سر طیف به یک عنصر واحد نیاز دارند : تولید نفرت . ما هم مانند کسانی که در خواب حرف می زنند ، یک سری کلیشه ها را همینطور تکرار می کنیم . خدای من ! چه کسی حاضر است اینقدر دیوانه باشد که "هفت دریای خون" را بنوشد و بگوید : کافیست ! در تمام دنیا ، هر سرزمینی که به اندکی آرامش و آزادی دست یافته ، به میزان دریاهای خونش نیفزوده ، بلکه سعی کرده است که آنها را از یاد ببرد . اگر کشور ژاپن به آرامش و پیشرفتی دست یافت ، به خاطر یاد آوری و دمیدن به حماسه های "کامیکازه" نبود ، بلکه به خاطر فراموش کردن آن بود . اکنون در سالگرد آن عملیاتها وقتی بچه های ژاپنی از آن خلبانان فدایی سوال می کنند ، این جواب را می شنوند : عزیز من ! این در یک دوره ای از تاریخ ما اتفاق افتادو تمام شد و بهتر است آن را فراموش کنیم" . چون ژاپنی ها عقل دارند . علوم اجتماعی و روانشناسی کودک در کشورشان رواج دارد و می دانند که پر کردن ذهن این بچه ها از مفاهیم مرگبار ، به هر دلیلی که باشد ، آینده ای شوم را رقم می زند . " چه کسی حاضر است این "هفت دریای خون" را شنا کند و بگوید : هر کشوری که به آرامشی دست یافت ، به خاطر کم کردن مرزها و پایین کشیدن دیوارها و پر کردن گسلها بود ، نه دمیدن بر طبل تفرقه و کینه و مرزبندی و دریاهای خون؟
سهراب
حرف من روشن است عمل کنیم و منفعل نباشیم یعنی چیزیکه خواست رژیم است را انجام ندهیم، درج مقالات افراد مختلف و یا مجله اینترنتی خوب است اماّ عملی نیست که رژیم از آن بهراسد میتوان حتی بدون جمع شدن دور هم در همین صفحه یک بیانیه برای رعایت حقوق بشر در ایران نوشت و به شور گذاشت سپس امضاء کنیم و هرکس در ملاء پیرامون خودش در حداکثر امکان امضاء جمع کند همچنین در این سایت برای امضاء عموم به اشتراک گذاشته شود .
رژیم در سرکوب مقاومت همه انرژیش را بکار میگیرد تا خارجه نشینها ی مستقل را منفعل و منزوی کند هرروز تحت نامها و افراد دروغ افکن مختلف بیانیه و اطلاعیه میدهد اکسیون میگذارد حقایق را وارونه میکند در جلسات و پارلمانها شرکت میکند و هزار ترفند دیگر .جماعت خاموش و بی عمل خارج کشور بر علیه رژیم خواست خامنه ای است ، در حالیکه ظریف میگوید :ایرانیان خارج کشور پل ارتباطی ما با غرب هستند.البته پرواضح منظورش حامیان رژیم هستند.
آیا ما نمیتوانیم حتی یک بیانیه با هم بدهیم؟
هفت دریای خون؟!؟! 4
حالا کسی مثل بهارەی هدایت که در فروردین ١٣٦٠ به دنیا امده ، یعنی وقتی که مجاهدین با رژیم وارد فاز مسلحانه شدند ، فقط شش ماه داشته باید به ما پاسخگو باشد که چرا به پای صندوق رفته است؟ انگار آن هفت دریای خون را او به وجود آورده یا در قبال آن مسئول است ! بعد هم واداده خطاب می شود .
سهراب
با سلام و تشکر فراوان از اسماعیل با وفا و قهرمان. میگویند قدم اول در هر آغازی اینست که بفهمیم کجا ییم. مثلا اگر قرار باشد که بماه برویم باید ببینیم در قعر چاهیم یا در سطح زمین. اگر در قعر چاهیم ابتدا با ید از چاه درآمد و بعد بفکر ماه افتاد.
کجاییم؟ آیا آلترناتیو واقعی وجود دارد؟ سرنگون طلبیم؟ اگر حکومت همین فردا سرنگون شود سرنوشتی بجز سوریه و عراق منتظر مان خواهد بود؟ آیا فی الواقع پاسخی یا راه حلی هست که در کوتاه مدت و زیر سه سال چشم اندازی داشته باشد؟
از نظر حقیر ما مشتی مخالف ، دل شکسته، آرزو بدل، عصبی و بدون هیچگونه هدف و تعهدی به فردای خود و خلقیم. مثل هزار جرقه آتش در یک اقیانوس سیاهی هراز گاهی برقی میزنیم و دوباره در محاق تاریکی فرو میرویم. و سئوال اینست که چه باید کرد که خورشید شویم و تاریکی براندازیم؟
راه حلی نیست. اما میتوان این جرقه ها را به نخ تسبیحی کشید که اگر پلی بسمت آینده نیستیم و نشدیم حداقل خطی باشیم روشن در گوشه آسمان سیاه و نمادی شویم از امید. که آری اگر نتوانستیم در شرایط سیاه راهی شویم، حداقل در آن غرق و نابود نشدیم. ایستادیم به اذن و انتظار خورشید.
جناب یغمائی با عرض درود و سلام ممکن است شما قبول نداشته باشید ولی مردم ایراندر سال 1357 انقلابشان را کردند بعد از یک انقلاب هر تحولی بخوااهد رخ بدهد بایدبا چالش جناحهها رخ بدهد متاسفانه مبارزه مسلحانه وضعی پیش آورد که بخض عظیمی از نیروهای سیاسی روانه خارج شدند و اخوندها توانستند هزاران هزار ایرانی مبارز را بکشند در مورد چه باید کرد من معتقدم دندان سرنگونی انقلابی را باید کند زیرا وجودندارد مردم هم به آن معتقد نیستند و نشان میدهند بیشتر به راههای دیگر معتقدند.من در خارج کشور زندگی میکنم ولی معتقدم نخست باید به تمام نیروهای مترقی داخل ایران امید داشته باشیم و حتی اگر شرایط سیاسی مناسب بشود باید به ایران برگشت و در ایران مبارزه را ادامه داد زیرا بطور واقع راه دیگری وجود ندارد
خاک بر سر ان هفت دریای خون آخر این هم شد دلیل مرده شور ببرد این فرهنگ کثافت را که از دو طرف با خون ریزی زنده است .یک مشت حرف بیربط را بگوش گرفتیم هیچوقت فکر نکردیم معنی آن چی هست
آیا انتخابات آنطور که مریم رجوی ادعا می کند، نمایشی و ساختگی بوده است؟
انصارحزبالله با اشاره به انتخابات هفتم اسفند تهدید کرده است که « در انتخابات تهران، مردم، یاران انقلاب! را از گردونه خارج کردهاند...اما دارنده هر گرایش فکری با راهیابی به مجلس در واقع، جمعی نظام دینی و ولایی شده و هرگونه تخطّی او از شرع و قانون نبایستنی و بلکه متضمّن عکسالعمل مناسب و پشیمانکننده خواهد بود...نه کفّار در پشتیبانی و حمایت علنی از منتخبان مردم کم گذاشتند و نه پادوهای داخلی و طاغوت آنها از تفاخر به این حمایت، شرمی داشتند...» محمد
با درود،
حالا كه وارد كنش و واكنش هاى مثبت و رو به جلو شده ايم، نخستين كارى كه ميشود كرد اين است كه از فضاى كينه توزى و منفى بافى در حد توانمان بيرون شويم و از خواندن ايه هاى يأس خوددارى كنيم. در اينكه ما عاشقانه خواهان تغييرات بنيادين هستيم نبايد شك كرد و اگر كسى هنوز به اين درجه از عشق به ميهن و هم ميهن خودش نرسيده، نميتواند به واقع از گذشته هاى تلخ خودش را رها كند و براى افقى نو در ذهن و ضمير خود گشايشى ايجاد كند. خيلى هم قانونمندى ساده اى دارد، اصلن جايى براى ان در وجودش ندارد. همانند خيلى از كسانى كه در برابر واقعييات قرار دارند و عمدتن هم به عمد سرودهاى غم و نااميدى سر ميدهند.
يك چيز، من فكر ميكنم، در اين ادمها فراموش شده است. ان دسته اى كه پا به راه مبارزه براى ازادى نهادند در اينجا مد نظر است و نه انانى كه براى لقمه نان و مقام وارد فعاليتهاى سياسى شدند، وقتى ان ادم ان موقع را به ياد مياوريم، كسى را ميبينيم كه اكنده از عشق و دوستى و ارى از هر گونه تعلقى به دنياى پيرامونش. افق ذهن او خورشيدى درخشان از اميد و ارزو بود. از ان ادم براى اينجا نياز است.
موضوع بحث اینست:چه راه حلی برای ایران دارید و ما خارجه نشینان چگونه میتوانیم در این راه ملتمان را یاری کنیم؟چه باید کرد؟ موضوع بحث روشن است راه حل بدهید راهکار بدهید بحث رژیم است نه مجاهدین،وقتیکه دکتر ملکی به درستی میگوید اکثریت مردم و کسانیکه در انتخابات شرکت کرده اند خواهان سرنگونی رژیم هستند ،پرداختن به مجاهدین و آیه یاس خواندن نشانه به بیراه بردن بحث و سنگ انداختن است.فراموش نکنیم دکتر ملکی در ایران زندگی میکند و قضایا را درست تحلیل کرده است پس لطفاً راه حل بدهید.
با درود،
نميدانم با نظر بنده موافق هستيد يا نه؟ البته فكر كنم حرفم منطقى و مثبت است. اينكه ما بايد فضاى ديگرى را ايجاد كنيم، از خواندن ايه هاى يأس پرهيز كنيم، بايد دوباره عاشقانه وارد شد و از كينه ها و تلخى هاى تلخ گذر كرد، بايد افق را با درخشش خورشيد اميد ديد، بايد از شكست ها نترسيد و انهارا سكوى پرتاب به جلو نمود و از همه مهمتر در اين بايد ها اين است كه بايد بدانيم چه ميخواهيم چون انچه را كه نميخواهيم در "ايه هاى يأس" هزاران بار تكرار شده اند.
خوب است در جمع ما كسى را داريم كه صاحب واژه است. با شعر و ادبيات بالنده دوستمان اقاى يغمايى همه اشنا هستيم. و چه سلاحى برنده تر از واژه ها كه داراى قدرت پرواز تا بى نهايت نيز هستند. با در نظر داشتن جو داخل ايران و خواسته هاى جوانان، بخصوص زنان بسرايين و با واژه هاى اميدبخش انها را شاد سازين. حتا اگر هم ندانند از چه كسى است ولى درون انها را به جوش و خروش در اورد، فكر ميكنم كه كارى شود كارستون.
خط كلى براى اميد بخش بودن اين است هر چه بيشتر رو به داخل فكر كنيم و بدنبال روزنه اى از روشنايى در درون ايران باشيم. بقول صمد بهرنگى: همش نگيد نميشه، وقتى راه بيافتيم ترسمون ميريزه.
آقای یغمایی سلام
ممکنه بفرمایید منظورتون از طرح سؤال ها و جمع کردن نظرات مختلف چیست؟ با این کسب نظر چه می خواهید بکنید؟
ممنون
دم بریده
دوست دم بریده
جواب من این است
برای اینکه بدانم واقعا چه باید کرد
و عقل مشترک در این مورد چه میگوید
فکر میکنم این سئوال اصلی است
با درود
آذر عزیز ! اولین کامنت این صفحه را بخوانید . به نظرم ما باید روی چه نباید کردها متمرکز شویم . چون تجربه نشان داده که نقشمان مخرب بوده . اول باید نقش مخربمان را متوقف کنیم و بعد اگر توانستیم به مبارزات مردم ایران کمک کنیم . اما برای شروع حرکت باید از زیر صفر خارج شده و به نقطەی صفر برسیم . برای اینکه به نقطەی صفر برسیم یک سری کارها را نباید بکنیم مثلا : نباید به فعالین داخل ایران واداده بگوییم ، نباید مبارزین ایران را تخریب کنیم ، نباید نسبت به مردمی که بر اساس امکانات و توانایی هایشان تصمیماتی می گیرند ، طلبکار باشیم ، نباید بر بی اعتمادی که بین نیروهای داخل و ساکنین خارج وجود دارد بیفزایم ، نباید دریاهای خون را برای خود سرمایه بدانیم و.... بنابراین به نظر من سوال درست این است : چه نباید کرد؟ وقتی به نقطه ای رسیدیم که نقش مخرب خودمان را متوقف کردیم ، آن وقت می توانیم بپرسیم : چه باید کرد؟
آذر عزیز ! همین الآن که ما داریم کامنت می نویسیم ، عیسی سحر خیز در زندان اوین اعتصاب غذای خشک کرده است . او بیماری قلبی هم دارد . آیا اینها بچه های ایران نیستند؟ چرا با این سکوت خبری از جانب ما مواجه می شوند ؟ آیا اینها مبارز نیستند و ما که در عمل جز تثبیت این رژیم کاری نکرده ایم مبارز هستیم؟ تا این شکاف پر نشود ، تا این بی اعتمادی ها از بین نرود ، تا این فرهنگ اصلاح نشود ، هیچ تغییری متصور نیست . بعد از سرنگونی رژیم هم وضعمان بدتر می شود که بهتر نمی شود .
سهراب
با کلیت حرفهای سهراب موافقم و اینکه چپ روها بخصوص از جانب سازمانیافته ترین و پیگیرترین سارمان این جریان یعنی مجاهدین که البته قیمت را نه از جیب رهبرانش بلکه از جیب مردم آزادیخواه ایران پرداخت کرده اند، بزرگترین ضربه را به جنبش آزادیخواهی ایران زده اند و به جای طلبکاری از بابت "دریای خون" باید پاسخگو و شرمنده باشند که موجب این همه خونریزی و به انحراف بردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران شدند.
طلبکار باید همان خانواده هایی باشند که از طرف سازمان "فامیل الدنگ" خوانده میشوند. وقتی که جای طلبکار و بدهکار عوض میشود همین است که میبینیم.
جریانات چپ رویی که به راست ترین جناج های رژیم آخوندی برای قلع و فمع آزادیخواهان ایران یاری رساندند (و امروز هم همین کار را میکنند و بزرگترین خدمت را به راست ترین و وحشی ترین رژیم آخوندی میکنند) بخصوص مجاهدین، شرافتمندانه ترین کاری که میتواند بکنند این است به این خیانت خود اعتراف کنند و از ملت ایران عذرخواهی کنند. نه ا ینکه هنوز طلبکاری کنند. و با شعار دیگی که برای ما "آلترناتیو دمکراتیک!!؟؟" نمیجوشد، سر سگ در آن بجوشد و یا اصلا نجوشد و یا ما جلوی جوشیدنش را خواهیم گرفت، بر علیه منافع مردم ایران کار کنند.
حق با سهراب است وقتی بردار حرکت این تفکر مسخ شده به سمت منفی است هر حرکتی از طرفشان نیز اثر منفی دارند پس بهترین کار این است با آن سمت گیری اصلا کاری نکنند. اگر تازه توانستند از منفی به صفر برسند آن زمان میتوان در مورد چه باید کرد با این متوهمان منجمد شده در گذشته وارد گفتگو شد.
جناب سهراب
بچه های ایران که می نویسید از بچه های خامنه ای و بچه های رفسنجانی تا بچه های اطلاعات و خلاصه خیلی بچه ها را شامل می شود و به نظر بنده استفاده از چنین اصطلاحاتی بی معنی است.
به نظر بنده مردم ایران به دودسته تقسیم می شوند یا موافق ولایت فقیه یا مخالف ولایت فقیه.
یا خواهان بر اندازی رژیم ولایت فقیه اند یا اینکه می خواهند ولی فقیه و جمهوری اسلامی اش را بزک کنند. َهمانطور که می دانید اکثریت مردم ایران همانطور که دکتر ملکی گفت خواهان بر اندازی رزیمند و آبشان با ولایت فقیه و جمهوری اسلامی در یک جوب نمی رود. شما هم بیخود خودت را جر می دهی که آب بر اندازان را ه جوی ولایت فقیه بریزی.
برگردیم به مثال عیسی سحر خیز. اولین سوال این است که آیا ایشان در رابطه به ولایت فقیه چه موضعی دارد و بعد همه کنش و واکنش ها در رابطه با این سوال اصلی شکل می گیرد.
پس لطفا شما بجای اینکه خودت را سخنگوی مردم و بچه های ایران بکنی بیا موضع خودت را بنویس در رابطه با ولایت فقیه .
ح ر
ح ر عزیز . من نه تنها با ولایت فقیه مخالفم بلکه می خواهم سر بر تن هیچ ولایت فقیهی در هیچ کجای جهان نباشد .( امیدوارم ترکشی از این حرف ، به شما اصابت نکند) . این از من . عیسی سحر خیز هم در سال ٨٩ وقتی در زندان اوین بود ، به صورت نمادین از علی خامنه ای شکایت کرد و گفت اگر این شکایتم را رسیدگی نکنید ، از طریق مجامع بین المللی آن را پیگیری می کنم . که بعد هم کارش به سلول انفرادی و شکنجه کشید . دل شیر می خواهد عزیزم در زندان خامنه ای از این کارها بکنی . فکر کنم اقلا شهامتی بیشتر از نشستن در یک کشور خارجی و کامنت گذاشتن می خواهد . تو چه فکر می کنی؟ اصولا فکر نمی کنی شرم آور است به کسی که در زندان خامنه ای است و اعتصاب غذای خشک کرده و کارش به بیمارستان کشیده بگوییم بیا مواضعت را نسبت به خامنه ای روشن کن ؟!؟!؟!؟ فکر نمی کنی کمی وقیحانه است؟
مردم ایران هم ابدا به دو دسته تقسیم نمی شوند . بسیار متنوع هستند . فقط ذهن مرتجعین است که دنیای بیرون را تقسیم بر دو می کنند : ١_ با من ٢_ علیه من . امیدوارم تو از آن دسته نباشی . در مورد دکتر ملکی هم باید بگویم اگر همین الآن به رهبر عقیدتی بگوید بالای چشم مبارکت ابرو است ، یک دفعه تبدیل می شود به یکی از همان بچه های خامنه ای که اسم بردی . و اگر کسی از او حمایت کند ، بی مرزی تلقی می شود . با عرض معذرت فکر کنم معنای مبارزه در قابوس شما یک جورایی با بیضه و بستر رهبر عقیدتی پیوند خورده است .
سهراب
آقای یغمایی
از پیش از انتخابات؛ نامه یکی از استادان برجسته اقتصاد، «دکتر محس رنانی» - نامه عالمانهای که حرف دل بسیاری از مردم ایران است و خطاب به رهبران نظام نوشته شده - دست به دست میگردد.
امیدوارم شما خودتان خوانده باشید و لااقل دوست محترمی که مقاله «واقعا نمیدونی چقدر ابلهی؟!» را نوشتند، آنرا دیده باشند.
از شما خواهش میکنم سایت دریچه نامه دکتر محسن رنانی را منتشر کند. نامه مزبور شایسته تأمل، نقد و نظر است.
http://renani.ir/index.php/texts/essay/non-eco-articles/521-2016-02-01-12-27-12
یاسر
بحث را لطفا به رهبر عقیدتی ها چه از نوع مذهبی یا بی مذهب یعنی گروههائی که در خارجه فسیل شده اند نکشید لطفا اینها مساله هزارمشان هم مشکل ایران نیست دارند زندگی خودشان را میکنند و ظرف نزدیک به چهل سال جز اینکه توی سر هم بزنند و هی منم منم کشک بکنند کاری نکرده اند اینها به نظر من مرده اند و رفته اند فارغ از اینها باید به چه باید کرد فکر کنیم اصلا بنظر من یکی از علتهای اینکه تا حالا یک چه باید کرد جدی مطرح نشده همین جنازه های سیاسی بوده اند که جلوی فکر کردن را گرفته اند ویکنوع لوله کشی فکر درست کردند که مدتها به همه جا وصل بود و ملاهای خونخوار هم بیشترین استفاده را از این مشت علاف بردند دریغ از یک مصدق یا میرزا کوچک یا ستار خان بعد از چهل سال / چرا نیست چون اینها مردش نبودند و زنش نبودند خوردند و خوابیدند و همه را سر کار گذاشتند و عمرشان را تمام کردند بنابراین این رهبران عقیدتی را ول کنید که دوباره وقت تلف میشود
برخلاف آقا یا خانم واقع نبین برای مبارزه با این رزیم وحشی و چه باید کرد همیاری همه نیروها در هرکجا هستند لازم است بیخود اختلاف زیادی لازم نیست
ممنون آقای یاسر منتشر شد
جناب سهراب
متاسفانه شما خیلی بی ادب تر از آنی هستی که فکر می کردم .
هر چند که کمی دیر است به نظرم اما عیسی سحر خیز و بچه های ایران را فعلا بگذار و برو ولایت نزد پدر و مادرت که کمی تربیتت کنند زیرا ظاهرا در این کار کوتاهی مفرط کرده اند. بعد هم اگر عمری برایت باقی ماند بیا دوباره درباره بچه های ایران برایمان بنویس.
اما پیش از رفتن به ولایت شما که وصعیت دقیقه به دقیقه و با جزئیات تمام از درون زندانهای خامنه ای خبر داری بگو ببینم عیسی سحر خیز رای داد یا نه؟
ح ر
وقایع بین
من با نظرات واقع بین موافقم. در مورد کسانی که جلوی دیدن و اندیشیدن را گرفته اند. باید برگردیم به شناخت خودمان با توسل به تجربه های روزمره و نحوه عملمان در مقابل هر چه پیش می آید. از ریز و درشت. بر سر فصل همه چیز باید بنویسیم که ما در این کاروانسرا یکی دو روزه مهمانیم و برای خدمت به ارزش های عالی آمده ایم. زندگیمان حساب و کتاب دارد و بجای جستجوی تائید و تکریم نزد فرومایگان جهان، پیش وجدان خود باید حساب و کتاب کنیم. خلاصه برگردیم به آن ارزش های مصدقی فراموش شده .خاطرات پزشک مصدق را بخوانید. آدم از خودش می پرسد این ارزش ها چه شدند و با ایدئولوژی و ایدئولژی زدگی ها کجا رفتند
ح ر عزیز ! قصد بی ادبی نداشتم . بعضی وقتها آدم عصبانی می شود و کنترل از دستش در می رود . شما به بزرگواری خودتان ببخشید . در مورد عیسی سحر خیز نمی دانم رای داده یا نه . فکر نمی کنم رای داده باشد . برای من فرقی نمی کند که رای داده است یا نه . فعالین داخل بنا بر مقتضیات و شرایط داخل تصمیم می گیرند در یک اکت سیاسی شرکت کنند یا نه . همەی آنها بچه های ایران هستند و قابل احترام . اصولا این طرز تفکر که دیگران باید بیایند در برابر ما نقاب بیندازند و ثابت کنند که بچەی خامنه ای نیستند ، یک طرز تفکر فاشیستی است . در قاموس مبارزان واقعی ، همه خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود . در قاموس فاشیستها و دیکتاتورها ، همه بد هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود . اصولا اگر در ما کمی شرم باقی مانده باشد ، هرگز به خود اجازه نمی دهیم به کسی که در زندان خامنه ای محبوس است و دست به اعتصاب غذای خشک زده ، بگوییم بیا موضعت را نسبت به خامنه ای روشن کن . منتهی چیزی به نام شرم در ما وجود ندارد . عجالتا تا من می روم در ولایتمان کمی ادب یاد بگیرم ، شما هم به کوله پشتی تان نگاهی بیندازید شاید کالایی به نام شرم در آن پیدا کردید . در پناه حق باشی
سهراب
بخشی از توضیح محمد مجتهد شبستری نویسنده کتاب «ایمان و آزادی»، و نقدی بر قرائت رسمی از دین و... در مورد انتخابات
به نقل از وبسایت:
http://mohammadmojtahedshabestari.com/
۱- از آنجا که با داعشخوئی و داعشگری و مبانی تئوریک آن به مقتضای همه توان عقلانیام و فهمم از انسانیت و اخلاق، مخالف هستم.
۲- از آنجا که حوادث و تجربههای تلخ پس از انقلاب ۱۳۵۷ به وضوح نشان داده که در کشور ما هم داعشیانی هستند که هنگام بسط ید بلا منازع، همان کارها را میکنند که داعشیان سوریه و عراق کردهاند، یعنی فرهنگ و سیاست و اقتصاد کشور را به سوی نابودی میبرند.
۳- از آنجا که اوضاع و احوال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور ما در شرایط کنونی به گونهای است که ممانعت و پیشگیری از تسلط تمام عیار و طولانی مدت داعشیان بر جامعه ایرانی جز از راه کوشش وقفه ناپذیر عقلانی و مسالمت آمیز برای توسعه فرهنگ و تقسیم شدن قدرت سیاسی و اقتصادی میان همه آحاد ملت ایران و تفسیر حقوقی و نه فقهی قانون اساسی تا رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر، میسر نیست...
بدون هیچ گونه تردید، وظیفه اخلاقی خود میدانم در انتخابات... آینده ۷ اسفند ماه ۱۳۹۴ رای دهم.
سینا
هرکه ناموخت از گذشت روزگار/نیز ناموزد زهیچ آموزگار: زمستون زدگان، در زمستون موندگان و زمستون نشینها بهتره یه بار دیگه زمستون اخوان رو بخونند تا به چشم خودشون ببینن آخرزمستون نشینی راه به فرجام چندان خوشی نمی بره! شاید که از اینجور ترمزبریده یاس و ادبار و روانپریشی پراکندن دست بردارن! یه لحظه هم گوش و چشمشون رو به سمت آینده واکنن و اجازه بدن به سوال پیش رومون بپردازیم!
گذشته چراغ راه آینده است! هم واسه زمستون نشینها، هم واسه بقیه ما؛در نتیجه اونقدر که من می فهمم راه آینده یقیناً از پیدا کردن اشتباهات و پیروزیهای گذشته جموعه جنبش ما میگذره. به نظر من حداقل دستاوردهای اوندسته از ما که در ایران معاصر از رذالتهای رجوی، نکبت اکثریت و توده و... جداشده و در نه گفتنمون به جنایتهای رژیم و رذالت های رجوی و ...، به رژیم حاکم، به آخرین استفراغ تاریخ ایران و یا تیم "دخالت بشردوستانه" نپیوستیم، نه تنها باعث و بانی قدرت گیری جانیان حاکم نیستیم، بیمار نیستیم، خائن نیستیم و به کسی هم بدهکاری چندانی نداریم، بلکه در حد بضاعتمون آیینه های صافی تاریخ معاصر سرزمینمون هستیم مقابل چشم زمستون زدگان، در زمستون موندگان، بیماران، خائنان، جانیان و سفلگان در همه جا و دفن تاریخی نظام ارباب-رعیتی، سترون کردن تاریخی نظام شبان-رمگی جانیان حاکم و ابتر کردن تاریخی رذیلان در تبعید، کمترین دستاوردمونه! چنین دستاوردهایی طعنه ی تاریخه بر طاعنان و نسلهای شیفته آزادی و برابری رو همین بس!
اما بر سیاق عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو! ما باید بتونیم اشتباهاتمون رو پیدا کنیم و با جمعبندی اونها قوانین و زمینه های لازم واسه عدم تکرار شون و پیشرفت نسبی رو بوجود بیاریم!
در اینصورت شهرام نمی تونه در خمینی باز تولید بشه و بعدش هم خمینی نتونه در رجوی رذل حلول کنه! لیست رو میشه اینجوری شروع کرد:
- سطح آگاهی عمومی باید ارتقا داده بشه!
- انتقال تجربیات نسل قبل (مثل مصاحبه های آقای یغمایی، ...)
- پذیرش واقعی راه حل جبهه ای/ ائتلافی مرحله کنونی تغییرات در ایران
- از ارزشهای نسبی (ارزشهای نسبی)، تاریخ مون تا زمانی که زنده هستند باید قدردانی کنیم (بنی صدر، حاج سیدجوادی، ...)
- هدف وسیله رو توجیه نمی کنه!
- در مقابل دروغگویی باید مقاومت همه جانبه کرد!
- دمکراسی درون تشکیلات و جامعه رو تحت هیچ عنوانی کسی نتونه تعطیل کنه!
- بر اساس سابقه تاریخی جریانات از جریانات نادمکرات مثل رجوی، نگهدار و با تمام قوا دوری کرد!
- جدایی ناپذیری آزادی سیاسی و برابری در جامعه و تشکیلات ...
- انتخابی و محدود بودن همه مناصب اجرایی
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی یادتون نره!
رفیق سائل.
ماهیت این رژیم ارتجاعی است و هیچ نشانی از دموکراسی یا بهبودی درآن وجود ندارد سراپای این رژیم یکی است حالا هر اسمی که میخواهند بر خود بنهند اصلاحگرا، اصولگرا و... هیچ فرقی در اساس و ضدمردمی بودنش ندارد به آمار اعدام شدگان دولت امید و تدبیر روحانی نگاه کنید روزی دهها نفر اعدام کرده اند ،آیا به اینها میشود امید داشت؟ هر ثانیه طولانیتر شدن عمر این رژیم یعنی فساد و غارت وکشتار و تحقیر و فقر ،زوال،نابودی،بیکاری،اعتیاد،بی اعتباری ایران در جهان و تا آنجا که بابت حمله ۱۱ سپتامبر عربستان سعودی ایران باید بخاطر بی کفایتیش غرامت بپردازد اقتصاد نابود و کشاوزری برفنا رفته وسرمایه داران همه ورشکسته شده اند و...هزار مشگل دیگر که با حاکمیت این رژیم فجیعتر میشود وهرچه بیشتر بگذرد دیگر دیر است راه حلی نمیتوان یافت. رعایت حقوق بشر یاری دهنده بهاره هدایت ، عیسی سحر خیز و هزاران بی نام دیگرنیزهست این رژیم در بحران، برای نجاتش، نجات دهندگانش را نیز سر به نیست میکند سرنوشت بابک زنجانی و سعید امامی و...را دیده ایم.
جناب سهراب
ما شرم نه از وا مانده های ولایت فقیه بلکه از دخترکانی داریم که در استثمار و فقر جسم و جان و هستی شان لگد مال رژیم ولایت فقیه است. ما شرم را ده ها سال پیش از نو جوانانی کرده ایم که بنام نامی آزادی در برابر جوخه های پاسداران ولایت فقیه ایستادند. شما که عجالتا در جوال آخوند هستی نازنین برادر اما بهتر است بروی از عیسی سحر خیز ها و دیگر بچه های سپاه و بچه های اطلاعت که حالا سمبل ات شده اند بپرسی که ایاامروز شرم می کنند از شرکت آنروز های خود در دستگیری آن نوجوانان و شرکتشان در جوخه های اعدام و تیر خلاص زدن؟ از این بچه پاسدار ها و بچه اطلاعاتی های رفیقت بپرس که در آن سالهای مرگ که در خدمت خمینی جنایتکار می دریدند آیا از ضچه های مادران داغدار شرم نمی کردند؟ ایا از اینکه هنوز در پی اصلاح کثیفترین و جنایتکار ترین حکومت تاریخ ایران هستند شرم نمی کنند؟
بقول شاعر دیر آمدی ای حمار ابله
ح ر
بله بقول عبید زاکانی
شرم میکن که شرم خوش باشد
من نمیدانم چرا نمی توانید مودبانه حرفتون را بزنین هم ح ر هم سهراب
با امید به اینکه حرف عبید را در مورد شرم گوشتون بگیرین
ح ر گرامی
بیش از این خودتان و تشکلی را که گفتمان مسمومش بر شما حاکم است، مضحکه نکنید.
دوست محترم، اگرچه نوع نگارش و برخورد جنابعالی به اندازه کافی گویا هست. گویای خیلی چیزها
اما، این روش جز دافعه نتیجه ای نداشته و ندارد.
ژاله
با درود،
در ادامه انچه كه ما را به جوش و خروش مياورد، اين است كه در اين دوره سياهى و تباهى ناشى از "ندانستن" كه براى جايگزين كردن ديكتاتورى سلطنتى "چه" ميخواهيم، به اين دردهاى حال حاضر دچار شده ايم. خوب اين نخستين دستاوردى است با بهاى بسيار گزاف بدست اورديم. خوب حالا بدون اينكه بخواهيم وارد جزيئات كار بشويم، نخستين فكرى كه به ذهن ما ميايد اين خواهد بود كه با اين بهاى مافوق تصور كه براى فهم اين كه بدانيم چه نميخواهيم، پرداخت كرده ايم، بايد از خودمان بپرسيم خوب "چه ميخواهيم؟" پرسش پايه ما "چه بايد كرد؟" است. بدون كوچكترين مكثى بايد براى حركت نخست بدانيم "چه ميخواهيم؟"
در بازار سياست و تجارت بر روى منافع مردم بيشمار كفتارهاى رنگارنگ به كمين نشسته اند كه تا خبرى شد زود بپرن روى پيكر مردم و دوباره همان اش و همان كاسه را براى خودشان برقرار سازند. اتفاقى كه در ١٣٥٧ رخ داد و بزرگترين دردها را بر سر ما فرو ريخت بطورى كه براى درمان انها شايد كه ده هاى اينده را باز كم بياريم! از اين رو بگذاريد اين محبت را در حق خودمان بكنيم كه با بحث هايى كه انجا ميكنيم، راهى و راه كارى براى دستكم اين پرسش پيدا كنيم و بدانيم كه چه ميخواهيم. بعضن دوستان در بحثهاى خودشان دائم از اينكه ما چه نميخواهيم ميگويند، اين خيلى خوب است كه بدانيم چه نميخواهيم ولى در يك جايى هم بايد برسيم كه بتوانيم كمى رو به جلو و مثبت به اينده نگاه كنيم و بدانيم كه "چه ميخواهيم". اين خيلى روشن خواهد بود كه ما با بيان اينكه چه نميخواهيم راه را براى فهم اينكه چه ميخواهيم هموار ميكنيم ولى اين نياز به قدرى حركت به سمت جلو دارد.
پيروز باشيم
مش باقر
چرا باید با کار چاق کن های رژیم مودبانه حرف زد ؟ بقول شاعر :
پدر کشتی و تخم کین کاشتی پدر کشته کی می کند آشتی
جناب سهراب از ما می خواهد که تازه یک چیزی هم بالا بدیم.بنده نمی دانم از کی تا حالا قرار شده که پا انداز های ولایت فقیه باید مودبانه حرف زد و از آنها شرم کرد.
ح ر
قبل از اینکه فکر کنیم چی میخواهیم و چه نمیخواهیم باید ببینیم اصلا کی هستیم>چقدر بارمونه. خواستهاو نخواستهانیمان از کجا میآید. رو به کدام طرف دارد. شیطان هم یکروز نمیخواست کسی بالا دست او روی زمین بیآید و در برابر واقعیت تصمصم گرفت که نمیخواهد روی آدم برتر از خودش را ببیند و بعد هم استراژیش شد این که انسان را گمراه کند و بدبخت و نیروهایش را از او بگیرد. اینها افسانه نیست و داستان هر ورق از تاریخ ماست.
واقعیت دوست
ح ر عزیز ! از دیدگاه شما همه بچه اطلاعاتی و بچه پاسدار هستند و فقط شما خوبید . اگر کسی در ایران ماند و سعی کرد در بدبختی و مصیبت در کنار مردم باشد و آنها را تنها نگذارد و اگر توانست مشکلی از انها را برطرف کند می شود بچەی خمینی . خوب عزیز دل من ! اگر اینطور بخواهیم به قضایا نگاه کنیم ، خب آن طرف هم به شما می گویند بچەی صدام . نمی گویند؟ حالا آدم بچەی دیکتاتور کشور خودش باشد قبحش بیشتر است یا بچەی دیکتاتور کشور بغلی؟!؟! اتفاقا آن طرف آنقدر نجیب است که چنین چیزهایی را به رخ شما نمی کشد . برادر حشمت الله طبر زدی در جبهه توسط بعثی های دوست شما کشته شد . خود حشمت الله طبرزدی ١٤ سال از عمرش را برای آزادی مردم ایران در زندان بوده . یک بار به شما گفته بچەی صدام؟!؟! عزیز من نمی شود که اینطور بحث کرد . هر کسی تیر خلاص زده جنایت کرده و باید محاکمه شود . ولی مگر می شود این اتهامات قضایی را مثل نقل و نبات به دیگران داد؟ این که همان فرهنگ خامنه ای و حسین شریعت مداری است . از دیدگاه تو همه بچه پاسدار و مزدور هستند به غیر شما . از دیدگاه حسین شریعتمداری هم همه جاسوس آمریکا و وطن فروش هستند به غیر از او !!! خب بشینید با هم بشکن بزنید ، اصولا شما چه دشمنی با هم دارید؟ هر دوی شما هم کینەی عجیبی نسبت به مبارزین و فعالان سیاسی دارید . باور کن خشم شما و حسین شریعتمداری نسبت به عیسی سحر خیز به یک اندازه است . خب وقتی اینقدر مواضعتان به هم نزدیک است ، به من حق بدهید که بگویم دو لبەی قیچی هستید و نتیجەی عملکردتان یکی است .
سهراب
1
آذر عزیز ! این کلیشه هایی که گفتید ٣٨ سال است که ما در لاک خود فرو برده و از جامعەی ایران بریده است . بگذارید کمی این کیسه های کلیشه را باز کنیم و مارک رژیمی و بی مرزی بخوریم :
١_ ایران کشور یکدستی نیست و حاکمیت ایران هم یکدست نیست . اصلاح طلبان قطعا با اصولگرایان فرق می کنند . حتی در بین اصولگرایان هم کسانی هستند که با بقیه فرق می کنند و مواضعشان به مردم نزدیک تر است . کرباسچی از دل کارگزاران بیرون می آید و در دورەی شهرداری اش ، به اعتراف تمام کارشناسان داخلی و خارجی ، شهر تهران را نجات می دهد . در دل همین حاکمت هم کسانی بوده اند که به فکر ایران و مردم بوده اند . آیا می شود اصلاحات امیر کبیر را فقط به خاطر اینکه وزیر ناصر الدین شاه بوده و ناصرالدین شاه او را به این سمت گمارده و ناصرالدین شاه خونریز بوده ، نادیده گرفت؟ در تاریخ ایران ، در دل هر حاکمت خونریزی انسانهای فرهیخته و مردم دوستی بوده اند که سعی کرده اند باری از دوش مردم بردارند و به جای شعار دادن و ادای قهرمانها را در آوردن ، وضعیت را در حد توانشان بهتر کنند . مگر حسنک وزیر ، کارگزار دربار سلطان محمود نبود؟ آیا می شود به همین خاطر او را تخطئه کرد؟ حتی در دل نهادهای سرکوبگر رژیم ، مانند وزارت اطلاعات هم انسانهای شریفی بوده و هستند که سعی می کنند با اقتدارگرایان مبارزه کنند . این ویدئو را ببینید :
https://www.youtube.com/watch?v=O3wQEqsKrIc
وقتی معاون وزارت اطلاعات می تواند به چنین مبارزه ای بر علیه ظلم دست بزند ، من چطور می توانم دیگران را قضاوت کنم؟ این فرد همان کسی ست که وقتی ١٠٠ ضربه شلاق بر پیکرش زدند ، با هر ضربه با فریاد می گفت : مرگ بر خامنه ای . یعنی تا حکمش را اجرا کردند ، صد بار "مرگ بر خامنه ای" گفت . آیا درست است ما هم او را هم با بقیه در یک کیسه بگذاریم و شلاق بزنیم؟؟
سهراب
2
٢_حکومت ایران یک حکومت فاشیستی نیست . حکومت ایران حتی یک دیکتاتوری کلاسیک ( مانند عراق در دورەی صدام و یا لیبی در دورەی قذافی) نیست . در ایران نود درصد قدرت در دست ولایت فقیه و نهاد های انتصابی او( مانند سپاه ، صدا و سیما ، قوەی قضاییه ،شورای نگهبان و...) است و ده درصد قدرت در دست نهادهای انتخابی ( ریاست جمهوری ، خبرگان ، شوراهای شهر ، مجلس شورای اسلامی) است . (این آمار نود به ده علمی و دقیق نیست و بر اساس دریافتهای خودم است) . آن ده درصد تعیین کننده نیست اما تاثیر گذار است . کنش و واکنشی که در آن ده درصد صورت می گیرد ، بر تصمیمهای کلان جمهوری اسلامی تاثیر می گذارد . در عراق دورەی صدام مردم رای می دادند و همیشه صد در صد به صدام رای داده بودند ! در ایران در بسیاری مواقع مردم رایی بر خلاف خامنه ای داده اند . مثل انتخاب خاتمی ، روحانی ، مجلس ششم و... پس اینطور نیست که رای مردم به طور کامل بی تاثیر باشد . ایران در همین شکل فعلی اش هم از نظر معیارهای دموکراسی از عربستان و کشورهای حوضەی خلیج فارس و برخی کشورهای دیگر جلوتر است . ( این به معنای این نیست که نباید مبارزه برای استقرار دموکراسی صورت بگیرد . باید تا استقرار دموکراسی و آزادی و حقوق بشر مبارزه کرد و از پای ننشست )
٣_ در ایران فقر هست ، اما هیچ چیزی مطلق نیست . در ایران طبقەی متوسط بسیار قوی وجود دارد که البته در این سالها تضعییف شده است . ایران یک کشور هشتاد میلیونی است که مشکلات خودش را دارد . کسانی که فکر می کنند اگر این رژیم سرنگون شود ریشەی فقر و اعتیاد و دزدی و غارت خشک می شود ، همان کسانی هستند که فکر می کردند اگر شاه برود ریشەی تمام این مشکلات خشک می شوند . قضیه به این سادگیها نیست . ایران معبر عبور تریاک جهان است . نود درصد از تریاک جهان در افغانستان کشت می شود و از طریق ایران به جاهای دیگر قاچاق می شود . معلوم است که هر کشور دیگر هم به جای ایران بود با این معضل روبرو می شد . در آمریکا داشتن بیش از یک کیلوگرم هرویین باعث اعدام با تزریق داروی مرگبار می شود . می خواهم بگویم که این نگاه مطلق گرا راه به جایی نمی برد . ٣٨ سال است که راه به جایی نبرده و از این پس هم نمی برد .
٤_ اندیشه ای که حسین شریعت مداری و دکتر سروش و عیسی سحر خیز و خامنه ای و اکبر گنجی و اشکوری و احمد جنتی را در یک کیسه می گذارد و چوب می زند ، یک اندیشەی انحصارطلبانه است که آن روی سکەی اندیشەی انحصارطلبانەی حاکمیت ایران است . این اندیشە همه چیز را سیاه و سفید می بیند و با ذهنی کوته بینانه دنیای خارج را تقسیم بر دو می کند : یا سیاه ، یا سفید . یا خلق ، یا ضد خلق ، یا با من ، یا علیه من و.... این همان تفکر خامنه ای و ارتجاع غالب است . فقط اسمها و شکلها عوض می شوند . تفکر یکی ست.
٥_ دیدن این واقعیات به معنی طرفداری از رژیم نیست . رژیم ایران یک رژیم سرکوبگر و ضد آزادی است و باید با آن مبارزه کرد . اما اگر این واقعیتها را نبینیم ، در تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران به بیراهه می رویم و نبست به جامعەی ایران بیگانه می شویم . سود این بیگانگی هم به جیب رژیم می ریزد . با تشکر از شما
سهراب
من با کسیکه حقایق روشن را قلب میکند هیچ حرفی ندارم ضمن اینکه ما از خونهای عزیزانمان نمیگذریم و نمیبخشیم ما نامه سرگشاده آقای محسن ربانی را خواندیم و بیشتر متوجه فریبکاری رژیم برای بقایش با بردن مردم پای صندوقهای رأی شدیم رژیم خودش هم میداند که آخر خط است به همین دلیل به ریختن تخم نآمیدی و ترس از آینده که ایران عراق و افغانستان میشود دست میزند در حالیکه این اصلاً واقعیت ندارد با وجود این رژیم، ایرانی بسا ویرانتر از عراق و افغانستان خواهیم داشت که دامن همه را میگیرد البته بهایش را مردم«اعم از موافق،مخالف» میپردازند ما پاسدار و بسیجی و...را هم مردم ایران میدانیم که بهرحال در این رژیم بنوعی کار میکنند آنها مقصر نیستند رهبر و دستگاه حکومتی مقصرند یعنی رژیم دررأس مقصر است و با تغییر آن همه این افراد میتوانند در مملکتشان خیلی هم موثر باشند،چرا که نه؟.آلمانیها حتی هونیکر رهبر آلمان شرقی را نیز اعدام نکردند و همسر او هنوز حقوق بازنشستگی او را میگیرد .
جناب سهراب دیدگاه سومی هم هست، که دیدگاه شماهاست که بدون هیچ حرکتی فقط تمایل دارد این دو گروه را دشمن شخصی هم معرفی کند. در حقیقت همان چیزی میشود که خودبخود میشود رژیم میخواهد. قبول نداری؟ مجاهدین را بدتر از من بخوانند تا من به چپاولم ادامه بدهم. اونام یعنی شماها که بخاری جز نق زدن ازشون برنمیاید.
رستم
آذر عزیز ! شما می توانید از خون عزیزانتان بگذرید یا نگذرید . این حق شماست . در ایران هم ٢٠٠ هزار نفر توسط صدام کشته شدند . بسیاری از این کشته شدگان مردم عادی بودند که توسط جنگنده های عراقی به خاک و خون کشیده شدند . علاوه بر این ، ٥٢ هزار نفر ( بنا بر آمار خود مجاهدین) در عملیات فروغ جاویدان و ١٢ هزار نفر در ترورهای مجاهدین کشته شدند . آنها هم می گویند ما از خون عزیزانمان نمی گذریم . حالا با هم مسابقه بدهید ببینیم چه کسی پیروز می شود !! این دو لبەی قیچی تا کی قرار است گلوی مردم ایران را ببرد؟ این یک گسل عمیق در جامعەی ایران است که تا درمان نشود هرگز رنگ آزادی و دموکراسی به خود نمی بینیم . چه کسی می گوید با وجود این رژیم ما از عراق و سوریه بدتریم؟ اصلا هم اینطور نیست . دشمنی با رژیم نباید چشممان را کور کند . نفرت و کینه جویی نباید چشممان را بر واقعیات ببندد . اصلا اینطور نیست که ایران اکنون از سوریه و عراق بدتر باشد . با این رژیم باید با چشمان باز مبارزه کرد و واقعیات را دید ، وگرنه دشمنی صرف با رژیم برای کسی حقانیتی نمی آورد . داعش هم بیشتر از همەی گروههای دیگر با اسد دشمن است . از همه بیشتر "شهید" داده است و بیشتر از همەی گروههای دیگر هم از سربازان اسد را کشته است . بیشتر از همەی گروهها اسد را وادار به عقب نشینی کرده است . اما مگر این چیزها برایش حقانیتی می آورد؟ او خودش یکی از مشکلات سوریه است . بنابراین به صرف دشمن بودن ، کاری از پیش نمی رود . تجربه هم ثابت کرده است که هر کسی بیشتر شعار دشمنی با رژیم و مرزبندی را داده است ، در عمل بیشتر به رژیم و باندهای امنیتی نزدیک بوده و در بسیاری جهات مواضعشان یکی بوده و از وجود هم تغذیه کرده اند . اگر خواستی هزار مثال و دلیل برای این ادعایم می آورم . کسی که خون عزیزانش را دوست دارد ، باید در وهلەی اول بداند که آن عزیزان به پای دار نرفتند که حالا ما طلبکار مردم بشویم . آنها از فروتن ترین مردمان بودند . اگر زنده بودند هرگز به مردم ایران "ابله" یا "واداده" نمی گفتند . آنها انسانهای شریفی بودند که در یک مقطع تاریخی در برابر ارتجاع ایستادند . شایسته تر این است که خون پاک آنها گلهای صلح ، آشتی و مهربانی را آبیاری کند ، نه خارهای کینه و نفرت و انتقام . آیا اگر آنها زنده بودند اکنون به کسی که تحت شکنجەی رژیم است و اعتصاب غذا کرده ، بچەی خمینی می گفتند؟!؟!؟ آن فروتنان اگر زنده بودند ، اکنون طلبکارانه با مردم حرف می زدند؟ این رژیم دیر یا زود می رود و به دست مردم ایران به زباله دان تاریخ انداخته می شود . اما باور کنید مشکل ما در خودمان است . اگر مشکل با رفتن یک رژیم دیکتاتوری حل می شد ، پس عراق و لیبی الآن باید مشکلی نمی داشتند . خود ما شاه را سرنگون کردیم و اگر کسی می پرسید حالا بعد از شاه چه کسی می خواهد حکومت کند ، با کمال نادانی و حماقت و ضلات می گفتیم :" مهم این است که الآن شاه برود . هر کسی که بیاید از او بهتر است ." با عرض معذرت :"زرشک!!" تحویل گرفتیم . هنوز هم بر همان ضلالت و گمراهی و حماقت پای می فشریم . انگار آن اتفاق فقط یک بار می افتد و احتمال ندارد که بار دیگر هم همان اتفاق بیفتد!!! عزیز من ! دشمنی با رژیم نباید چشممان را کور کند . آیا این حرف بی ربطی است؟ آیا من که این حرف را می زنم رژیمی هستم؟ مرزبندی ندارم؟ مزدور هستم؟
سهراب
سهراب
رستم عزیز ! کامنت شما برایم نا مفهوم بود . اگر می شود کمی بیشتر توضیح دهید . ممنون از شما
جناب سهراب
شما هر چه بیشتر چرند می نویسی بیشتر ماهیت ارتجاعی و عقب ماندگی ذهنی ات را نشان می دهی. چرندیات شما نه فقط کمکی به تلاش بیهوده تان برای رد گم کردن نمی کند بلکه اتفاقا در هر بار بیشتر دست تان را رو می کند.
بگذریم و اجر شما با خامنه ای و رفسنجانی.
فکر می کنم برای خوانندگان دریچه بد نباشد که آخرین مقاله فریبرز رئیس دانا را بخوانند:
رئیس دانا می نویسد: " هردم از این باغ امید .
نهال فهرست انتخاباتی امید یا حامیان دولت یکی یکی به بار مینشیند و میوه اش به بازار می آید. در روزهای اخیر بازداشت کار گران و روشنفکران آزادی خواه و دگر اندیشان، مثل شتاب اتو موبیل های وارداتی های یک میلیاردی آقا زاد ه ها به برکت نولیبرالیسم دولت رفسنجانی- روحانی، شتاب گرفته است. احکام زندان هم که صادر می شود.کار گران با مزدهای عقب افتاده هم چنان حسرت به دل مانده اند. اما نوبرانه ی شب عیدی دولت تعیین حد اقل دستمزد بود معادل 812600 تومان . با این دستمزد و به فرض اجرای تمام و کمال مصوبات قانون کار و پرداخت یارانه ها این رقم به سختی به 1400000تومان می رسد. بدین ترتیب بیش از سال گذشته ، یعنی بیش از 70 درصد، خانوار های کار گری به زیر خط فقر مطلق در می افتند. دولت امید که سه تن از اعضایش ، با سابقه های ویژه ، و یک نفر از مدیران بی ربط به موضوع ، آن را هدایت کردند حتما می دانستند که این حد اقل کمتر از پول قاقا لی لی ناز پرورده های آقا و خانم زاده های بالا نشین کشور است ، که این دولت، وهمه ی دولت های پیشین ، و به ویژه این دولت نولبرال برجام آور، همه ی همت خود را صرف برتر نشینی آنان کردند. مقایسه ای بین فقر و غنا و بین مکنت و نکبت و بین سرمایه داران و طبقه ی کار گر این حقیقت تلخ را باز برای محرومان بر ملا می کند. انتخابات سازمان یافته ی 1سفند 1394 برای دو مجلسمهر تائیدی برتسلیم شدگی به نا رضایتی ها نمی زند گرچه جواز عبور سیاست های دولت مایه داران را از مرزستم صادر کرده است. در شرایطی که بی کاری از 18.5 در صد گذشته است و بخش اعظم قرار دادهای کار به صورت موقت و شکننده در آمده اند شادمانی سلطه گران اقتصادی و صاحب منصبان سیاسی آنها را، همگی و صرف نظر از رقابتها بر سر اریکه ی قدرت ، دو چندان کرد. رای دهندگان بد و بدتری و سلبی مسلک با چشاندن میوه ی تهی دستی به خانواده 13.5 میلیون کار گرمزد تلاش فعال خود را ، که عبارت بود از رفتن از در منزل تا سر صنوق و صرف یک ساعت وقت ،گرفتند.
این نام ها را، که امسال سند فقر فزاینده کار گری را امضا کردند، از یاد نبریم:
نمایندگان دولت:علی ربیعی وزیر کار، تعاون و رفاه ، محمد رضا نعمت زاده وزیر صنایع و معادن و تجارت،علی طیب نیا وزیر اقتصاد. این هر سه از تدوین کنند گان و امضا کنند گان نامی سر گشاده به رئیس جمهور بودند که در آن نگرانی عمیق خود را از این که سرمایه داری مالی و بانکی و تولیدی خودمانی کمی آینده اشان کم رنگ شود اعلام کردند .و من نوشتم که تدبیر آنان جز تدبیر دولت تدبیر برای پیچاندن فلکه ی فشار بر گرده ی محرومان نیست - و چنین هم شد. نیره پیروز بخت نیز، که رئیس سازمان ملی استاندارد است و ربطی به تعیین حد اقل دستمزد ندارد- مگر برای هرچه کالائی کردن کتر گران یا برای نمایش یک چهره ی زن و موجه جلوه دادن سند- در جمع دولتیان حضور داشت.
نمایندگان کار فرمایان:جمال رزاقی جهرمی،حسین صلاح وزیری، مرتضی رجبی. این سه تن در پافشاری بر این که خانوارهای کار گری همین بخور نمیر معیشتی بسشان است و اصل اقتصاد یعنی دفاع از اصالت سرمایه گوی سبقت از همه یپیشنیان ربودند و در سنگ دلی به قهرمان سرمایه داری ایران تبدیل شدند- مگر آن که هم پالگی ها قدرشان را ندانند.
نمایندگان کار گران :ناصر برهانی، احمد رضا معینی، هوشنگ درویشی. اینا ن از اعضای دسته ی خانه ی کارگر وا ز وابستگان محجوب ، که خود چشم و چراغ هاشمی- روحانی است، به شمار می آیند. آنان نماینده کار گران نیستند . کار گران حق انتخاب نماینده و حتا مشاور نداشته اند. اینان یهودای طبقه ی کار گراند"
ح ر
آذر خانم دلسوختگی و عواطف شما قابل فهم است ولی یکبار روی معنی تک تک کلماتی که در پیام آخرتان بکار برده اید فکر کنید. آنها را برای خودتان معنی کنید تا ببینید چقدر شعار زده است و فاقد انتخاب و فهم آگاهانه. عزیز، رژیم را معنی کنید. آخر خط یعنی کجا. ریختن تخم ناامیدی یعنی چه. شما چقدر مائل سیاست جهانی را متوجهید و از آن سر در می آورید و چقدر به اخبار رسانه ها اعتماد دارید که بدانید دارد در این دنیا چه میگذرد. ببخش عزیز ولی یک مشت شعار عاطفی سر هم کردن زیاد دور از آنهائی که شعر و شعار مولوی را صرف شوراندن انسانها میمنند، ندارد.
والی
ح ر عزیز ! در ایران فریبرز رییس دانا چنین مقالاتی می نویسد و انتشار می دهد . فکر نمی کنی همین موضوع حرفهای دیگرتان را زیر سوال می برد؟ پس در ایران اینقدر آزادی هست که فریبرز رییس دانا چنین انتقاداتی از حکومت بکند . چه کسی بود که می گفت ایران از سوریه و عراق بدتر است؟!؟ هدفم از این حرفها این است که در دیوار کلیشه های شما شکافی ایجاد کنم . همین که فریبرز رییس دانا چنین مقاله ای می نویسد و دکتر زیباکلام نظر دیگری دارد ، خودش نشانەی این است که ایران یک کشور چند صدایی هست . فریبرز رییس دانا و متفکرین و مبارزین داخل چنین متمدنانه با هم به بحث و تبادل نظر می پردازند . آن وقت ما که در غرب زیسته ایم و دموکراسیهای غربی را دیده ایم ، تا کسی با ما مخالفت می کند ، سریعا چند تا انگ آمادە از جیبمان در می آوریم و به پیشانی اش می چسبانیم . آیا فکر نمی کنی باید از امثال فریبرز رییس دانا و مبارزین داخل ایران ، نحوەی حرف زدن و تبادل نظر را بیاموزیم؟!؟
سهراب
این رژیم به دلیل ساخت و بافت خاصی که دارد یعنی اینکه یک پایه بزرگ از دزدهای ریز و درشت برای خودش درست کرده و در جنایت هیچ مرزی را نمیشناسد با اتحاد کامل نیروهای داخل و خارج کشور سرنگون میشود در این رابطه پارامتر سازمان مجاهدین خلق را هر انتقادی که داشته باشیم نباید فراموش کرد تقویت این سازمان به دلیل تجربه مبارزاتی اش با ملاها بسیار ارزشمند است و باید از او حمایت کرد زیرا در سر فصلی که میرسد این سازمان نقش موثری داشته و دارد دشمنیها را قراموش کنیم و به ایران بیندیشیم.
ناشناس گرامی! منظورم این است که سی هفت سال است میخواهند به اسم دمکراسی مجاهدین را خفه کنند. جنابان نگران این هستند که حق دموکراتیکشان پایمال میشود!! چرا؟ چون مجاهدین بی جنبه و غیردموکراتیک اجازه نمیدهند به آنها منافق و التقاطی بگویند!! دیدگاه سوم یعنی اینکه رژیم بد است، اما مجاهدین بدترند پس رژیم بماند بهتر است، چرا چون مجاهدین احتمالا نان آنهایی را که فعلا از قبل رژیم میچرند را آجر میکنند. دیدگاه سوم!! نه حرکت میکند و نه مبارزه، فقط حرف میزند، و در حقیقت تبلغات تجمهوری اسلامی را در مورد مجاهدین تائید میکند.
رستم
ف.روشنای عزیز ! سازمان مجاهدین خودش بخشی از مشکل است . لذا بهترین کاری که می تواند بکند این است که مزاحم مبارزات مردم ایران نشود . اگر تجربەی مبارزاتی ملاک باشد ، القاعده هم از همه بیشتر تجربه دارد . مهم این است که ببینیم یک سازمان به کدام سمت و سو می رود و اهدافش چیست . مثل روز روشن است که اهداف رهبران این سازمان چیزی بجز رسیدن به قدرت نیست . آنها به دلیل اینکه نتوانستند این حس قدرت طلبی را ارضا کنند ، دست به خود ارضایی زده اند . شاه و وزیربازی ، یکدیگر را رییس جمهور و رهبر صدا زدن ، روش دیکتاتور مآبانه با اعضای خود ، وجوه مختلف این خودارضایی است . سازمان مجاهدین در درست شدن این وضعیت سهیم است . وقتی که راجع به سازمان و رژیم حرف می زنیم ، در واقع راجع به دو وجه یک پدیده حرف می زنیم . با در نظر گرفتن این توضیحات ، با حرف شما که نیروهای داخل و خارج باید متحد شوند موافقم.
سهراب
جناب سهراب
جالب است که وقتی زیر ریشتان هم باروت را می سوزانند با متانت خاص سربازان ولابت فقیه می نویسی عرض نکردم که سیاه دانه است!
واقعا که!
ح ر
گذشته چراغ راه آینده است! هم واسه زمستون نشینها، هم واسه بقیه ما ؛در نتیجه اونقدر که من می فهمم راه آینده یقیناً از پیدا کردن اشتباهات و پیروزیهای گذشته مجموعه جنبش ما میگذره. به نظر من حداقل دستاوردهای اوندسته از ما که در ایران معاصر از رذالتهای رجوی، نکبت اکثریت و توده و... جداشده و در نه گفتنمون به جنایتهای رژیم و رذالت های رجوی و ...، به رژیم حاکم، به آخرین استفراغ تاریخ ایران و یا تیم "دخالت بشردوستانه" نپیوستیم، نه تنها باعث و بانی قدرت گیری جانیان حاکم نیستیم، بیمار نیستیم، خائن نیستیم و به کسی هم بدهکاری چندانی نداریم، بلکه در حد بضاعتمون آیینه های صافی تاریخ معاصر سرزمینمون هستیم مقابل چشم زمستون زدگان، در زمستون موندگان، بیماران، خائنان، جانیان و سفلگان در همه جا و دفن تاریخی نظام ارباب-رعیتی، سترون کردن تاریخی نظام شبان-رمگی جانیان حاکم و ابتر کردن تاریخی رذیلان در تبعید، کمترین دستاوردمونه! چنین دستاوردهایی طعنه ی تاریخه بر طاعنان و نسلهای شیفته آزادی و برابری رو همین بس!
اما بر سیاق عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو! ما باید بتونیم اشتباهاتمون رو پیدا کنیم و با جمعبندی اونها قوانین و زمینه های لازم واسه عدم تکرار شون و پیشرفت نسبی رو بوجود بیاریم!
در اینصورت شهرام نمی تونه در خمینی باز تولید بشه و بعدش هم خمینی نتونه در رجوی رذل حلول کنه! لیست رو میشه اینجوری شروع کرد:
- سطح آگاهی عمومی باید ارتقا داده بشه!
- انتقال تجربیات نسل قبل (مثل مصاحبه های آقای یغمایی، ...)
- پذیرش واقعی راه حل جبهه ای/ ائتلافی مرحله کنونی تغییرات در ایران
- از ارزشهای نسبی (ارزشهای نسبی)، تاریخ مون تا زمانی که زنده هستند باید قدردانی کنیم (بنی صدر، حاج سیدجوادی، ...)
- هدف وسیله رو توجیه نمی کنه!
- در مقابل دروغگویی باید مقاومت همه جانبه کرد!
- دمکراسی درون تشکیلات و جامعه رو تحت هیچ عنوانی کسی نتونه تعطیل کنه!
- بر اساس سابقه تاریخی جریانات از جریانات نادمکرات مثل رجوی، نگهدار و با تمام قوا دوری کرد!
- جدایی ناپذیری آزادی سیاسی و برابری در جامعه و تشکیلات ...
- انتخابی و محدود بودن همه مناصب اجرایی
...
....
قبلاً هم گفته بودم؛ هرکه ناموخت از گذشت روزگار/نیز ناموزد زهیچ آموزگار: زمستون زدگان، در زمستون موندگان و زمستون نشینها بهتره یه بار دیگه زمستون اخوان رو بخونند تا به چشم خودشون ببینن آخرزمستون نشینی راه به فرجام چندان خوشی نمی بره! شاید که از اینجور ترمزبریده یاس و ادبار و روانپریشی پراکندن دست بردارن! یه لحظه هم گوش و چشمشون رو به سمت آینده واکنن و اجازه بدن به سوال پیش رومون بپردازیم! اما متاسفانه زمستون زدگان آنچنان بحث رو به بیراهه دارن میبرن که در کنار گنجی و افشاری و سازگارا و مخملباف و بقیه این سنخ اصلاح طلبها؟! که نفسشون با دم ناتو و اسرائیل گرم میشه ... تو همین صفحه دارودسته رجوی هم بعد از همه ضرباتی که در طی سالها به جنبش آزادیخواهانه-برابری طلبانه ایران زدن، اینجا هم وسط دعوا نرخ تعیین می کنند که ان شریک! از پس بام افتادن زمستون زدگان موجب شده مامورین رجوی فراموش کنن که موش رذل پابفرار دنبال وحدت با آمریکا و اسرائیل و ... و رفسنجانی و مصباح و جنتی یه و دیگه مدت مدیدیه تبدیل به دشمن جنبش آزادیخواهی-برابری طلبی ایران شده!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی یادتون نره!
رفیق سائل.
گذشته چراغ راه آینده است! هم واسه زمستون نشینها، هم واسه بقیه ما ؛در نتیجه اونقدر که من می فهمم راه آینده یقیناً از پیدا کردن اشتباهات و پیروزیهای گذشته مجموعه جنبش ما میگذره. به نظر من حداقل دستاوردهای اوندسته از ما که در ایران معاصر از رذالتهای رجوی، نکبت اکثریت و توده و... جداشده و در نه گفتنمون به جنایتهای رژیم و رذالت های رجوی و ...، به رژیم حاکم، به آخرین استفراغ تاریخ ایران و یا تیم "دخالت بشردوستانه" نپیوستیم، نه تنها باعث و بانی قدرت گیری جانیان حاکم نیستیم، بیمار نیستیم، خائن نیستیم و به کسی هم بدهکاری چندانی نداریم، بلکه در حد بضاعتمون آیینه های صافی تاریخ معاصر سرزمینمون هستیم مقابل چشم زمستون زدگان، در زمستون موندگان، بیماران، خائنان، جانیان و سفلگان در همه جا و دفن تاریخی نظام ارباب-رعیتی، سترون کردن تاریخی نظام شبان-رمگی جانیان حاکم و ابتر کردن تاریخی رذیلان در تبعید، کمترین دستاوردمونه! چنین دستاوردهایی طعنه ی تاریخه بر طاعنان و نسلهای شیفته آزادی و برابری رو همین بس!
اما بر سیاق عیب می جمله چو گفتی، هنرش نیز بگو! ما باید بتونیم اشتباهاتمون رو پیدا کنیم و با جمعبندی اونها قوانین و زمینه های لازم واسه عدم تکرار شون و پیشرفت نسبی رو بوجود بیاریم!
در اینصورت شهرام نمی تونه در خمینی باز تولید بشه و بعدش هم خمینی نتونه در رجوی رذل حلول کنه! لیست رو میشه اینجوری شروع کرد:
- سطح آگاهی عمومی باید ارتقا داده بشه!
- انتقال تجربیات نسل قبل (مثل مصاحبه های آقای یغمایی، ...)
- پذیرش واقعی راه حل جبهه ای/ ائتلافی مرحله کنونی تغییرات در ایران
- از ارزشهای نسبی (ارزشهای نسبی)، تاریخ مون تا زمانی که زنده هستند باید قدردانی کنیم (بنی صدر، حاج سیدجوادی، ...)
- هدف وسیله رو توجیه نمی کنه!
- در مقابل دروغگویی باید مقاومت همه جانبه کرد!
- دمکراسی درون تشکیلات و جامعه رو تحت هیچ عنوانی کسی نتونه تعطیل کنه!
- بر اساس سابقه تاریخی جریانات از جریانات نادمکرات مثل رجوی، نگهدار و با تمام قوا دوری کرد!
- جدایی ناپذیری آزادی سیاسی و برابری در جامعه و تشکیلات ...
- انتخابی و محدود بودن همه مناصب اجرایی
...
....
قبلاً هم گفته بودم؛ هرکه ناموخت از گذشت روزگار/نیز ناموزد زهیچ آموزگار: زمستون زدگان، در زمستون موندگان و زمستون نشینها بهتره یه بار دیگه زمستون اخوان رو بخونند تا به چشم خودشون ببینن آخرزمستون نشینی راه به فرجام چندان خوشی نمی بره! شاید که از اینجور ترمزبریده یاس و ادبار و روانپریشی پراکندن دست بردارن! یه لحظه هم گوش و چشمشون رو به سمت آینده واکنن و اجازه بدن به سوال پیش رومون بپردازیم! اما متاسفانه زمستون زدگان آنچنان بحث رو به بیراهه دارن میبرن که در کنار گنجی و افشاری و سازگارا و مخملباف و بقیه این سنخ اصلاح طلبها؟! که نفسشون با دم ناتو و اسرائیل گرم میشه ... تو همین صفحه دارودسته رجوی هم بعد از همه ضرباتی که در طی سالها به جنبش آزادیخواهانه-برابری طلبانه ایران زدن، اینجا هم وسط دعوا نرخ تعیین می کنند که ان شریک! از پس بام افتادن زمستون زدگان موجب شده مامورین رجوی فراموش کنن که موش رذل پابفرار دنبال وحدت با آمریکا و اسرائیل و ... و رفسنجانی و مصباح و جنتی یه و دیگه مدت مدیدیه تبدیل به دشمن جنبش آزادیخواهی-برابری طلبی ایران شده!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
بر و بچه های اسیر لیبرتی یادتون نره!
رفیق سائل.
ح ر عزیز ! نفرت هرگز سازنده نیست . به کلماتی که به کار می بری دقت کن . من و تو دو مخالف رژیم ایران هستیم که دارای دو دیدگاه مختلفیم . چرا اینقدر نفرت در درونت موج می زند؟ اگر خمینی موفق شده باشد که من و تو را از نفرت آکنده کند ، کارش را انجام داده و برای همیشه به پیروزی دست یافته است . اگر وجودمان آکنده از لجن و نفرت باشد ، پس باید به شکست خود اعتراف کنیم و رژیم را پیروز نهایی معرفی کنیم . چون هدف مرتجعین چیزی جز آکندن ما از نفرت نیست . آنها می خواهند لجن و نفرت وجود خودشان را صادر کنند . آیا موفق نشده اند؟!؟! اگر آنها چنین فرهنگی را به ما تحمیل کرده اند و ما آن را پذیرفته ایم ، پس پیروزی آنها تاریخی است . اگر ما را به شکل خودشان در آورده اند ، اگر ما را آنقدر وقیح کرده اند که به کسی که در زندان خامنه ای تحت فشار است بگوییم بیا موضعت را در قبال خامنه ای روشن کن ، پس حق دارند بر فراز نعش های تکه تکه شدەی نسلهای ایران ، به جشن و سرور بنشینند و به پایکوبی برخیزند . چون ما را شبیه خودشان کرده اند . اصولا دیگر چه مبارزه ای می ماند؟ وقتی شبیه آنها شده ایم ، چرا باید حرف از مبارزه بزنیم؟
سهراب
با درود،
مشكلى كه در اينجا خودش رو نشان ميدهد اين است هر كسى كه خواهان يك راه برون رفت است، وقتى كه وارد اين فضاى موجود در اين بحثهايى كه الان در گرفته است، بعد از مدتى به اين پرسش در ذهنش بر ميخورد كه چرا اين چند تن مخالف و موافق بايد يكديگر را از بنيان نفى كنند و در اين وسط كسى كه بخواهد نه اين و نه ان باشد، سردرگم و نارحت از اينكه اينان به سر وكله هم ميزنند، ميشود. معلوم است كه بعدش چى خواهد شد. گريزان از هر چه تلاش و اشتراك نظر براى يافتن راه برون رفت از اين دوران سياهى و تباهى ميهن دست كم در اين سايت "دريچه" ميشود. دنيا اينقدر هم كه در اين بحثها ديده ميشود سياه و تار نيست ويا كسى اگر بخواهد زشتى و وحشى گرى اخوندا را سفيد بكند هم نميتواند دنيا را رنگ بكند!
با درود،
مشكلى كه در اينجا خودش رو نشان ميدهد اين است كه هر كسى كه خواهان يك راه برون رفت است، وقتى كه وارد اين فضاى موجود در اين بحثهايى كه الان در گرفته است، ميشود، بعد از مدتى به اين پرسش در ذهنش بر ميخورد كه چرا اين چند تن مخالف و موافق بايد يكديگر را از بنيان نفى كنند و در اين وسط كسى كه بخواهد نه اين و نه ان باشد، سردرگم و ناراحت از اينكه اينان به سر و كله هم ميزنند، ميشود. معلوم است كه بعدش چى خواهد شد. گريزان از هر چه تلاش و اشتراك نظر براى يافتن راه برون رفت از اين دوران سياهى و تباهى ميهن دست كم در اين سايت "دريچه" ميشود. دنيا اينقدر هم كه در اين بحثها ديده ميشود سياه و تار نيست ويا كسى اگر بخواهد زشتى و وحشى گرى اخوندا را سفيد بكند هم نميتواند دنيا را رنگ بكند!
روزى بيمارى رفت نزد روانپزشك. به دكترش گفت: من از رنگهاى مختلفى كه در زندگى روزمره ميبينم اعصابم خرد ميشه و طورى ميشم كه هيچكس و هيچ چيزى را نميتونم اصلن نگاه بكنم! روانپزشك او را مورد ازمايش قرار داد و واكنش او را در برابر رنگها ثبت كرد. ضربان قلب و فشار خون او را در برابر رنگهاى گوناگون اندازه گرفت. ديد كه اين بيمار فقط نسبت به رنگ سبز واكنشى راحت و سالمى دارد. به او نتيجه ازمايش رو گفت و بيمار هم وقتى ديد چقدر درست گفته و اورا چقدر خوب درمان كرده است تصميم گرفت نسخه دكتر را بپيجد و به ان عمل كند. از نظر مالى هم وضع او خيلى خوب بود و پولش از پارو بالا ميرفت، بقولى. كاخى بزرگ داشت و پر از وسائل ذى قيمت و خاطره انگيز كه از سراسر دنيا طى سفرهايش انها را با زحمت و پول بسيار در كاخ خود فراهم اورده بود. دستور ميدهد كه تمام زندگى اورا رنگ سبز بزنند و هر جا كه ميخواست برود از قبل ادمهايش ميرفتند و انجا را رنگ سبز ميزنند. براى مدتى احساس خرسندى و راحتى فوق العاده اى به او دست داد و از روانپزشك خودش هم خيلى راضى بود و همه جا از او تعريف ميكرد. تا اينكه اين كار رفته رفته هزينه اش خيلى بالا گرفت و دردسرهاى ان نيز كمر اورا خم كرده و منجر به اين شد كه ورشكسته و ناتوان بشود، طورى كه رو بمرگ افتاد. در اخرين روزهاى عمرش خواست كه ان روانپزشك به بالين وى بيايد. داستان را براى او بازگو كرد. به روانپزشك هم إيراد گرفت كه چرا اين درمان كمرشكن را برايش تجويز كرده است.
روانپزشك وقتى اوضاع او را ديد، به گفت درمانى كه من براى تو تجويز كردم خرجش ١٠ تؤمان بود. بيمار گفت چى دارى ميگى؟ نگاه كن تمام هستيم رو خرج اين درمان كردم و الان هم ديگر هيچى در ميان ندارم! روانپزشك گفت درمان من تمامن درست و دقيق بوده است ولى من هرگز نگفتم كه شما تمام دنيا را رنگ سبز بزنى. بيمار ميگه پس چطور ميشد خودم رو درمان كنم اگر همه جا را سبز نميكردم؟! چطور ميشه فقط با ١٠ تومان اينكار را كرد؟! روانپزشك ميگويد يك عينك با شيشه سبز قيمتش ١٠ تومان است با ان هم ميشود تمام دنيا را سبز ديد!
شايد بهتر است كه ما نيز بجاى رنگ كردن تمام دنيا به رنگ مورد ارامش خودمان، فقط يك عينك ديدمان را عوض كنيم.
جناب سهراب
همه اینها که نوشته ای مربطو به خودت است و ضمنا در کلمه به کلمه نوشته هایت برای آن کسی که مینیم الفبای سیاست را می داند روشن است که تا بن استخوان واداده هستی.
بنده هم با شما بیشتر از این حرفی ندارم.
ح ر
ح ر عزیز ! خیلی دوست دارم بدانم تو که واداده نیستی چکار کرده ای؟ مثلا می خواستی فردا ساعت ٦ صبح بروی رژیم را سرنگون کنی ، من مانعت شدم؟!؟ یا می خواستی امشب قبل از شام ، ریشەی فقر و بیماری و اعتیاد و بیکاری را در ایران بخشکانی ولی من وقتت را گرفتم و موفق نشدی؟!؟ خیلی دوست دارم بدانم تو که واداده نیستی چکار می کنی که من نمی کنم؟!؟ ٣٨ سال است از این توهمات بیرون نیامده اید. خجالت بکشید تو را به خدا . در لاک توهمات پوشالی خودتان چنان فرو رفته اید که هیچ واقعیتی را حاضر نیستید ببینید . به این توهمات و کلیشه ها عادت کرده اید و در آنها خوش و خرمید . همانجا بمان عزیزم ! بیرون نیا ! ولی بدان که بیرون از این لاک ، آفتاب می تابد و باران می بارد . زندگی هم به خاطر شما معطل نمی ماند و به راهش ادامه می دهد . نمی دانم چرا به یاد این تکه از شعر فروغ فرخزداد می افتم :
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم می رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما دلالت خواهد کرد
پیروز باشی دوست ندیدەی من
سهراب
بخشی از چه باید کرد را باید در بازنگری متد، شیوه تفکر و بیان افکار دید. بر این اساس نکات زیر را یادآوری میکنم.
۱- جدایی شعار از تحلیل. من در بیشتره نوشتهها شعار میبینم تا تحلیل.
۲- جدایی فرد از ایده. در بیشتر نوشتهها، برای کوبیدن ایده ناخوشایند، گوینده/نویسنده را تحلیل میکنییم. و برای تأیید ایده خوشایند، به گفتههای مشاهیر رجوع میکنیم. پیشنهاد میکنم که وقت را بیشتر صرف ایده بکنید تا اشخاصی که ایده را بیان میکنند.
۳- در بیان دادهها احتیاط را به خرج دهید. انسانها مجاز به نظر خود هستند ولی مجاز به تغییر فکت نیستند. ما باید فرهنگ سلامت/درستی داده/فکت را ترویج کنیم.
۴- در دادهها اغراق نکنیم. (مثال: ۱۲۰۰۰۰ شهید، ۶۰۰۰ کشته در ۱۷ شهریور، و غیره)
۵- طرد فرهنگ شبیه سازی و تمرکز روی کل تحلیل. (مثال: این جمله شما را خمینی هم یکبار گفت، بنا بر این شما از یک جنسید و نظر شما مردود است)
۶- طرد فحاشی
رضا
رضا جان ! پیشنهاداتت بسیار درخشان و پیش برنده است . درود بر شما
سهراب
سهراب جان امیدوارم اشتباه کرده باشم ولی شما سخنان رضا را با فاصله دو ساعت تایید کردید در حالیکه دریچه زرد هنوز به روز نشده بود آیا شما از متن پیام رضا قبل از درج در دریچه باخبر بودید؟
یا خودتان را تایید می کنید؟
شکاک عزیز ! من سخنان رضا را که درج شده بود خواندم و در جواب کامنت گذاشتم . سایت به روز شده بود و کامنت رضا درج شده بود . نیازی به تایید خودم ندارم عزیزم . نظر خودم را می نویسم .
سهراب
با درود،
مصاحبه ظريف در استراليا از چندين نگاه قابل توجه است. اينكه خيلى بارز و گويا استعمال اخوندى از خيمه شب بازى اخير انتصابات، اينكه حقوق اخوندى در اعدام و شكنجه را استراليا پايمال شده است، اينكه مردم بى دفاع در مورد وضع اسفبار حقوق بشر "دروغ ميگويند"، اينكه رژيم كسى را مجبور به ترك ميهن نكرده است، اينكه پناهنده بازگشتى را ميپذيرند و خطرى او را تهديد نميكند و ... نكته اى كه در اين بحث اينجا حائز توجه است، سوء استفاده بارز اين استمرار طلبى كه زمانى هم براى ساواك كار ميكرده و از "بنياد پهلوى" پول "تحصيلات" دريافت ميكرده است (طبق اخبارى كه در فضاى مجازى به ان اشارات زيادى شده است)، از نمايش انتصابات است و اينكه دست بازترى براى اعدامهاى باز هم بيشتر را از كشورهاييكه اخوندها را زير ذره بين حقوق بشر قرار داده اند، ميطلبد! ارى چه بايد كرد ما هم متوجه همين سوءاستفاده هاى اخوندى ميشود. شركت در نمايشات اخوندى همگى همان خصلت شركت در نمايشات اعدامهاى خيابانى را دارد. يعن از نظر محتوا كوچكترين تفاوتى با هم ندارند چون هر دوى اين نمايشات براى سركوب و اسارت هر چه بيشتر مردم ايران است. حال انتخاب با هر ادمى ست كه در مراسم انتصابات يا اعدام خيابانى شركت كند. هر دوى انها يك مصرف مشترك براى اخوندا داردند.
با درود،
-براى پاسخ يافتن به اين سؤال پايه در گام نخست و قبل هر چيز بايد از خودمان شروع كنيم و با گذر از تمام تلخى ها، با رويى گشاده و شاداب بدنبال انچه كه بايد باشد بگرديم
-براى ما كه جسمن در خارج از ميهن هستيم ولى قلبن در ارزوى در اغوش كشيدن شاهد ازادى ميهن هستيم، اينرا بخوبى و با تمام وجود بايد بدانيم كه هرگونه تغيير بنيادى و جايگزين در داخل ميهن وجود دارد و بايد كه از انجا رخسار نمايان كند
-براى هر حركتى كه مردم گرا و همه گير باشد بايد با اغوش باز و چشم باز استقبال كنيم
-چشم بستن به درون رژيم و هر انكس كه حول اين رژيم باشد، سرابى كشنده است و ره بجايى نميبرد
-نيرنگ "اصلاح طلبى" چيزى نيست جز همان استمرار طلبى كه به زبان "اشهد" خودشان بازگشت به "دوران طلايى" خمينى را "نويد" ميدهند
-شناسايى كارزارهاى تبليغاتى رژيم و انها را به اطلاع رساندن با هدف خنثا كردن انها
-خنثا كردن خطوطى كه رژيم از روشهاى دنياى مجازى سعى در گسترش انها ميكند
-شركت در بحثهايى كه از طرف عناصر رژيمى در دنياى مجازى برپا ميشود و روشنگرى در رابطه با انها
گرايش به سمت متحد شدن در كارها و استفاده از نظرات مثبت و راهگشا براى بوجود اوردن فضايى كه عارى از بى حرمتى و افتراء و توهين باشد
-توانبخشيدن و تشويق شيوه هاى سالم بحث و تبادل نظرات و ايجاد فضايى دوستانه و عارى از كينه توزى هايى كه تا بحال انجام شده است
انچه كه در بالا اوردم پيشنهاداتى هستند كه براى يافتن و ايجاد يك فوروم جهت ادامه فكر و توفان ذهن ها براى يافتن راه كارهاى قابل اجراء در نظر گرفته شده اند. اميدوارم كه در اين راه ما بتوانيم با همين حداقل كارى كه در دنياى مجازى ميكنيم، دست كم خودمان را به راه و روشهاى دوستانه و خلاق عادت دهيم و از اين راه ذره ذره بدانيم چه ميخواهيم و چگونه انرا ميخواهيم.
واژه "توفان مغزها" لابد براى همه اشنا ست. اين شيوه اى بوده و هست كه ادمهاى برنامه ريز در شركت مايكروسافت انرا بكار ميگرفتند. با اين شيوه در فضايى بسيار راحت (نشسته، دراز كش، گروهى، ضيافتى با خوراك ها و شيرينى هاى انرژى زا و اكسيژن كافى جهت سر حال نگاه داشتن مغز) بيشترين بازدهى را از مغزهاى كارمندان دريافت ميكنند. راه كارى كه در ابعاد بزرگترين شركت كامپيوتر دنيا بهترين برنامه هاى تغيير زندگى بشريت را با ان عملى كردند. شايد اگر ما نيز دست از تهمت و افتراء و دشمنى نسبت نظرات مخالف برداريم، انوقت مغزها بهتر بتوانند كارايى داشته باشند. دنيا را چه ديدى، شايد كه ما نياز بتوانى از اين طريق نوابغه اى مانند بيل گيتس بدست اوريم كه با او بشود هيولاى اخوندى را بر زمين كوبيد و راه خوشبختى مردم را گشود.
دنيا را چه ديدى؟
جناب jahandid
با تایید ظلم و ستم حکومت (در این اصلاً بحثی نیست) -
لطفاً ادعای خودتان را در مورد ظریف که بنا بر فرمایش جنابعالی گویا «زمانى براى ساواك كار ميكرده و از "بنياد پهلوى" پول "تحصيلات" دريافت ميكرده» - مستند کنید.
برادر عزیز آیا نمی دانید در فضاى مجازى جفنگ گویی و حرف مفت بسیار است ؟ آیا ضدیت با دشمن باید ما را به اینگونه قضاوتهای سخیف هم بکشاند؟
پس ما چه فرقی با امثال حسین الله کرم یا حسین توتونچی داریم؟ محمد
کسی که الله گرم را با حسین توتونچی یکی میداند، حتما از جنس حسین شریعتمداری است.
رستم
من میخواهم بدانم آیا بشر برای این بدنیا می آید که حکومت جائی را که در آن بدنیا آمده سرنگون کند؟ مسخره نیست؟ از کی چنین فکری را توی سرمان فرو کردند که گویا هدف از زندگی سرنگون کردن حکومتهائی ست که سر پا هستند؟ شما ها که ساکن یک کشور غربی هستید، مردمانش برای این بچه میزایند که بروند حکومتها را ساقط کنند؟ زندگی انسان مفهموم دیگری ندارد؟
درست که در جمهوری های غربی انتخابات هست ولی با هزار دوز و کلک، آوردن هنرپیشه ها و خوانندگان و رقصان به روی صحنه برای تائید خودشان، ختی فوتبالیست و نویسنده و فیلسوف و وووو تازه جنگا بین جناح ها و حزب هائی ست که از دیرباز برای قدرت اسم نویسی کرده اند، نه همه مردم. بس کنید این چه باید کردنهایتان را که معنیش انگار اینست که چطوری حکومت را ساقط کنیم؟ شما را برای سرباز شدن ساخته اند؟ زندگیتان مفهموم دیگری، هدف دیگری ندارد؟بگذارید سوال را به این شکل برگردانم: برای درست زیستن و سر جای خود بودن، چه باید کرد؟
بهاران
سلام دوست عزیز رستم
بدیهی است که حسین الله کرم با حسین توتونچی یکی نیست. دو نفرند که در منش و قضاوت نسبت به مخالف، شبیه همدیگرند.
عید شما مبارک
عید شما مبارک
منظور شما این است که باید بپذیریم که جمهوری اسلامی ـ حسین شریعتمداریها حق دارند که بر سرمان بزنند وهیچ مخالفتی نباید با آن کرد، اگر مخالفت کردی ـ آن وقت این گروه سوم است که تشخیص میدهد که ظالم و مظلوم مثل همند؟ همه ماجرا از نقطه آغازش این بوده است ـ جمهوری اسلامی میخواهد بزور حکومت کند ـ یک عده نمی خواهند زیر بار زور بروند ـ میخواهند نشریه شون را بفروش برسانند یا میز کتابشان دایر باشد، چماقداران و فالانژهایی مانند الله کرم و حسینن شریعتمداری مخالفند ـ به زمان خودش حنیف نژادها و یغمایی ها هم پذیرفته بودند که زیر بار زور نروند، آزادی بیان حق همه است ـ چماقداران به زورشان افزدوند برای اجرای اهدافش به جنگ با عراق هم روی آوردند ـ سی هفت سال از آن روز میگذرد ـ ظالم همان ظالم است، اما مظلومین بعد از سی و هفت سال به دو گروه تقسیم شدند ـ یک گروه میگویند تقصیر چماقدار نیست ـ باید از اول خفه خون میگرفتم تا با چماق برسرمان نکوبند ـ گروه دوم همچنان میگویند نه ما زیر بار زور نمیرویم. حال این وسط برای مبارزه میشود مرتکب اشتباه تاکتیکی شد ـ خب این طبیعی است، اما اشتباه تاکتیکی چه ربطی به ماهیت زروگویی فالانژها دارد؟ چرا ظالم برای ظلمش تبرئه میشود، اما اشتباه تاکتیکی مظلوم هیچ وقت قابل بخشش نیست؟ آن اوایل مظلوم فقط یک دشمن مشخص داشت بنام جمهوری اسلامی ـ بعد نیروهای کمکی ظالم آمدند میدان ـ از غرب و شرق تا آنهایی که مانند حنفیف نژادها و یغمایی مبارزه را نکشیدند. اما مظلوم همچنان بند ناف مبارزه خودش را خودش میبرد ـ تازه حق هم ندارد یارگیری کند. خلاصه از هر زاویه به موضوع نگاه کنی ـ برای توجیه بی عملی ات ـ پریدن از روی دیوار کوتاه مجاهدین و طرفدارانش کمترین هزینه را دارد؛ بی آنکه ارزش انسانی را که جمهوری اسلامی زیر پا میگذارد را در نظر بگیری!
رستم
تصحیح: حنیف نژادها ـ منظور حنیف حیدرنژادهاست.
رستم
رستم جان سلام
والله من که نفهمیدم منظور شما دقیقاً چیست. آیا امثال حسین توتونچی را هم وصل به حنیف نژاد ها میکنی؟ بابا ایوالله
آیا از این بدتر می توان به سازمانی که حنیف و یارانش بنیان گذاشتند ستم کرد؟
اشتباه نشود. منظور نه فرد حسین توتونچی بلکه همه هرزه نویسان لجن پراکن است. کسانیکه جز حرف مفت و تهمت به دیگران و البته ضربه به مجاهدین، هیچ هنری نداشته و ندارند.
مبارک
رستم عزیز ! اتفاقا مسئله بر سر همین ارزش انسانی است . اگر ارزش انسانی ملاک است و اگر ریختن حرمت انسان ، به هر طریقی غیر قابل قبول است ، چه فرقی می کند که آن حرمت از جانب چه کسی ریخته می شود؟ مثلا اگر از جانب خامنه ای باشد بد است ، اما اگر از جانب رجوی باشد اشکالی ندارد؟ اگر رجوی گزارش محرمانەی یک عضو را که با کمال اعتماد به او داده علنی کند ، حرمت انسانی را زیر سوال نبرده است؟!؟ از این منظر است که حسین شریعت مداری ها با حسین توتونچی ها مقایسه می شوند . وگرنه از این منظر که یکی سبیل دارد ، دیگری ریش . یکی کراوات می زند ، دیگری چفیه می بندد...بله ، از این منظر تفاوت زیاد است . ولی اگر ملاک را حرمت انسان بگیریم ، شما دروغها و تهمت های دو نفر را کنار هم بگذارید . چه فرقی با هم می کنند؟
سهراب
جناب سهراب لطفا مغلطه نفرمایید. حتما شما سرکوب مجاهدین توسط فالانژها و چماقداران خمینی را تائید میکنید. چون جنس مخالفت ها هم فرق میکند، در ضمن شما سعی نکنید خودتان پشت سپر ارزشهای انسانی پنهان کنید، چون برایش باید قیمت بپردازید، قیمتش را حسین توتونچیان پرداخته است. شما میخواهید که همان دستگاه در اشکال مختلف به حسین توتونچیان زخم بزند، اما به ایشان حق دفاع از خودش را ندهید. برای همین نی را از سر گشادش میزنید تا او را هم تراز دشمنش کنید ـ آی ای النهاس شیوه برخورد مجاهدین مانند جمهوری اسلامی است، شما میخواهید صورت مسئله جنایات رژیم را با بی عملی خودتان از کیسه مجاهدین پاک کنید. نخیر قربان چنین نیست. الله کرمها و ده نمکی ها و شعبان بی مخ ها را نمیشود با پاکبازها و از جان گذشته ها یکی کنید. جنس مخالفت ها باهم زمین تا آسمان با هم فرق میکند، این را خودتان از هر کس دیگه ای حتی از حسین شریعتمداریها بهتر میدانید.
رستم
رستم عزیز ! جنس مخالفت ها فرق می کند؟ معلوم است عزیزم . آخوندها هم در زمان شاه بر سر کسی چماق نزدند . وقتی به قدرت رسیدند دست به چماق شدند. حالا کسی از حسین توتون چی ها وقتی در غربت هستند و در حاکمیت هم نیستند ، انتظار ندارد که چماق به دست بگیرند . همین فحاشیها و تهمت ها خودش نشان دهندەی همه چیز است . حسین توتونچی برای ارزش ها قیمت داده؟ منظورتان زندان است . پس ایرج مصداقی چی؟ او قیمت نداده؟ چرا به او تیر جلاص زن گفتید؟ چرا به او برەی لاجوردی گفتید؟ آیا تو این تهمتها و توهین ها را تایید می کنی؟ در خیلی از جهات حسین توتونچی دست حسین شریعتمداری را از پشت بسته است . شما کجای کارید؟ آخوندها زمان شاه بر سر چه کسی چماق زدند؟ آنها دستهایشان از پنبه نرم تر و سفید تر بود . کسی باور می کرد که روزی آدم بکشند؟!؟ کسی که هنوز در حاکمیت نیست ، به دیگران تیر خلاص زن می گوید ، یعی انتظار داری من باور کنم که در حاکمیت نقل و نبات به دیگران تعارف می کند؟ چرا دیگران را احمق فرض می کنید؟ شما یا به این چیزهایی که می گویید باور ندارید و صرفا یک ماموریت را انجام می دهید که در این صورت حرفی نیست . به وجدان خودتان خیانت می کنید . یا هم باور دارید که واویلاست . یعنی واقعا اگر به این چیزهایی که می گویی باور داشته باشید ، قضیه خیلی بیخ دار است و دیگر درست بشو نیست
سهراب
سهراب خان، ببین باز داری مغلطه میکنی، میخواهی بهای زندان کشیدن و شهیدن دادن رو امثال حسین توتونچیان بدهند، یعنی فدیه و خون را آنها بدهند، اما شماها مفت صاحب قدرت شوی! ایرج مصداقی هم از جنس خود شماست، تازه هیچ بعید نیست که خود شما ایرج مصداقی باشی، چون جنس دفاعیات شما از ایرج مصداقی از نوع خودش هست ضمن اینکه گویا فراموش کرده ای خود ایشان درکتاب خاطراتشان اعتراف کرده اند که به شکار مجاهدین میرفته است. مگه هر کس رفت زندان آدم درستی است؟ لاجوردی هم زمان شاه زندان بوده است؟ اما موضع چی میشود؟ آیا رژیم بد است یا خوب؟ جنس زندانی هم از قضا فرق میکند، مثال آخوندها رو زدی دست بوس شاه شدن اومدن بیرون، همان چاپلوس ها قدرت را تصاحب کردند. آنکه مظلوم بود و بدنبال قدرت نبود و فقط سودای آزادی داشت، اکنون شده است منفور ـ جایش را چه کسانی پر کرده اند؟ نه آقا، جناب مصداقی جنگش را با مجاهدین و توهم شروع کرده است، کسی با او سر جنگ نداشت، حتی وقتی که سعی میکرد آمار کشتار سال 67 را به نفع آخوندها تحریف کند، همزمان از قِبَِلِ مجاهدین نان کتابفروشی اش رو میخورد. خب همان آقای مصداقی بعد از افشاگریهای رضا ملک و نوریزاد که گفتند آمار قتل عام 67 سی هزار اندی بوده است، از مجاهدین عذر خواهی کردند؟ از مردم عذر خواهی کردند؟ ایشان بودند که پاشونو توی کفش مجاهدین کردند، والا با همه دهن کجی های ایشان به مجاهدین، باز هر جا مجاهدین میتینک داشتند بساط کتابشان را برقرار میکردند! برو عمو این حرفهای تکراری را برای کسی بزن که تازه دیروز متولد شده باشد. آقا جان، مسئله خیلی ساده تر از این حرفهاس که شما سعی میکنید آنرا بپیچانید، انقلاب شد برای آزادی ـ خمینی از قدرت و احساسات مردم سوء استفاده کرد ـ مجاهدین زیر بار هژمونی خمینی نرفتند ـ قمیتش سنگین بود ـ یک عده از ابتدا قبول کردند که خمینی توی سرشان بزند ـ عده ای دیگر هم از وسط راه بریدند یا نکشیدند ـ اما صورت مسئله توسری زدن همچنان سرجایش هست، حال تو میخواهی بپذیری که بر سرت بزنند، اما مجاهدین از اولش گفته اند نه تا آخرش هم میگویند نه! حال اگر باز چند نفری بدلیل سختی شرایط و طولانی شدن مبارزه از وسط راه ببرند ـ باز همچنان صورت مسئله پذیرش زور و انکار آن است. آبا از این ساده تر میشود به موضوع حق انتخاب برخورد کرد؟ یا باز شما بدون هیچ راهکاری فقط نشسته اید پشت لپ تاپ نسخه یأس می پیچید؟ عمو اصلا موضوع ـ انکار هژمونی خمینی ـ ربطی به مجاهدین ندارد ـ اگر برای خودت شخصیت قائل باشی ـ اجازه نخواهی داد خمینی برایت تصمیم بگیرد، چگونه بپوشی، بخوری، فکر کنی! پذیرش تو سری خوردن دیگر چه ربطی به مجاهدین دارد؟
دعوای رجوی با خمینی چیزی جز دعوای قدرت نبوده است . شما که سر سفرەی رهبر عقیدتی بزرگ شده ای نوع ادبیاتت گویای همه چیز است . می گویی :"
میخواهی بهای زندان کشیدن و شهیدن دادن رو امثال حسین توتونچیان بدهند، یعنی فدیه و خون را آنها بدهند، اما شماها مفت صاحب قدرت شوی!"
پس مسئله "قدرت" است . پس نگرانید نکند دیگران قدرت را تصاحب کنند . یادم می آید در تشکیلات مجاهدین در عراق می گفتند : بزرگترین گناه خمینی این نبود که آزادی را سلب کرد ، این نبود که آدم کشت ، این نبود که جنایت کرد ، بلکه بزرگترین گناهش این بود که حق رهبری "برادر" را خورد!!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . عزیزم شما هم تو سری خمینی را خوردید ، هم صدام را و هم ابرقدرتها را . پس این گنده گویی ها را برای کسی بکن که با شما آشنایی نداشته بآشد . من که به چشم خودم در اشرف دیدم آمریکا چگونه با خفت و خواری سازمان را خلع سلاح کرد . "شیر همیشه در حجله" هم پیام داد که صاحبخانەی جدید است . با او وحدت کار کنید . سرت را درد نیاورم تا توانستیم برای آنها توالت صحرایی درست کردیم بلکه محل سگی به ما بگذارند . آخرش هم مثل یک دستمال چند بار مصرف سازمان را به گوشه ای پرت کردند و از عراق رفتند . عزیزم مزدوردی وقتی در خون کسی رفت ، دیگر ارباب فرقی نمی کند چه کسی باشد؟ . آخرش هم نامه نوشت و سلام و صلوات فرستاد . آدم را به یاد هر جایی های مفلسی می اندازد که دیگر همه استفاده شان را کرده اند و کسی راهش نمی دهد . ایرج مصداقی هم خودش ٣٠٠ صفحه بر علیه رهبر عقیدتی غایب نوشت . لزومی ندارد با اسم دیگری اینجا کامنت بگذارد .تو خودت یک انتقاد ساده از شیر غایب بکن ببین چه بر سرت می آورند . مثلا بنویس : برادر سبیل هایش را رنگ نکند . آدم را به یاد صدام می اندازد . خوبیت ندارد . همین را بگو ببین وادارت نمی کنند بیایی بگویی مرا وزارت اطلاعات فرستاده تا خواهر و برادر را ترور کنم!!! عزیزم این کلمەی "آزادی" را به کار نبرید . به خدا زشت است . مردم که سالهاست به شما می خندند . خودتان دیگر خودتان را مضحکه نکنید
سهراب
با درود،
بحثهايى كه تا به اينجا مطرح شده اند بر اساس تعداد انها به سه دسته تقسيم ميشوند. نخست ان دسته كه ضمن قبول نداشتن ديكتاتورى اخوندى اصرار بر اين دارند كه بايد از راه اصلاح طلبى وارد شد و در يك راهى طولانى با رژيم كل كل كرد و "انشالله" همه چيز درست خواهد شد! تا ان زمان هم ميشود با اين روش چشم به روى كشتار مردم بى دفاع ايران بست و حتا در سوداگريهاى كشورهاى خارجى نيز دست داشت و از ان نمد هم كلاهى براى خود دوخت! نقشه وطرح "استمرار طلب" را بدين شكل ميشود تجسم نمود.
دسته دوم معتقدند كه فقط و فقط بايد با اين رژيم با زبان خودش سخن گفت چرا كه اين رژيم هيچ زبان ديگرى نميفهمد بجز زبان زور و قدرت. حال براى اينكار شما مجاز هستين كه با صاحبان اصلى زور وارد كنش و واكنش بشوى و از طريق امكانات انها ولى با اهداف مشخص خودت كار را تمام كنى و رژيم را با قدرتى كه تاب مقابله با انرا ندارد، نابودش كنى و اين هم صرفن و صرفن بدين خاطر است كه خودت ان زور را ندارى والا كه به انها هم هيچ نيازى نميبود اگر خودت زورش را ميداشتى! پس مبارزه با ديكتاتورى اخوندى جايز، لازم و در راس تمام ارزشها قرار دارد. با هر كسى هم كه حاضر است با اين مبارزه همراهى بكند، ما با او همراه هستيم و گرفتن امكانات از او براى پيشبرد مبارزه عليه ديكتاتورى امرى ست مجاز، مشروع و ضرورى تر از هر چيز ديگر.
دسته سوم اين نظر را دارند كه رژيم اخوندى بهيچوجه قابل اصلاح نيست و تمام اين خيمه شب بازى هاى اخوندى و اقمارش فقط با هدف استمرار اين وضع ميباشد و در بهترين شكل ان "باز سازى دوران طلايى خمينى" را "نويد" ميدهند! و اين در زمره بزرگترين خيانتهاى امروز قلمداد ميشود. اين دسته هيچگاه نميتوانند تصور كنند كه "افعى كبوتر بزاييد!" راه كار اين طرز فكر براى رهايى از اين دوران سياهى و تباهى اخوندى فقط متكى به قدرت بالاترين قدرتها ست. و ان قدرت چيزى نيست جز قدرت خود مردم بجان امده. از اين رو در پى ان هستند كه هر گونه حركتى و جنبشى را كه ويژگى مردمى و مردم گرا و مردم پسند دارد را مورد حمايت و همراهى قرار دهند. و اين حمايت با يك هدف نهايى كه سرنگونى تام و تمام اخوندها ميباشد همراه است.
حال تصميم هر كس با خودش ميباشد كه از اين سه راه كار كدام را عملى تر و واقعى تر ميبيند، سپس نيرو و امكانتى كه دارد را در ان بريزد.
پيروز باشيم
سهراب خان بیخودی شلوغش نکن، این تحریف ها دیگر نخ نما شده است، دیگر کسی جز خودتان خریدار چنین ادعای یک من صدتا غاز نیستش. آهان مثلا مخالفت مجاهدین با حجاب اجباری خمینی لابد جزوی از کسب قدرت بوده است؟ عمو یک چیزی بگو! بحث قدرت، از جانب شخص خمینی بود ـ توضیح بعدی را عمدا از قلم می انداز که عرض کردم مجاهدین بطور بدیهی خود مسعود سودای آزادی ایران را داشت نه قدرت، اگر بدنبال قدرت بود ـ کافی دستان کثیف خمینی را می بوسید! این را هم که دیگر نمیتونی کتمانش کنی، حتی خود رفسنجانی در این مورد بالا هم آورد! خب شما از اول مسئله صدام را میگفتی ـ تا من متوجه میشدم که نقطه سوزش شما از کجاست! این ها را هم رژیم جلوتر از تو هزار بار غرغره کرده است! هنوز هم میکند چیز جدیدی نیست!!!! مترادف این چیزی که میگویی که همان است که خمینی گفت اینها خودشان خودشان را شکنجه میکنند!!!! برو عمو، راهکارت چیه؟ اصلاحات؟ دوران طلایی خمینی؟ مبارزات نرم و پنبه ای؟ ای الهناس، بنشید توی خونه تون چون بیایین بیرون کشته میشوید؟ اقا جان قیمت خمینی از ماه به چاه کشیدن همین چیزهایی است که میگویی!
با درود،
اقا جواد گرامى،
ضمن كوشش براى پرهيز از مغلطه، شما خودتون پاسخ خودتون را در اين مثال دادين كه "ويروس در درون خودش تضادى ندارد" من هم با مثالى كه زدم دقيقن همين را ميخواستم روش تأكيد كنم كه على رغم اينكه رژيم با بازى هايش ميخواهد اين شبه را ايجاد كند كه اره ما (رژيم) در درون خودمان دچار تضاد شده ايم و حالا شما هايى كه با ما مخالف هستيد، بياييد با اين تضاد بين خامنه اى و رفسنجانى مشغول شويد و با ان "بازى" كنيد! و بياييد در انتصابات با وجود مخالفتهايتان شركت كنيد و نگذاريد ان مهره نزديك به خامنه اى وارد بشه و جايى بدهيد به رى شهرى و درى نجف ابادى ... يعنى در عمل دست از اين ايده برداريد كه ما را بخواهيد سرنگون ببينيد! تمام دعوا بر سر همين اصل است كه از تيزى بيافتد و وارد بازى شود! يعنى با تن بيمارى كه دارد روزانه بهاى سنگينى بخطر بيمار يش ميپردازد كارى نداشته باشيد، بالاخره ميگذرد! بعبارتى شما تا ميتوانيد با مهره ها (نشانه هاى بيمارى) درگير شويد و در همين حال رفته رفته و روز به روز نظام به زندگى پوسيده اش ادامه ميدهد و اب از اب تكان نميخورد! حالا براى دل خوشى شما هم گاهى وقتا يكى از اين مهره هايى كه تاريخ مصرفشان تمام شده را نيز محاكمه ميكنيم و حتا اعدام هم ميكنيم كه دل شما هم خوش باشه كه در اين رژيم هم تضاد هست، دارد كار ميكند و از ان تلفات هم ميگيرد! و اى مخالفان شما هم تا ميتونيد با اين تضادهاى ما بازى كنيد.
ارى رژيم در درونش درست مثل يك ويروس منسجم و بدون تضاد است فقط نشانه هاى اين ويروس با شكلهاى متفاوت ظاهر ميشوند. حرف شما شايد به لحاظ "تاكتيكى" كاربرد داشته باشد ولى به لحاظ واقعى، رفتن توى بازى هاى رژيم است و دادن ابتكار عمل به دست او! (اميدوارم سوء تفاهمى نشه، شخصى نميگويم!) تمام تلاش رژيم اخوندى اين است كه به هر قيمتى كه شده بر سر قدرت بماند، حتا اگر لازم باشد زنجانى كه سهله، خود خامنه اى را ميبرد زير ضرب و لازم هم شد اعدامش هم ميكند! مگه احمد خمينى در اين ديكتاتورى كم كسى بود؟! چه راحت كشتنش! ويا حتا بمب گذارى مقر حزب جمهورى و كشتن بهشتى را هم متخصصين نظامى و ارتشى ها معتقدند كه كارى صد در صد مهندس شده بوده و از عهده ارگانهاى حرفه اى ارتشى ساخته است! تا به حال هم كسى رسمن مسؤليت انرا نپذيرفته است. اين را ميخواهم تأكيد كنم كه از اين رژيم شما فقط تنها چيزى كه ميبينى تلاش بى وقفه براى سركار ماندن به هر بهايى است، فقط همين و بس. پس ماييكه خواهان پيشرفت و سعادت مردم هستيم، اينرا بايد به روشنى ببينيم كه همه امكانات فقط براى "حفظ نظام" معنى دارند. حالتى كه در تمام ديكتاتوريهاى ضد بشرى در تاريخ بوده و هست. بازى هاى امريكا نيز در اين منطقه از همين ويژگى طبعيت ميكنند. و هر وقت كه تاريخ مصرف شان به سر امد خوب با بهاى سنگينى از جان و مال و هستى مردم ان كشورها سياستهاى خودش را تنظيم ميكند، حالا ميخواد بوش باشه يا اوباما و يا حتا اين لومپنى كه داره نامزدى جمهوريخواهان را ميبره، دان ألد ترامپ. سيستم در دورن خودش كاملن منسجم است و با تغيير مهره ها تغيير ماهيت نميدهد اصلن.
ضمن تأكيد دوباره بر اينكه بحث فردى منظورم نيست و خواهان روشن شدن هر چه بيشتر اوضاعى كه با ان درگير هستيم، ميباشد. با سپاس دوباره از توجه دوستان.
پيروز باشيم
از آنجا که من هدفم یکی دو کردن و منکوب و محکوم کردن کسی نیست لذا به این بحثم با آقای رستم خاتمه می دهم . به هر حال کسی که خواب است دیر یا زود بیدار می شود . اما کسی که خودش را به خواب زده است را نمی توانی با هیچ وسیله ای بیدار کنی . رستم جان شما ٣٨ سال است با این توهمات زندگی کرده اید . ٣٨ سال دیگر هم زندگی کنید . دست رهبر عقیدتی همراهتان
سهراب
سهراب خان، ودقیقا این ماجرای خود را بخواب زدن صد در صد شامل شما میشود. بهتر است به این بحث که اصلا سودی برایتان ندارد خاتمه بدهید.
رستم
حاج سهراب چرا تا رستم دو خط نوشت جا زدی و بساط تعزیه ات را جمعش کردی؟ تو که اینهمه عزیزم عزیزم می کردی چی شد؟
سیاوش
جناب جهاندید محترم
من نوشتم ویروس در درون خودش تضادی ندارد ولی حکومتها چون پدیده های تک سلولی نیستند و پیچیده تر لز بدن انسان هستند در درون خودشان تضاد دارند و نوشتم که شما نمی توانید قانونمندیهای اجتماع را از دل استعاره وتمثیل بیرون بکشید، علم جامعه شناسی علم مستقلی است و ساده سازیهای استعاره و شبیه سازی با بیماری و یا بدن انسان راه به مغلطه می برد،
من نوشتم شما با این شبیه سازی پیشاپیش تک سلولی بودن رژیم را مفروض گرفته اید و بحثتان با این تشبیه مصادره ی به مطلوب است.
با درود،
اقا جواد گرامى،
تا انجا كه به محتواى بحث بر ميگردد، مهم اين است كه هدف اصلى رژيم را ببينيم و هر راه كارى را در جهت مبارزه با ان اصل بقاء رژيم بكار بگيريم. من هم همچون شما هيچ علاقه اى به باز ى با لغات ندارم! اگر با مثال بيمارى و بدن ان محتواى رژيم و هدف ان كه بقاء و حفظ خود به هر قيمتى ست، روشن نيست، خوب ميشود وارد بحثهاى كاملن فنى-تخصصى شد و به يك نتيجه اكادميك رسيد. ولى ان وقت ميشود بحثى دو نفره كه ممكن است از اصل مطلب هم دور بى افتيم. از اين رو در اينجا يك چيز مهم است كه ما خودمان را در كدام مكان ميبينيم. من در يك نظر قبل از پاسخ به شما تا انجا كه ميتونستم، سعى كردم بحثها را دسته بندى كنم. سه دسته براى من روشن بودند و من خود را در دسته سوم ميبينم. حال براى پيشرفت بحث و بالا بردن ميزان شناخت من و دوستان ديگر شما هم از دانش و شناخت خودتان ما را بهره مند كنيد و جاى ما را بهتر در اين تلاش نشان بدهيد. لازم به يادآورى ميدانم كه با بحثهايى كه از شما ديده ام، ميدانم كه اهل علم و دانش هستيد و بى محتوا (بلا نسبت بعضى ها كه فقط تهمت ميزنند) بحث نميكنيد.
با سپاس
تحسین میکنم سهراب گرامی را که پرنسیپ دارد، اخلاق داردريال میداند دنبال چه چیزی ست و مثل مگس های سرگردان، قصد آزار دیگران را با حضور نامطلوب خودش، ندارد. رستم ها و سیاوش ها که برای زور آرمائی و نسق گرفتن از حریف آمده اند، بگذار بچرند
حق شناس
آقا یا خانم حق شناس، این هندوانه های سهرابی را از کجا تهیه میکنید، ظاهرا خیلی رسیده بنظر میرسند. حرف حق تلخ است، جناب سهراب به سئوالات مطرح شده از طرف اینجانب را فقط دور زده اند و به هیچکدام یک پاسخ منطقی نداده اند، احتمالا شما هم از جنس همان سهراب و مصداقی هستید، تمایل دارید یک طرفه بروید به قاضی تا که برگردید راضی!
رستم
سلام بر دوستان عزیز نظردهنده
شماری از نظرات بسیار خوب در دریچه، قابل تامل و ارزشمند هستند. اما حیف
چرا حیف؟ چون، با وجود زحمات آقای یغمایی که برخلاف سایتهای مدعی و حراف، در دریچه ستون نظرات گذاشته اند –
نوشتن در این ستون (ستون نظرات) مُرده مال میشود.
یعنی جز ده بیست نفر کسی نمیبیند و نمیخواند.
حیف که گفتم از این بابت بود.
بهتر است دوستانی مثل سهراب و آذر و جهاندیده و جواد...، به جای نظرات (یا در کنار نظرات) تلاش خود را صرف نوشتن مطلب به صورت مقالات کوتاه بکنند.
در گذشته سایت خوب دیدگاه (که دیگر مثل آن پیدا نشد متاسفانه) در سمت چپ صفحه اول، ستون مجزایی داشت که تمامی نظرات نه فقط زیر نوشتهها، آنجا در آن ستون مجزا و پشت سر هم میآمد و دسترسی به آن راحت بود. چون بهر دلیل این شیوه در دریچه نیست، نظرات عملاً گم و گور میشود.
لطفاً تلاش خود را صرف نوشتن مطلب به صورت مقالات کوتاه بکنید.
با احترام- محمد
استاد جهاندیده گرامی
مطلبی که در مورد دسته بندیهای سه گانه نوشته بودید، منهم موافقم.
ولی نکته ی ظریفی وجود دارد و آنهم اینکه دسته سوم که سرنگونی رژیم را میخواهند خود به دو گروه میتوانند تقسیم شوند
گروه اول کسانیکه استفاده تاکتیکی از تضادهای درونی رژیم را ممکن و بلکه واجب می دانند و استفاده نکردن از این تضادها را به نفع خامنه ای ارربابی می کنند.
اینها به فعالیت اصلاح طلبانه بعنوان تنها کاتالیزوری جهت سرنگونی کل رژیم نگاه می کنند.
گروه دوم که معتقدند اینها همه اش خیمه شب بازیست و نباید حتی تاکتیکی هم واردش شد.
در شرایطی که از یک آلترناتیو ملی و گسترده بی بهره ایم، استفاده از چنین امکانی و کار روی تضادهای درونی رژیم از مبرمترین وظایف نیروهای انقلابیست. توجه کنید که الزاما منظور من شرکت در انتخابات نیست.
با تشکر از توجهتان
با درود،
انچه كه تا به اينجا ميشود بعنوان محور راه كارها حس نمود اين است كه از اين مجموعه حاظر تقريبن همگى از صميم قلب خواهان تغييرات بنيادين هستيم و بر سر اين اصل اختلافى با يكديگر نداريم. اگر اشتباه ميكنم، محبت كرده و ابراز داريد چون با كسى كه خواهان تغييرات بنيادين نباشد اصلن نبايد وقت تلف كرد زيرا كه حتمن سر در اخور اخوندى دارد و به مصداق گفته نويسنده فرهيخته امريكايى، مارك تويين كه ميگه: هيچ كاه با ادم احمق بحث نكنيد چون او شمارا با خودش ميبرد در عمق حماقت و با تجربه يك عمر زيستن در ان عمق، شم راا شكست ميدهد! حرف بزرگان بشرى را بايد هميشه اويزه گوش كرد. اميدوارم كه به كسى برنخورده باشد، اگر برخورده باز محبت كرده و ما را بى نسيب نگذاريد!
در ان دسته بندى سه گانه نسبت به شناختى كه از اوضاع رژيم و مردم به جان امده دارم، اعتقاد به تغييرات بنيادين را با يك واژه سرنگونى خلاصه ميكنم. هسته مركزى تمام راه كارها را با اين اصل بايد به يكديگر پيوند داد. وقتى ما اين پيوند را در فكر خودمان ايجاد كنيم، بدون شك وحدت فكرى با اگثريت قريب به اتفاق مردم رنج ديده خودمان داريم و اين امرى ست كاملن روشن و بديهى. اين را بدون شناخت نميگويم. وقتى ما به امار وارقام خود اخوندا استناد بكنيم و ان امار و ارقام را با عينيت موجود در جامعه وفق بدهيم، ميبينيم كه حرف بى محتوايى نيست وقتى كه بگوييم اكثريت مردم قلبن خواهان سرنگونى اخوندا هستند. در رأس همه مشكلات اوضاع به واقع كشنده اقتصادى ست كه دامن تمامى مردم را گرفته و روز به روز هم انها را براى سرنگون كردن اخوندا مصممتر ميكند. اخبار خودسوزيهاى دستفروشان كه اگثرن هم از جوانان ٢٥-٣٥ ساله هستند. در مدارى مسنتر امار فروش اعضاء بدن براى لقمه نان جهت سير كردن شكم فرزندان، در اوضاع غم انگيز زنان ميهن و هرروز افت سنى دختران جوان در يازرهاى داخلى و منطقه اى، ابعاد غارت و دزدى اخوندا در تمامى سطوح و امور مملكت كه منجر به نابودى تام و تمام چرخهاى صنعتى و توليدى گرديده و از حد گذشتن بيكارى در كل ميهن كه يكى از نشانه هاى ان خودسوزى هاى جوانان دستفروش است. در واقع ميشود ساعتها و برگهاى هفتاد من از اين فجايع را نوشت و ديد و حس كرد كه اخوندا بر روى چه بمب ساعتى اماده اى نشسته اند و خودشان هم بيشتر از هر كس ديگر اينرا حس ميكنند چون كه روى ان نشسته اند. حرفهاى رفسنجانى و بازى هاى مشمئز كننده او و ساير استمرار طلبها در همين روزهاى اخير كه با نمادهاى با ارزش ما همچون بوزينه هايى كه با شكلكهاى خودشان موجب خنده بيننده ميشوند، در كنار سفره اى كه نميدانم اسمش را چه ميشود گذاشت بهمراه خانواده و با زيرشلوارى عكس بگيرند و نوروز ما را مورد توهين اخوندى قرار بدهند. و يا اون بوزينه ديگر، روحانى و عكسى كه به اصطلاح از ان ميز مسخره و مسخره تر از ان وجود خودش كه يك اخوند است و نماد ضد فرهنگ و تمام پارسى زبان ها كه بيش از ٣٠٠,٠٠٠,٠٠٠ ميباشند، بوده و هست. اينها با ناشى گريهايشان اتفاقن باعث خشم و نفرت هر چه بيشتر مردم ميشوند. و چه خوب كه از اين تضاد بين مردم و اخوند بيشترين استفاده را بكنيم و ان خشم لازمه تغيير را جانى ببخشيم.
ارى بازى با تضادهاى دشمن، راه كارى ست بسيار كارا و لازم در جهت محقق كردن ان هدف اصلى ولى اين بازى با تضادهاى موجود در چه جهتى تأثير بيشترى ميگذارد و اينكه ان نيروى اصلى و تعيين كننده را چگونه ميتواند هر چه بيشتر روى سد اصلى تيز و متمركز سازد. چون از بازى با تضادهاى موجود بايد در راستاى ان هدف اصلى بهره ببريم والا كه ميافتيم در گردونه اى كه كنترل و ابتكار عمل ان در دست دشمن مردم است و با اين اشتباه ما هم در واقع كمك كار دشمن ميشويم، بدون اينكه خودمان بخواهيم.
نمونه اين بازى را دشمن با ما در اين ٣٨ سال با مهارت اخوندى خودش كه "خدعه" گرى ست خيلى دقيق انجام داده و به ان هدف اصلى خودش كاملن دست يافته است. منظورم وضع رقت بار مخالفين اخوندا ست. وقتى به اين وضع رقت بار نگاه ميكنيم، چه كسى بيشتر از هر كسى ناراحت ميشود و چه بيشتر از هركسى خوشحال و استفاده مند؟
ادامه
بادرود به آقایان محترم جواد و جهاندیده؛
در رابطه با اینکه آیا درون رژیم تضاد است و یا اینکه یکدست هستند باید به این نکته در وحله اول توجه کنیم که موجودیت مهره های این رژیم بسته به موجودیت وحفظ رژیم است لذا هر تضادی هم که داشته باشند خانگی است و بهیچوجه نمی گذارند که درشکاف این تضاد مردم تقویت شوندونمی گذارند مخالفان روی این تضاد کارکرده وبنفعع مردم استفاده کنند بلکه همه تلاششان آن است که بنحوی مردم را آرام کنند ومخالفان را گمراه و رژیم را رو به مدره شدن نشان دهند در واقع دو شیوه مختلف برای مقابله با مردم دارند سرکوب و کشتار و ارعاب و وحشت و یا در جاهایی همگامیهای سطحی با مردم جهت فروکش نمودن خشم مردم با بزک کردن چهره رژیم و کمَکی آزادی دادن است مثل همین داستان برابری دیه و ... چون اینها از خواست مردم ایران که همانا سرنگونی این رژیم در تمامیتش است آگاه هستند. پس امید بستن به تضادهای درونی رژیم آب در هاون کوبیدن است،مگر موسوی با خامنه ای تضاد نداشت؟مگر وقتی مردم خواستند با استفاده از او رژیم را سرنگون کنند سکوت نکرد؟و تا امروز هم هنوز حرفی از سرنگونی رژیم نزده است و نخواهد زد.
آنچه مهمّ است اینکه مردم هشیار شده اند و گول این بازیهای رژیم را نمی خورند اماّ رهبر ندارند به همین خاطر با اصلاح طلب ها همراهی میکنند تا زمان مناسب برسد.
ادامه
با درود،
در ادامه بحث كمى با جزييات تلاش ميكنم پيش بروم و در همين راستا پاسخ هايى را جناب سهراب داده است را مورد اشاره قرار ميدهم. اين نكته را هم ياداور بشوم كه تلاش من اين است كه از بحث هاى دو نفره پرهيز كنم و با نگاه رو به جلو با هر پرسش و پاسخى روبرو شوم. البته تأكيد ميكنم كه تلاش من بر اين مبنا ست و هر جا هم كم اوردم، مرا ببخشيد.
_ نسل حاضر همچنان نياز به پيشتاز، عنصر رهبرى كننده (كه از ميان خود مردم داخل باشد و كوچكترين ربطى هم به رژيم نداشته باشد.) و قهرمان ملى دارد.
_ نسل حاضر نياز به عنصر فداكارى دارد تا بتواند از شر بى تفاوتى هايش رها شود. تأثيرى كه ندا اقا سلطان در داخل و خارج گذاشت از هيچ ناظر بى طرفى پنهان نميتواند باشد. ندا همچنان نمادى ست كه جاودانگى يافته است.
_ نسل حاضر نياز به يك هويت داراى وحدت دارد.
_ نسل حاضر ميداند كه رژيم خيلى پوسيده است و خيلى هم ضربه پذير و در جاهايى هم كه گاردش را بنا به "مصلحتى" باز ميكند، اين نسل وارد ميشود و ضربه خود را بصورت كشنده بر بنا گوش اخوندا ميزند (جنبش مردمى ١٣٨٨)
_ نسل حاضر ديگر مايل به وابستگى به يك ايده و يا سازمانى كه با يك ايدئولوژى بوجود امده نيست و انقدر مايل نيست كه حتا از ان دچار ترس نيز ميشود. ديكتاتورى اخوندى شرايط اين چنينى را تمامن خورده و امكان شكلگيرى انرا نيز از بين برده است. از همين منظر است كه متحد كردن انها كارى ست فوق العاده دشوار! على رغم اينكه اين يك ضرورت انكارناپذير است.
_ اين نسل كاملن اگاه است كه كارهاى رژيم در رابطه با احيانن باز كردن فضاى اختناق فقط بخاطر فشارهايى ست كه روى ان مياد والا كه اخوند كوچكترين سنخيتى با ازادى و فضاى باز ندارد چون ميداند كه در يك چنين فضايى كلاف سردرگم اختناق از دستش در خواهد رفت و در صورتى كه ادامه يابد تا سرنگونى ان پيش خواهد رفت.
_ نسل حاضر ميداند كه مشكلاتش با اين راه برون رفت ندارد و فقط با تغييرات بنيادين ميشود كارى از پيش برد. در سال ١٣٨٨ از ابتداء به ساكن جنبش مردمى سياسى بود و در هيچ مقطعى جنبه صنفى نداشت و تا سر حد شعار سرنگونى پيش رفت. تنها دليل نا كامى جنبش ١٣٨٨ نداشتن سر و رهبريى كه از جنس خودش باشد و خواهان سرنگونى باشد.
_ نسل حاضر دوتا مشكل محورى دارد نخستين مشكلش و مهمترين مشكلش نداشتن جايگزينى كه خواسته هاى انرا نمايندگى كند. مشكل عمده ديگر ان بى اعتمادى توأم با بى تفاوتى بيش از حد كه به تبع ان مسئوليت ايجاد تغيير را به دوش نسل قبلى يا يك نيروى خارجى مى اندازند.
براى يك چنين نسلى بايد مطلقن از ابراز يأس و نااميدى خوددارى نمود.
براى چنين نسلى نبايد از عملى بودن اصلاحاتى كه از درون رژيم بخواهد در بيايد دم زد. خوددارى از ايجاد شبه و سراب. رژيم در توانش نيست كه بخواهد اصلاحاتى بكند. در ضمن ناگفته نماند كه در ذات پليد و ضد بشرى اين اخوندا، انچه كه يافت ناشدنى ست فضاى باز و تغيير در جهت منافع مردم است. پسابرجام هم هرگز براى مردم كشايشى نخواهد داشت چون كه زيرساختهاى اقتصادى تمامن يا نابود شده اند يا كه از كار افتاده و خارج از زمان مصرفشان هستند. تمام دلار هايى هم كه پس داده ميشوند در لاى چرخه هاى دزدى و فساد ادارى و غارت هستى مردم از بين ميروند. نكاهى به قيمت ارز و دزديهاى نجومى رژيم در اين مدت تحريمها خود گواه اين واقعيت درد اور است. تا چند وقت ديگر هم باز سر و صداى دزديهاى پسابرجام را دوباره با جوك تحويل مردم ميدهند.
با درود،
در برگه موازى بحث "چه بايد كرد؟" كار خيلى خوب پيش ميرود. كنش و واكنش ها همان چيزى ست كه ما دست كم براى باز شدن اذهان خودمان بدان نياز مبرم داريم. در اين كنش و واكنش عارى از پرخاشگرى (البته هنوز جاى كار دارد تا به حد مطلوب برسد)، ميبينيم كه قدرت تأثيرگذارى بر نظرات در كار است و (به نظر من) رو به جلو حركت ميكند، كه جاى شكرش باقى ست. ما براى يافتن راه خودمان بايد به اين حد از توان برسيم كه ادمها را با عقايدشان دوست بداريم و از كاشتن تخم كينه و بعد برچسب و تهمت و افتراء از ان چيدن را از فرهنگ شكست خورده پيشين خودمان هر چه بيشتر بزداييم و در واقع اخوند درون خودمان را كه همانند بختكى روى ذهن ما بيتوته كرده است را بى خانه مان كنيم! ارى ما چه بهمان بر بخورد و چه با برخوردارى از ذهنى باز، بهمان برنخورد، بايد قبول كنيم كه افكارمان الوده به خودخواهى هاى افراطى و در يك كلام الوده به اخونديسم ناشى از سرخوردگيهاى قريب به چهار دهه گذشته است. تا زمانى كه اين را نبينيم و به ان توجه نكنيم، باز به دور خودمان خواهيم چرخيد و بد از بدتر خواهد شد. از بزرگترين توانمنديهاى ادمى بايد بيشترين استفاده بكنيم و ان چيزى ست بسيار ساده. و قابل فهم، ما بايد ذهنمان براى تغيير هميشه باز باشد. اين اصل يكى از رموز موفقيت هايى ست كه در امريكا در رابطه با پيشرفتهاى بشرى شاهد ان هستيم. ما براى محك زدن پيشرفت بايد داراى نشانه هاى ملموس و قابل ارائه باشيم. از خالى بنديهاى دروغين بايد دورى و بيزارى جست. بيار انچه كه دارى ز مردى و زنى و زور. خالى بندى چيزى نيست جز خودگول زنى و بعد از مدتى دچار توهم خودباورى! بويژه كه شگردهاى سالهاى زياد اثر نكرده باشند و عدم كارايى خودشان را به إثبات رسانده باشند. مقايسه شرق و غرب عالم هم همين را به ما ميگويد. روزگار شوروى را با اروپا و امريكا مقايسه كنيم. يكم ديدى جهانى داشته باشيم و ببينيم كه ديگر ملل چه كردند و چگونه در نقطه فعلى خودشان در حال حاضر هستند. جوامع بشرى پديده هايى بسيار بسيار زنده و پويا هستند، تفاوتى نميكند كه در چه راستايى حركت ميكنند، مهم اين است كه حركت ميكنند. اجسام و مردگان حركتى نميكنند و در نتيجه اشتباه هم نميكنند.
هر بار كه نظرات نو مطرح ميشوند، ادمى را تشويق ميكنند بيشتر فكر كند. با اين فكر كردن توان باز كردن ذهن او افزايش پيدا ميكند. اگر ذهن را باز وازاد بگذاريم حتمن به جلو خواهيم رفت. چه بايد كرد ما قبل از هر چيز از خودما و افكار ما عبور ميكند. پس بايد هميشه در اين كار تازه كردن فكر و ذهن كوشا و خلاق باشيم. انجماد فكرى را در رژيم اخوندى به خوبى ميشود ديد و لمس كرد و ميبينيم كه چه بهاى سنگينى از ما، از تاريخ، از بشريت و از همه مهمتر از اينده دارد ميگيرد. انجماد فكرى را در عدم پيشرفت كارها بر عليه اين اخوندا هم ميشود به خوبى ديد. وضعيت بسيار دردناكى ست وقتى ميبينيم كه با وجود اين همه عقب افتادگى و پوسيدگى در سمت دشمن مردم، در برابرش نيروهاى داراى فكر و ايده اين چنين در فلاكت عدم استقبال مردم بسر ميبرند. چرا بايد اين وضع باشد؟
يكى از اين چرا ها را در ان برگه موازى داريم حل ميكنيم. باشد كه همه گير شود و گسترش يابد.
ارسال یک نظر