ماه محرم است.عزا داری قبول! اما بدک نیست از حیطه عاطفه و احساس درب پولادین و سخت خانه تاریخ را هم بکوبیم و ببینیم این آئین گرامی که نخست توسط چهار شیخ زیرک یعنی نواب اربعه امام زمان موعود!طراحی شد .و حدود هفتصد سال زیر سیطره حاکمان و شاهان سنی مذهب ایران رشد کرد و نفس کشید و ساخته تر شد چطور در قرن نهم و دهم هجری بضرب شمشیر ارتش شاه اسماعیل که از نظر سیاسی نقش مثبتی در یکپارچگی ایران داشت سراسری شد و بعد به این بیندیشییم که چاره چیست؟شاید پس از چهارده قرن و این همه تجربه جدائی جدی و کامل و بی شوخی دین از دولت و رها کردن تئوری اسلام سیاسی و حکومتگر که دیگر
بویش واقعا بلند شده از منتها الیه چپش! تا منتها الیه راستش. مساله توده های مردم را گذشت زمان حل میکند . البته خیلی باید بگذرد
این مقالات از این سایت برگرفته شده اند
http://www.parsaveh.com/
شاه اسماعیل یکم که بنیان گذار سلسله ی صفوی
بود در سال ۸۶۶ هجری خورشیدی در اردبیل به دنیا آمده بود .
او فرزند شیخ حیدر بود که حاکم منطقه ی خود بود و اقدام مهم اش حمله به چرکس های قفقاز ی بود , با آرمان کشور گشایی و در ظاهر به
نام جهاد اسلامی با کفار مسیحی .
پس از مرگ پدر که در یک سالگی اسماعیل روی داد
او و خانواده اش چند سال در زندان و اسارت بودند و پس از آن به درایت مادرش که
مارتا نام داشت به لاهیجان گریخته و نزد حاکم آن دیار ماندند
.
نگاره
ای از شاه اسماعیل صفوی که بوسیله ی یک هنرمند ناشناس ونیزی کشیده شده است .
در ۱۳ سالگی اسماعیل به همراه تمامی آنهایی که از
پدر و برادرش حمایت کرده بودند از لاهیجان خارج شد و پس از چند جنگ پیروزمند ,
سلسله ی صفویه را بنیان نهاد .
موفقیت های زیاد در دوران نوجوانی و القائات
مادر از یک سو و چاپلوسی و کاسه لیسی اطرافیان چاپلوس از سوی دیگر سبب شد که شاه
اسماعیل خود را فردی مافوق بشری و آفریده ی ویژه و برتر خداوند بشناسد و چنان
تکبر و نخوت پیدا کند که در تاریخ مثالش نباشد
.
شاه اسماعیل خود را مورد نظر امامان شیعه می
دانست و همه ی پیروزی ها و خوش شانسی هایش را به امداد های غیبی آنان نسبت می داد .
او خود را معصوم و تنها سرشت پاک در میان
آفریدگان خداوند می دانست .
به چند نمونه از ادعاهای او در مورد
خودش توجه کنید :
“پدرم علی و مادرم فاطمه و من یکی از دوازده
امام هستم !!!!”
“من عیس ابن مریم و خضر و اسکندرم !!!”
“من همراه منصور بر سر دار بوده ام , من همراه
ابراهیم خلیل در آتش بوده ام , من همراه موسی در تور بوده ام !!”
” من نور محمد و سر علی ام , من گوهر دریای
حقیقت و راز اناالحق و حق مطلق ام
!!”
” من توفان نوح را در ازل دیده بودم که می
آید !!”
” من از ذات مرتضی علی ام , من سلطان غازی
ام “
گویا در نامه ای که به شیبک خان ازبک نگاشته
( شاه اسماعیل و شیبک خان ازبک دو فرد مذهبی بسیار متعصب بودند که به دلیل
همین تعصبات رو در روی هم ایستادند و نتیجه را هم که می دانید , شیبک
خان کشته شد و بوسیله ی درباریان شاه اسماعیل خورده شد !!!! ) گفته است
که: ” من مصداق آیه ی شریفه ی : “وَاذْکُرْ
فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا
نَّبِیًّا” سوره ی مریم آیه ی ۱۹ هستم و خداوند ۱۰۰۰ سال قبل در قرآن مرا برگزیده و راستگو
نامیده .” در همین نامه ادعا کرده که به او نوید آسمانی
آمده که تا پایان جهان بر دنیا حکومت خواهد کرد ( شگفتا که شاه سلطان حسین هم دقیقا
همین توهم را پیدا کرده بود ) .
کوتاه سخن آنکه شاه اسماعیل صفوی از این
دست توهم ها بسیار داشت . پایان کارش را می دانید ؟
او که ید طولایی در اختراع و اجرای شکنجه های
غیر انسانی بر روی مخالفانش داشت در جنگ با سلطان سلیم عثمانی ( جنگ چالدران )
شکست خورد . در آن جنگ برخورد تیر با بدنش به او فهماند که مانند دیگران
ضعیف و شکست پذیر است. ناگهان انگار از خواب غفلت برخاست و دانست که انسانی
عادی , بدون توانایی و ویژگی به خصوصی است . پس از نجات بوسیله ی دو قزلباش از جان
گذشته غرور و نخوت اش به باد رفت و از فرط افسردگی به شراب خواری و عیش و عشرت
پرداخت .
شاه اسماعیل ده سال پس از شکست چالدران زنده
بود و تمام این ده سال صرف سه چیز شد : میگساری و لواط و عجز و التماس به درگاه
سلطان سلیم و سایر همسایگان برای آنکه نیایند و خاک سرزمین صفوی را به توبره نکشند .
شرابخواری مداوم ( که در کاسه ی سر شیبک خان
ازبک بود ) و اشتغال بیش از حد به هم جنس بازی باعث شد که اندک اندک اشتهای او به
غذا کمتر و کمتر شود , به حدی که بوی غذا باعث حالت تهوع او می شد . ادامه ی این
روند به مرگ شاه اسماعیل درسن ۳۷ سالگی منجر شد .
این چنین مرگی انصافا که سزاوار چنین انسان
توهم زده ای هم هست . نیست ؟
****
از آنجایی که دوستان خواننده
ایراد به جا و واردی مبنی بر نداشتن آبشخور را به نوشته ی بنده بارها و بارها
گرفتند همینجا عرض می کنم
:
سفرنامه شاردن یک آبشخور خوب است .کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفوی از استاد باستانی پاریزی
هم آبشخور مناسبی است .کتاب نقش قزلباشان در تاریخ ایران
نوشته ی آقای امیر حسین خنجی , هم در دسترس است و هم گویا و کامل .زندگانی شاه عباس اول نگاشته ی نصرالله فلسفی
و کتاب روضه الصفویه که تاریخ نگاشته شده به دست مورخ رسمی دربار صفویه است .
و کتاب روضه الصفویه که تاریخ نگاشته شده به دست مورخ رسمی دربار صفویه است .
یکی از پر بیننده ترین و البته
چالش برانگیز ترین نوشته های پرثوه
: ” جنایات شاه اسماعیل و جانشینانش ” بود
. ( این نوشته به تشخیص کـــارگروه تعیـین مصــادیق محـتوای مجـرمانه مســـدود
شد ) . شوربختانه گروهی از خوانندگان گرامی از ظن خود یار نوشته شده اند و هر کدام
بر پایه ی اندیشه و فضای ذهنی خودشان در مود آن داوری کرده و گاه واکنشهای تند و
شاید غیر منصفانه ای نشان داده و میدهند .
از آنجایی که ترجیع بند بیشتر
مخالفتها ( چه مودبانه و چه بی ادبانه ) نبود آبشخور ( منبع
) مناسب برای این رویدادهاست تصمیم گرفتم فقط چند نمونه از منبعی که احتمالن
پذیرفتنی تر از بقیه باشد بیاورم . بر خلاف ادعای مخالفان , آبشخورهای
مناسبی در باب تاریخ صفویه در دسترس است . ولی در این میان کتاب ” روضه الصفویه ” نوشته ی میرزا حسن بیگ جنابذی ( گنابادی
) تاریخ نگار رسمی دربار شاه عباس که راه سر سپردگی و ذوب در ولای شاهان صفوی را
به تمامی پیموده و جز مدح و ثنای ایشان نگفته شاید کمترین میزان تردید و شبهه در علاقه
مندان به شاهان صفوی را ایجاد کند . پس نمونه هایی از خشونتهای شاه اسماعیل
و جانشینانش از همین کتاب در اختیارتان گذاشته می شود .
برگه
ی ۱۴۱ و ۱۴۲ :
پس از تسخیر قلعه ی بادکوبه و
حصار گلستان شاه فرستاده اش را برای غارت خزانه ی قلعه و دارایی های مردم آن می
فرستد و این فرستاده آرامگاههای شاهان گذشته ی ملک را می شکافد و بقایای اجساد
آنها را می سوزاند و ساختمانهایشان را ویران می کند :
چون امور
تسخیر قلعه به انجام رسید فرمان مطاعه به نفاذ انجامید که : خلفا بیگ به امر حکومت
و نقل خزاین و دفاین شیروانشاه به قلعه بشتابد و آنچه از نقد و گوهر و اجناس نفیسه
ی دیگر به تصرف اورد نقل موکب همایون نماید تا بر جنود ظفر ورود قسمت یابد .
خلفا بیگ
با اشراف و اعیان باکو به جانب قلعه نهضت نموده ذخایر ودفاین سلاطین شیروان {
شروان امروزی در قفقاز } , که در ایام سلطنت به تصرف آورده شده بود , پیشکش و مال
امانی نیز به فراخور استطاعت آن جماعت ستانیده , مجموع نقود با اجناس و مخزونات
دفاین به موکب گردون اشتباه ارسال فرمود .
آنگاه به
تحقیق قبور ملوک آن دیار , که نسبت به حضرت ولایت مرتبت هدایت منزلت شیخ جنید –
قدس سره – عداوت ورزیده بودند پرداخته , نبش آن امر فرمود و عظام رمیم ایشان را به
آتش انتقام سوخته , مبانی عمارات عالیه ی ایشان را منهدم گردانیده و به باد فنا بر
داد .
برگه ی ۱۵۴ :
دستورات شاه اسماعیل پس از گشودن تبریز :
رووس منابر
و وجوه دنانیر , به اسامی ائمه هدی زیب و زینت بخشید و امر اعلی به نفاذ مقرون
گردانید که در مساجد و معابد , محراب اهل سنت تغییر داده به شعار شیعه ی امامیه ,
موذنان در عقب شهادتین کلمه ی اشهد ان علی ولی الله گفته و از پی حی علی الصلوه و
حی علی الفلاح جملتین حی علی خیر العمل , محمد و علی خیر البشر را تکرار نمایند و هر کس به
شعار اهل سنت عمل نماید تیغ بندان عتبه علیه سرش از تن جدا نموده و خونش بازخواست
نداشته باشد .
متعصبان
و جاهلانی که قبل از اعلای لوای ولای شاه ولایت , شیعیان و محبان علی ابن ابی طالب
را به تعذیب و اهانت معاقب می داشته اند در آتش انتقام , چون خس و خاشاک !
سوخته مانند یهود و مجوس از درجه ی اعتبار ساقط گردانید .
برگه ی ۱۸۵ :
بازگشت یکی از سرداران از جنگ با یک مدعی به
نام رییس محمد کرهی و به اسارت آوردن گروهی از سربازان وی
:
… مبارز الدین عبدی بیگ از ابرقو مقضی المرام
مراجعت نموده , آن ولایت از تصرف متابعان رییس کرهی متخلص ساخته جمعی کثیر از
تبایعه ی وی اسیر و دستگیر کرده از تلثیم ساحت بارگاه شرف ذاتی حاصل فرموده , بدین
نیکو خدمتی ملحوظ نظر عاطفت بیکرانه گشته با اشاره ی عالیه , اسیران را به قتل رسانیده ! جسد محمد کرهی و نزدیکان وی در میدان اصفهان به آتش انتقام
عبره الناظرین سوخته بر سریر مملکت عراق رایت اقبال آیات به اوج کیوان برافراشت .
برگه ی ۴۶۲ :
تنبیه خواجه کلان غوریانی که با یکی از
دشمنان شاه طرح دوستی ریخته بوده و نسبت به شیعیان دشمنی کرده بوده :
” چون این مقدمات مسموع بارگاه جلال گردید از آنجا که مقتضی
عدالت و فرماندهی بود به سبب قتل شیعیان و تفرقه و امتیاز موالی از معادی , فرمان
قضا نشان از مصدر غضب به سیاست خواجه کلان صادر گشته , در چهار صوق هرات زنده از
دار آویختند و عبره السایرین پوست از بدن سلخ نمودند و از کاه مملو گردانیدند
, آنگاه { پیکر او را }
بر چوبی تعبیه نموده گرد محلات شهر گردانیدند . { همان
چوبی که از باسن فرو نموده از شانه بیرون می آوردند
-----------------------------------------
اگر میخواهید نظر تاریخنگاران مذهبی را به شاه اسماعیل بدانید بد نیست این لینک را ببینید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر