غبارزدایی از آینهها محمدرضا سعادتی و وصیتنامهاش
این
بحث در مورد سیدمحمدرضا سعادتی (سیکو) است که گرچه بیش از سه دهه است
تیرباران شده اما هنوز وصیتنامهای که ساعاتی پیش از اعدام نوشته، محل
بحث و جدال است. با مرور دستگیری و تیرباران او به شماری از وقایع سال ۵۸
هم اشاره خواهم نمود.http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=171
با درود به روان پاك تمامى ازادگانى كه بر اصل ازادى پايدار ماندند،
يكى از بزرگترين بدبختى هاى ما مردم ايران اين است كه به هيچ تاريخى بى طرف و بى نضر دسترسى نداريم و هر كار مهمى كه با سرنوشت ما سر و كار دارد الوده است به نظرات و منافع فرد و گروهى. گويى كه اصل بيان حقيقت محض و شرح واقع همانطورى كه در زمان و مكان خودش روى داده است، مد نظر نبوده و خواننده اجبارى مطلق دارد كه هميشه در گوشه اى از ذهنش اين پرسش را فعال نگاه دارد كه اين متنى كه در پيش رو دارد ايا موثق است يا دستپختى است از جانب اشپزهاى "جانبدار"! همين مشكل را هم در اينجا بشدت خودش داريم. هنگامى كه بخواهيم نياز اگاه شدن خودمان را خواندن اين متن براورده كنيم، باز دچار تمام ان ترديدها خواهيم شد.
با نظر به همين "وصيتنامه" منه خواننده مجبور هستم كه نتيجه گيرى هاى انرا در زمان حال و براى فهم گذشته اى رو به جلو بكار بگيرم. هشدارهايكه در ان هست را الان بعد از ٣٧ بايد ديد كه ان موقع چه گفته شده است و در حال حاضر چقدر از ان به واقعيت بدل شده اند. و فورن اين سؤال مطرح ميشود كه اگر ان تحليل را بكار بسته بودند، حال وضع ما بهتر ميبود؟ ايا واقعن براى كسى مثل خمينى فرق چندانى ميكرد. كسى كه هنوز در هوا بود و مردم در زمين برايش فرش خون پهن كرده بودند، وقتى از احساسش سؤال ميشود در نهايت سردى و ضد بشرى ميگويد "هيچى" !!!
این وصیت نامه بنظر نمیرسد که از سعادتی باشد،چرا که سید تا آخرین لحظه با خط سازمان با رژیم در زندان تنظیم رابطه میکرد و اگر چنین وصیت نامه ای نوشته بود بی شک رژیم در زندان قبل از اعدام او از آن مطلع بود و او را بهیچوجه اعدام نمیکرد بلکه او را در مقابل مسعود علم میکرد چرا که تمام محتوای این نوشته راست و حمایت از رژیم است. همانطور که نامه علی زرکش به همسرش دروغی بیش نیست ، اگر او میخواست چیزی بنویسد و حرفی داشت نامه اش را نه در جبهه جنگ بلکه در اشرف بجا میگذاشت تا سازمان بخواند. گیرم که این نامه های جعلی حقیقت دارد و مجاهدین هم جا پای جای حزب توده و اکثریت میگذاشتند در جنایت و قتل و زندان و محتوای درنده این رژیم هیچ معادله ای تغییر نمی کرد بلکه با دست بازتر به از بین بردن نسلهای ایرانی میپرداختند و سبعتر میشدند در واقع مجاهدین سپر بلای مردم شدند و مردم توانستند در این شکاف حداقلهایی را حفظ کنند و رژیم نتوانست طالبان دیگری در ایران شود والاّ خط این رژیم همانند طالبان بود اوائل انقلاب را گذر کنید چه میبینید؟
با درود به همنشین عزیز و زحماتی که میکشد، به دل من برات شده که این وصیتنامه از سعادتی مظلوم نیست و دست پخت قاتلان سعادتی درآن زمان است به دلایل مختلف. اول اینکه به لحاظ اخلاقی، اصولی و ایدیولوژیک صاحب آن سعادتی در قید حیات نیست تا اصالت آن را تایید کند. و این واقعیت که او را همزمان با انتشار این دست نوشته به قتل رساندند و به واقع شاهد اصلی یعنی خود سعادتی را از بین بردند مبین این است که این نوشته صرف نظر از اینکه درونمایه اش چیست به کلی از حییز انتفاع خارج است. یک درس خوبی که میتوانیم از این اروپاییها یاد بگیریم رعایت یک سری اصول مبنایی است. از نظر آنها اسیر، زندانی وگروگانشان هر گونه ملاتی و خروجی که با مواضع طبیعی و قبلی فرد اسیر قبل از اسارت از درون زندان به نام آن اسیر توسط زندانبانانش بیرون داده میشود هیچ اعتباری ندارد (اعم از دستنوشته، فیلم مصاحبه، پیام و... ) و آنها در آن لحظه نگران سلامتی فرد هستند. بر عکس ما جهان سومی ها که دیگر جان آن اسیر برایمان ارزشی ندارد و صرفا" به دنبال سود و زیان سازمانی و غیره هستیم. همان خطایی که سازمان مجاهدین در طول این سالها مرتکب شد ورزیم جنایتکار هم به شدت از آن بهره گرفت و در از بین بردن زندانیان و بی اعتبار کردن آنها هیچ درنگ نکرد. اما کد ها و گاف های زیادی در خود این دستنوشته است از قرار زیر: 1 اعدام سعادتی همزمان با انتشار 2 خطاب نامه به مادر رضاییها 3 بوی به شدت تودهای و اکثریتی دستنوشته به خصوص برای آنها که با ادبیات آنها آشنا بودند.گرچه شخصا" معتقدم اسرای تودهای -اکثریتی مستقیما" در تولید این نوشته دست نداشتند احتمال امثال بشارتی و جریانات راست ارتجاعی که از زمان شاه با ادبیات چپ آشنا بودند بیشتر است. 4 آنجا که برای درستی تحلیل خود به یک سری فاکت و کد های جهانی اشاره می کند مثل "اندونزی " گویی نگارنده در اتاق زیبای کارش در دانشگاه نشسته و دارد یک تحلیل آکادمیک می نویسد. نه کسی که روز و شب با چهریه کریه و جنایتکارانه بوزینه ای روانی به نام لاجوردی مواجه است. 5 آنجا که از امام خمینی و آوردن لبخند به لبانش صحبت می کند. مگر خمینی به عنوان رهبر بلا منازع و مدعی حکومت عدل علی نمیدانست که نیت مجاهدین آن زمان خیر بوده گرچه حرکت جرم و گاف سیاسی محسوب میشد و خمینی اکنون بر اعدام سعادتی صحه می گذاشت و آنوقت سیکو خواهان لبخند وی شود. آیات رب ادخلنی. ..که پیش درآمد تمام مصاحبه های اجباری آن زمان بود. 6 آنجا که میگه انتقام خون مرا نگیرید و... خلاصه کد های زیادی است که به دل من برات میکند دستنوشته محصول و دست پخت خود قاتلان ارتجاع در آن زمان است. لطفا عنایت داشته باشید که منظور من اساسا" محتوای تحلیل نیست که درست یا غلط است. بلکه بایستی با آن به مثابه یک جعبه سیاه برخورد کرد و به دلیل اینکه با اصول و پرنسیبهای اخلاقی متناقض است آن را باید از این زاویه کاوید.
۳ نظر:
با درود به روان پاك تمامى ازادگانى كه بر اصل ازادى پايدار ماندند،
يكى از بزرگترين بدبختى هاى ما مردم ايران اين است كه به هيچ تاريخى بى طرف و بى نضر دسترسى نداريم و هر كار مهمى كه با سرنوشت ما سر و كار دارد الوده است به نظرات و منافع فرد و گروهى. گويى كه اصل بيان حقيقت محض و شرح واقع همانطورى كه در زمان و مكان خودش روى داده است، مد نظر نبوده و خواننده اجبارى مطلق دارد كه هميشه در گوشه اى از ذهنش اين پرسش را فعال نگاه دارد كه اين متنى كه در پيش رو دارد ايا موثق است يا دستپختى است از جانب اشپزهاى "جانبدار"! همين مشكل را هم در اينجا بشدت خودش داريم. هنگامى كه بخواهيم نياز اگاه شدن خودمان را خواندن اين متن براورده كنيم، باز دچار تمام ان ترديدها خواهيم شد.
با نظر به همين "وصيتنامه" منه خواننده مجبور هستم كه نتيجه گيرى هاى انرا در زمان حال و براى فهم گذشته اى رو به جلو بكار بگيرم. هشدارهايكه در ان هست را الان بعد از ٣٧ بايد ديد كه ان موقع چه گفته شده است و در حال حاضر چقدر از ان به واقعيت بدل شده اند. و فورن اين سؤال مطرح ميشود كه اگر ان تحليل را بكار بسته بودند، حال وضع ما بهتر ميبود؟ ايا واقعن براى كسى مثل خمينى فرق چندانى ميكرد. كسى كه هنوز در هوا بود و مردم در زمين برايش فرش خون پهن كرده بودند، وقتى از احساسش سؤال ميشود در نهايت سردى و ضد بشرى ميگويد "هيچى" !!!
این وصیت نامه بنظر نمیرسد که از سعادتی باشد،چرا که سید تا آخرین لحظه با خط سازمان با رژیم در زندان تنظیم رابطه میکرد و اگر چنین وصیت نامه ای نوشته بود بی شک رژیم در زندان قبل از اعدام او از آن مطلع بود و او را بهیچوجه اعدام نمیکرد بلکه او را در مقابل مسعود علم میکرد چرا که تمام محتوای این نوشته راست و حمایت از رژیم است. همانطور که نامه علی زرکش به همسرش دروغی بیش نیست ، اگر او میخواست چیزی بنویسد و حرفی داشت نامه اش را نه در جبهه جنگ بلکه در اشرف بجا میگذاشت تا سازمان بخواند.
گیرم که این نامه های جعلی حقیقت دارد و مجاهدین هم جا پای جای حزب توده و اکثریت میگذاشتند در جنایت و قتل و زندان و محتوای درنده این رژیم هیچ معادله ای تغییر نمی کرد بلکه با دست بازتر به از بین بردن نسلهای ایرانی میپرداختند و سبعتر میشدند در واقع مجاهدین سپر بلای مردم شدند و مردم توانستند در این شکاف حداقلهایی را حفظ کنند و رژیم نتوانست طالبان دیگری در ایران شود والاّ خط این رژیم همانند طالبان بود اوائل انقلاب را گذر کنید چه میبینید؟
با درود به همنشین عزیز و زحماتی که میکشد، به دل من برات شده که این وصیتنامه از سعادتی مظلوم نیست و دست پخت قاتلان سعادتی درآن زمان است به دلایل مختلف.
اول اینکه به لحاظ اخلاقی، اصولی و ایدیولوژیک صاحب آن سعادتی در قید حیات نیست تا اصالت آن را تایید کند. و این واقعیت که او را همزمان با انتشار این دست نوشته به قتل رساندند و به واقع شاهد اصلی یعنی خود سعادتی را از بین بردند مبین این است که این نوشته صرف نظر از اینکه درونمایه اش چیست به کلی از حییز انتفاع خارج است. یک درس خوبی که میتوانیم از این اروپاییها یاد بگیریم رعایت یک سری اصول مبنایی است. از نظر آنها اسیر، زندانی وگروگانشان هر گونه ملاتی و خروجی که با مواضع طبیعی و قبلی فرد اسیر قبل از اسارت از درون زندان به نام آن اسیر توسط زندانبانانش بیرون داده میشود هیچ اعتباری ندارد (اعم از دستنوشته، فیلم مصاحبه، پیام و... ) و آنها در آن لحظه نگران سلامتی فرد هستند. بر عکس ما جهان سومی ها که دیگر جان آن اسیر برایمان ارزشی ندارد و صرفا" به دنبال سود و زیان سازمانی و غیره هستیم. همان خطایی که سازمان مجاهدین در طول این سالها مرتکب شد ورزیم جنایتکار هم به شدت از آن بهره گرفت و در از بین بردن زندانیان و بی اعتبار کردن آنها هیچ درنگ نکرد.
اما کد ها و گاف های زیادی در خود این دستنوشته است از قرار زیر:
1 اعدام سعادتی همزمان با انتشار
2 خطاب نامه به مادر رضاییها
3 بوی به شدت تودهای و اکثریتی دستنوشته به خصوص برای آنها که با ادبیات آنها آشنا بودند.گرچه شخصا" معتقدم اسرای تودهای -اکثریتی مستقیما" در تولید این نوشته دست نداشتند احتمال امثال بشارتی و جریانات راست ارتجاعی که از زمان شاه با ادبیات چپ آشنا بودند بیشتر است.
4 آنجا که برای درستی تحلیل خود به یک سری فاکت و کد های جهانی اشاره می کند مثل "اندونزی " گویی نگارنده در اتاق زیبای کارش در دانشگاه نشسته و دارد یک تحلیل آکادمیک می نویسد. نه کسی که روز و شب با چهریه کریه و جنایتکارانه بوزینه ای روانی به نام لاجوردی مواجه است.
5 آنجا که از امام خمینی و آوردن لبخند به لبانش صحبت می کند. مگر خمینی به عنوان رهبر بلا منازع و مدعی حکومت عدل علی نمیدانست که نیت مجاهدین آن زمان خیر بوده گرچه حرکت جرم و گاف سیاسی محسوب میشد و خمینی اکنون بر اعدام سعادتی صحه می گذاشت و آنوقت سیکو خواهان لبخند وی شود. آیات رب ادخلنی. ..که پیش درآمد تمام مصاحبه های اجباری آن زمان بود.
6 آنجا که میگه انتقام خون مرا نگیرید و...
خلاصه کد های زیادی است که به دل من برات میکند دستنوشته محصول و دست پخت خود قاتلان ارتجاع در آن زمان است.
لطفا عنایت داشته باشید که منظور من اساسا" محتوای تحلیل نیست که درست یا غلط است. بلکه بایستی با آن به مثابه یک جعبه سیاه برخورد کرد و به دلیل اینکه با اصول و پرنسیبهای اخلاقی متناقض است آن را باید از این زاویه کاوید.
افشین
ارسال یک نظر