دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ شهریور ۳۱, چهارشنبه

آیا مردمی با فرهنگِ مشابه یک حکومت، توانائی ساقط کردن آن را دارند؟ منیژه حبشی

آیا مردمی با فرهنگِ مشابه یک حکومت، توانائی ساقط کردن آن را دارند؟  منیژه حبشی.ایرانی دیگری در فرانسه برای ما بعنوان شاهکارش تعریف کرد :« به اداره پناهندگان که رفتیم بهش گفتم که آقا ما رو با این عربها و ترکها و … یکی نگیری ها! ما باهم خیلی فرق داریم! مامور مربوطه به او پاسخ داده بود که آیا شما متوجهید که این حرفتان نژادپرستانه است؟ و او پاسخ داده که نه، چه نژادپرستانه ای؟ من واقعیت را گفتم!» ادامه‌  

۳۳ نظر:

ناشناس گفت...

خانم حبشی ممنون از شما که به موضوع مهم ودرستی پرداخته اید ، اما اجازه می خواهم از زاویه ای دیگر به این موضوع بپردازم
چطور است که نقد فرهنگی تنها زمانیکه در مورد دیگران است ضرورت دارد و همینکه به خود ما می رسد ضرورتش را از دست می دهد؟ در اینکه فرهنگ ما دارای عناصر و ویژگیهای منحط و فاسدی است که همین رژیم حاکم بر ایران هم اتفاقا بر روی همانها سوار شده است تردیدی وجود ندارد. اما سوال اینجاست : آیا خود ما هم دارای همین فرهنگ نیستیم؟ اتفاقا من کاری به آن آدم (به قول شما عادی جامعه) که به شیرین عبادی ج... گفته ندارم. چرا که او را زاییدەی نخبگان و روشنفکران می دانم که دربارەی او چنین می گویند :" او نقش خود را با آیت الله های نماز جمعه ها در دفاع از اسلام آنهم در تریبونهای جهانی به اشتباه گرفته است"
لذا آن صفت ج... که او به شیرین عبادی می دهد، ترجمانی عامی و عادی و کوچه و بازاری از همین حرف شماست. اگر آن فرهنگ که او را ج... می نامد زشت است، آیا شاخه ای دیگر از همان فرهنگ نسبت دادن دیگران به رژیم و برچسب زنی نیست؟ آیا کسی اجازه ندارد که مسلمان باشد و جایزەی نوبل بگیرد و از اعتقادش دفاع کند و طرفدار حقوق بشر هم باشد؟ یعنی به نظر شما یک میلیارد مسلمان باید همه بی دین شوند و یا به مرام و مسلک من و شما در بیایند که شایستگی دم زدن از حقوق بشر را داشته باشند؟ آیا در غرب وقتی که کلیسا پوست آدم ها را زنده زنده می کند و می سوزاند، برای بیرون آمدن از زیر سلطەی کلیسا، همەی مسیحیان بی دین شدند؟ آیا یک کشیش اسقف اعظم مسیحی به نام مارتین لوتر یوغ کلیسا را از گردن مردم باز نکرد؟ آیا نخبگان و روشنفکران به او گفتند : "تو حق نداری از حقوق بشر و برابری حرف بزنی چون خودت کشیش کلیسا هستی" ؟ یعنی عبادی باید درست همانطوری که ما فکر می کنیم و می نویسیم ، فکر کند و بنویسد تا مشمول عفو و رحمت ما شود؟ آیا ما بلدیم کسی را نقد کنیم بدون اینکه : به او توهین کنیم، او را به وزارت اطلاعات رژیم بچسبانیم، او را دنبالچەی رژیم بدانیم، او را مآمور امریکا بدانیم و...
خانم حبشی شما روی نکتەی درستی دست گذاشته اید ، اما پیشنهاد می کنم که از سطح عبور کنید و کمی به عمق بروید. ما هم حامل همین فرهنگ هستیم. آیا کسانی که به اکبر گنجی "تیر خلاص زن" گفتند حامل این فرهنگ نیستند؟ آیا برای این اتهام قضایی و جنایی دلیل و مدرکی داشتند؟ آیا آن کس که در خارج کشور نشسته بود و به عیسی سحرخیز که در زندان خامنه ای دست به اعتصاب غذای خشک زده بود می گفت :" بیا موضعت را در قبال خامنه ای روشن کن !"، حامل همین فرهنگ نیست؟ آیا ما که کلمات مزدور، خائن، جاسوس، واداده، بچه پاسدار و... مثل نقل و نبات از دهانمان در می آید، حامل همین فرهنگ نیستیم؟
هر کسی باید از خودش شروع به نقد کند. ایرانیان در این زمینه به یک انقلاب نیاز دارند. باید همەی ما شاخک هایمان حساس شود و در برابر این فرهنگ زشت، منحط، فاسد و بیمار گونه از خود واکنش نشان دهیم. هر کسی در هر جایی که هست و هم اکنون باید دست به این کار بزند. انداختن اصلاح فرهنگی به بعد از سرنگونی رژیم، وعدەی سر خرمن دادن است. شاه رفت و ما همانیم که بودیم. به نظر من این اصلاح فرهنگی از نان شب هم برای ما واجب تر است. اگر رژیم دوام آورده به خاطر غرق شدن ما در همین فرهنگ بوده است. با تشکر از شما
سهراب

ناشناس گفت...

خانم حبشی عزیز
بنده نه نژاد پرستم نه ضد افغان نه از بازماندگان کورش کبیر اما راست حسینی عرض کنم که من هم مثل اون کسی که نوشته و به نظرم درست هم نوشته از صدای خانم کمالی و اون یکی دیگه خانم دریا نهایت رنج را می برم. خوب عزیز دل شما خواننده نیستی صدا نداری از موسیقی ایرانی هم هیچ نمی دانی خوب مگر مجبوری ؟
خانم حبشی اینکه ما بگیم اینها هنر ندارند قالتاق اند حقه بازند این ضد زن بودن نیست. این ضد ضد ارزشه. شما هم همه حرفهات متین بغیر از این دفاعت از خانم کمالی و امثالهم.

یه چیز دیگه هم اینکه مردم فرهنگ حاکم را دنبال می کنند و زود تغییر می کنند. یادتونه زمان شاه که تموم شد چطور همه حافظ قرآن شدند و ریش و سجاده و..؟ یه تیتیش مامانی سر کوچه ما بود که آرایشگاه واسه فوکلی ها داشت یه مرتبه خمینی که اومد شد یه حزب الهی دبش. حالا اینها هم وقتی ملاها برن همه یه شبه تغییر می ککن. رجوی بیاد همه میشن زاده مریم ایدئولوجیک توده ای بیاد همه میشن طرفدار استالین پسر شاه بیاد همه میشن نوکر سلطنت.
منظورم اینه که غصه نخورید با دو تا کامنت بی تربیتی ملاها نه بیشتر می مونند نه زودتر میرن.
مصطفی

ناشناس گفت...

جناب سهراب
باز هم خراب کردی بابا جان. متاسفانه ترا هر طور بیندازند با چهار دست پاس ارتجاع ناب پایین می آیی.
سال شصت یعنی زمانی که اکبر گنجی توی سپاه بود زمانی بود که هر کسی که در سپاه کاره ای بود برای اثبات صداقتش می بایستی در اعدام مجاهدین شرکت می کرد و تیر خلاص می زد. این قانون کار سپاه بود و استثنا هم نداشت. هر کس که اهل تیر خلاص زدن نبود جایی در سپاه نداشت. بنا بر این گنجی و سحر خیز و تاج زاده و هر کسی که در آن سالها در سپاه بوده تردید نکنید که مستقیما در اعدام مجاهدین و دیگر زندانیان سیاسی شرکت کرده است.
ضمنا مثال مارتین لوتر در اینجا مثال خوبی نبود چون اگر بجای سر هم بندی کردن فقط کمی گردن شکسته را به "یوغ" مطالعه کردن می سپردی می دیدی که اتفاقا این جناب لوتر بطور هیستریکی ضد یهودی بود و فتوای مباح بودن جان و مال و ناموس یهودی و آتش زدن کنیساهای شان را می داد.

مجتبی

منیژه حبشی گفت...

درود بر شما سهراب گرامی،
ممنون که نوشته را خواندید هرچند بنظر میرسد شاید کامل نخوانده اید که تصور کرده اید که من خود را تافته جدا بافته دانسته ام! فرد عادی مورد تصورشما ، در نوشته من افرادی هستند جدا از گروهها و سازمانهای سیاسی. منهم بخشی از آنها هستم. چرا مرا نخبه و روشنفکر تصور کرده اید؟ سنگ اول قضاوتتان را غلط نهاده و بر آن بنا ها ساخته اید!
دوست گرامی تفاوت توهینهای جنسی و رکیک را با انتقاد و حتی رد کامل فرد دیگر یکی میدانید؟
نه گرامی، اینها یکی نیستند.
بله ، از همان نخستین نطق خانم عبادی در هنگام گرفتن جایزه من از ایشان بسیار سرخوردم. نطقی که ۸۰ درصد سخنانش انتقاد از کشورهای دیگر و نقض حقوق بشر در آنها بود و ۲۰ درصد باقیمانده هم بیشتر در دفاع از اسلام بود و نه مردم له شده زیر حکومت اسلامی حاکم! کسی که در ایران تحت سلطه شاه نخستین زن قاضی بوده(اگر درست بیاد داشته باشم) و ذلت زنان را در حکومت جمهوری اسلامی هم دیده، همانجا میگوید:
«وضعيت تبعيض آميز زنان در كشورهاي اسلامي چه در زمينه‌ي حقوق مدني و چه در قلمرو حقوق اجتماعي، سياسي و فرهنگي، ريشه در فرهنگ پدرسالار حاكم بر اين جوامع دارد نه دين اسلام.»!!!!
بله گرامی،
به او بعنوان مبلغ مذهب اسلام جایزه نداده بودند که او هر تریبونی بدست میآورد میخواهد «اسلام واقعی» را معرفی کند. در دانشگاه مریلند طی سخنرانی که او هم آمده بود ، به خود او انتقادم را گفتم ولی حاضر به پاسخگوئی نشد.
دوست عزیز،‌فرهنگ تخلیه روانی و لیچارگوئی با انتقاد و حتی مخالفت کامل با کسی دیگر،کاملا متفاوت است.
در بخش دوم نوشته تان باز به دفاع از اکبر گنجی پرداخته اید .منهم به ناچار نظرم را میگویم. بله من این فرد را انسان صادقی نمیدانم چون هیچ انتقادی به کارهای گذشته اش و اظهار نظرهای سیاسی بی پایه اش بعد از خروج از ایران نکرده است. به آخرین نمونه توجه کنید که او چگونه انتخاب پورمحمدی جانی را بعنوان وزیر دادگستری تایید و تبلیغ میکرد!! گیرم قبل از انتشار نوار آیت الله منتظری او از هیچ هیچ و هیچ سابقه جنایتکاری مانند پور محمدی خبر نداشته! آیا بعد از اینکه خود او به جنایات اعتراف و افتخار کرده ، گنجی از خود انتقادی کرده؟! لطفا به منهم نشان دهید که از ناآگاهی بدرآیم.
من نه او را تیرخلاص زن خوانده ام چون شناختی نداشته ام و نه جسارتی به انسانهای شریفی چون نوری زاد یا عیسی سحرخیز داشته و دارم اما تحت عنوان عدم اهانت ، انتقادگوئی را نه از خود و نه از دیگران رها نخواهم کرد.
بار دیگر از توجهتان سپاسگزارم.

ناشناس گفت...

خانم حبشى، به نظر من زشت ترين جنبهء فرهنگ ما ديدن اشتباهات و خطاهاى ديگران و چشم پوشيدن بر معايب و نواقص خويش است. به قول مولوى
موى مى بينى به عيب ديگران
چون به عيب خود رسى كورى از آن
اين زشت ترين جنبهء فرهنگ ماست. نقد را هر كسى بايد از خودش، طرز فكرش و جريان فكرى خود شروع كند. ما حتى وقتى كه مى خواهيم نقد كنيم ، يقهء ديگران را مى گيريم. گويى كه گذشتهء ما هيچ ايرادى نداشته و همه منتظريم كه اكبر گنجى بيايد گذشته اش را نقد كند. يكى ديگر از جنبه هاى زشت فرهنگ ما سياه و سفيد ديدن است. اكبر گنجى هر ميارزه اى كه با جمهورى اسلامى كرده باشد، هر درد و زجر و زندانى كه كشيده باشد، هر مقاله اى كه عليه خمينى و خامنه اى نوشته باشد، براى ما اهميت ندارد. مهم اين است كه او گفته پورمحمدى به دليل اينكه دستش با حاكميت در يك كاسه بوده بهتر مى تواند براى پيشبرد برنامه هاى روحانى با حاكميت تعامل كند. ديگر تمام جنبه هاى زندگى اش فراموش مى شود. خانم حبشى گرامى، بلد نيستيم بگوييم اين تفسير گنجى غلط است اما فلان مقاله اش درست است. بلد نيستيم بگوييى افكار مذهبى شيرين عبادى را قبول ندارم اما از بيانيه اش براى مجازات قاتلان زندانيان سياسى حمايت مى كنم. ياد نگرفته ايم اينطور نگاه كنيم. به چند دليل: يكم : نگاه صفر و صدى داريم. آدم ها يا قهرمانند و مقدس، يا خائن و جاسوس و پليد. حد وسطى هم وجود ندارد. دوم: سرشار از نفرتيم. نفرت آدم را كور مى كند. آدمى كه در درونش نفرت باشد، آدمى مسموم است كه قادر نيست معايب و محاسن انسان ها را در اندازهء واقعى آنها ببيند. سوم: در خراب كردن ديگران يد طولايى داريم چون اين كوتاه ترين راه براى خوب نشان دادن خود است. كامنت دوستمان مجتبى را بخوانيد. مى گويد هر كسى كه در آن دوره در سپاه بوده تير خلاص زده، متوجه هستيد؟ مى گويد بدون استثنا همه تير خلاص زده اند. عمق فاجعه را مى فهميد؟ يعنى يك اتهام قضايى را كه مستلزم عقووبت و مجازات است، همينطورى به صورت فله اى و با دست باز به همه مى دهد! استثنايى هم قائل نيست. آيا اين طرز تفكر شما را به ياد همان هيأت مرگ نمى اندازد؟ آيا چنين طرز تفكرى اگر به حاكميت برسد، با همين دست و دلبازى آدم نمى كشد؟ دوست محترم خانم حبشى، من اگر مى گويم كمى به عمق برويم براى ديدن همين مصيبت هاست و تا اين كار را انجام ندهيم هيچ اتفاق مثبتى برايمان نمى افتد. هر كس هم بايد از خودش شروع كند. اين وظيفهء هر ايرانى شريفى است كه به صورت واقعى با آخوندها مخالف است و دل در گرو آزادى ميهن دارد. با تشكر از شما
سهراب

منیژه حبشی گفت...

مصطفی گرامی، از توجه شما هم ممنون. پیشنهاد میکنم برای احتراز از رنج کشیدن از صداهایی اپرا گونه، کافیست به آن ها گوش نکنید. تحقیر آنها و هنرشان هرچند مورد تایید شما یا من نباشد، راه درستی نیست. درمورد همرنگ حکومت شدن مردم هم بنوعی هم نظر هستیم ولی اشکال در همین جاست. با این همرنگی، بخصوص در نگرش تبعیض گرایانه و جنسیتی و نژاد پرستانه با حکومت، قبول کنیم که عدم تحقق تغییر رژیم با اینهمه جنایت آشکارش فقط یک توطئه بیرون از ما نیست چنانکه بسیاری از ما برای رها کردن خود از مسئولیت باقی ماندن این رژیم سریعا فرافکنی کرده و خود را آسوده میکنیم بلکه خود ما با این همرنگی یکی از دلایل بقای آن هستیم

منیژه حبشی گفت...

سهراب گرامی شما روی نوشته من دارید نظر میدهید یا دارید یک نظریه کلی را از زاویه خودتان بیان میکنید؟ دوست محترم من که اینرا نوشته ام و از این نگرش و رفتار وگویش انتقاد میکنم،‌ قبلا به انتخاب گذشته خود در ۳۵ سال پیش تا به حال و نقاط ضعف خودم نه در خلوت خانه و در پچ پچ با دوستان خود بلکه در دنیای مجازی در برابر چشم همه انتقاد کرده ام. کدام عمق؟ اینکه از گنجی یا مهاجرانی یا ابراهیم نبوی و امثالهم بخواهیم به عملکرد خود نگاه کنند ، نگرش در سطح است؟
تازه بن مایه نوشته من در انتقاد به کسانیست که بابرخوردهای کثیف جنسیتی و ضد زن و نژادپرستانه،از دنیای مجازی برای تخلیه حقارت های خود میکنند و تازه خود را مخالف رژیم هم مینامند. کجای این نگاه سطحی است؟
البته بروشنی بگویم که از نظر من اینکه به امثال نبوی نژاد بگوییم برادرِ من جنایات سال ۶۷ و دهه ۶۰ را به چه دلیل باید فراموش کرد همراهی با فرهنگ رژیم نیست بلکه اوئی که اینرامیگوید دارد با رژیم همزبان میشود! آنهم رژیمی که در رسانه های عمومیش قاتل هزاران نفر به کارش افتخار میکند و آب از آب تکان نمیخورد. عدالتخواهی را با نسبت دادن انتقامجوئی و نفرت قلبی و کلماتی اینچنین پایمال نکنید! تا جنایتکاران و حامیانشان رسوا و در دادگاهی عادلانه و با حق دفاعی صد در صد، به جنایاتشان رسیدگی نشود نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.

جواد گفت...

آیا اینهمه توجه که به نادیده گرفته نشدن مثبتات اکبر گنجی داری و انتقاد از خود او را امری درجه چندم و فاقد اولویت می انگاری. در رابطه با اپوزیسیون هم همین میزان سعه صدر را داری؟
آیا مجاهدین چنانکه میگویی نباید بقول آن جناب به درگاه مردم توبه کنند ؟
چرا نوبت توبه ی اکبر گنجی که میرسد ( ویا حتی انتقاد از خود ساده ) گوینده به همسویی فرهنگی با رژیم متهم میشود؟

ناشناس گفت...

خانم حبشی عزیز
تحقیر نیست. بنده مثل خیلی های دیگه بهر حال کمی سره را از ناسره تشخیص می دم.
اینها توی اپرا خوانی چیری نشده اند حالا دیوار از دیوار موسیقی ایرانی کوتاهتر پیدا نکردن.
خوب در اپرا خوانی چیزی نشدن می تونن سبک هندی بخونن. آخه چرا موسیقی ایرانی؟
اینها نه حس ایرانی خوانی دارند نه دانش و نه تجربه و .. همینطوری یمرتبه نه گذاشته نه ورداشته شده اند خواننده سوپرانوی ایرانی. شما مثلا نگاه کن به خانم پری زنگنه هر چند صدایش برای اپرا مناسب نیست اما همین ترانه های ایرانی را با صدای خاص خودش چنان با احساس می خونه که شنونده فراموش می کنه که ایشون داره با سوپرانو می خونه.
حالا باز هم بگوید نحقیر نه عزیز تحقیر نیست دفاع از موسیقی مون می کنم. مثل شما که از حقوق مردم ایران در برابر خانم عبادی دفاع می کنید.
مصطفی

ناشناس گفت...

خانم حبشی، من به صورت کلی نظر دادم. چون دیدم شما در نوشتەی خود بر روی نکتەی درست و حساسی دست گذاشته اید، گفتم این نگاه را وسیع تر کنیم و حالا که به یک جنبه از معضلات فرهنگی ما ایرانیان پرداخته ای، چرا جنبه های دیگر آن را مورد بررسی قرار ندهیم؟ من موارد مطرح شده در مطلبتان را کاملا قبول دارم و با آن هیچ مشکلی ندارم. به نظرم هم درست دیده اید و هم درست نقد کرده اید. فقط خواستم بگویم که این نگاه را قدری وسیع تر کنیم. کمی بیشتر به سمت عمق حرکت کنیم و جنبه های دیگر این فرهنگ را هم ببینیم. من البته غلط می کنم به کسی بگویم ببخشد یا فراموش کند. نه سر پیازم ، نه ته پیاز. نظر من ربطی به حرفهای نبوی یا مهاجرانی نداشت. فقط حرف من این است که نقد فرهنگی ریشه ای تر و وسیع تر دنبال کنیم. ببینیم خود ما در کجاها به این فرهنگ آغشته ایم و ریشه های این فرهنگ را در درون خودمان بکاویم. و بعد مثال برخورد با عبادی یا گنجی را آوردم. این به معنی این نیست که با آنها هم فکرم . اینها را فقط به عنوان مثال مطرح کردم. مثالهای زیادی وجود دارد که خودتان می توانید ببینید. به هر حال اگر قرار است یک حرکت فرهنگی شود، باید یک نگاه همه جانبه داشت و به سمت عمق و ریشه ها حرکت کرد. با تشکر از شما

ناشناس گفت...

سلام جواد.در رابطه با اپوزیسیون خارج از کشور (اگر بتوان اسمش را اپوزیسیون گذاشت) والله هیچگونه سعه صدری نباید داشت. برای اینکه نقششان مخرب بوده و در دوام و قوام این رژیم سنگ تمام گذاشته اند. در اینجا با متوهمانی مواجه هستیم که درست عکس آن چیزی که هستند(کاتالیزور بقای رژیم) فکر می کنند مبارز و قهرمانند. لذا باید اول از این توهم خارج شوند، بعد بفهمند که خودشان شریک جرم خمینی در به وجود آمدن این وضعیت هستند، بعد نقش مخرب خود را متوقف کنند و بعد تازه به مقام توبه برسند ! مقام زانو زدن و توبه در برابر مردم، البته مقام بزرگی است( قبلا یکی از معناهای انقلابی گری بود، نبود؟!؟). . اکبر گنجی هم باید گذشته اش را بخواند، چه کسی گفته است نخواند؟ اتفاقا جریان روشنفکری که با نسل ما به دنبال امثال رجوی نیفتاد و در کشورش ماند، خیلی زودتر و بهتر خودش را خوانده است :

https://www.youtube.com/watch?v=CWxyx3I_P7E

منتهی اگر من بنشینم بگویم : اکبر گنجی بیا گذشته ات را نقد کن!، و اکبر گنجی هم بگوید : سهراب بیا گذشته ات را نقد کن!، آن وقت ٣٨ سال دیگر هم باید در همین توهمات بمانیم و رقص بندری آخوندها را تماشا کنیم. لذا دوست من هر کسی باید از خودش شروع کند.
سهراب

ناشناس گفت...

سهراب
وقتی می نویسم سپاه می توان فهمید که منظورم فرمانده ها و کادرهای بالا و مهره درشت های سپاه است که آقای گنجی و.. هم در شمار همانها هستند.
در بهترین حالت می توان اینطور فرض کرد که تو مهره رژیم نیستی و لا طائلاتت تنها به این دلیل است که هیچوفت در سال شصت ایران نبوده ای و و گلا از فضای آن روزها بیخبری.
بیخبری ایرادی ندارد اما اینکه بی گدار به آب بزنی و برای پاسدارانی که در جوخه های اعدام مجاهدین و مبارزان شرکت داشته اند یقه درانی کنی در حالی که هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و قاتلان بر مسند هستند باز هم در در بهترین حالت تنها نشان از بی مستولیتی چندش آور سرکار دارد. اگر از آنچه که در درون سپاه بعد از انفجار هفت تیر و نحست وزیری و .. می گدشت یک دره خبر داشتی می دانستی که درست می گویم.
بهر حال روزی این رزیم خواهد رفت (علیرغم میل سرکار) و خواهیم دید که آیا شرکت در جوخه های اعدام و تیر خلاص زدن برای فرماندهان و کادرهای بالای سپاه در آن زمان مثل گنجی اجباری بوده است یا نه.

مجتبی

ناشناس گفت...

مجتبی جان وقتی این رژیم رفت (که علیرغم میل من هم نیست و خیلی هم دوست دارم که برود) و مدارک و اسناد به دستت افتاد ، آن وقت هر کاری که دوست داری با امثال گنجی بکن. دوست عزیز، من که وکیل مدافع اکبر گنجی نیستم. در عمرم هیچ ارتباطی با او نداشته ام. من دارم یک فرهنگ را نقد می کنم. فرهنگی که می گوید :" در آینده اسناد و مدارکی به دست می آید که احتمالا اکبر گنجی تیر خلاص زده ، پس بنابراین من الآن به او می گویم قاتل!!!!". دوست من در هیچ کجای دنیا چنین حرفی نمی زنند. هر کس جنایت کرده باید محاکمه شود. روزی که اسناد و مدارک به دستت افتاد آنها را به دادگاهی مشروع ارائه کن تا همەی جنایتکاران محاکمه و مجازات شوند، اما تا آن روز خواهش می کنم برای کسی حکم صادر نکن! مجتبی جان برای انسان های مبارز، اصل بر برائت است. همه خوبند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. اما برای انسانهای مرتجع و و عقده ای ، موضوع بر عکس است : همه جنایتکارند مگر اینکه خلافش ثابت شود!! تو از دستەی دوم نباش دوست من. این ربطی به گنجی ندارد. این مربوط به یک فرهنگ می شود که باید اصلاحش کنیم. مربوط به آخوندی می شود که در درونمان ریشه کرده و رفتار و گفتار و اندیشەی ما را تعیین ترسیم می کند. مجتبی این مربوط به یک مبارزەی درونی با آخوندهای درونمان است. امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم.


سهراب

جواد گفت...

منظور این بود که تو که میخواهی سعه صدر را بعنوان یک فرهنگ تمرین کنی چرا نوبت مخالفان رژیم که میرسد فراموش می کنی و چرا فقط خیر سعه صدرت به بریده پاسداران میرسد نه به مخالفان رژیم. چرا فقط همواره به یکطرف غش می کنی؟

ناشناس گفت...


سهراب ار حرفهای بچه گانه تو می توان نتیجه بگیرم که تو باز هم در بهتیرنی حالت تنها یک منگل سیاسی هستی.
اگر خاطرات آن آقا که دو هفته پیش درباره کشتار های سال شصت نوشته و هنوز هم در همین دریچه هست را بخوانی می بینی که می نویسد که مثلا هادی غفاری و هادی خامنه ای به او گفته اند که ما در شکنجه زندانیان مجاهدین شرکت داریم . حالا شما برای او هم لابد نسخه می پیچی که نگو این بد است زیرا مدرک نداری و باید صبر کنی تا بعد اینها محاکمه شوند؟ من هم که می نویسم فرماندهان و کادرها و کار بدست های سپاه برای اثبات وفاداری شان به خمینی همه می بایستی در اعدام مجاهدین شرکت می کردند شاهد دارم و حرفم مسستند است. بار هم تاکید می کنم همه آنهایی که در آن سالها در سپاه پست داشته اند در اعدام ها شرکت داشته اند و گنجی هم مسئول فرهنگی سپاه و از اعضای شورای فرمانده ای سپاه در آن سالها بود.

مجتبی

جواد گفت...

محکومیت مهره های فعلی و سابق رژیم را به ارائه مدرک موکول و مشروط نمودن و بدگویی از آنان را به نفرت خشونت و فرهنگ آخوندی مصادره کردن ، مشمئزکننده ترین شکل دفاع از نظام ولایی است.

ناشناس گفت...

سلام جواد. پرسیده ای : منظور این بود که تو که میخواهی سعه صدر را بعنوان یک فرهنگ تمرین کنی چرا نوبت مخالفان رژیم که میرسد فراموش می کنی و چرا فقط خیر سعه صدرت به بریده پاسداران میرسد نه به مخالفان رژیم. چرا فقط همواره به یکطرف غش می کنی؟

یکم : مخالف رژیم از نظر شما کیست؟ اگر اکبر گنجی که شش سال زندان کشیده، قتل های زنجیره ای را افشا کرده، چند کتاب بر علیه خامنه ای نوشته و دهها مقاله بر علیه رژیم نوشته، مخالف رژیم نیست، می شود بگویی مخالف رژیم چه کسی است؟ اگر اشکوری که به محاربه و اعدام محکوم شد و هفت سال را در زندان گذراند، مخالف رژیم نیست، پس مخالف رژیم چه کسی است؟ آیا کسانیکه در خارج از کشور طامات به هم می بافند و پاچەی همدیگر را می گیرند مخالف رژیم هستند؟ اگر مخالفت با رژیم را با شعار دادن و گزافه گویی یکی ندانیم ، مشخص است که چه کسانی مخالف رژیم هستند.
دوم: کسانیکه دم از مخالفت با رژیم می زنند ، خود باید در کنار رژیم به خاطر به وجود آوردن این وضعیت پاسخگو باشند. به نظر شما اکبر گنجی که در سالهای اول انقلاب به سپاه می رود با عراق می جنگد و بعد هم از آنجا خارج می شود و قیمتش را هم می دهد، باید پاسخگوی گذشته باشد، اما کسانیکه با یک بچه بازی و ترقه بازی نسلی را به قربانگاه بردند بزرگترین هدیه را به خمینی دادند و موجب بقای رژیم شدند و خودشان به خارج گریختند تا همچنان خیالات ببافند و اینجا هم از پا ننشتند و تا توانستند نیروهای مبارز را تخریب کردند و کردند آنچه را که کردند، نباید پاسخگو باشند؟
سوم: همانطور که گفتم در این طرف با یک سری آدم متوهم روبرو هستیم که فکر می کنند مبارز هستند. لذا تا از این توهم خارج شوند و نقش خود را در بقای رژیم ببینند و در برابر مردم فروتن باشند، نمی شود سعه صدر داشت. دوست من ! کسیکه به جای پاسخگویی به خاطر به وجود آوردن این وضعیت، فکر می کند قهرمان مردم است و همه باید بیایند در برابر او نقاب بیندازند تا او دست کرامت بر سرشان بگذارد و تایید کند که مزدور و تیر خلاص زن نبوده اند، چطور می شود با چنین کسی حرف زد؟ لذا موضوع سعه صدر نیست. اول باید جایگاه خود را ببینیم و بشناسیم و حد و اندازەی خود را بدانیم. بنده که مدام کسی را تهدید به محاکمه نکرده ام که شما از من می خواهید که سعه صدر داشته باشم. از کسانی سعه صدر بخواه که از هم اکنون کیفر خواست بقیه را هم نوشته اند و حکم را هم صادر کرده اند و فقط به دنبال وضعیت مناسبی می گردند. در اروپا نمی شود آدم کشت. دنبال جای مناسبی می گردند. جواد جان باید از آنها خواست که سعه صدر داشته باشند.

سهراب

ناشناس گفت...

مجتبی هر کسی که جنایت کرده باید محاکمه شود برادر من. چرا خودت را به نفهمی می زنی؟ کامنتهای قبلی را بخوان. فکر کنم منظورم را رسانده باشم. دیگر حرفی با شما ندارم. در پناه حق

سهراب

منیژه حبشی گفت...

ضمنا سهراب گرامی منِ نوعی از جنایات فلاحیان، اژه ای، دری نجف آبادی و... هم سند نداریم ولی در شراکتشان در جنایات رژیم هم تردیدی نداریم. سند خواهی ها برای جنایات رژیم ، متاسفانه یکی از روشهای خود رژیم است. قدری محتاطانه عمل کنید. مثلا من برای مفقود الاثر شدن برادر ۲۶ ساله ام در ۳۴ سال پیش کدام سند را باید بتوانم ارائه دهم که ثابت کند این رژیم او را کشته و خاک کرده و ما هم هیچ ردی از حتی محل دفن او نداریم؟
در افشاگریهای خود گنجی درباره بخشی از رژیم، کدامین اسناد انکارناپذیر ارائه شده؟
اکبر گنجی بعد از کنار رفتن از سپاه چند سالی رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بود. آیا از جنایات رژیم برعلیه پناهنده های ایرانی در ترکیه بی خبر بود؟ چه افشاگری دراین باره کرده؟ آیا منکرید که گنجی جزو اعوان و انصار جناح اصلاح طلب رژیم است؟ دعوای داخل جناح های رژیم هم به زندان و شکنجه و اعتصاب کشیده و میکشد ولی جایگاه آن زندانیان تا زمان نکندن از رژیمِ، در میان قربانیانِ جنگِ داخلی رژیم است نه جنگ مردم با رژیم.
این پاسخ به شما را علیرغم عدم ارتباط با سوژه مقاله ام بدلیل طرح مطلب از ناحیه خود شما نوشتم وگرنه اساسا نیازی به ورود به این بحث نبود.
سرافراز باشید گرامی

ناشناس گفت...

سلام خانم حبشی گرامی. در ایران هزاران نفر توسط رژیم اعدام شده و معلوم است که این اعدام ها توسط رباط صورت نگرفته و اشخاصی آمر، عامل و مجری این اعدام ها بوده اند که بدون شک در دادگاهی محاکمه و به سزای عملشان می رسند. در این تردیدی نیست. لذا دوست من، مسئله این است که ما خودمان متهمیم و در این صحنەی دهشت انگیز قتل و اعدام، در کنار خمینی می ایستیم نه در کنار مردم.
ما خودمان در کنار خمینی متهم هستیم که نسلی را به قربانگاه بردیم. به خاطر پیروی از یک عقدە ای نادان و روانی که می خواست شش ماهه رژیم را سرنگون کند و با خمینی مسابقەی قداست گذاشته بود.لذا در برابر مفقود شدن برادر تو، نه فقط فلاحیان و اژه ای و لاجوردی، بلکه ما خودمان هم باید پاسخگو باشیم. اتفاقا نقش ما بیشتر است. چون آن طرف که ارتجاع است و خون می ریزد. انتظار دیگری از او نیست. نقش ما بیشتر است چون : تبدیل به نعمتی الهی برایش شدیم تا بتواند راحت تر آدم بکشد. او که دام گسترد نقش کمتری دارد چون اصلا هدفش این بود که نسلی را به دام بیندازد و قتل و عام کند، اما ما که در دامش رفتیم و در زمین او بازی کردیم، نقشمان بیشتر است. لذا خانم حبشی گرامی، از این زاویه است که می گویم باید بدهکار مردم باشیم، نه طلبکار. کسی که خودش یک طرف دعوایی بوده که سرزمینی را به آتش کشیده، مدام یقەی این و آن را نمی گیرد که : "بیایید من دست رحمت بر سر شما بگذارم و تایید کنم که قاتل نیستید!!!".. در برابر مفقود شدن برادر تو، من هم متهم هستم که با ندانم کاری، حماقت، توهم و روان پریشی در به وجود آوردن آن شرایط نقش داشتم. چرخەی ترور و اعدام یک سر ندارد، همیشه دو سر دارد. منتهی خیلی سخت است که آدم نقش خودش را ببیند. آسان ترین راه این است که بنشینیم و همەی آن چه که رفت را به گردن دیگران بیندازیم و نقش خود را نادید بگیریم. این کاریست که در این ٣٨ سال کرده ایم و می توانیم باز هم ادامه دهیم. اما حقیقت چیز دیگری ست. در ایران یک انقلاب شد که مثل هر انقلاب دیگری باید مدتی می گذشت تا چهره ها نمایان شود و گرد و خاکها بخوابد. مبارزەی مسلحانه بر علیه آدمی که هشت سال بعد،( بعد از آن همه جنایت و اعدام) میلیونها نفر برایش گریستند کار عاقلانه ای نبود و بازی کردن در زمین ارتجاع بود. لذا در برابر نسل برادر شما که به ناحق خاکستر شد، ما و خمینی هر دو متهم هستیم. کسی که این را بداند، در برابر مردم فروتن است. ما به دلیل اینکه از طرف مردم طرد و تبعید شده ایم، به نوعی می خواهیم از آنها انتقام بگیریم. هر کس را هم که در ایران مبارزه می کند به دیدەی تردید می نگریم. اکبر گنجی برای اینکه در ترکیه رایزن فرهنگی رژیم بوده باید بیاید طلب بخشش کند، اما ما که این گند را به بار آوردیم و بعد هم در کنار جنایتکاری مثل صدام نشستیم و گرای مردم و خانه های مردم را به او دادیم ، نباید طلب بخشش کنیم؟!؟
سهراب

ناشناس گفت...

سهراب
اتفاقا خیلی خوب دفاع متعفن تو از جنایتکاران رژیم را می فهمم اما شاید هم که تو خودت نمی فهمی چه می نویسی که در اینصورت حرفی نیست و بهتر است که تو به دارالمجانین مراجعه کنی!

مجتبی

ناشناس گفت...

مجتبی کسی که اینقدر عقل داشته باشد که با پای خودش به دارالمجانین برود، وضعش خیلی بهتر از آن مجانینی است که فکر می کنند عاقلند و دیگران را به رفتن به دار المجانین ترغیب می کنند !
سهراب

ناشناس گفت...

سهراب
کاش خودت متوجه پرت و پلا گویی های ملا گرایانه ات می شدی.
متاسفم که تو تا این حد با عقل بیگانه ای.

مجتبی

آذر گفت...

بحث کردن با سهراب آب در هاون کوبیدن است ،او در بحث چه باید کرد نظرش را روشن و واضح بیان کرد و گفت «هیچ کاری نباید کرد» و در جواب من که نوشتم و باز هم میگویم :ما از خون عزیزانمان نمیگذریم و نمی بخشیم. مطلب طولانی خطاب به من نوشت که :« ببخشید و بگذرید».پس بحث با او بی ثمر است او خطش مشخص است.
در رابطه با ۳۰ خرداد ۶۰ هم این رژیم با کشتارهای قبلش بانی آن بود و اگر مجاهدین در مقام پیشرو و مبارز در مقابلش سکوت هم می کردند صورت مسئله هیچ فرقی نمی کرد رژیم باز هم رذیلانه کشتار می کرد در واقع بخاطر حضور مجاهدین رژیم به قتل مردم نپرداخت و نتوانست بسیاری از اهداف کثیفش را علیه مردم عملی کند.
این رژیم با جنگ و خونریزی هویت میگیرد و زنده است مگر بانی جنگ ایران و عراق این رژیم با تحریک مردم عراق علیه صدام نبود ؟ مگر بانی جنگ سوریه و ادامه آن و پیدایش رژیم از سوی سعودیها رژیم منحوس ایران نیست؟
در هرحال ما از این رژیم از خمینی تا زمانیکه سرپاست نه میگذریم و نه می بخشیم.

آذر گفت...

در رابطه با بحث خانم حبشی : فرهنگ مردم ایران تاثیر گرفته شده از این رژیم است و با سرنگونی رژیم فرهنگ مردم تغییر خواهد کرد.

ناشناس گفت...

سلام خانم آذر. در رابطه با کامنت شما مواردی به ذهن می رسد که می نویسم : یکم : اینطور نیست که اگر مجاهدین دست به مبارزەی مسلحانه نمی زدند، رژیم همین مقدار کشتار می کرد. کشتار و اعدام، محمل می خواهد، بهانه می خواهد. اصلا به همین دلیل رژیم تمام تلاشش را کرد تا مجاهدین دست به سلاح ببرند. چون به این محمل نیاز داشت. مجاهدین هم در همین دام افتادند. به هر حال بعد از گذشت سی سال دیگر فکر نمی کنم فهم این موضوع مشکل باشد. دوم : در اینکه رژیم از هیچ جنایتی برای بقایش فروگذار نمی کند، هیچ تردیدی وجود ندارد. وظیفەی یک نیروی مترقی و پیشرو این است که با سنجیدن همەی شرایط و موقعیت ها و با در پیش گرفتن یک مبارزەی اصولی و عقلانی، بهانه را از دست او بگیرد و زمینه را برای کشتار و سرکوبش مهیا نکند و به سرکوب او مشروعیت نبخشد. دست بردن به اسلحه ساده ترین راه، خائنانه ترین راه و بی ملاحظه ترین راه از طرف رهبری مجاهدین بود. آن هم موقعی که خودش به خارجه گریخت. سوم : شما هم به نظر من به این نکته پی برده اید و در اشتباه بودن مبارزەی مسلحانه در سال شصت هیچ ابهامی ندارید، اما به آن معترف نمی شوید. می دانید چرا؟ عرض می کنم : چون در آن صورت باید بپذیریم که در کنار خمینی، به عنوان یکی از لبه های این قیچی، در به وجود آمدن این وضعیت و ریخته شدن آن خونها پاسخگو باشیم. این شهامت می خواهد. صداقتی عظیم می طلبد. کار هر کسی نیست.
سهراب

ناشناس گفت...

در ضمن نوشته اید : "فرهنگ مردم ایران تاثیر گرفته شده از این رژیم است و با سرنگونی رژیم فرهنگ مردم تغییر خواهد کرد."
اصلا اینطور نیست. رژیم شاه سرنگون شد و فرهنگ ما تغییری نکرد. فرهنگ ربطی به تغییر رژیم ندارد. اتفاقا عکس آن درست است : این رژیم حاصل فرهنگ ماست. آیینه ای از فرهنگ ماست. پس اینطور نیست که برای تغییر فرهنگ باید اول رژیم تغییر کند، بلکه برای تغییر رژیم باید اول فرهنگ تغییر کند. پیروز باشید
سهراب

ناشناس گفت...

مجتبی همین که مرا این بار به مزدوری وزارت اطلاعات متهم نمی کنی و به دیوانگی متهم می کنی، خودش پیشرفت قابل ملاحظه ای است. فکر کنم در راه درستی داریم گام بر می داریم. به خاطر این پیشرفت این بیت از مولوی را به شما تقدیم می کنم :
عاشقم من بر فن دیوانگی
سیرم از فرهنگی و فرزانگی

سهراب

منیژه حبشی گفت...

سهراب گرامی ، شما مسائل را نمیدانم به چه دلیل اینقدر مخلوط میکنید! ظاهرا برای شما فرقی مابین جناح های مختلف حکومت و اعوان و انصارش، با قربانیان این رژیم نیست. بنابراین بحثی نداریم.ولی مواظب شیب تند چنین سرازیری باشید لطفا.

آذر گفت...

با پوزش :پیدایش داعش توسط سعودی نیز بانیش رژیم خمینی است.

آذر گفت...

آقای سهراب ؛در وحله اوّل وقتی بپذیریم این رژیم ضدبشر و مفسدفی الارض است و برای رسیدن به خواسته اش به هر حیله ای آنهم بنام دین دست میازد دیگر جایی برای دفاع از آن نمیماند ،اینکه قربانی را بر سر دار کنیم و بقولی افشاء کنیم ساده است مهم این است که عامل فساد را هر چه بیشتر افشاء کنیم تا سره از ناسره مشخص شود.مگر همین آخوندها سینما رکس را به سردمداری خامنه ای و موسوی اردبیلی آتش نزدند و ۳۰۰ نفر از مردم را که هیچ گناهی نداشتند زنده زنده نسوزاندند ؟پس دفاع از این رژیم بهر شکل یعنی همدستی با آنها و شریک بودن در تمامی جنایاتشان است،اگر واقعاً مخالف رژیم هستی مواظب باش ،دراز کردن مجاهدین این روزها کاری ساده و نقل ونبات محافل شده است و این دقیقاً آب به آسیاب رژیم ریختن است ،آنکه حاکم است و جنایت وخیانت و چپاول و...کرده و میکند این رژیم منحوس است که باید دادخواهی شود.
ضمناً من مخالف ۳۰ خرداد ۶۰ نیستم و معتقدم اگر مجاهدین شروع نمیکردند رژیم نه تنها تک تک ما را از محلهای علنی مان می ربود و بیسر و صدا سر به نیست میکرد بلکه زبان فارسی را هم عربی و زنان را کلاً خانه نشین و مثل عصر حجر میکرد اماّ در شکاف جنگ با مجاهدین ملت فرصت جنگ تدریجی و خزنده با رژیم را بدست آورد .
در رابطه با فرهنگ هم کجا در زمان شاه ما اینچنین فرهنگ ناهنجاری داشتیم؟ اتفاقاً پرُ از مهر و خیلی هم با پرنسیب بودیم در دنیا هم احترام داشتیم در هر حال زندگی زیر چکمه بسیار بهتر از زندگی زیر نعلین بود.

ناشناس گفت...

سلام خانم آذر. بله البته که رژیم جای دفاعی ندارد و من هم هرگز از آن دفاع نکرده ام. گفته ای عامل فساد را افشا کنیم. آفتاب آمد دلیل آفتاب. این که رژیم جنایتکار است را که آسفالتهای خیابان هم می دانند. کجایش نیاز به افشا دارد؟ مسئله بر سر نقد است. هر کسی هم باید نقد را از خودش شروع کند ، نه از دیگران. رژیم که یک رژیم ستمگر است و جنایت می کند. ربطی به موضوع ندارد. او سر جای خودش است. مخاطب من کسانی هستند که لقب اپوزیسیون را یدک می کشند. اگر بگوییم رژیم جنایت می کند، مثل این است که بگوییم آتش می سوزاند! این که هنر نیست. مهم این است که ببینیم خودمان چکار کرده ایم. چقدر به او یاری رسانده ایم. چقدر کم کاری کرده ایم. در مورد سینما رکس هم البته زمانیکه آخوندها این کار را کردند امثال ما نه تنها برایشان کف زدیم بلکه از آنها انتقاد کردیم که چرا بیشتر فعال نیستند! چرا با شاه مسلامت آمیز حرف می زنند؟ چرا "انقلابی" نیستند؟ چرا مبارزەی مسلحانه بر علیه شاه را به صورت صریح تبلیغ نمی کنند؟ لذا انتقاد ما به آنها نه برای به آتش کشاندن سینما رکس، بلکه به خاطر کم کاریشان بود!!گفته ای که دراز کردن مجاهدین کار ساده ای است، البته ایشان خودشان دراز شده اند. کسی کاری به کار آنها نداشته است. من می گویم بیایید خودمان را نقد کنیم. رژیم منحوس هم البته باید دادخواهی شود اما من نمی دانم ربطش به ما چیست که خودمان یکی از بالهای سرکوبش بوده ایم؟ این که رژیم باید محاکمه شود که از روز روشن تر است، منتهی ما خودمان هم متهم هستیم. چرا متوجه نیستید؟ هم ما و هم رژیم باید به نسل جوان ایران پاسخ دهیم که چرا در جنگ قدرت با خمینی کار را به اینجا رساندیم؟ این پاراگراف هم از ابداعات عجیب و غریب شماست :
"ضمناً من مخالف ۳۰ خرداد ۶۰ نیستم و معتقدم اگر مجاهدین شروع نمیکردند رژیم نه تنها تک تک ما را از محلهای علنی مان می ربود و بیسر و صدا سر به نیست میکرد بلکه زبان فارسی را هم عربی و زنان را کلاً خانه نشین و مثل عصر حجر میکرد اماّ در شکاف جنگ با مجاهدین ملت فرصت جنگ تدریجی و خزنده با رژیم را بدست آورد"

متفکرین و محققین راجع به این پاراگراف صحبت کنند. به نظر من کاملا عکس است. ما و خمینی فرصت هر گونه نفس کشیدن را از مردم گرفتیم، فضا را بستیم، اختناق ایجاد کردیم، محملی برای جنایاتش شدیم. خانم آذر، اگر ما نبودیم، اگر رفتار جاهلانەی ما نبود، اگر آن امداد غیبی که ما به خمینی رساندیم نبود، رژیم تا به حال گورش را گم کرده بود. لذا ما خودمان متهم هستیم. کمی مطالعه بفرمایید و خودتان را از کلیشه ها و پیش داوری ها هم نجات دهید. اینکه اگر مجاهدین دست به سلاح نمی بردند ، رژیم زبان فارسی را هم ریشه کن می کرد، باز هم از ابداعات اعجاز گونەی شماست. به آقای یغمایی پیشنهاد می کنم جوابتان را بدهد. در این مورد او برای پاسخ گفتن سزاوار تر از ماست. خانم آذر، از کلیشه ها خودتان را رها کنید. روحتان را بتکانید. بگذارید بادهای سرد کمی وجودتان را بلرزاند. هیچ اشکالی ندارد که کمی وجودتان از سرما بلرزد. بهتر از آن است که با آتش کلیشه ها گرم شوید. بگذار بادهای سرد بر وجودتان بوزد. این بادها برگهای خشکتان را جدا می کند و به زمین می اندازد تا دوباره سبز شوید. پیروز باشید.
سهراب

آذر گفت...

آز جنایات این رژیم هرچه بگوئیم و بنویسیم باز هم کم است باید آنقدر بگوئیم که شامل مرور زمان نشود تا نسل جوان آن را همیشه در ضمیرش داشته باشد و بداند جانی کیست و قربانی کیست ؟دانستن آن مثل آب خوردن برای بدن برای جوانان ایرانزمین ضروری است آنطور که با پوست و گوشت لمسش کنند و از آن نگذرند و بدانند خمینی و رژیمش چه جرثومه های نحس و نکبتباری برای ایرانی و ایران هستند و بودند،متاسفانه ما که از افتضاحات شیخ فضل الله نوری و کاشانی درس نگرفتیم پس بگذار تا نسل جوان ایرانی باشناخت جنایات این رژیم آن را آویزه گوشش کند و دوباره به این چاه نیفتد .