شانزده نوامبر636 میلادی و از بیست و پنج تا بیست و هشت آبانماه نبرد قادسیه با شکست ارتش ایران و پیروزی ارتش اعراب به پایان رسید و ایران باستانی به زیر یوغ باج و خراج و دیکتاتوری وحشتناکی رفت که پس از چهارده قرن هنوز در لجنزارهای تاریک آن چه از نظر سیاسی و اجتماعی و هولناکتر از آن از نظر فرهنگی و عقیدتی دست و پا میزنیم. دولت ساسانی در آن روزگار بدون تردید با
دیکتاتوری همراه بود ولی اسلامی که بضرب شمشیر وارد شد و ملتی را در طول سالهای آینده به زیر بار و خراج کشاند بارها از دولت ساسانی جبارتر بود.
قبل از آن اسکندر آمده بود و رفته بود و پس از آن چنگیز و تیمور آمدند و رفتند ولی خودمان را در فرهنگ و عقیدت علیه خودمان نتوانستند به خیانت بکشند و لی این یک کشاند چنانکه با تجربه حکومت اخوندها و روشن شدن تاریخ هزار و چهار صد ساله اسلامی ایران که در آن هیچ بر و باری نصیب ما نشده است هنوز هم آن وجود تاریکی که در درون ما بر ما فرمان می راند ما را بزنجیر کشیده است و ما را نه توان نه رغبت بر شوریدن نیست.
تاریخ خاور میانه و سرزمینهای اسلامی پیش روست .خدای اسلام و کتاب اسلام و و آئین اسلام اینک در عمل ورق خورده است. داعش و القاعده و خمینی و خامنه ای و همتایانشان پیش روی ماست. جهنم جاودانه انسانسوز با شعله هایش زبانه میکشد و در اقیانوسی از خرافه و خفت غوطه وریم ولی هنوز با لبخندهای احمقانه آمیخته با تنبلی ذهنی و خود خواهی دعای «انشالله بز است »ورد زبانمان است و روزی هفده بار در برابر وجودی خم و راست میشویم که بر جای جهان آفرینی که این جهان بی نهایت شگفت در آمیخته با اوست تکیه زده است و بنا به فرموده های خودش با هیچ جباری با هیچ جباری و جنایتکار قسی القلبی جز خودش در طول تاریخ بشر قابل مقایسه نیست.جباری که می فرماید:
به جهنمیان آب صدید یعنی خون و چرکی در حال جوشیدن که از اجساد گندیده و ذوب شده اهل جهنم و نیز بقولی از آلت تناسلی زنان زناکار خارج میشود می نوشانیم گردن کشان و جباران ٬ نومید و نابود می شوند و در جهنم ٬ جرعه جرعه از ماء صدید خورانده می شوند ٬
مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ
﴿۱۶﴾
[آن كس كه] دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مى شود (۱۶)
يَتَجَرَّعُهُ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ
كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ
﴿۱۷﴾
آن را جرعه جرعه مى نوشد و نمى تواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى
به سويش مى آيد ولى نمى ميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد (۱۷)
و نیز رسول بزرگوارش می فرماید
لو اءن دلوا صب من غسلین فى مطلع الشمس لغلت منه جماجم من فى مغربها؛امالى طوسى 1/533/1162.
اگر یک سطل از چرک و خون دوزخیان در شرق عالم ریخته شود بر اثر آن جمجمه کسانى که غرب عالمند به جوش مى آید.
سکوت و شازش و تحمل بس است!سخن با توده های عوام نیست . سخن با کسانی نیست که یا مرگ و یا قدرت و تلاش دولتی منسجم و دموکراتیک آنها را از این لجنزار میرهاند بل سخن با کسانی است که با ادعای روشنگری هنوز هم دم از اسلام سیاسی و حکومتگر رهائی بخش میزنند.حیرت از این است با وجود سر فرود آوردن در برابر چنین جباری، چنین مکتب و مرامی وچنین جهانشناسی شگفتی چرا با شاه جنگیدیم؟ و چرا به مبارزه با خمینی برخاستیم؟ و چرا با چنین ایدئولوژی و چنین نقطه مرکزی اندیشه جهانشناسی مان با خامنه ای و دولتش پیکار میکنیم؟ما که خدای خمینی و خامنه ای را باور داریم چرا مدعای جنگیدن با نایبان او را که با تمام جنایاتشان بارها از خدایشان دموکرات تر ! و رحیم تر هستندداریم!! آیا در شکنجه گاههای وحشتناک خامنه ای محکومان را تا ابد میسوزانند و به آنها فلز گداخته و چرک جوشان مینوشانند چرا باور مندان به چنین خدائی ادعا را رها نکرده و به استان فقیه نمیشتابند وبدون تعارف همین جاست که باید در سلامت نبرد و یا حد اقل در سلامت شعور و ادراک مدعیان شک کرد. براستی چرا و چه درماندگانی هستیم چه درماندگانی رقت انگیز که خدایمان و هستی شناسی مان این است و مدعای مضحک وفاداری به دموکراسی را تکیه داده بر پشتی های متعفن و بو گرفته و لمیده در پوستین بو گندوی اعصار و قرون جار میزنیم.
تاثر از شکست قادسیه تاثر بخاطر دیکتاتورهای ساسانی نیست که با سرکوبها بویزه بخون کشاندن جنبش مذهبی مانی و نیز نهضت اجتماعی مزدک گور خود و در کنار خود ملت و میهن خود را کنئند بل تاثر بخاطر سر فرود آوردن عقیدتی دربرابر دیکتاتورهائی است که هم نان ما را ربودند و هم اسناد تاریخی ما را از بین بردند و نیزاندیشه ما را چنان فلج کردند که با تجربه ای سی و هفت ساله هنوز هم در پی توجیه هستیم.سر بر آستان جبارشان میسائیم نامهای جلادان سرزمینمان یا قدیسانی ناشناس و بیفایده رابر فرزندانمان میگذاریم کسانی که همه چیز ما را از ما ربودند و نیز امکان این که بتوانیم مانند انسانی سرافراز و راست قامت به مفهوم واقعی خدا بمثابه عشق و محبوب و مطلوب و جهان آفرین و نه جلاد و شکنجه گر و جباری بی عاطفه بیندیشیم و مانند سگی کتک خورده در آستانش نلرزیم ودر پی طلب عفو نباشیم. این است آنچه که از ما انسان ایرانی ربودند و به خواری کشاندندمان.
گفتند و شنیدیم و باور کردیم که ایران پیش از اسلام هیچ نداشته است و داعش با سوزندانها و ویرانیهایش در سوریه و عراق نشان داد که چرا چیزی باقی نمانده مطمئن باشیم چهارده قرن قبل سوزندانها و ویران کردنهای مهاجمان به ایران و تجاوزات و جنایتشان بسا وحشتناکتر از امروز داعش بوده است اگر از فلج اندیشه رهائی یابیم.
سخن بسیار است و شرح این هجران و این خون جگر را به زمانی دگر وا میگذارم
و نیز رسول بزرگوارش می فرماید
لو اءن دلوا صب من غسلین فى مطلع الشمس لغلت منه جماجم من فى مغربها؛امالى طوسى 1/533/1162.
اگر یک سطل از چرک و خون دوزخیان در شرق عالم ریخته شود بر اثر آن جمجمه کسانى که غرب عالمند به جوش مى آید.
سکوت و شازش و تحمل بس است!سخن با توده های عوام نیست . سخن با کسانی نیست که یا مرگ و یا قدرت و تلاش دولتی منسجم و دموکراتیک آنها را از این لجنزار میرهاند بل سخن با کسانی است که با ادعای روشنگری هنوز هم دم از اسلام سیاسی و حکومتگر رهائی بخش میزنند.حیرت از این است با وجود سر فرود آوردن در برابر چنین جباری، چنین مکتب و مرامی وچنین جهانشناسی شگفتی چرا با شاه جنگیدیم؟ و چرا به مبارزه با خمینی برخاستیم؟ و چرا با چنین ایدئولوژی و چنین نقطه مرکزی اندیشه جهانشناسی مان با خامنه ای و دولتش پیکار میکنیم؟ما که خدای خمینی و خامنه ای را باور داریم چرا مدعای جنگیدن با نایبان او را که با تمام جنایاتشان بارها از خدایشان دموکرات تر ! و رحیم تر هستندداریم!! آیا در شکنجه گاههای وحشتناک خامنه ای محکومان را تا ابد میسوزانند و به آنها فلز گداخته و چرک جوشان مینوشانند چرا باور مندان به چنین خدائی ادعا را رها نکرده و به استان فقیه نمیشتابند وبدون تعارف همین جاست که باید در سلامت نبرد و یا حد اقل در سلامت شعور و ادراک مدعیان شک کرد. براستی چرا و چه درماندگانی هستیم چه درماندگانی رقت انگیز که خدایمان و هستی شناسی مان این است و مدعای مضحک وفاداری به دموکراسی را تکیه داده بر پشتی های متعفن و بو گرفته و لمیده در پوستین بو گندوی اعصار و قرون جار میزنیم.
تاثر از شکست قادسیه تاثر بخاطر دیکتاتورهای ساسانی نیست که با سرکوبها بویزه بخون کشاندن جنبش مذهبی مانی و نیز نهضت اجتماعی مزدک گور خود و در کنار خود ملت و میهن خود را کنئند بل تاثر بخاطر سر فرود آوردن عقیدتی دربرابر دیکتاتورهائی است که هم نان ما را ربودند و هم اسناد تاریخی ما را از بین بردند و نیزاندیشه ما را چنان فلج کردند که با تجربه ای سی و هفت ساله هنوز هم در پی توجیه هستیم.سر بر آستان جبارشان میسائیم نامهای جلادان سرزمینمان یا قدیسانی ناشناس و بیفایده رابر فرزندانمان میگذاریم کسانی که همه چیز ما را از ما ربودند و نیز امکان این که بتوانیم مانند انسانی سرافراز و راست قامت به مفهوم واقعی خدا بمثابه عشق و محبوب و مطلوب و جهان آفرین و نه جلاد و شکنجه گر و جباری بی عاطفه بیندیشیم و مانند سگی کتک خورده در آستانش نلرزیم ودر پی طلب عفو نباشیم. این است آنچه که از ما انسان ایرانی ربودند و به خواری کشاندندمان.
گفتند و شنیدیم و باور کردیم که ایران پیش از اسلام هیچ نداشته است و داعش با سوزندانها و ویرانیهایش در سوریه و عراق نشان داد که چرا چیزی باقی نمانده مطمئن باشیم چهارده قرن قبل سوزندانها و ویران کردنهای مهاجمان به ایران و تجاوزات و جنایتشان بسا وحشتناکتر از امروز داعش بوده است اگر از فلج اندیشه رهائی یابیم.
سخن بسیار است و شرح این هجران و این خون جگر را به زمانی دگر وا میگذارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر