دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه

ترانه شبانه آغاز سال دو هزار و هفده اسماعیل وفا یغمائی


 بیادگار خطی ز دلتنگی حواهم نوشت
و اضافه خواهم کرد:
برای رفتن به سوی روشنائی
بایست خوب بفهمیم
در نهایت تاریکی هستیم...

ترانه شبانه آغاز سال دو هزار و هفده
اسماعیل وفا یغمائی



چه سال زیبائی به پایان رسید
و چه سال زیبائی آغاز میشود.
**
ماه بر فراز آسمان «شام» میگذرد
با دستمالی بر دهان و بینی
و میشوید جسدها را با ماهتابش
و اشکهای سردش
با ماه میگذرم ومیگریم
بر ویرانه های «شام».




مریم بر فراز صلیب میزاید
مسیح بر فراز صلیب زاده میشود
با چهار میخ گران بر پیکرش
خونریز
و ناقوسها مینوازند
در سوگ کودکان مسلمان.



«فامیل محترم اولو العزمها» به خانه «والاجاه آقای متعال» میروند
از میان کهکشانها
عصا زنان و شاد و گفتگوکنان
با کتابهایشان در زیر بغل
و بیضه های مبارکشان در نوسان
و طنین انداز در میان آسمانها
دلنگ و دلینگ کنان
به راست و چپ
و شمال و جنوب
کسی در خانه نیست اما!!
« آقای متعال» به خانه عمه اش رفته است
تا عمه اش از او تعریف کند
امیدوارم سلام مرا هم به عمه اش برساند.




شُر و شُر و شَر
و دَرق و دَرق و دَرق
صدای ریختن خون و گلوله
تَرق و تَرق و تَرق
در کنار کاجهای نوئل
و جسدهای بر هم افتاده مسیحی و مسلمان
اربابان جهان با دمبشان گردو میشکنند
و کوههای پوست گردو! و طلا
و گاو صندوقهای بانکها
در کنار تپه های بی پایان جسدقد میکشند
با اطلاعیه ای بر روی انها:
شاشیدن برای همه آزاد است......



در خانه خاموش من کاجی نیست
و چراغهای چشمک زن،
به سوی آینه میروم
تا به نیابت از همه
به ریش خودم بخندم،
گریه کنم
و شعری بنویسم
بر صفحات خون
با اشکهایم
**
چه سال زیبائی به پایان رسید!!
و چه سال زیبائی آغاز میشود!!
بر نخستین لحظه سال
بیادگار خطی ز دلتنگی حواهم نوشت
و اضافه خواهم کرد:

برای رفتن به سوی روشنائی
بایست خوب بفهمیم
در نهایت تاریکی هستیم...
________________________
سی و یک دسامبردو هزار وشانزده

هیچ نظری موجود نیست: