دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۶ مرداد ۲۲, یکشنبه

جاده سازان ولی برای کدام کسان؟و کدام مقصد ؟ م. ت اخلاقی



بارها وسالها به این فکر فرو رفته و همچنان به فکر فرو می روم که چرا به هشدارهای  خیلی  از پدران ومادران خود چه بی سواد با تجربه وبویژه با سواد با تجربه و از جمله برخی از باقیماندگان صادق حزب توده و بطورکلّی آنهائی که سنی وتجربه ای از سرگذرانده بودند وما را نسبت به خطر حکومت ملاها اخطار میدادند توّجه نکرده واهمیت نمیدادیم؟ ودر امتدادآن پس از آزادی از زندان ملّا،به هشدارها و اخطارهای دیگران که خارج اززندان بودند نسبت به
یکی بودن آبشخور اپوزیسیون مسلمان آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران ،هشدارهای آنها را جدی نگرفتیم ؟
امّا در پی بحثهای جدی ومادی و خاکی روشنگرانه آقای اسماعیل وفا یغمائی با خرواری از سند که پرده از چهرۀ تاریخ جعل شده  اسلام  ناب محمّدی برداشته وهمچنان بر میدارد و هیچ آخوند با سوادی چه با عمامه وچه بی عمامه از جمله آخوندهای با عمامه ای که خود را اپوزیسیون این انگلهای حاکم بر میهن وملّت مظلوم ایران میدانند و چه در داخل ویا خارج کشور خود را در ماوراء فوق چپ آنها می پندارند وبه واژه"استاد" هم آئین بندی شده اند ویا از هواداران حفظ حاکمیت جمهوری نکبت اسلامی و مومن به امام خمینی ملعون با چند درجه ای اختلاف"فیلسوفانه" اعلام می کنند، رسما به میدان نیامده و پاسخگو باشند،به پاسخی که به خود داده بودم ایمان می آورم .
ما واز جمله خود من جوانانی بودیم که سخت دنبال عدالت بودیم وبه قول آقای سعید شاهسوندی، ما آزادی را هم مقوله ای نهفته شده در عدالت می دیدیم،شاه جوان یعنی محمد رضا شاه پهلوی که نتیجه یک زخم عمیق تاریخی یعنی نتیجه کودتای ˄۲ مرداد ١٣٣۲ بر پیکر میهن بود،باعث شد که ما پیشرفت های علمی وفرهنگی را که نتیجه تلاش مردم و تجدد طلبی خود محمد رضا شاه بود را نبینیم، و از طرف دیگر وحشت ساواک یعنی سرویس اطلاعاتی شاه که بر میهن سایه افکنده وما را پر از کینه ونفرت کرده بود باعث شد که فقط باشور و کینه وضدیت، ونه شعور وعشق به د نبال دگرگونی باشیم .از طرف دیگر جنگ سرد بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که وحشت از کمونیست را در کشورهای جهان سوّم بویژه مسلمان راه انداخته بود،با عث شد که خطر اصلی یعنی عقب افتاده ترین اندیشه که همان اسلام"وطن برباد ده" را که حاصل یک تجاوز جغرافیائی،فرهنگی و تاریخی بود را جدی نگرفته و مثل سلول بیماری ایدز،آهسته آهسته همه چیز ما را  وبویژه هویت ما را دچار مرگ کند. شخص شاه هم که گرایش مذهبی داشت از این قائده بی نصیب نماند. شاهی که خودش محمد رضا،پسرانش علی رضا وخلاصه همه اش رضا رضا رضا وخود را کمر بسته وبیمه شده توّسط امام هشتم شیعیان میدانست،واز طرف دیگر بازیچه دست جنگ سرد شده بود، با باز گذاشتن دست آخوندها ،خود وملت وکشور را به قعر نکبت ونابودی برد.اگر نگاهی گذرا به کتابهای تاریخ آموزشی محمد رضا شاه از ابتدائی تا دوره دبیرستان بزنیم،هیچ چیز بطور عمیق در آنها از تاریخ واقعی ایران نمی بینیم،برای نمونه کتاب تاریخ سال آخر دبستان که به ابعاد تقریبا A3 چاپ میشد،اکثرصفحاتش نقّاشی های رنگا رنگ و مختصری توضیحات بی پایه بود.از طرف دیگر برگزاری مراسم دعا و نیایش جهت سلامتی شخص خود یعنی محمد رضا شاه وحمایت از آخوندهای مرتجع چه مالی وچه معنوی به گسترش دستگاه خرّافه و ارتجاع پرداخت .این از شاه جوان ما.در چنین حال وهوائی بود که دیو،یعنی خمینی از قعر چاه ١۴۰۰ساله تنوره کشید و وعدۀ بهشت در دنیا وآخرت را داد وشعار مرگ بر شاه مرگ بر شاه زمین وزمان و آسمان ایران را خفه کردو به برکت وحشت ساواک و خفه کردن رسانه های جمعی از گفتاری تا نوشتاری، ما پر از ضدیت و نفرت و شور به دنبال این دیو روانه شدیم،چرا که اگر غیر از این بود در آن مقطع ورود زنده یا دشاپور بختیاریعنی"تنها فرصت تاریخی قلّاده  زدن به آخوندها به سرکردگی"خمینی" به صحنه سیاسی کشور بود، روشنفکران ما از چپ مسلمان تا چپ مارکسیست لنینیستی که ادعایشان کوه البرزرا یک شبه به دشتی سرسبزمبدل می ساخت،باید فرصت را غنیمت شمرده،و به دور از"شرم عاطفی" وبا یک "شجاعت عقلانی و ملّی" با حمایت از شاپور بختیار که شاه را به خارج فرستاد وساواک را منحل کرد وتمامی زندانیان سیاسی را آزاد ومطبوعات را همچنین،فرمان انقلاب را به سمت دیگری می چرخاندند،حتما نتیجه دیگری عاید میهن وملّت می شد.
امّا
 با توجه به مسائل عام بالا،نقش روشنفکران  مذهبی امثال علی شریعتی دلسوخته،مهدی بازرگان بی غرض ومرض وبطورکلّی مسلمانان غرب دیده و یا روشنفکران مسلمان جان برکف دانشگاه رفته ودانش آموخته که گل سرسبدشان سازمان مجاهدین بود و در حال و هوای انقلابات کشورهای آمریکای لاتین بدون شناخت تاریخی ایران غوطه ور بودند،چه نقشی در هموار سازی جاده ای داشتند که سرانجامش به این بیماری"ایدز سیاسی" حاکم بر میهن منتهی شد؟
این جماعت مسلمان صادق بطور کلّی، بنظر نگارنده،"با علمی ویا سوسیالیستی" نشان دادن این اندیشه عقب افتاده متجاوز ضد ایرانی،متا سفانه از اصلی ترین هموار سازندگان این جادۀ مرگزا بودند(سهم شاه مسلمان مذهبی برسر جای خود بماند)،این جماعت فداکار وصادق با همه سواد سیاسی"غیر وطنی"،بیخبر ازتاریخ ایران بودند،باتفسیرهای معجونی از اندیشه های مارکس وهگل و لنین و کشفیات علمی جهان غرب وفرهنگ ظریف ایرانی از آیه ها وسوره های کتاب محمّدبود که غبار از چهره این اندیشه عقب افتاده یعنی اسلام زدوده شد ونیتجه عملی همه تلاش ها همین جمهوری اسلامی حاکم بر میهن و به دنبال آن حدود ۴۰ سال ترور ووحشت اسلامی در جهان وبویژه در کشورهای اسلامی شد.برخی از این دانش آموختگان که سالها در دانشگاه هائی از جمله دانشگاه های فرانسه جامعه شناسی ویا در س تاریخ خوانده بودند،بی خبر نسبت به تاریخ وفرهنگ کشور خویش بودند،از دنیای غرب فقط مینی ژوب وولنگاری های آخر هفته آنها را به وحشت انداخته و احتمالأ در دل میگفتند ای وامصیبتا باید به داد اسلام ومسلمین رسید تا ناموسمان و دینمان یعنی دنیا وآخرتمان بر باد نرود،این دلسوختگان،امثال ولتر وکار عظیمشان را در رهائی از مذهب در فرانسه وبه تبع آن در اروپا نادیده گرفته بودند،باید بدون تعارف وبغض برای نمونه به مرحوم شریعتی که دل در گرو رهائی میهن از استبداد را داشت اشاره کنم که با علمی که آموخته بود آنچه را که در توان اندوخته بود سعی کرد تا با "پروتستانیزه" کردن اسلام یعنی مذهب بدون نماینده خدا بر روی زمین وپیشرفت خود انسان، حرکتی رهائی بخش ابداع کند اما متاسفانه نتیجه تمامی آن زحمات خالصانه به توجیه یک دستگاه عقب افتاده بیرحم متجاوز ختم شد.مابقی هم از مسلمانان ملّی گرفته تا مسلمان چپ"جان برکف" وتا این آخرینش که اگر بتوان او را نیز جان برکف خواند یعنی مبتکر"جمهوری دمکراتیک اسلامی"منتظر مهدی امام غایب یعنی شخص مسعود رجوی بهتر از اینها به نتیجه ننشست.
اندیشه هائی که با نشر کتابهائی امثال"راه انبیاء راه بشر ویا امام حسین" عملا به نفی تاریخ ایران دامن زد و فرهنگی بیگانه را که حاصل یک تجاوز بود برای ما تئوریزه کردند و جاده برای نکبت جمهوری اسلامی هموار شد.همین اشتباه تاریخی عظیم باعث شد که امثال من ناآگاه،خمینی این حامل عقب افتاده ترین اندشه های زائیدۀ  شده در یک غار دور افتاده در عربستان را"ناجی" خاورمیانه بپندارم .
متاسفانه استاد دانشگاه  و دانش پژوه ما یعنی علی شریعتی،با کتاب"فاطمه فاطمه" است،دختر یپامبر را گل سرسبد زنان دوجهان می پنداشت و آن بانوی عرب را بر دخت و بانوی ایرانی با آن همه سابقه آزادی و آزاده طلبی آموزگار عزّت وعفّت لیاقت میداد،و دودستی چادر یا روسری یعنی"پرچم اسارت" را بر سر زن ودختر ایرانی توجیه عالمانه کرد،با کتاب"فلسفه حج" ما مثل اسب عصّاری  سالها دور خودمان چرخ زدیم و سراجام به نکبت اسلام حاکم بر ایران رسیدیم.با کویر،همۀ مابه عالم هپروت رفته و با هویت خویش بیگانه شدیم،وبا کتاب"علی تنهاست"، ما به سربازان یکبار مصرف خلیفه چهارم مسلمین  یعنی علی ابن ابی طالب برای تجاوز دوّم(به قول آقای یغمائی) به فرماندهی یکی دیگر از سرداران جنایتکارش یعنی خمینی به میهن،امّا اینبار از "درون" شدیم .
بازرگان ساده دل که در برابر مارکسیست کم آورده بود ،با نوشتن کتاب"علمی بودن مارکسیست" وپیوند دادن الله به علم فیزیک، خر به گل مانده اسلام را به ضرب چوب"علم"،هن کرد و از گل بیرون کشید وتحویل جوانانی داد تا با مدد از اندیشه مارکس وانگلس و لنین ،لعاب اسلام  را به آن زده شود وزمینه برای یک انقلاب اسلامی آماده گردد.کدامیک از این روشنفکران انقلابی و ملّی به تاریخ ایران حتّی نیم نگاهی انداخته وبه مقایسه ایران قبل وبعد از تهاجم اسلام پرداخته بودند،واگر آری،چگونه به آن همه تفاوت بی اهمیت وبه سادگی از کنارآن گذشتند  ؟ !
برای مجاهدین اوّلیه جان برکف که  جوانانی بین حدّاکثر ١٩ یا ٣۰ ساله بودند به علّت خفه کردن فضای سیاسی توّسط"شاه جوان ایران"،سخن از تاریخ ایران زدن کفر مطلق بود و بی هویت شدن(مارکسیست های ما بجز افراد انگشت شماری امثال بیژن جزنی خارج از این دایره نبودند).آخوندهای پرچمدار ومالک اصلّی اسلام با راندن بر چنین اتوبانی به مشابه صدر اسلام با اسب و شتر خویش بر میهن ما تاختند وطی سالها بر هست و نیست ما رسوخ پیدا کردند وحمله دوم اعراب(به قول آقای یغمائی) به رهبری"خمینی ابن خالد ابن ولید"به ایران زمینه سازی شد، و ایران و ایرانی باردگر به بردگی نوینی گرفتار شدکه دخت وبانوی ایران در  بازار بردگی از جمله بردگی جنسی در کشورهای حوزه خلیج فارس،پاکستان وحتی بازارهای اروپا به حراج گذاشته شدند.حاکمیت نکبت اسلام در وطن ما ایران که نزدیک به نیم قرن از آن می گذرد،با توجیه علمی وماتریالیستی روشنفکران پیرو کتاب محمّد آماده سازی شد. آیا همۀ آن دلسوختگان، کتاب توضیح المسائل این آخوندها راکه شیوه همبستری با شتر والاغ و امثالهم و تجاوز شرعی به دختر 9 ساله را موشکافی کرده،و در راس همه آنها"خمینی ابن خالد ابن ولید" فاتح دوّم ایران را اصلا دیده ویاخوانده بودند ویا اصلا به نزدیک شدن به آن به خود جرئت داده بودند ؟
اگری آری ،پس چرا خمینی بر شاه متجدد ونه حتّی متمدن ارجحیت داده شد واگر حتی مقلّدش نبودند چرا به سکوت راضیش بودند ؟
اگر نه ، پس متاسّفانه با کمال درد باید گفت که واقعی است که آنها بی خبر از تاریخ و فرهنگ میهن خود بودند .
خمینی را در پاریس چه کسانی(سهم استعمار بویژه استعمار پیر انگلیس یعنی BBC به جای خود ) حلوا حلوا می کردند وپس از آن چه کسانی او را مجاهد اعظم خطاب می کردند ؟
در پله هواپیما هنگام ورود قدم نامبارکش به این خاک پاک چه کسانی همراهیش میکردند ؟
بجزکراواتیهای درس خوانده مسلمان که همه درجیب کوچک ساعتی قبای خمینی به خواب گران بودند و توجیه گر اندیشه عقب افتاده اسلام ناب محمّدی؟
وبه د نبال آن چه کسانی"له له" میزدند که حفاظت "امام خمینی " از فرودگاه تا قبرستان بهشت زهرا وسپس به حسینیۀ عزا واعدام  یعنی جماران را سازمان دهی کرده و به عهده بگیرند ؟
کدامیک از این بزرگان یک مقایسه سرانگشتی بین ایران قبل از"حمله دوّم اعراب مسلمان" و کشورهای اطراف ایران کرده بودند ؟ (کشورهای اروپائی"انقلاب صنعتی" از سرگذرانده بجای خود)
در کشور اروپائی سویس تا قبل از سال 1971 میلادی برابربا ١٣۵۰شمسی زن حق رای نداشت و این در حالی بود که زن ایرانی در زمان "شاه جوان" قبل از کشور اروپائی سویس به مقام وزارت رسیده بود و دیگر مناسب ومقامات علمی وسیاسی تصمیم گیری.
تا سال 1945 میلادی برابربا ١٣۲۴شمسی، فرانسه این کشور"انقلاب صنعتی از سرگذرانده"۰˅ درصد روستاهای آن فاقد لوله کشی آب بودند،از"شاه جوان" ایران با یک نگاه به فرانسه صنعتی شده چه انتظاری بود ؟!

زمانی که در کشورهای همسایه ایران از جمله عربستان مهد ظهور"اسلام محمد" زن در پستوی خانه ها نقاب میزد،زن ایرانی نماینده مجلس وحتی وزیر بود واین نه تنها ناشی از اعتقاد خود محمّد رضا شاه پهلوی ،بلکه زائیدۀ تاریخی فرهنگی غنی ایران بود .هنوز در عربستان یعنی مهد ظهور اسلام،رانندگی برای زن نه تنها بنا به احکام مذهبی حرام،بلکه جرم است .منابع اصلی اندیشه همۀ این روشنفکران از ملّی تا چپش گرفته از کجا تغذیه می شد، بجز قرآن کتاب محمّد ونهج البلاغه کتاب علی ابن ابی طالب امیر"عادل عرب" باج وخراج گیر از گردۀ ملّت مورد تجاوز قرارگرفته ایران  ؟
ملّاها و در راس آنها"خمینی ابن خالدابن ولید" متاسّفانه با استفاده از همین اتوبان های احداث شده،سوار بر اندیشۀ" دوران شتریش"بهترین جوانان ایران را جهت به قدرت رسیدن فرهنگ وتاریخی بیگانه وضدّ ایرانی به خدمت گرفتند .
چه کسانی وبا چه محموله ای حسین را قهرمان ملی ایران جازدو امثال آریو برزن را به زباله دان تاریخ واگذاشت ؟
چه کسانی ما را از"شناخت تاریخی" هویت خویش با بکارگیری"شناخت" نوین از اسلام به بیراهه برد ؟
چه کسانی برای ما نیا یش هائی به زبان وفرهنگ بیگانه ومتجاوز به میهن سرهم بندی وبه جای نیایش های زردشت و سرودها وآهنگهای ملی به ما تحویل دادند و ناخواسته به مدد ملّاها کشاندند ؟
در زیر به یک نمونه از آن شاهکارهای فی الواقع"هنری ادبیاتی زبان پیچیده عرب" که توسط یکی از فداکارترین وبا سلیقه ترین فرزندان همین آب وخاک خلق شده است گوش فرا میدهیم :
این دور از انصاف است که بگوئیم اگر امثال شریعتی ها،بازرگان ها ویا انسان های پاک بازی همچون محمّد حنیف نژادها به حاکمیت وقدرت دست می یافتند،بساط شلّاق وقصاص وگشت های رنگا رنگ راه می انداختند،نه، امّا به مرور زمان وبا حضور نحس آخوندهای مسلمان حاکم بر روح وروان ملّـت توّلد"امام موهوم زمان"،یعنی نیمه شعبان به جشنی ملّی تبدیل شده، جشن پرشور وسمبلیک چهارشنبه سوری وامثالهم خرّافه اعلام شده ومراسم عاشورا وتاسوعا وسینه زنی وامثالهم لعاب ترقیخواهی خورده وبه خورد ملّت داده می شد،اگربگوئیم نه،متاسّفانه کافیست نگاهی به فیلمهای مراسم عاشورا وتاسوعای در اشرف وعلم وکتلهای آنها بیفکنیم،از دیگر دست آوردها حتما توجیه دیالیکتیکی تجاوز اعراب مسلمان تحت عنوان "ارتش آزادیبخش اسلام" به ایران ونفی تاریخ پر از افتخار ایران بود.به جدائی مدارس دختر وپسر دامن زده وبه سفتر کردن گره"روسری اسارت|بر زنان ایرانی پرداخته می شد،ویاتوجیه علمی وفلسفی، ˅ درب جهنّم به ˅ مرحله انقلاب ایدئولوژیک و امثالهم تفسیر شده و طلاق و طلاق کشی زنان وشوهران میهن به مدد آن بورس عاطفی روز می شد.شب یلدا همراه با ترانه و پایکوبیهایش به شب احیاء همراه با دعاهائی به زبان بیگانه متجاوز جایگزین میگردید ،ونوروز این جشن زیبا وباستانی در عید قربان سربریده در عید فطر کباب می شد،توّلد زردشت ومانی ومزدک سه پیام آور نامی ایران با توّلد محمّد وعلی و...به اسارت گرفته می شد،به حوزه های به اصطلاح"علمیه"آخوندی لعابی ترقی خواهی زده شده واز درونش خیلی خوشبینانه، آخوندهای خوش قلبی امثال آیت الله طالقانی وآیت الله منتظری به جامعه تحویل داده می شد تا توجیه گر افکار هپروتی شوند. علی خلیفه"عادل عرب" یغماگر ثروت ایران به پدر"تاریخی فرهنگی" ما مبدل می شد وما می شدیم تکه ای از پاره تن"کت وکلفت" اسلام ناب محمّدی وریش وسبیلمان به ریش آل سعود وبه مدد آن به ریش محمد وخالدابن ولید و سعدابن ابی وقاص پیوند زده می شد، و به نفی کامل تاریخ و فرهنگ ایران وایرانی به اتمام میرسید و در ته قضیه با برقراری حکومت جهانی"عدل علی" تحت عنوان جامعه بی طبقه توحیدی که سمبلش را در آرم سازمان مجاهدین(سمت چپ) می توان مشاهده کرد به تکامل می رسید. اگر بجز این نمی شد،چه می شد ؟ 
قبل از نوشتن این مطلب جهت روشنتر شدن شیوه نگاه،از یکی از دوستان خود که شهروند افریقای شمالی است، ۴ کلمۀ : افریقائی- عرب- مسلمان و سرانجام مراکشی راجلو او گذاشتم واز او خواستم که پاسخ قاطع بدهد که او خود رابیشتر در کدامیک از این ۴ کلمه حس می کندوهویت میدهد ؟
وقتی که خوب فکر کرد و پاسخ نهائی را داد،گفت من مسلمانم، گفتم تو که مشروب میخوری،اهل رقص وشادی هم هستی،مطمئنی که مسلمانی ونه اقریقائی ؟
سپس با یک شکّ و به قول معروف "ان ومن" کردن گفت : من عرب مسلمانم.،گفتم قیافه واسکلت بندی کلّه ات را خوب توی آینه نگاه کن وکلّه شاه عربستان سعودی یا یک شهروند عرب خلیجی را و باخودت مقایسه کن،فرقی نمی بینی ؟  
گفت ایران خودش یک غول تاریخی است و تو همه هدفت اینست که بگوئی من بی هویتم ،من عرب و مسلمانم.یعنی اوّل او عرب وبعد هم مسلمان است،با اینکه چهره،اندام ولهجه او افریقائی افریقائیست .
همۀ آن روشنفکران جان برکف و خالص ما بجز این می توانستند هویتی برای ما به ارمغان بیاورند که برای این رفیق اقریقائی وهزاران اقریقائی و غیر افریقائی مسلمان شده به ضرب شمشیر تیز برّان محمد ؟
آری همه اینها با همه فداکاریها باز سئوال زیر را دائما در پیش روی ما علم می کند که :
جاده سازان ولی برای کدام کسان؟و کدام مقصد ؟
م- ت اخلاقی 
۲١ مرداد ماه ١٣٩٦ _ 12 ماه اوت 2017      

هیچ نظری موجود نیست: