دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۲ تیر ۱۰, شنبه

عاشقانه موشیانه اسماعیل وفا یغمائی.


لانه در جان و دلم کرده ای و موش منی
موشک خوشگل شیطانک با هوش منی
نخ به نخ جامه ی دل راتو جویدی وکنون
عشق عریانم و ای موش تو تنپوش منی
تا ترا صید کنم صد تله در دور دلم
بنهادم من و دردا! که فراهوش منی
تو مرا در تله انداخته ای می پرسم:
من مگرموش توام؟یا تو مگرموش منی؟
سالها تند دویدم!نرسیدم به تو من



عاشقانه موشیانه
اسماعیل وفا یغمائی
حدود سه ماه قبل موشک کوچکی به خانه شلوغ و حقیر من وارد شد.اول توجه نکردم ولی پس از جویدن آستین ژاکت و پاچه شلوار و چند چیز دیگر عصبانیم کرد و تصمیم گرفتم همراه با جدال با ملاها ورفقای سابق جناح سوم مبارزه را باز کنم و این موش فسقلی را که شاید سه چهار سانت قدش و سی گرم وزنش بیشتر نیست به دام اندازم.
 سم و تله و اولترا سوند سودی نکرد و جناب موش هرشب با نقب زنی در گلدان خانه و پاشاندن خاک به اطراف اعلام میکرد: بنده هستم و تو هیچ غلطی نمیتوانی بکنی. 
بعد از دو ماه دست از مبارزه  مسلحانه برداشتم و برای بار چهارم بریدم، بعد از بریدن از شاه و شیخ و تشکیلات سابق دستمان را در برابر این موشک بالا کردیم و در مقابل او پس از شاه وشیخ زانو زدیم!! و هر شب با گذاشتن چند بادام روی میز قبل از خوابیدن او را به حال خودش گذاشتم. 
نرودا میگوید :همه چیز میتواند تبدیل به شعر شود چند روز قبل ماجرای موش مرا به سالها قبل برد و روزگار عاشقی پانزده شانزده سالگی و ترکیب خاطرات  ان دلبر سیاه سوخته کویری این غزل را پس از پنجاهسال  به برکت جناب موش متولد کرد . قرار بود بروم بیمارستان. با خودم فکر کردم معاصر بودن خود را با این موش ثبت کنم بروم که در هستی بزرگ هردو هیچیم و هموزن!قبل از رفتن این غزل را نوشتم و با یک نعلبکی بادام  و یک خرمالو که میدانستم خیلی دوست دارد چون تمام خرمالوهای مرا زخمی کرده بود روی میز گذاشتم و رفتم به بیمارستان. وقتی گشتم دیدم نصف بادامها و کمی از خرمالو را خورده  و گلدان را حسابی خاکبرداری کرده نمیدانم شعر را هم خوانده یا نه؟


عاشقانه موشیانه
اسماعیل وفا یغمائی

لانه در جان و دلم کرده ای و موش منی
موشک خوشگل شیطانک با هوش منی
نخ به نخ جامه ی دل را تو جویدی و کنون
عشق عریانم و ای موش تو تنپوش منی
تا ترا صید کنم صد تله در دور دلم
بنهادم من و دردا! که فراهوش منی
تو مرا در تله انداخته ای می پرسم:
من مگر موش توام؟ یا تو مگر موش منی؟
سالها تند دویدم!نرسیدم به تو من
که تو در تیز تکی موش نه!،خرگوش منی
دست شستم زتو،سر توی گریبان، کز اوج
آمدی دیدمت آوخ که کنون قوش منی!
چنگ اندر دل خونم زده، دزدیدی و آه
دیدمت شاد نشسته به سر دوش منی
دلم من مانده به چنگت! من بیدل چکنم
تو چرا بر سر دوش و نه در آغوش منی؟
گوئیم:گفته رقیبم که تو گفتی به کسی
که نه «او» بلکه «تو»زیبا رخ و نونوش منی 
گویمت وای!دروغست!گلم جان و دلم
توئی آن یار که چون حلقه در این گوش منی
توئی آن سمبل مادینه چار عنصر چرخ
که در آمیخته با من، نه فراموش منی
توئی آن زشت من و خوشگل من، مشکل من
«سوفیا» و «بریژیت» من و «گوگوش» منی
 بنده «مجنون» تو ای «لیلی» مجنونگر من  
بنده «فرهاد» و تو «شیرین» پر از نوش منی
پیرم و خسته بده بوسه ای از آن لب سرخ
که نبینم من و بینی تو!سیه پوش منی
چهارم فروردین 1397 خورشیدی.

هیچ نظری موجود نیست: