از دوزخم مهراسان که جهان سراسر لفظی ست که معنای آن خداست ودر خدا دوزخ خموش در تو میسوزیم ای دوزخ و در تو سوخته ایم به روزها و هفته ها و ماهها و سالها از شبابهای سبز تا شیب غریب غربت بی انتها که جنازه زندگی خود را گام به گام تشییع میکنیم در راههای مدور و مقصدهای مبهم و وعده های دروغ تا کی مراسم تدفین ما دررسد.... *** دو زخ ما تو بودی و دوزخ ما توئی ای دوزخ با دیوارهای سرد وصامت وقلب سنگ شده ات که با خون زنده ای و جسد و دروغ و خوش آرمیده ای درباروهای سیاه و خونین سربه فلک کشیده خطاهایت و ما آن هیمه های خاکستر شده تا گرمای منجمد جنازه متعفن هایل تو برقراربماند و کرشمه ی کاذب گونه های گل انداخته ات در محفل اغیار پایدار. *** از دوزخ آدمی سوزمان هراسی نبود و به جستجوی بهشت دوزخی را تجربه کردیم که در آن عشق رادر آتش نفرت که در آن راستی رادر آتش دروغ که در آن زیبائی را در آتش زشتی که در آن زندگی را در آتش مرگ که در آن ایمان و اعتماد و انسانیت را در آتش بی ایمانی وخیانت وتوحش بزک شده سوزاندی و هنوز می سوزانی و در آن ما سوختیم و هنوز می سوزیم *** آینه ای بردار و خویش را بنگر که چگونه شعله میکشی که چگونه شعله می کشی ای دوزخ ................ سوم نوامبر2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر