دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ تیر ۴, دوشنبه

گفتگو با دکتر کریم قصیم. همنشین بهار

۸ نظر:

همنشین بهار گفت...

سلام بر شما
ضمن یکی از پرسش‌هایم از آقای دکتر قصیم، به جای هگل (نویسنده کتاب پدیده شناسی روح)، به اشتباه نام «کانت» را برده‌ام و پوزش می‌خواهم.
با کمال احترام: همنشین بهار

ناشناس گفت...

از مطالب اقای دکتر کریم قصیم استفاده کردم . در گذشته های دور سطح مطالعات اغلب مبارزین محدود بود به خواندن چند برگ ریز نویس دست نویس که نویسنده ان خود مطالعه چندانی نداشت ... درواقع ما بیشتر اعلامیه های تند و تیز را میخواندیم و در همان واحد در مقابل هرچیزی که در چارچوب محتوای اعلامیه نبود موضع ! میگرفتیم حتی مطالعه بعضی کتب را بورژوایی ارزیابی میکردیم !!! امروز محتوی مطالب هانا ارنت مثلا در باره توتالیتریسم برای ما بیشتر مفهوم شده چون امروز برای ازادی بیان ارزش قائل شدیم و مکانیزم انتقال سلطه تشکیلاتی از بالا به پایین را درک میکنیم و به روش های این مکانیزم اشنا و چون با اصل ازادی در تنافر است مخالف هستیم اما دیروز ما در بستر رسوبات دریای خشک شده ای حرکت میکردیم که در زیر فرسایش کوه ها در زیر ابرفت های کهن از طلوع خورشید میگفتیم و مینوشتیم ! همه چیز فرق کرده ... بله اوضاع عوض شده است . بیاد دارم در ۱۷ سالگی سال ۵۶ با خرید کاغذ و جوهر استنسیل از فروشگاه نقش اور بالاتر از میدان فردوسی نبش خیابان ویلا و با تهیه نیم متر لوله پولیکا و ساختن یک وردنه و استفاده از زیرپایی های پلاستیک اسفنجی قرمزی که در سربینه حمام ها استفاده میشد تو زیر زمین خانه کوچکمان ۱۰۰ تا اعلامیه زدم که روی ان نوشته بودم مرگ بر دیکتاتوری _ مرگ برشاه و شبانه در خیابان های متطقه میدان ژاله پخش کردم و به دیوار چسباندنم !!
امروز که به ان دوران نگاه میکنم با خودم صادقانه به این نتیجه میرسم که هیچ مفهومی از دیکتاتوری نداشتم چرا ؟ چیزی درباره دیکتاتوری نخوانده بودم جز یکی دوتا کتاب داستلنی صمد و صادق هدایت و چهارتا اعلامیه مملو از ایات قران و فحش و ناسزا ( سگ زنجیری و اینجور حرف ها ) بعضی کلمات لق لقه زبانمان بود بدون اینکه بار مفهومی جامع و صحیحی برایمان داشته باشد . امروز با خودم میگویم کاش در انروزهای خاطره انگیز نوجوانی میتوانستم بجای اعلامیه چهارتا کتاب درست و درمان هم در کنارش بخوانم اما نخواندیم و نبود که بخوانیم ... بحث هایی هم که در بین بچه ها رایج بود بار تئوریک نداشت و فقط با پایین بالا کردن موضوعات و رعایت مرزبندی ! مانیفستی جور میکردیم که فکر میکردیم با اتکاء به ان دنیا را میتوانیم تغییر بدهیم ! هرچقدر با عصابانیت بیشتر از کلمات استفاده میکردیم بیشتر انقلابی بودیم و به تعبیر امروز عشق چپ زدن داشتیم ... در همه چیز ... در ان ایام انسانها در قاره ای دیگر پا در سیاره ماه گذاشته بودند اما اهمیت نداشت چون برای بورژوازی به ماه سفر کرده بودند !!! انچه من و امثال من را به تداوم زندگی امیدوار میکرد فقط و فقط عملیاتی بود که بصورت چریک شهری در جامعه بوجود امده بود ... نقل میکردیم و حض میبردیم حتی چندروز بعد به محلی که در ان عمل نظامی انجام شده بود با دوچرخه میرفتیم و با ان همزاد پتداری میکردیم ... اره اینجا نارنجک کشید ... اره جای گلوله هنوز بر دیوار اجری است ... اره اینجا معلومه که خونها را شسته اند ... همه و همه عاشق همین چیزها بودند و مطالعه فقط محدود بود به خواندن اطلاعیه ها ... میگفتند میدان وثوق تیراندازی شده و چهارتا جوون با موتور و ماشین راه امریکایی هارا بستند و سلاح کشیدند ... ماهم فردایش به محل صحنه میرفتیم تا اثارش را ببینیم و حض کنیم ... طوفان سهمگین شروع به وزیدن کرد ... نوفل نوشاتو و درخت سیب و عکس اقا درماه ... جالبه هیچ روشنفکری در پی افشای این خرافه برنیامد ! اخر انان از گنداب امثال جلال ال احمدها جرعه ای در غرب زدگی نوشیده بودند و دهانشان بوی گند میداد اما بینی ما قدرت تشخیص نداشت . امدندو زدند و بردند و کشتند و خوردند ...
خاکزاد

ناشناس گفت...

از مطالب اقای دکتر کریم قصیم استفاده کردم . در گذشته های دور سطح مطالعات اغلب مبارزین محدود بود به خواندن چند برگ ریز نویس دست نویس که نویسنده ان خود مطالعه چندانی نداشت ... درواقع ما بیشتر اعلامیه های تند و تیز را میخواندیم و در همان واحد در مقابل هرچیزی که در چارچوب محتوای اعلامیه نبود موضع ! میگرفتیم حتی مطالعه بعضی کتب را بورژوایی ارزیابی میکردیم !!! امروز محتوی مطالب هانا ارنت مثلا در باره توتالیتریسم برای ما بیشتر مفهوم شده چون امروز برای ازادی بیان ارزش قائل شدیم و مکانیزم انتقال سلطه تشکیلاتی از بالا به پایین را درک میکنیم و به روش های این مکانیزم اشنا و چون با اصل ازادی در تنافر است مخالف هستیم اما دیروز ما در بستر رسوبات دریای خشک شده ای حرکت میکردیم که در زیر فرسایش کوه ها در زیر ابرفت های کهن از طلوع خورشید میگفتیم و مینوشتیم ! همه چیز فرق کرده ... بله اوضاع عوض شده است . بیاد دارم در ۱۷ سالگی سال ۵۶ با خرید کاغذ و جوهر استنسیل از فروشگاه نقش اور بالاتر از میدان فردوسی نبش خیابان ویلا و با تهیه نیم متر لوله پولیکا و ساختن یک وردنه و استفاده از زیرپایی های پلاستیک اسفنجی قرمزی که در سربینه حمام ها استفاده میشد تو زیر زمین خانه کوچکمان ۱۰۰ تا اعلامیه زدم که روی ان نوشته بودم مرگ بر دیکتاتوری _ مرگ برشاه و شبانه در خیابان های متطقه میدان ژاله پخش کردم و به دیوار چسباندنم !!
امروز که به ان دوران نگاه میکنم با خودم صادقانه به این نتیجه میرسم که هیچ مفهومی از دیکتاتوری نداشتم چرا ؟ چیزی درباره دیکتاتوری نخوانده بودم جز یکی دوتا کتاب داستلنی صمد و صادق هدایت و چهارتا اعلامیه مملو از ایات قران و فحش و ناسزا ( سگ زنجیری و اینجور حرف ها ) بعضی کلمات لق لقه زبانمان بود بدون اینکه بار مفهومی جامع و صحیحی برایمان داشته باشد . امروز با خودم میگویم کاش در انروزهای خاطره انگیز نوجوانی میتوانستم بجای اعلامیه چهارتا کتاب درست و درمان هم در کنارش بخوانم اما نخواندیم و نبود که بخوانیم ... بحث هایی هم که در بین بچه ها رایج بود بار تئوریک نداشت و فقط با پایین بالا کردن موضوعات و رعایت مرزبندی ! مانیفستی جور میکردیم که فکر میکردیم با اتکاء به ان دنیا را میتوانیم تغییر بدهیم ! هرچقدر با عصابانیت بیشتر از کلمات استفاده میکردیم بیشتر انقلابی بودیم و به تعبیر امروز عشق چپ زدن داشتیم ... در همه چیز ... در ان ایام انسانها در قاره ای دیگر پا در سیاره ماه گذاشته بودند اما اهمیت نداشت چون برای بورژوازی به ماه سفر کرده بودند !!! انچه من و امثال من را به تداوم زندگی امیدوار میکرد فقط و فقط عملیاتی بود که بصورت چریک شهری در جامعه بوجود امده بود ... نقل میکردیم و حض میبردیم حتی چندروز بعد به محلی که در ان عمل نظامی انجام شده بود با دوچرخه میرفتیم و با ان همزاد پتداری میکردیم ... اره اینجا نارنجک کشید ... اره جای گلوله هنوز بر دیوار اجری است ... اره اینجا معلومه که خونها را شسته اند ... همه و همه عاشق همین چیزها بودند و مطالعه فقط محدود بود به خواندن اطلاعیه ها ... میگفتند میدان وثوق تیراندازی شده و چهارتا جوون با موتور و ماشین راه امریکایی هارا بستند و سلاح کشیدند ... ماهم فردایش به محل صحنه میرفتیم تا اثارش را ببینیم و حض کنیم ... طوفان سهمگین شروع به وزیدن کرد ... نوفل نوشاتو و درخت سیب و عکس اقا درماه ... جالبه هیچ روشنفکری در پی افشای این خرافه برنیامد ! اخر انان از گنداب امثال جلال ال احمدها جرعه ای در غرب زدگی نوشیده بودند و دهانشان بوی گند میداد اما بینی ما قدرت تشخیص نداشت . امدندو زدند و بردند و کشتند و خوردند ...
خاکزاد

سیانک نادری گفت...

باسلام وسلام وسلام... چشممان وچشمان مردمان روشن. همان آقای دکترکریم قصیم، مرد احساس وشورها وعاطفه ها ... مردی همیشه با اشکها ولبخندها ... مردی که دراین چهاردهه همیشه وجودش شرافت ووجدان مبارزاتی وپایبندی با اصول وارزشهای انسانی بوده وهست. امروزچه قوی ومحکم واستوارایستاده برپاشنه های هماره عشق ووفا وآزادی.
بر ستیغ جسارت
" کلمه "
شهامت جرس و صداست
کلمات
همیشه شجاعت اینرا دارند
طنینِ هر حنجره ای باشند

بی هیچ بیم و ریب .
در بلندیهای جرأت
کوها بجنبند
" کلمات "( ودکترکریم قصیم)
می ایستند پای حرفشان - معناشان !
حرف به حرف - هجا به هجا - واژ به واژۀ وجودشان
آوای عهد اولین.
کلمات - سخنان وصدای قصیم- الهه الهام
خون صدا - نثار حقیقت اند. دکترکریم قصیم عزیزمن وما، صدایت را درزندان گوهردشت وبطورمخفیانه ازرادیومجاهد می شنیدیم. همه دوستت داشتیم.چه دوستانی که درقتل عام ۶۷ سربدارشدند،‌ اما همیشه طنین وصدای طوقیان مست سربدار، همچون طنین صدای شما محکم واستواربود. دورد برشرافتت وشرافت طوقیان دیگرم که سربدارشدند. دوستت دارم دوستت دارم...

محمود گفت...

این نظر را در زیر مصاحبه خانم هدایتی خواندم. به نظرم نکات مهمی در آن است.
-----------------

مهرداد از آلمان گفت...

با درود خانم هدایتی و آقای همنشین.
در سخنان خوتان از تسلط کامل تشکیلات و خفقان کامل گفتید. اینکه هیچ کس توان کاری نداشت و همه مهقور و مسحور رهبری و تشکیلات و فشار بودند!
ولی واقعیت این نیست. بودند آزدگان از خود گذتشه ای که با همان انگیزه ای که برای جانباختن در راه آزادی وارد سازمان شده بودند، در برابر تنورهای وحشت آور تشکیلات و سازمان با شجاعت ایستادند و بهای آن را به سنگین ترین وجه پرداختند (میدانم که شما به خوبی به نام آنان را میشناسید چون نه تنها در دیگهای وحشتناکی که توصیف کردید بلکه حتی در جمع چند هزار نفره تشکیلات در برابر رجوی سر تعظیم فرود نیاورند و به انحراف رجوی نه گفتند). ولی چون این اتفاق در زمان اوج تسلط رهبری بود، ناجموانمردانه به تهمت طعمه، و بریده و مزدور و ... که سازمان گفت شما و تمام منتقدین امروز سازمان، حق این آزادگان و مبارزین راستین آزادی را به جا نیاوردید. آنان در تاریک ترین روزهای تشکیلات شمع های روشنی بودند که در طوفان مهیب تشکیلات با جان کندن سوسو زدند. بعضا خاموش و بعضا هم از این همه بی عدالتی در گوشه ای در تنهایی خود سوسو میزنند ولی چشم روشن و عدالتخواهی که توان دیدن آنان را داشته باشد نیست.
خانم هدایتی! خوب است که با شهامت به این ستونهای بی همتای تاریخ مبارزات ایران اشاره کنید و حق آنان به جا بیاورد. این سرداران واقعی آزادی، در زمانی که تمام مدعیان مبارزه و مجاهدت و آزادیخواهی در برابر تنوره رهبری سازمان بریده و تسلیم شده بودند، تمام قد ایستادند و به انحراف نه گفتند و ثابت کردند که مبارزان از جان گذشته واقعی همانان بودند.
البته آقای هنشینی هم در جبران این خطا در تاریخ شفاهی که می نویسند نقش مهمی دارند. اگر توان دیدن حقیقت را داشته باشند.

همنشین بهار گفت...

ذکر اسامی
ـــــــــ
آقای مهرداد سلام بر شما
خواهش می‌کنم اسامی کسانی را که اشاره فرمودید، بنویسید

«آزادگان از خود گذشته‌ای که(...) با شجاعت ایستادند و بهای آن را به سنگین ترین وجه پرداختند...»
با کمال احترام: همنشین بهار

ناشناس گفت...

مسعود رجوی در نشریه شماره ۱۰۸ اذر ۵۹ میگوید لجن مال کردن مهندس بازرگان توسط اپورتونیستهای چپ نما از فرومایگی نویسنده اش بوده ! چرا که اقای مهندس اولین پرچمدار روشنفکری است که رابطه علم و اسلام را کشف کردند !!! ببینید این طرز تفکر کسی است که داعیه رهبری داره ! و شعار جدایی دین از دولت میده ! در همون بحث از انقلاب بی نظیر ایران صحبت میکنه که هیچی از انقلابات جهان کم نداشته و حتی در راس انها بوده !!! در همون بحث میفرماید که هایزر به ایران امد تا به ارتش بگوید مواظب باشید اسلحه دست مردم نیافته !!! ( ببینید عمق کوته نظری ایشون در ان ایام را ) در صورتی که همه میدانند هایزر برای همراهی ارتش با باند خمینی به ایران انده بود .
بگذریم .... در همون نشریه نانه یک مجاهدی که ۱۰۳ روز در زندان بوده و مرتب کتک میخورده چاپ شده که ضمن اعتراض به ضرب و شتم خود به حمله صدام و حمایت امریکا از او افشاگری میکنه !!! طفلک خبر نداشت که دقیقا ۵ سال بعد رهبر پوشالی خودش را به طارق عزیز به ثمن بخس فروخت !
قابل توجه اقای همتشین که بیانیه ۱۲ ماده ای اقای رجوی را در حد کشف و اختراع ! میدانند و مواضع "چپ نما" هارا در حد مسائل پیش پا افتاده !!!
واقعا زمانه عوض شده ... "چپ نما" ها که در اوج نبرد مسلحانه در شدیدترین شرایط پلیسی مبارزه میکردند مواضعشان پیش پا افتاده بوده ولی ۱۲ ماده اقای رجوی که هیچ بار سیاسی ندارد نبوغ بوده ! یکی لز دردهای سیاسیون ایران همین گنده سازی و کوچیک سازی لست . بصوزت اراده گرایانه از فیل پشه و از پشه فیل خلق نیکنند و به نسل اینده قالب میکنند !!! خیلی مشتاقم که این اقای همنشین از نقل قول و روخوانی از منابع استفاده نکنند و بدون روخوانی از نوشته یک مصاحبه داشته باشند و در رابطه با یک موضوع خاص صحبت کنتد ببینم چی در چنته دارند . بعید میدانم بدون استفاده از نوشته و بدون روخوانی مطالب دندانگیری برای گفتن داشته باشند .
ایشان اگر بتوانند عملیات سالیان ۵۰ تا ۵۷ سازمان محاهدین را دانه به دانه و نام به نام مشخص کنند قطعا در مسیر حقیقت و انتقال ان به تسل اینده گام مثبتی برداشته اند در غیر اینصورت در خدمت فرصت طلبی مجاهدین پس از ۵۷ هستند .
البته میدانم که چنین جیزی را هرگز تعیه ننیکنتد چون در انصورت چیزی برای حیثیت و گتده گویی های مجاهدین مذهبی پس از ۵۷ باقی نمی ماند .
خاکزاد

ناشناس گفت...

مسعود رجوی در نشریه شماره ۱۰۸ اذر ۵۹ میگوید لجن مال کردن مهندس بازرگان توسط اپورتونیستهای چپ نما از فرومایگی نویسنده اش بوده ! چرا که اقای مهندس اولین پرچمدار روشنفکری است که رابطه علم و اسلام را کشف کردند !!! ببینید این طرز تفکر کسی است که داعیه رهبری داره ! و شعار جدایی دین از دولت میده ! در همون بحث از انقلاب بی نظیر ایران صحبت میکنه که هیچی از انقلابات جهان کم نداشته و حتی در راس انها بوده !!! در همون بحث میفرماید که هایزر به ایران امد تا به ارتش بگوید مواظب باشید اسلحه دست مردم نیافته !!! ( ببینید عمق کوته نظری ایشون در ان ایام را ) در صورتی که همه میدانند هایزر برای همراهی ارتش با باند خمینی به ایران انده بود .
بگذریم .... در همون نشریه نانه یک مجاهدی که ۱۰۳ روز در زندان بوده و مرتب کتک میخورده چاپ شده که ضمن اعتراض به ضرب و شتم خود به حمله صدام و حمایت امریکا از او افشاگری میکنه !!! طفلک خبر نداشت که دقیقا ۵ سال بعد رهبر پوشالی خودش را به طارق عزیز به ثمن بخس فروخت !
قابل توجه اقای همتشین که بیانیه ۱۲ ماده ای اقای رجوی را در حد کشف و اختراع ! میدانند و مواضع "چپ نما" هارا در حد مسائل پیش پا افتاده !!!
واقعا زمانه عوض شده ... "چپ نما" ها که در اوج نبرد مسلحانه در شدیدترین شرایط پلیسی مبارزه میکردند مواضعشان پیش پا افتاده بوده ولی ۱۲ ماده اقای رجوی که هیچ بار سیاسی ندارد نبوغ بوده ! یکی لز دردهای سیاسیون ایران همین گنده سازی و کوچیک سازی لست . بصوزت اراده گرایانه از فیل پشه و از پشه فیل خلق نیکنند و به نسل اینده قالب میکنند !!! خیلی مشتاقم که این اقای همنشین از نقل قول و روخوانی از منابع استفاده نکنند و بدون روخوانی از نوشته یک مصاحبه داشته باشند و در رابطه با یک موضوع خاص صحبت کنتد ببینم چی در چنته دارند . بعید میدانم بدون استفاده از نوشته و بدون روخوانی مطالب دندانگیری برای گفتن داشته باشند .
ایشان اگر بتوانند عملیات سالیان ۵۰ تا ۵۷ سازمان محاهدین را دانه به دانه و نام به نام مشخص کنند قطعا در مسیر حقیقت و انتقال ان به تسل اینده گام مثبتی برداشته اند در غیر اینصورت در خدمت فرصت طلبی مجاهدین پس از ۵۷ هستند .
البته میدانم که چنین جیزی را هرگز تعیه ننیکنتد چون در انصورت چیزی برای حیثیت و گتده گویی های مجاهدین مذهبی پس از ۵۷ باقی نمی ماند .
خاکزاد