دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ بهمن ۸, دوشنبه

ترس سیاسی اسماعیل وفا یغمائی

 ترس سیاسی
اسماعیل وفا یغمائی
در آغاز نوشته میخواهم بگویم این یک نوشته تئوریک وبی زمان است.میخواهم فقط یک مقوله را توضیح بدهم نمی خواهم به کسی بر بخورد.واقعا. اما اگر به کسی برخورد مهم نیست و کاری نمیشود کرد. میخواهم آنچه را مینویسم و در حیطه تجربه ای تلخ قرار دارد فهم شود.
ترس سیاسی کادر خاص خود را دارد.ترس سیاسی از نیروئی که بر تخت حاکمیت
نشسته است معنائی ندارد. مثلا من و امثال من از خامنه ای ترس سیاسی نداریم.هر دو طرف سر جای خود قرار دارند. زمان ترس سیاسی از خامنه ای و امثال او سالهای قبل از حاکمیت او وسیستم ملایان بود که گذشت و رفت و ما هرگز دچار ترس سیاسی نشدیم، که هیچ بلکه بر خلاف بزرگانی چون، «کسروی» و «میرزا آقاخان کرمانی» و «جلیل محمد قلی زاده» و انگشت شمار منور الفکرانی که جامعه خود را خوب میشناختند وپیش از وقوع زلزله، خطر را در روزگار خودشان حس میکردند،ما دهه ها پس از آنان اما عقب تر از آنان! به دلیل بیسوادی سیاسی و نشناختن تاریخ سرزمین خود و عدم شناخت اندرونه ها و کارکردهای این اندرونه ها،و علاقه به دین و چاره جوئی از این وجود! در بسیاری موارد مبلغ امثال خامنه ای هم شدیم،حالا او بر تخت قدرت است و ما تحت ستم و جباریت حکومت او.
الان دیگر زمان ترس سیاسی نیست ،بقول ایرج میرزا «کاریست گذشته است و سبوئی است شکسته»،بلکه زمان جنگ است. او دشمن ما و ما دشمن اوئیم.راه جنگیدن است و در این جنگ یا او ما را نابود میکند یا ما او را. بقول فردوسی و با مسامحه میتوان گفت
ببینیم تا اسب اسفندیار
سوی آخور آید همی بی سوار
ویا باره رستم جنگجوی
به ایوان نهد بی خداوند روی
فکر میکنم وضعیت اکثریت مردم ایران هم در رابطه با خامنه ای نظیر من و امثال من است. مردم از او ترس سیاسی ندارند بلکه با اندیشه و رژیم او سر جنگ دارند والبته در رابطه با مردم، یعنی یک ملت، این خامنه ای است که خواهد باخت. خواهیم دید و اگر شاید نه من، شما خواهید دید.


**


ترس سیاسی معنایش بز دلی و وحشت و هراس ساده نیست! مثلا وحشت از اجنه یا ترسیدن از پارس یک سگ یا حمله یک دزد! ترس سیاسی یک نگرانی سنگین و خرد کننده و بر آشوبنده است از یک فاجعه که هنوز رخ نداده اما شما حس میکنید میتواند رخ بدهد و نه فرد شما بلکه جمعیتی و جامعه ای ومیهنی را در خود فروکشد. ترس سیاسی ناشی از شجاعت برای ادراک و فهم مسئله ای یا مسائلی سیاسی است و در همین جا باید گفت بزدل های سیاسی، فرصت طلبها و بیخیالهای سیاسی و امثال این افراد را کاری با ترس سیاسی نیست .ترس سیاسی چیزی است مثل تصویر مربوط به این مطلب، آدم پس از سالیان دراز،خودش را از لبه چشم خودش به سختی بالا میکشد و می بیند، و می بیند که تا حالا نه می دیده ونه می فهمیده است.

***

اما موضوع و ماده ترس سیاسی یعنی چیزی که از آن ترس سیاسی خود را نشان میدهد چیست؟ترس سیاسی در رابطه با نیرو یا شخصی یا مکتب و مسلک و اندیشه ای خود را نشان میدهد که مدعی به دست گرفتن قدرت است ولی هنوز بر تخت قدرت ننشسته است.نیروئی که اما، امکان بر تخت قدرت نشستنش به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی یا پارامترهای سیاسی خارجی کم یا زیاد هست. نمونه های بارز ترس سیاسی را میتوان مثلا در بیان زنده یاد شاهپور بختیار و در باره خمینی و حکومت آخوندها یافت که به نظرم گفته بود: دیکتاتوری نعلین از چکمه بدتر است.او درست گفته بود و در واقعیت نیز این ترس سیاسی خودش را نشان داد.

**

بدترین و دردناکترین نوع ترس سیاسی وقتی خودش را نشان میدهد که شما درگیر و در جدال با یک دیکتاتوری خونریز، مثل جمهوری اسلامی، دهسال، بیست سال و سی سال و بیشتر دل و جان به آرمان و نیروئی و شخص یا شخصیتهائی سپرده اید و دار و ندار خود را منجمله تمام عمر خود و خانمان را بپای ان آرمان و نیرو و سمبلهای انسانی اش ریخته اید و به تمام سازهای انقلابی اش به اختیار یا بمدد اجبارات مختلف تن سپرده اید، و کم کم ،و بعد ،که حوادث عجیب و غریب رخ داد و زمان سپری شد و تردیدهایتان برطرف شد و از لبه چشم خود، خود را بالا کشیدید ،متوجه میشوید آن نیرو و آرمان و سمبلها، به هیچ چیز متعهد و پای بند نیستند مگر، به حفظ موقعیت و قدرت خود،البته با توجیهات ظاهرا نیرومند خاص خود.
در میانه چنین میدان دردناکی که در یکسویش دیکتور خونریز در قدرت صفوف خود را آراسته ودر کنارتان اجساد کسان و یاران و تمام هست ونیست فدا شده برخاک افتاده،متوجه میشوید آنانی را که سمبلهای نیکی و درستی و حق میدانسته اید این چنین نبوده اند یا در گذر زمان مسخ شده اند، دروغ میگویند، تهمت میزنند، توهین میکنند،به بازیچه تبدیل میکنند،به بازیچه تبدیل میشوند، نابود میکنند، جواب نمیدهند،زیر پا میگذارند، هر مرزی را در مینوردند، توجیه میکنند، هیچ ارزشی را حتی ارزشهای مذهب مورد اعتقاد خود را در زمینه اخلاقیات و ارزش و کرامت انسانی ،که در تضاد با خواستهای توجیه شده اشان باشد به رسمیت نمی شناسند،برادر را علیه خواهر، پدر را علیه پسر،دوست را علیه دوست و...،میشورانند و بکار میگیرند وبه زشت ترین شکل ممکن وبا کمال قلدری ،تمام چیزهائی را که در دشمنان خود سالیان درازبه بدترین شکل مورد نکوهش قرار میدادند خود به بهترین!! شکل ممکن بر علیه مخالفان و منتقدان خود بکار میگیرند و ککشان هم نمیگزد.

اینجاست که شما میتوانید ناخواسته،اما به اجبار رعشه سرد وجود ترس سیاسی را بر مهره های پشت وجدان انسانی و سیاسی خود حس کنید ودر حالیکه صدای سائیدن وشکستن استخوانهای خود رادر زیر وزن دیکتاتوری در قدرت میشنوید، به آینده ای نه چندان ناروشن که در مقابلتان در حال قد کشیدن است چشم بدوزید و سنگینی دیگری را اضافه بر قبلی احساس کنید وبپرسید
راستی چه چیزی دارد اتفاق میافتد؟
برای چه جنگیده ام؟
چرا جنگیده ام؟
اینکه در برابر من ایستاده کیست؟ دوست یا دشمن؟
اینکه در پشت سر من ایستاده کیست؟
و هزار سئوال هول دیگراز این دست سر بر می آورد.

***
ترس سیاسی در این نقطه به شدت و با حدت خود را نشان میدهد زیرا شما میبینید و می فهمید چنین مکتب و مسلک و نیروئی و شخصیتی که امروز در مغلوبیت و پیش از رسیدن به قدرت به هیچ میزان و معیار عمومی بیرون از خود و اندیشه خود پایبند نیست، وگاه واقعا مثل یک بیمار روانی این چنین میکوبد و میتازد و خرد میکند و به دشنام وتوهین و تهمت میبندد، فردا در حاکمیت، و وقتی ارگانیزم لازمه خود را( منجمله توسط بخشی از اوباش و اراذل،به معنای دقیق کلمه بریدگان به مصلحت از رژیم قبلی که مانند گربه مرتضا علی در هر رژیمی و با هر ساختاری خود را تطبیق میدهند و تاج یا عمامه،یا ریش خامنه ای و سبیل رهبر بعدی برایشان تفاوتی ندارد) سامان و سازمان داد و رشته های پولادین حاکمیت سیاسی خود را به مدد فریب و دروغ و بیرحمی و بی معیاری ،نه درجامعه بلکه چنانکه در کره شمالی و امثال آن در درون جانها و روانها و خصوصی ترین نقاط زندگی افراد گسترد دیگر شمر هم جلودارش نخواهد بود و چنانکه تجربه نشان داده است باید چند دهه صبر کرد تا این دیکتاتور و دیکتاتوری تازه نفس برتلواره های زندگیها و آرزوها و زیبائی های انسانی بر باد رفته و منجمله بر جاده ای که کالبدهای دموکراسی، سکولاریزم،آزادی، آزاد اندیشی،هنر و ادبیات آزاد در زیر گامهای دیکتاتوری خرد شده است،پیر و ناتوان شود و به زیر کشیده شود.
با این توضیح اندک از بسیار، نمیتوان نشست و گفت انشالله گربه است و بایدترس سیاسی را گرامی داشت و آن را فهمید و بدون تعارف پیش از وقعت الواقعه زنگها را به صدا در آورد و بنا برآن لطیفه معروف اعلام کردکه: ما هنوز جای فقه مان از تطاول حکومت قبلی وخمینی و خامنه ای دردناک است وبا این وضعیت و شدت و حدتی که سرکار دارید توان پذیرش فقه سرکار را نداریم.
***


ترس سیاسی می تواند شما را منفعل و پوچ بکند، یا حتی در عرصه این پوچی و نومیدی به وادادگی واقعی بکشد و در خدمت ترس آوران قرار بدهد.در برخی اوقات این چنین است ولی در اکثر اوقات ترس سیاسی موجب هوشیاری میشود. سیلی سنگینی است که ما را به خود می اورد.هوشیار و بیدارمان میکند.موجب میشود واقعیت رابینیم، بنابراین ترس سیاسی بیشتر آکتیو است تا پاسیو وبیدار کننده است تا پیش از فرود آمدن آوار چاره ای بیندیشیم.

**
این وضعیت کسانی است که دچار ترس سیاسی میشوند. من از این زمره ام!. اما وضعیت کسانی که موجب ایجاد ترس سیاسی شده اند بسیار اسف بارتر از ترسیدگان است.
آنها یعنی ترس آوران میتوانند هزار ترفند را بکار بگیرند و به بهانه های مختلف از جمله اسلام، انقلاب،انسانیت، آزادی، خون شهیدان، اشک اسیران( که بواقع تمام این کلمات برای آنها در عمل بازیچه ای بیش نیستند و از محتوائی ضد خود لبریز شده اند)و ریسمان هزار توجیه مبتذل و بخصوص حبل المتین دروغ و توهین و تهمت و وقاحت در آویزند، اما فارغ از اینها،نیروئی که با عملکردهایش ترس سیاسی ایجاد میکند خود مصداق بر سر شاخ نشستن و بن بریدن میشود و بدترین تیشه را به ریشه خود میزند.یعنی مثلا:

روز به روز نیروهای اصیل و دلسوز را بیشترو بیشتر از دست میدهد،روز به روز به نیروهای غیر اصیل و افراد شارلاتان و فرصت طلب بیشتر نیازمند میشود،ایزوله تر میشود،پوسیده تر و ناتوانتر و مفلوکتر و ذلیل تر میشود، مجبور میشود بیشتر دروغ بگوید،مجبور میشود بیشتر به هر ریسمانی چنگ بزند و در دام وابستگی به چیزهائی تن دهد که قبل از آن برای او گناه کبیره بوده است، مجبور میشود بیشتر یاوه ببافد و در گریز ازواقعیت به ذهنیتهای شگفت خود پناه ببرد واز چیزهائی در پهنه سیاسی ایران و یا خارج کشور یاد کند که وجود خارجی ندارد و نهایتا اگر راهی نجوید به ورطه فساد و انحطاط در خواهد غلتید و در تمام طول مسیر متاسفانه هرگز متوجه نخواهد شد که نه نیروی دشمن و مخالفان، بلکه در وجه اصلی این خود او بوده است که با ایجاد ترس سیاسی جام زهر را قطره قطره به گلوی خود ریخته است و خود را به ورطه ناتوانی و نابودی نزدیک و نزدیکتر کرده است.
***
من خود متاسفم که نمیتوانم فقط به ترس سیاسی خود متکی باشم و از آکتیویته آن بهره ببرم و با بیرون ریختن خشم خود نفسی در آسایش بر آورم. متاسفانه یا شاید خوشبختانه، ترس سیاسی من به دلیل شناخت موقعیت نازل ترس آوران و مظلومیت و بی پناهی پیرامونیان، هنوز با رقت سیاسی آنهم از نوعی دردناک و آزار دهنده، آمیخته است. همین مساله به من اجازه نمیدهد آنچنانکه صریح در باره آخوند میاندیشم و با تمام امکانات اندکم آنها را نفی میکنم، در باره ترس آوران نیزبیندیشم. رقت سیاسی حاصل از نظاره این همه، مرا قفل میکند اما به دلیل همین رقت هنوز آرزو میکنم ، ترس آوران چشمهای خود را بازکنند و ببینند که در چه مسیری هستند، کعبه یا ترکستان، و به کجا میروند و متوجه شوند که فارغ از همه نواقص دردناک، چگونه خود و فقط خود، شب روز بر طبلهائی که بر حجم ترس سیاسی زهرآگین در میان انسانهای جدی و اهل شعور می افزاید میکوبند، و با کارکردهائی که وزن این ترس را میافزاید خود را برای فرو کشیده شدن در باتلاق سنگین وسنگین تر میکنند. به دلیل همان رقتی که گفتم ، واقعا متاسفم.در پایان با تاسف این سطر شعر شاملو را زمزمه میکنم.
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود بر نخاست....
به امید آنکه این نوشته فهم شود.
اسماعیل وفا یغمائی
سوم مارس 2014 میلادی

۱۵ نظر:

ناشناس گفت...

مقاله بسیار عالی بود .
اگر برای خدم و حشم ولایت عقیدتی نوشته ای که درواقع جز سوره یاسین به گوش خر نخوانده ای !
البته دوراز جان خر .

باتشکر : خاکزاد

ناشناس گفت...

سلام
براستی اوضاع بغرنجی است ...
امریکا و اسراییل و عربستان و جمهوری اسلامی ... هرچی فکر نیکتم میبینم تو هیچ یک از اضداد موجود هیچگونه عدالت و ازادی نمیبینم . امریکا و ویتنانش و کودتایش برعلیه مصدق ... اسراییل و سابقه کشتار فلسطینیان...... عربستان و قوانین قرون وسطی اش..... و جمهوری اسلامی و کشتار دهه ۶۰ و خرافات و اختلاس و دروغ و ترویج فقروجهل ...
با یه خورجین الترناتیوهای استعماری - انگلیسی و استعماری - امریکایی و غیره و غیره ...
واقعا باید چکار کرد ؟ پشت کی رفت واستاد ؟
فقط باید به مردم و اگاهی مردم و مبارزه مردم داخل کشور تکیه کرد . اما چند نکته : هموطنی که اشغال خودرا از تو ماشین پرت میکنه وسط خیابان و هموطنی که با شلنگ اب خیلی راحت ماشین میشوره حتی اگر قیام کنه گرهی از بدبختی کشور باز نخواهد کرد .
قیام افراد اگاه میخواد و خوشبختانه امروز بخش قابل توجهی از جوانان معترض دارای دانش زیست محیطی و شعور اجتماعی خیلی بالا هستند . امروز قیام عمدتا در دست انهایی نیست که هنوز خواهرشونو تو خونه حبس میکنن ( ۵۷ چنین بود وگرنه به این روز سیاه نمیافتادیم و اختیار خودمونو به "امام" نمیدادیم ) امروز چنین نیست . اما وحشت جمهوری اسلامی از جوانانی است که پایه های تاریخی کشور خودرا شناخته اند و خوشبختانه به قلعه بابک رفته اند و همگی بازداشت شده اند .
بابک یعنی عدالت و ازادی و استقلال و دوری از اسلام و این با اهداف استعمار در تضاد است . همه الترناتیوهای امریکایی انگلیسی و عربی را میتوان یکجوری سرکارگذاشت امل با نهضت بابک هرگز ... به امیدروزیکه نسل جوان مبارز ما بابک را بشناسد ... در اینصورت ارتجاع و استعمار ماندنی نیستند چون گرایش به نهضت باک یعنی اگاهی یعنی بیگانگی با خرافه یعنی استقلال یعنی ازادی یعنی عدالت یعنی گام گذاشتن ملت بسوی سعادت واقعی .

ناشناس گفت...

جنبش بابک در بین جوانان اذربایجان اغاز شده و رژیم را دچار وحشت بی حدوحصر کرده بطوریکه ماموران همه راههای ورودی قلعه بابک را بسته اند و گروگر جوانان هوادار اندیشه بابک را بازداشت و سرکوب میکند .
حال منتظر توجیب ریزان باشید که چگونه با توجیب ریزی این گرایش را با کمک رژیم در نطفه خفه کنتد .
منتظر باشید و ببینید که چگونه جماعت فرصت طلب رجوی ها به قیام مردم بر علیه جمهوری اسلامی لطمه میزنند .

ناشناس گفت...

مردم از رهبربازی خامنه ای و وجود اینهمه چاپلوس وقیحه در اطراف او ذله شده و قیام کرده اند و طبعا رهبربازی و چاپلوسی وقیحه جماعت رجوی پشیزی برایشان ارزش ندارد . زیرا نسل جوان مبارز کشور مخالف هرگونه بت سازی و چاپلوسی استان ولایت است .
قابل توجه چاپلوسان رجوی ...

ناشناس گفت...

وقتی مذاکرات رجوی با مسئولین اطلاعاتی عراق را میخونید واقعا به این میرسید که رجوی دوتا شخصیت داشته . یکی شخصیت زبون و ملتمس در مقابل مسئولین اطلاعاتی ! دوم شخصیت قهرمان پوشالی پرادعا در میان خدم و حشم !
این دوگانگی شخصیتی چیزی در دردن وی بوده که در زمانیکه در حمایت رژیم عراق بوده مرتب سخنرانی میکرده و از سقوط رژیم عراق به اینطرف سوراخ موش را انتخاب نموده ! واقعا این خدم و حشم فردیت باخته چاپلوس با این رهبر ترسوی بزدل حراف میخوان بروند جلو ؟ قطعا نه ! تا وقتی میتوان و باید با دشمنان تاریخی کودتای ۲۸ مرداد همکاری کرد ! چرا که نه !
دشمنان تاریخی مصدق انروز دوستان تاکتیکی و استراتژیکی جماعت رجوی .
وای برما ... وای برما ...
تا وقتی تفکر و خصلت بسیجی تو گروهها هست راه بجایی نخواهیم برد . اخه مگه تو خارجه در اتحاد با دشمنان مصدق یعنی دوستان فوکول کراواتی اخوند ، میتوان به ازادی رسید ؟

ناشناس گفت...

سلام
یکی از اشتباهات بسیار محرز مجاهدین مذهبی در بدو تاسیس خود با رهبران جدید در سال ۵۷ این بود که به علت مقبولیت خود (که نتیجه ان بود که سوابق گذشته سازمان را توی جیب خودشون ریخته بودند ) دچار خودبزرگ بینی مفرط شدند و از این همه هوادار باداورده سراز پا نشناختند و بصورت انحصار طلبانه و تنگ نظرانه ای دست به خودنمایی و انجام تبلیغات سکت زدند . در واقع خصیصه سکتاریسم در رهبری جدید وجودداشت و به موازات افزایش هوادار بصورت پنهانی به رشد بدخیم خود ادامه میداد . مثلا جبهه ملی در رابطه با سنگسار فراخوان راهپیمایی اعتراض امیز میدهد اما رهبری مجاهدین از هواداران خود میخواهد که در فراخوان شرکت نکنند با این دلیل ابلهانه و تنگ نظرانه که ریخته میشه تو جیب جبهه ملی !!این تنگ نظری باعث شد که گروهها هیچگونه تمرینی برای اتحاد و ایجاد جبهه مشترک نداشته باشند . علت دیگر این تنگ نظری به تحلیل ان ایام محاهدین برمیگشت چون خمینی را ضدامپریالیست میدانستند و نمیخواستند با لیبرالها ! بر علیه او اتحاد عمل داشته باشند ( یعنی درجوهر تفکر رهبران جدید و فرصت طلب مجاهدین ریشه های تئوریک و رویزیونیستی حزب توده وجود داشت ) وگرنه که دلیلی برای عدم شرکت در فراخوان ضد سنگسار وجود نداشت . چنین به نظر میاید که از اول دغدغه جماعت رجوی خمینی نبود ( تا انجا که ارشیو نشان میدهد ) بلکه معروفیت و چهره شدن اقای رجوی برایشان اهمیت داشت اگرچه تدریجا خمینی به انها راه نداد و منجر به تقابل شد . بگذریم ...

بهرحال بیش از سه دهه است که مجاهدین به اتحاد نیروها لطمه زده اند و این همان محصولی است که جمهوری اسلامی ان را فرصت طلبانه درو کرده و از ان بیشترین بهره را برده است . سکتاریسم و تنگ نظری رهبران مجاهدین باعث شده تا رژیم وحشتی از اتحاد نیروهای اپوزوسیون نداشته باشد و بیشترین سود را از عدم اتحاد ببرد . ولی مسئله اینجاست که مجاهدین طوری خودرا در حرکت تنگ نظرانه به لجن کشیده اند که حتی اگر روزی روزگاری بخواهند به سمت اتحاد بروند ، نتیجه ای حاصل نخواهد شد بنابراین رهبری بی صلاحیت مجاهدین راهی را رفتند که استراتژیک و مادام العمر رژیم را در برابر اتحاد بینه کرده اند ! ایا خیانت از این بزرگتر داریم ؟ و ایا خدمت به رژیم بیشتر از این متصور هست ؟ اما صرف نظر از مبارزات داخل کشور که حتما ادامه خواهد داشت اگر روزی روزگاری اخوندها به نرمش قهرمانانه دیگری متوسل شوند و مذاکره با دولت ترامپ را اغاز کتد تکایف مجاهدین چه خواهد شد ؟ مانند بادکنکی که یکهو بادش خالی میشود !؟ یا مانند روباه عصبانی که یکهو از روی حواس پرتی از توی پوست شیر بیرون میاید و مضحکه عام و خاص میشود !؟ کدامیک ؟ البته تا روزیکه منابع مالی مجاهدین از کانالهای پنهان و اشکار تامین باشد انها میتوانند به اجرای شوهای خود ادامه دهند اما با کیفیت سیاسی دیگری .

سازمانی که در سال ۴۴ تاسیس شد و در دوره ۵۰ تا ۵۷ و در اوج عملیات نظامی را با تغییر ایده الوژی را به سقف اسمان کوبید ... پس از ۵۷ بدست فرصت طلبان مذهبی افتاد که امروز نتایج ان را میبینید . سازمانی که در دوران رهبری بهرام و شهرام در داخل کشور دست به عملیات درجه یک میزد امروز بیش از سه دهه است که خارج نشین شده و در کنار رود سن شوی سیاسی برپا میکند ! سقوط و فعالیت کشک که شاخ و دم نداره !

ناشناس گفت...

شدت و حدت و تحریف و بیوگرافی سازی دارودسته رجوی در حدی بوده است که هنوز هم خیلی از افراد تاریخ مجاهدین فعلی را از سال ۴۴ تا امروز میدانند . اصلا چنین نیست . از ۴۴ تا ۵۱ طور دیگری است با نگاه و مواصع و رهبری خاص خودش ، از ۵۱ تا ۵۷ طور دیگری است با نگاه و مواضع و رهبری خاص خودش و از به اصطلاح بعد از انقلاب روی کارامدن مجاهدین مذهبی با مواضع و رهبری خاص خودش . انهایی که این حقایق را نمیدانند حداقل مزخرفات جماعت توجیب ریز رجوی را قرقره نکنند .

ناشناس گفت...

مجاهدین و مائده ۱۷ ساله :

جماعت رجوی در برخورد و پشتیبانی دختران خیابان انقلاب سعی کردند خبری از ان منعکس نکنند زیرا با ایده الوژی و وضعیت ظاهری خدم و حشم شان در تضاد بود  اما در رابطه با رقص مائده نتوانستند سکوت کنند زیرا مائده توسط اخوندها محاکمه شد و مجاهدین متوجه شدند که اگر اینبار هم  به مائده نپردازند همسویی عقیدتی شان با اخوندها برملا خواهد شد لذا به انعکاس نصفه نیمه اعتراضی خبر پرداختند ! فثط اینو متوجه نمیشم گروه ایده الوژیک بسته ای که در فکر برقراری جمهوری اسلامی " مثلا دموکراتیک " هست چگونه میتواند از مائده دفاع کند ؟! ایا رهبری خاص الخاص مجاهدین به همراه خدم و حشمش تا کنون چندتن از دخترهای سازمان را که به رقص و بی حجابی تمایل داشته اند تحت عنوان خائن تو حوض نکرده یا هزار انگ و تهمت به انها نچسبانده اند ؟ بنابراین مجاهدین چون میدانند که نسل جوان حالا حالاها از این مدل ها برای اعتراض بر علیه اخوندها استفاده خواهند کرد جلو جلو بدون انکه اعتقادی به ازادی و رقص دختران داشته باشند انان را تو جیب میریزند و خودرا مدافع نشان میدهند . انگار یک تکه سنگ را قورت میدهند اما با لبخند !

من روانشناسی و فرصت طلبی وخصلت های تو جیب ریزی این جماعت را خوب حالیمه .

ناشناس گفت...

اقای یغمایی
مطااب شما کاملا قابل فهم است و یک تحربه سنگین پشت ان و البته که یک اگاهی تاریخی درپایه این تفکر قرازداره اما :
تا زمانیکه خلاء سیاسی وجودداره احتمال پرکردن خلاء توسط نیروهای راست مذهبی و فرصت طلبان نیز هست اما یک واقعیت دیگری وجودداره وان حجم مبارزات داخلی است که صدها شاخص نامدارداره که درمیدان و زندانند و باکی و ترسی از هیچ چیز ندارند و عمه نام انان را میشناسیم اما بعلت سرکوب و خفقان فزاینده که ازسوی جمهوری اسلامی اعمال میشود هنوز جنبش نتوانسته بعنوان الترماتیو خودرا رسما مطرح کند زیرا رژیم همه تلاش خودرا برای عدم شکل گیری و ماده کردن ان بکارگرفته است . بهرحال جنبش به هیچ وجه به ابترناتیوهای خودخوانده تنگ نظر و توجیب ریز خارج گرایشی ندارد برای نمونه بیش از ده هزارنفر ظرف یکسال اخیر بازداشت و بیش از ده ها نفر زیرشکنجه خودکشی داده شده اند حتی یکنفر انان وابسته به الترناتیو خودخوانده تنگ نظر خارج نبوده اند بنابراین واقعیت اینست که جنبش خودش با هویت خودش علیرغم فشارهای فزاینده حکومتی - پلیسی درحال تقویت و گسترش است . اینده کاملا روشن است . نسل کنونی مانند نسل ۵۷ نیست که عکس بلندکندو بیخودی هورا بکشد ! نسل کنونی عکس پایین میکشد و دنبال حذف است و به کمتراز حذف هم رضایت نمیدهد .
اما شما و امثال شماها که عمری را در سازمان مجاهدین خصوصا بعداز۵۷ بوده اید لطفا بیوگرافی سازمان را مطابق جعلیات و تحریفات فرصت طلبانه رجوی تشاره نکنید بلکه درست مطابق واقعیت ان توضیح بدهید . من فکرمیکنم یک بیوگرافی تحریف شده از سوی اپورتونیسم راست مذهبی بعدازنکبت ۵۷ کردند تو کله هواداران بی اطلاع و این یک فاجعه بود . درزمینه اطلاع رسانی و ثبت وقایع بیوگرافی سازمان انصاف را رعایت کنید . رهبران فعلی مجاهدین اغلب از تصفیه شدگان دهه ۵۰ بودند و اقای رجوی هم جز نوشتن چهارتا جزوه مذهبی با همکاری سعید شاهسوندی نقش دیگری نداشت اما بعداز نکبت ۵۷ همه چیز را ریخت توجیب خودش و متاسفانه امثال شماها هم باورکردید و هنوز هم تحریف ها درذهنتان وجودداره چون رسوب گذاری کرده .

ناشناس گفت...

مسعود رجوی محبوب بود اما برای ۷ تا ۸ نفر از  همفکرانش ونه بیشتر ( بقیه فقط دنباله رو بودند چون بی اطلاع بودند ) چون دردهه ۵۰ خیلی از بچه ها از مسائل درونی و تغییرایده الوژی خبرنداشتند و با جوسازی امثال مسعودرجوی و همفکرانش فکرمیکردند خیانتی درسازمان صورت گرفته درحالیکه تغییر ایده الوژی خیانت نبود و یک حرکت تکاملی درسازمان برای خروج از پوسته مذهبی بود و منجرشد به اخراج و تصفیه عناصرمذهبی و قطع ارتباط بازار و روحانیت و راست سنتی ) . ایشون بخاطر  محفوذات ذهنی اش در بحث ایده الوژی و تا حدودی توان نویسندگی دربین همفکرانش که از قابلیت کمتری دراین زمینه برخورداربودند شاخص شد وگرنه به لحاظ سوابق مبارزاتی هیچگونه امتیازی نداشت و اصولا در ان ایام شرکت درمبارزه مسلحانه و انجام عملیاتدنظامی سابقه درخشان حساب میشد که اقای مسعودرجوی ذره ای سوابق مسلحانه نداشت و در هیچ عملیاتی حتی نقش هم نداشت .

ایشان بیشتردرزمینه ایده الوژی مطالبی مینوشت و لاغیر وحتی در تهیه جزوه" اموزش بیانیه " با همکاری سعید شاهسوندی این جزوه را بقلم خودش تهیه کرد . درواقع ایشان قلم داشت و هیچ پوئن و مزیت دیگری نسبت به همفکرانش نداشت و تنها هنرش قلمش بود خصوصا که میتوانست مباحث ایده الوژیکی پرجاروجنجال از موضع چپ راه بیاندازد و به راست بپیچد . ایشون خیلی زیرکانه و پوشیده به راست میپیچید وچون راست روی ایشان بنا به خصیصه ذاتی با جاروجنجال همراه بود لذا عریان نمیشد ... دادن القاب پدربزرگوار و رهبرانقلاب سندروم همان راست روی های ذاتی بود که امروز مسکوت مانده و دقیقا با جاروجنجال نفی ان را هوا میکند !  همین خصیصه و خصلت نمایی از ویژگی های زیرکانه بارزاو در بحث اپورتونیسم راست مذهبی است .

اما ایشان به جز قلم چیزدیگری هم دروجودش بود وان فرصت طلبی ! که توانست با یاس و رطب  بعداز ۵۷ به روی سازمان بپرد و کل سوابق سازمان را درغیاب رهبران اصلی توی جیب مبارک بریزد و طرفداران بی اطلاع و شیفته مبارزه مسلحانه را یکجا به سمت خود بکشد درحالیکه خودش سوابق مسلحانه نداشت ! چگوارای قلابی ما با شعروشعار های هیجان انگیز چه کارها که نکرد !

عاقبت دهها هزار کشته و بعد فرار به خارج !

شاید امروز این مطالب برای انانکه مغزشان اثاررسوبات گذشته را دارد  فایده ای نداشته باشد اما برای انان که درپی روشنایی هستند قطعا مفید به فایده است .

حقیقت را باید جستجو کرد و هیچ چیز جز جستجوی حقیقت درقضاوت عادلانه موثر نیست .

شاید مطالب فوق برای چاپلوسان آستان ولایت عقیدتی و ذوب شدگان  و تف اندازان شوک آورباشد اما حقیقتی است .

ناشناس گفت...

یکی از اشکالات در سیستم فکری - سیاسی مجاهدین فعلی این هست که فکرمیکنن هرکس منتقد انها باشه نمیتونه مخالف رژیم باشه ! این نتیجه گیری خود نتیجه یک توهم کهنه است بنام خودبزرگ بینی . درحالیکه هزاران جوان برومند دلیر  وجود دارند که مجاهدین را اصولا قبول ندارند اما در مبارزات خود علیه رژیم باراصلی میدان و زندان را بردوش دارند چگونه میتوان برای سیستم فکری مجاهدین افتیارقایل شد  ؟ و الیته که اعتیارندارد . ( الیته من حساب ان دسته از مجاهدینی که درحال همکاری بارژم هستند را جدا میکنم ) . بهرحال سیستم فکری - سیاسی مجاهدین درخصوص منتقدینشان صحیح نیست و بیشتر دافعه ایجادمیکند تا جاذبه .

من باب مثال توجه بفرمایید که امیرانتظام طرفدارمجاهدین نبود و اتفاقا مجاهدین با او دشمنی آشکارداشتند و از خمینی خواستاراعدام ایشان بودند ! اما امیرانتظام مخالف سرسخت رژیم بود و با ۳۲ سال زندان بدون هیچ کرنشی مقاومت نمود ... اگرچه رهبری مجاهدین هرگز از او و خانواده او عذرخواهی نکردند !

بهرحال منطق مواضع محاهدین دربرخورد  به منتقدین مملو از تناقض است تناقضی که درادامه به نفع رژیم تمام میشود .

من باب مثال همه میدانند که شباهت های ایده الوژیکی بسیار زیادی درپایه ها بین مجاهدین و اخوندها وجوددارد ( مانند الله و پیغمبر و ۱۲ امام و عاشورا و نهضت حسینی و شب قدر و سینه زنی و زنجیرزنی و تکایا و نظائر ان و حتی برنامه های مذهبی تلویزیون رژیم و تلویزیون مجاهدین در ایام و مناسبتها کاملا مطابق یکدیگرند و خیلی اشتراکات عقیدتی دیگر ) با این وجود این منتقدین هستند که مورد حمله مجاهدین قرار میگیرند !!! عجب انصافی !!!

بهرحال وجود چهارتا مجاهدی که درحال همکاری با رژیم هستند نباید اصل "انتقاد" را لوث کند و این نوع موضع گیری های غیر اخلاقی تناقضاتی را دردرجه اول برای خود هواداران مجاهدین بوجودمیاورد !

امروز هزاران جوان مبارز نسل کنونی درمبارزه با رژیم به زندان افتاده اند و خودکشی داده شده اند ... ایا چون مجاهدین را اصولا نمیشناسند و یا مجاهدین را قبول ندارند عوامل رژیمند ؟؟؟ درحالیکه مجاهدین دراروپا و درمحیط امن تندوتیزی شعارهایشان به گرد شعارهای مبارزات داخل نمیرسد .توصیه دارم که مجاهدین  بجای غرق شدن درتوهم خودگنده بینی به ساحل انصاف شناکنند  تا رستگارشوند .

بجای ترویج سکت و اراده گرایی خورده بورژوایی اندکی دموکراتیک بیاندیشند و مرز مجاهد رژیمی را با منتقد مبارز مخدوش نکنند ... انصاف گوهر درک نیروهای بالنده و زمینه ساز وحدت همه آزادیخواهان است .

یه چیزهایی درکله مجاهدین طی سالیان  فرورفته و سالها رسوب کرده که تشخیص خادم و خائن برایشان مشکل شده است و اصولا انها اسکولاستیکی و با استفاده از یک نوع شبیه سازی احمقانه و عوامانه  ( پامنبری پسند) سعی در مطرح کردن خوددارند .

از مجاهدین خواهشمندم خون جانباختگان دهه ۶۰ را توجیب رهبران خودنریزند چون واقعا انان با اینان از زمین تا آسمان تفاوت دارند . فاصله ای به اندازه سرود سرکوچه کمینه تا عکس یادگاری با ژنرالها و سناتورهای امریکایی !

فاصله ای به اندازه خون تا فرار ! فاصله ای به اندازه مرکزیت شورایی تا رهبرعقیدتی ! فاصله ای به اندازه سانترالیسم دموکراتیک تا سانترالیسم مطلقه ! فاصلهدای به اندازه مبارزه درداخل تا شعار ازخارج ! فاصله ای به اندازه مبارز تا چاپلوس !

کدامیک از جانباختگان بروی صورت همرزمان خود تف انداختند ؟

وصدها فاصله ماهوی دیگر .

ایا جز خمینی و رجوی کسان دیگری" شهدایشان" را هدیه به امام زمان تلقی کردند ؟؟؟

امیدوارم مجاهدین روی این مطالب مکث و فکرکنند .



خاکزاد( مجاهدسابق)

ناشناس گفت...

همانطور که بابک خرمدین را نمیشناختین اما درباره صلح امام حسن کلی داستان سرهم میکردید .
به همین سادگی ...
پدربزرگ من تا روزمرگش برای امام رضا گریه میکرد و هرگز نمیدانست که او ولیعهد مامون بود . ازنطراو ضامن آهوبود چون همینطوری رفته بود تو کله اش ! شمایان هم مسایل درونی سازمان دردهه ۵۰ مطابق گزارش سعیدشاهسوندی و نطر رجوی رفته توی کله تان و بیرون بیا نیست . ولی خواهشا بیخیال ثبت وقایع دراین خصوص شوید چون صددرصد اطلاعاتتان مورددارهست چون با حب و بغص و بخل و حسادت ازسوی شاهسوندی و رجوی مکتوب شده .

ناشناس گفت...

وگرنه نه کودتایی بود ونه چیزدیگری . انان تغییر ایده الوژی دادند و اسلام را گذاشتندکنار ودراوج مبارزات مسلحانه دررزم بی امان بودند و کلیه مذهبی ها را تصفیه کردند و ارتباط بازارو روحانیت را با سازمان قطع کردند که بسیار اقدام خوبی بود اگرچه بکی دواشتباه درباره حذف فیزیکی کردند که کاملا اشتباه بود اگرچه حاصل مشی چریکی نیزبود . تصفیه شدگان که بیشترشان راست مذهبی بودند هرچی دلشون خواست مارک زدند اعم از کودتا اعم از اپورتونیسم چپ اعم از خیانت و غیره !!! درحالیکه همش روی حب و بغض و حسادت بود .

ناشناس گفت...

ایا مجاهدین واقعا آلترناتیو جمهوری اسلامی هستند ؟

به نظر من بدلائل ذیل خیر :

۱/ هیچ پیوند سیاسی عملی با جنبش داخل کشورندارند و فقط از کیسه ان خرج تبلیغات پوشال خود میکنند .

۲/گزینه جایگزین انان " جمهوری اسلامی دموکراتیک" است درحالیکه اکثریت قاطع مردم بهبچوجه خواهان نظامی با عنوان جمهوری اسلامی نیستند ( چه دموکراتیک باشد وچه نباشد)

۳/ فرهنگ مجاهدین دقیقا فرهنگ اخوندی است کافی است به پوشش انان توجه بفرمایید و یا  برنامه های تلویزیونی انان را با برنامه های تلویزیونی جمهوری اسلامی  خصوصا در ایام و مناسبات مذهبی رژیم مقایسه کنید .

۴/ وجود رهبر و تقدیس ان  ، اختیارات بی حدوحصر رهبر ، مطلقه بودن رهبر  در رژیم و مجاهدین کاملا منطبق است .

۵/ غیرپاسخگو بودن رهبر رژیم اخوندی در ایجاد مشکلات با غیرپاسخگوبودن رهبر مجاهدین در ایجاد مشکلات کاملا برهم منطبق است .

۵/ عدم تحمل منتقد و حمله به مخالف و زدن انگ و کثیفترین تهمت ها به مخالف از عمده ترین خصوصیات رهبری رژیم و رهبری درمجاهدین بشمارمیرود .

۶/ گنده گویی و بلوف برای مصرف پامنبری ها ازجمله ویژگی های رهبری در رژیم و مجاهدین بشمارمیرود .

۷/ سوداگری خون "شهدا" از ویژگی های رهبری رژیم و مجاهدین است .

۸/ اعتقاد راسخ ! به الله و پیغمبرو ۱۲ امام و عاشورای حسینی و سینه زنی و حزب اله و ثاراله و نظائران از خصوصیات ماهوی - عقیدتی مشترک رژیم و مجاهدین است .

و صدها و صدها ویژگی های سیاسی - فرهنگی و اجتماعی دیگر .

نتیجه :

بی جهت نیست که مبارزات نسل کنونی بدون اینکه اثاری از ارتباط تشکیلاتی و شکل شعارها با الترناتیو خودخوانده داشته باشد در مقابله با رژیم روزبه روز گسترده ترمیشود .

پیشنهاد :

دوری از سکت از تنگ نظری از خودگنده بینی از رهبری طلبی از بلوف از فرصت طلبی و توجیب ریزی و نظایران میتواند این الترناتیوخودخوانده را بعنوان هوادار خارج کشوری جنبش داخلی مطرح ترکند . این همان پیشنهادی است که رژیم جمهوری اسلامی را سخت میازارد .



ناشناس گفت...

سلام دوستان

کلیپ های سخنرانی که ازداخل مجلس درفضای مجازی منتشرمیشود بعضا بسیارداغترو تندو تیزتر و غراتر از مطالبی است که برخی از اپوزوسیون ها درخارجه منتشرمیکنند واین بدان معنی است که فنرتقریبا دررفته است ، بدون شک دررفتگی این فنر رابطه مستقیم با وضعیت عمومی جامعه و پتانسیل بالقوه جنبش دارد اگرچه بصورت پراکنده با نمودهای بالفعل مواجهیم اما هنوز این پتانسیل سراسری نشده اما میشود ...

کمی صبر ... سحرنزدیک است .

واما گروه های متعدد اپوزوسیون  درخارجه چه میگویند ؟

طبعا هرگروهی که صادقانه خواهان  حذف کلیت نظام است نمیتواند این خواست را بدون پیوند با جنبش و سایر گروهای موثر به پیش ببرد واگر گروه ویا نیرویی خودرا دشمن رژیم معرفی کند اما عملا به سمت وحدت با سایرنیروها و پیوندبا جنبش" غیرت" از خودنشان ندهد یعنی ول معطل است و نگاهش برای رسیدن به هدف جاهای دیگری است !

من میتوانم ادعا کنم که اغلب گروه ها و نیروهایی که در هیبت اپوزوسیون مطرح میباشند ( اعم از مینی بوسی یا توبوسی یا کلوپی ) رژیم ساخته هستند چراکه وقتی دهانشان را بازمیکنند ته ته ته نیت شان مشخص میشود و هدفی جز روانه کردن مردم بسوی هیچ و تاثیرتخریبی روی نیروهای صادق ندارند اینها درقالب تلویزیونهای ماهواره ای و اینترنتی ظاهرشده اند و با ژست های انتلکتوئلی و مباحث سیاسی اکادمیکی زوزه تسلیم سرمیدهند تا رای بقیه را بزنند و برخی هم که اصولا کلاس سیاسی ندارند و با مطالب عوامانه به پخش ترهات مشغولند . دربین اینها دوجریان یعنی دواپوزوسیون ازبقیه نیرومندتر و مطرح ترهستند که رژیم ساخته نیستند مانند جریان رضاپهلوی و مجاهدین که قطعا ازسوی رژیم شارژ نمیشوند . ازاین دوجریان یکی مانند رضاپهلوی طبعا  دارای پایگاه مردمی است اما به علت نداشتن یک تشکیلات منسجم بسیاراسیب پذیراست . جریان بعدی یعنی مجاهدین باوجود داشتن یک تشکیلات منسجم ( به نفوذناپذیری ان شک دارم) اما فاقد پایگاه مردمی است و شاید یکی از دلائل نگاه به بالای رهبران ان نداشتن پایگاه مردمی است .

وقتی از پایگاه مردمی صحبت میکنیم منظور هزار یا دوهزار یه ده هزارطرفدار نیست بلکه منظور پایگاه مردم کوچه و بازار درداخل کشوراست .

این جریان بدلایلی دربین مردم یا شناخته شده نیستند ویا دافعه دارند و علتش چندچیزاست که من بدان اشاره میکنم و موهم لای درز دلایلم نمیرود .( درست یاغلط ان را کاری ندارم)

۱/ همکاری با ارتش صدام دردوران جنگ ارتجاعی

۲/ مذهبی - اخوندی بودن ایده الوژی انان ( بهرحال ازنظرمردم مجاهد بارمذهبی دارد خصوصا که هرساله تلویزیون جمهوری اسلامی از خمینی باسرود " ای مجاهد ای مظهرشرف " استقبال میکند ( چه بخواهیم چه نخواهیم وجود همین چیزها ذهنیت در مردم ایجاد میکند )

۳/اخرین  ازدواج رهبری این سازمان که درچارچوب فرهنگ ملی نبود و مردم ذهنیت خوبی ازاین ماجرا ندارند ( این یک واقعیت است و درطرح ان حب و بغض و کنایه ای درکارنیست)

۴/ اشتباهات پی درپی ( صدها تحلیل سراپا اشتباه)که رهبری این تشکیلات مرتکب شد بدون انکه پاسخگویی کرده باشد و متاسفانه طلبکار نیروهایش نیز شد !!!

۵/ همکاری برخی از مجاهدین رده بالا با جمهوری اسلامی ( جداشده هایی که بسمت رژیم رفتند)

۶/ وجود حجاب اجباری درسازمان بین اعضاء ( پوشش روسری با شلوارمانتو انهم به شکلی که وجوددارد) نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان و دختران را از شناخت این جریان دورکرد خصوصا دختران دانشجو اصولا هیچ علاقه ای به این سازمان ندارند اگرچه درمیدان مبارزه اند ( مانند ندااقاسلطانها و هزاران دخترمبارز و صدها زن و دختری که درمیدان و زندان حضوردارند و ازچهره های شاخص درنسل جوان بشمارمیروند کافی است به عکس های انان نگاه کنید تا مطلب دستگیرتان شود وبا خودتان خواهیدگفت اگرشال سرنکنن" سنگین" ترند !!!

۶/ این جریان با شخصیت پرستی و رهبری طلبی و حجاب اسلامی و تقدس رهبری و یک مشت ایتم های ارتجاعی ازاین دست عجین شده و دقیقا این همان خصوصیتی است که نسل جوان عاصی ازاین ویژگی ها تا مغز استخوان متنفرند زیرا همین خصوصیت را دررژیم میبینند ... اینها همه دافعه ایجاد کرده و میکند . ان جوان عاصی که درکف خیابان تصویر رهبر مادام العمر خامنه ای را بزیرمیکشد ایا فکرمیکنید تصویر  رهبرمادام العمرمجاهدین را بالا میبرد ؟ این نسل نسل ۵۷ نیست چون اگاه است چون دنبال اقابالاسر نیست جون تقدس برای کسی قایل نمیشود و دقیقا یکی از دلائل حضورش درمیدان برعلیه جمهوری اسلامی پایان دادن به همین تقدس بازی است .

خوشبختانه جنبش درداخل کشور رهبری جنعی دارد و با گسترش قیام این رهبری منسجم ترمیشود .