درنیمه اول سپتامبر37 لرد لاندندری، لابیست معروف هیتلر، به دعوت ژنرال گورینگ برای حضور دربرنامه سالانه شکار به آلمان پروازکرد. اوضمن دیدارخصوصی ازگورینگ شنید که موسولینی به زودی در برلین خواهد بود. ژنرال درهمین رابطه شکوه کرد که :این دیدار دوچه را باید به حساب مسترایدن و ِسررابرت ونسیتارت نوشت. وقتی انگستان حاضرنمی شود دست دوستی آلمان را بفشارد، آلمان هم ناچارست به دیگران روی آورد و دوستان دیگری سراغ کند، مانند ایتالیا و ژاپن! خطاها و نارسائیهای سیاست خارجی بریتانیا باعث دورهم جمع شدن این کشورها شده است. بریتانیای کبیراشغال جبشه توسط ایتالیا و متصرفات ژاپن درچین را تحمل کرد ولی حاضرنیست بپذیرد که اهالی آلمانی زبان اتریش و چکسلواکی جزو رایش آلمان شوند، یا حاضرنیست سیطره نظامی آلمان برقاره اروپا را قبول کند، …..» 1
لاندندری وقتی ازاین « شکار» به انگستان بازگشت، به فعالیت خود افزود،
نامه هائی به افراد با نفوذ و حتی وزرائی که فکر می کرد گوش شنوائی برای
حرفهای وی دارند نگاشت. متونی به رسانه های مهم بریتاینا فرستاد و ازسیاست
خارجی دولت انگستان نسبت به آلمان و «ازدست رفتن فرصتها » انتقاد کرد و
باردیگر خواهان دوستی همه جانبه با هیتلر شد.
جزو این مرقومه ها، نامه ای هم به تاریخ 7 اکتبر37 به قوم و خویشش
وینستون چرچیل نوشت. همان حرفهای همیشگی درباره لزوم « دوستی با آلمان» را
تکرارنمود بعلاوه ابرازنگرانی که فرصت دارد ازدست می رود.
چرچیل هم به تاریخ 23 اکتبرجواب کوتاهی برای لاندندری فرستاد، که به
خوبی مواضع متغایردرون طبقه حاکمه انگستان درمورد آلمان نازی را بازمی
تابد. خلاصه اش را مي آوريم, از بسياري جنبه ها پيشگويانه است:
« .. ما یقنیناً نمی خواهیم سیاستی را دنبال کنیم که به منافع مشروع
آلمان صدمه زند. منتهی باید آگاه بود که وقتی حکومت آلمان از دوستی با
انگستان دم می زند، منظورش اینست که ما باید مستعمرات پیشین را به وی
بازگردانیم و علاوه براین تا جائی که می توانیم دستش را دراروپای شرقی و
جنوب شرقی باز گذاریم. معنای این خواست اینست که آلمان بتواند درنخستین
گام اتریش و چکسواکی را ببلعد و در اروپای میانه بک بلوک غول آسا به وجود
آورد…. به طوریقین به مصلحت ما نیست که مشوٌق چنین سیاست تجاوزکارانه ای
باشیم. چنین کاری خطاست و به اشدٌ درجه تلخ و گزننده که ما بیائیم به بهائی
که ممالک کوچک اروپا باید بپردازند، برای خودمان مصونیت بخریم.» 2
سفرموسولینی و تحکیم محورشرٌٌ
روز 4 سپتامبر37 رسماً دررم و برلین اعلام شد که به دعوت هیتلر،
موسولینی دررأس یک هیأت عالی رتبه حزب فاشیسم و دولت ایتالیا جهت انجام یک
سفر6 روزه عازم آلمان خواهد شد و:
« روز 24 سپتامبر دوچه دریک اونیفرم تازه، که مخصوص این سفر برایش تهیه شده بود، به سمت آلمان حرکت کرد.» 3
درایستگاه قطار شهرمونیخ، هیتلر استقبال گرمی ازموسولینی به عمل آورد.
حزب نازی میتینگ بزرگی به افتخار ” دوچه” ترتیب داده بود و واحدهای SS
ازمقابل دو پیشوای فاشیستی رژه رفتند. دو روزبعد درایالت ِ ِمکلنبورگ( شمال
شرقی آلمان) موسولینی همراه هیتلر دریک مانورنظامی بزرگ حضوریافت و ساعتها
بخشهای مختلف آن را نظاره کرد. روزبعد به اتفاق هیتلربه غرب آلمان به
منطقه صنعتی «رور» و شهراِسن سفرکرد و درآن جا ازکارخانجات معروف فولاد و
توپ سازی کروپ دیدن نمود. پیشرفتهای صنعتی/تسلیحاتی رایش آلمان موسولینی و
هیأت همراهش را سخت تحت تأثیرقرارداد . 4
اوج برنامه سفرموسولینی در28 سپتامبردراستادیوم مایفلد برلین بود:
« استادیوم مایفلد، جائی که دو دیکتاتور، شانه به شانه ، خود را به جمعیتی بالغ بر800 هزارنفر نشان دادند.» 5
هیتلرکه هميشه موسولینی را تحسین می کرد، کوشید وی را دراین سفر حسابی
تحت تأثیرقراردهد. درسخنرانی خود دراستادیوم مایفلد برلین موسولینی را «
به مثابه یکی ازآن مردان بی همتائی که تاریخ را می سازند…» به ارج اعلی
رساند ، از « امپراتوری نوین ایتالیا و رهبرنابغه آن » سخن گفت و اتحاد
دو دیکتاتوری را ستایش کرد:
« … انقلاب فاشیستی(ایتالیا) و انقلاب نازیسم(آلمان) وجوه مشترک زیادی
داشته اند. امروز این مشترکات ما به بلوغ مساعی مشترک و همکاری عملی رسیده
اند…
ایتالیای فاشیست به همت و سازندگی یک مردنابغه به یک امپراتوری نوین
تبدیل شده است و شما، بنیتوموسولینی، دراین روزها به چشم خود این واقعیت را
مشاهده کردید که آلمان هم در دید ملت گرائی و درتوان نظامی اش باردیگر به
یک قدرت جهانی ارتقاء یافته است. امروز، نیروی متحد این
دو رایش [کشوربزرگ] بزرگترین ضمانت برای حفظ اروپا به شمارمی رود. اروپائی
که هنوز احساس می کند پیامی برای جهان دارد و حاضرنیست تحت تأثیر
عناصرمخرٌب به ورطه نابودی و اضمحلال فروغلطد.» 6
درپی سخنرانی هیتلر، موسولینی نیز به زبان آلمانی نطقی طولانی ایراد کرد
و ضمن تجلیل ازهمکاری دوکشور، ریاکارانه سنگ « صلح خواهی محور رم – برلین »
را به سینه زد:
« … ما ناسیونال سوسیالیستها(نازیها) و فاشیستها، ما هردو خواهان صلح
هستیم و پیوسته حاضرخواهیم بود برای صلح کارکنیم، برای صلحی حقیقی و
بارآور. …
هردوی ما ، پیشوا و من، خطاب به کل جهان که این روزها بی صبرانه ازخود
می پرسد حاصل این دیداربرلین چه خواهد بود, جنگ یا صلح، به صدای بلند می
گوئیم نتیجه این ملاقات صلح است، صلح!» 7
سپس به تفصیل درباره سابقه همکاری و کمک آلمان نازی به ایتالیا درزمان
اشغال و جنگ حبشه سخن گفت و از نپیوستن آلمان به تحریمهای جامعه ملل
سپاسگذاری کرد و باردیگر دم ازصلح زد :
«…زمانی که 52 کشور درژنو جمع شدند [ دیگراسم جامعه ملل را هم نیاورد!] و
تصمیم به تحریمهای اقتصادی جنایت آمیز علیه ایتالیا گرفتند، آلمان با وجود
فشارزیاد، به این تحریمها نپیوست… ما هرگز این را فراموش نخواهیم کرد…
این آن جائی بود که برای نخستین بار همراهی آلمان نازی با ایتالیای فاشیست
خود را نشان داد. آن چه امروز کل جهان تحت عنوان « محوربرلین – رم» می
شناسد اولین بار درپائیز1935 پی ریزی شد و طی این دوسال اخیر مدام قویترشده
است، برای تقویت صلح اروپائی…» 8
ازیاد نرود که درهمان لحظه هردو دیکتاتوری« صلح جو» توسط قوای مسلح و
مهاجم دراسپانیا، مشترکاً محرٌک و ادامه دهنده تنها جنگ داخلی اروپا بودند.
همزمان، شریک ژاپنی آنها نیز به جنگ افروزی و کشتار درچین مشغول بود.
روز29 سپتامبر، موسولینی و هیأت همراهش به ایتالیا بر گشتند. این
سفربرای هردو طرف یک موفقیت سیاسی به شمارمی رفت. هردو دیکتاتوری با تحکیم
« محور» ازانزوای سیاست خارجی درآمده، با یک بلوک 115 میلیون نفری و قوای
نظامی بازسازی شده تا دندان مسلح و سیاستهای تهاجمی، خود را بیش ازپیش برای
« حفظ صلح اروپائی» آماده می کردند.
چند هفته بعد، ریبن تروپ به رُم رفت وموافقت موسولینی را جهت پیوستن به
پیمان آنتی کمینترن به دست آورد. صبح روز6 نوامبراین پیمان فاشیستی سه
طرفه طی یک آئین رسمی دررُم به امضاء رسید. چیانو همان شب دریادداشتهای
روزانه اش درباره این پیمان همکاری و آماج احتمالیش چنین نوشت:
« امروزصبح پیمان را امضاء کردیم ( ریبن تروپ- چیانو – هوتتا). به واقع
آدم احساس می کرد دریک فضای خاصی قراردارد. اتمسفری که با مراسم معمولی
دیپلماتیک تفاوت داشت. سه ملت متعهد می شوند به مسیرواحدی گام گذارند که
شاید منتهی به جنگ شود. البته منتهی به یک جنگ لازم و ضروری،
هرآینه بخواهیم این پوسته محدود کننده انرژی ملتهای جوان و آرزومندمان را
بشکنیم و آن را کنارزنیم، وگرنه زیرچنین پوسته ای نفسمان بند می آید… پس
ازامضای پیمان رفتیم خدمت دوچه. کمتر او را چنان راضی و خوشحال دیده بودم.
اکنون دیگرما دروضعیت سال 1935 قرارنداریم. ایتالیا تنهائی و انزوا را پشت
سرگذاشته و حالا درمرکز عظیمترین ترکیب قوای نظامی- سیاسی قرارگرفته که
تاریخ به خود دیده است.» 9
درهمین ایام است که “دوچه” هدیه ای گرانبها توسط ریبن تروپ برای ” پیشوا
” می فرستد و درمقابل برسمیت شناختن «امپراتوری نوین رُم» توسط هیتلر، به
نوبه خود ادای دین می کند. پیغام موسولینی برای هیتلر بسيار خوشامد و
گوشنواز بود، دوچه گفته بود:
« من دیگر ازایفای نقش حافظ استقلال اتریش خسته شده ام…» 10
پروتکل هوسباخ 11
تقریباً همزمان با مراسم رسمی امضای سه طرفه پیمان آنتی کمینترن دررُم، و
نیز اشاره شبانه چیانو به مسیر « منتهی به یک جنگ ضروری»، یک نشست فوق
سرٌی هم دربرلین تشکیل شد. در این نشست بود که معلوم گردید سیاست داخلی و
خارجی رایش آلمان، به خواست مشخص ” پیشوا”، دچار تغییری مهم شده است:
سمتگیری به سوی جنگ بزرگ وتدارک طرحها و احتمالات گوناگون زمان وقوع آن.
درباره این تحوٌل تعیین کننده دوران بعدی یک سند تاریخی وجود دارد که
جزو انبوه مدارک و اسناد دولتی آلمان نازی بلافاصله پس ازخودکشی هیتلرو
تسلیم بی قید وشرط جانشینان وی به دست قوای متفقین افتاد و درردیف مهمترین
مدارک رسمی دردادگاه نورنبرگ مورد استفاده قرارگرفت. ازجمله با ارائه همین
مدرک ، مدعای اولیه دادگاه علیه سران رژیم نازی یعنی اعلام « توطئه جمعی و
برنامه ریزی شده… و انجام جنایت علیه صلح » مستند شد. این مدرک حساس به نام
«پروتکل هوسباخ» شهرت یافت و درکتب تاریخی نیز به همین نام مورد استفاده و
استناد قرارگرفته است.
به سبب اهمیت آن در توضیح فشرده مواضع محوری هیتلردرپائیز 1937، یعنی در
زمانی که نه رسماً جنگی دركار بوده و نه حتي توسل به جنگ درسیاست خارجی
رسمی آلمان مطرح مي شده، درست می دانیم که چکیده و اهم مطالب « پروتکل» را
جهت اطلاع خوانندگان ازآن واقعیتهای تاریخی که زير نقاب صلح دوستي و
سخنرانیهای فریبکارانه دیکتاتورها جریان داشته، دراخیتارگذاریم:
« گزارش فشرده گفتارهیتلرو بحث آن طی نشست سرٌی دردفترصدراعظمی به تاریخ
5 نوامبر37، ازساعت چهارو ربع بعد ازظهرالی هشت و نیم شب.حاضران در جلسه:
پیشواو صدراعظم آلمان آدولف هیتلر, وزیرجنگ رایش ، ژنرال فیلد مارشال بلومبرگ،
فرمانده کل ارتش ژنرال ُفن فریش،فرمانده کل نیروی دریائی ژنرال آدمیرال
دکتر ِردِر ،فرمانده کل نیروی هوائی ژنرال گورینگ و سرگرد هوسباخ ، آجودان
نظامی هیتلر
[و پروُتکل نویس]
درابتداءپیشوا متذکرشد که موضوع مورد گفتگوی امروز ازچنان اهمیٌتی
برخوردارست که طرح و بررسی آن درممالک دیگر معمولاً درجلسه کابینه دولت
صورت می گیرد. اما درست به دلیل همان اهمیٌت و حساسیٌت موضوع ، او(پیشوا)
از مطرح کردنش دردایره بزرگ کابینه رایش صرفنظرکرده است.
مطالبی که او این جا شرح می دهد، حاصل تأملات عمیق و تجارب وی طی
چهارسال ونیم حکومتش می باشند. پیشوا مایل است اندیشه های مبنائی خود راجع
به امکانات پیشرفت و تکامل موقعیت سیاست خارجی کشورو الزامات مربوطه را به
اطلاع آقایان حاضررساند و مورد بحث قراردهد. درعین حال او این اظهارات را
به لحاظ اهمیت آنها و مصالح درازمدت سیاست آلمان همچون وصیت سیاسی خود
دانسته و خواهش دارد درصورت نبودن وی به همین معنا تلقی شوند. سپس پیشوا
چنین ادامه داد:
هدف سیاست ما عبارتست از تضمین بقاء ملت آلمان و تزاید نسل آن. بنابراین مسأله عبارتست از داشتن فضای حیاتی.
[ پس ازشرحی راجع به تراکم جمعیت و کمبود سرزمین نتیجه می گیرد که :]
آینده آلمان منحصراً به حل و فصل مسأله کمبود اضطراری فضا و سرزمین
مشروط است… اما پیش ازپرداختن به چگونگی رفع این کمبود، می باید به دوموضوع
اشاره شود، به این که آیا ازراه خودکفائی و یا از راه افزایش مشارکت
دراقتصاد جهانی می توان درآینده به یک راه حلٌ رضایتبخش مشکل آلمان دست
یافت.
[ هیتلربا شرح مفصل و ذکر کم و کسریهای آلمان درزمینه مواد طبیعی و خام وفقدان معادن و منابع لازم به این نتیجه می رسد که : ]
طرح خود کفائی قابل تحقق نیست، نه درامرتغذیه و نه به طورکلی….درمورد
“مشارکت دراقتصاد جهانی”: این مشارکت حد و مرزهائی دارد که رفع آنها ازعهده
ما خارج است.
[ فورر شرحی می دهد درمورد موانعی چون نوسانات اقتصاد جهانی، تسلط بریتانیا برراههای دریائی و نتیجه می گیرد که :]
پس تنها راه نجات ما عبارتست از تلاش برای کسب فضای حیاتی بزرگتر، تلاشی که درهمه اعصار منشأ ایجاد کشورهای جدید و جابه جائی و کوچ ملتها بوده است….
اما وقتی بپذیریم که کسب فضای حیاتی لازم جهت تضمین تغذیه ملت دردرجه
اول اهمیت قرار دارد و تلاش جهت حل این مسأله براساس افکارلیبرالی – سرمایه
داری و استثمار مستعمرات متکی نباشد، آن گاه روشن می شود که سرزمین لازم برای رفع کمبود ما صرفاً باید دراروپا واقع باشد. چون
خواست ما به دست آوردن گروههای انسانی دیگرنیست، بلکه ما سرزمینهائی را
لازم داریم که به لحاظ کشاورزی و فایده غذائی قابل استفاده باشند. حتی به
صرف ماست که منابع و سرزمینهائی که مواد خام لازم ما را تأمین می کنند،
بلافاصله درمجاورت ما دراروپا باشند و به رایش آلمان منضم شوند و نه این که
درماوراء دریاها….
تأسیس و تکامل کشوری بزرگ [ امپراتوری] همیشه به زمان احتیاج داشته است.
امپراتوریها رفته رفته به وجود آمده اند. ملت آلمان ، با برخورداری ازهسته
نژادی قدرتمندش درمیانه قاره اروپا ازمساعدترین شرایط جهت تشکیل یک قدرت
بزرگ برخوردارست.
تاریخ همه اعصار نشان داده که توسعه فضای حیاتی فقط و فقط با شکستن مقاومت
دیگران وقبول ریسک و مخاطرات محقق می شود. این واقعیت
را تاریخ امپراتوری رُم به ما نشان داده است و همین طورپیدایش امپراتوری
انگستان. نه درگذشته و نه درزمان حال، هرگز یک سرزمین بی صاحب وجود نداشته
است. کسی که حمله می کند و قصد تصرف سرزمین دارد، پیوسته با مقاومت صاحب
آن مواجه می شود.
برای آلمان مسأله به این صورت مطرح است که درکجا می توان با حداقل مایه گذاری حداکثر مایملک را به چنگ آورد.
[ که منظوروی سرزمینهای گسترده شرق اروپا و شوروی است. سپس هیتلر برای
اولین بار مفهومی را عنوان می کند که آشکارا نشانه تغییرموضع او دریک مسأله
استراتژی، یعنی نوع رابطه با انگستان است]
سیاست خارجی آلمان ناگزیرست با هردو دشمن قسم خورده اش، انگستان
و فرانسه، روبه رو شود. دشمنان نفرت زده ای که یک غول قدرتمند آلمانی
درمیانه اروپا را ، همچون خاری درچشم، تحمل نمی کنند. این دولتها نه قوی
شدن بیش ازاین آلمان دراروپا را می پذیرند و نه قدرتمند شدن ما درماوراء
دریا را….
[ سپس هیتلر به تفصیل راجع به نقاط ضعف متصور هردوقدرت غرب صحبت می کند و
این استنباط را که گویا این قدرتها تزلزل ناپذیرهستند، مردود می شمارد و
سرانجام چنین نتیجه می گیرد که ]
برای حل و فصل مشکل آلمان جز توسل به زور هیچ راه دیگری وجود ندارد.»
ازاین جا به بعد هیتلردرشرحی طولانی صرفاً به طرحهای جنگی گوناگون براساس محاسبه زمان ِ شروع جنگ می پردازد:
طرح اول وقوع جنگ را درسالهای1943-1945 پیش بینی می کند، طرح دوم شروع
جنگ را منوط به اوجگیری اختلافات سیاسی- اجتماعی داخلی فرانسه و فلج شدن
ارتش آن کشور می داند که دراین صورت آلمان باید بلافاصله به چکسلواکی حمله
کند. طرح سوم موردی است که دراثربالاگرفتن اختلافات سیاسی – نظامی فرانسه
با ایتالیا ( مثلاً به خاطراسپانیا) میان این دوکشورجنگ درمی گیرد و در این
فرصت است که آلمان باید دست به کارشود و حساب چک و اتریش را برسد.
هیتلراین امکان را درچشم اندازنزدیک (1938) محتملترین طرح نظامی به حساب می
آورد. فصل مشترک همه این طرحها عبارتست ازلزوم حمله نظامی آلمان و تصرف
چکلسلواکی و اتریش. چون، هوسباخ چنین گزارش می کند، که:
« به نظرپیشوا انگلستان و فرانسه به احتمال زیاد درخفاء جمهوری چک را
ازدست رفته می شمارند و دروناً پذیرفته اند که این مسأله بالاخره روزی توسط
آلمان حل و فصل خواهد شد… مشکلات کنونی امپراتوری بریتانیا و
خطرگرفتارشدن مجدد دریک جنگ طولانی اروپائی باعث می شود که سیاست خارجی
انگلستان درجهت عدم ورود به جنگ علیه آلمان سمتگیری نماید. این وضعیت
نامساعد انگلیس طبعاً تأثیرخودش را روی فرانسه هم خواهد داشت…احتمال اقدام
نظامی فرانسه بدون حضورو حمایت انگستان خیلی اندک است… تصرف سرزمینهای چک و
اتریش و اخراج اجباری دو میلیون نفراز سرزمین چک و یک میلیون نفر ازاتریش
به معنای دست یافتن به منابع و مواد غذائی برای 5 تا 6 میلیون نفرمی
باشد… الحاق این دو کشوربه آلمان ازنظرنظامی- سیاسی فشارروی ما را کاهش
می دهد، زیرا الحاق به معنای تغییرو تسهیل خطوط مرزی، آزاد شدن نیروهای
نظامی ما برای اهداف دیگر و فراهم آمدن امکانات تازه جهت تشکیل 12 هنگ جدید
نظامی است…»
پس ازپایان سخنرانی طولانی هیتلر، حضار وارد صحبت می شوند و بحث مواضع و
طرحها صورت می گیرد. سران ارتش با نکات محوری تحلیل هیتلرراجع به انگستان و
فرانسه و نظر او راجع به توازن قوای نظامی درمرزهای شرقی و غربی
کشورموافق نبودند:
« بلومبرگ و فریش بارها به این ضرورت توجه دادند که نباید گذاشت
انگستان وفرانسه به عنوان دشمنان نظامی ما وارد معرکه شوند… اگرمابین
فرانسه و ایتالیا جنگی درگیرد و فرانسه بخشی ازقوای خود را درناحیه آلپ
علیه ایتالیا به کارگیرد، این کاهش در کل نیروی باقیمانده به آن اندازه
نخواهد بود که برتری قوای فرانسه درمرزهای غربی آلمان را ازبین ببرد …
ابعاد و توان بسیج نیرو درفرانسه فراتر ازآلمان است … نیروهای موتوریزه
آلمان درمرزهای غربی هنوز آماده اقدام نیستند… خطوط دفاعی چکها درجنوب شرقی
آلمان بسیارقوی و کارآمد هستند…
وزیرخارجه این مسأله را پیش می کشد که منازعه مفروض مابین ایتالیا-
انگلیس – فرانسه، آن طورکه مورد نظرپیشوا است ، هنوز درچشم اندازی محسوس
نیست…»
براساس گزارش هوسباخ، گورینگ عمدتاً حرفهای هیتلررا تکرارمی کند و با
سران ارتش وارد مجادله تند می شود. وزیرخارجه با احتیاط طرحهای دوم و سوم
هیتلررا زیرسئوال می برد . درگزارش هوسباخ فرمانده نیروی دریائی اساساً
دربحث ساکت است.
هیتلر درجواب به نظرات سران ارتش، جز اصرار برسخنان خود چیزاضافی نمی
گوید. عملاً به غیرازاو و گوش به فرمان قدیمی اش گورینگ ، بالاترین سران
نظامی (هردو ازژنرالهای قدیمی و غیرنازی ) بعلاوه وزیرخارجه کشور( ازاشراف
دیپلماتهای قدیمی، غیرنازی)، یعنی ازپنچ نفرسران حاضر سه نفر آنها تحلیل سیاسی و طرحهای نظامی هیتلر را قبول ندارند و مخالفت خود را به زبان می آورند.
بنابراین، دراین نشست سوای مبانی نژادی ومسأله فضای حیاتی، تجزیه – تحلیل
سیاسی نظامی هیتلر فاقد اکثریت است. ولی طبعاً کاررژیم نازی حول فرمان
پیشوا می چرخد و نه رأی اکثریت مسئولان. هیتلرپس ازشنیدن همه صحبتها،
کماکان روی نظرات خود پافشاری می کند و لذا جلسه وارد بحث تکنیکی تسلیحات و
تدارکات لازم برای طرحهای مورد نظروی می شود. تاریخ چند ماه بعد هم نشان
می دهد که ” پیشوا” چگونه مشکل عدم توافق و حضور انتقادي سران ارتش و
وزیرخارجه را «حل» می کند!
اززمان نگارش« پروتکل هوسباخ» و امضای پیمان آنتی کمینترن دررُم ،
دیگرتردیدی دراین واقعیت باقی نبود که مثلث جهانی دیکتاتوری در مسیریک جنگ،
یا دستکم تهدید جدٌی به یک جنگ بزرگ حرکت می كرد. این تغییرو تحولات تعیین
کننده بعضاً آشکاربودند و اخبارو گزارشهای سرویسهای غرب نیز همین مسیررا
نشان می دادند. آنتونی ایدن دراین مورد می نویسد:
« سیل اخبارو گزارشهائی که ازمنابع مخفی به ما می رسید، هیچ تردیدی
دراین مورد باقی نمی گذاشت که هزینه های تسلیحاتی آلمان درسال 37 به سرعت
درحال افزایش بودند. سطح این مخارج به قدری بالا بود که خیلی از کارشناسان
دردرستی اعداد و ارقام مربوطه شک داشتند. بنا به تخمین سرویسهای مخفی ما،
مبلغی که هیتلرهرسال فقط برای بالابردن سطح تسلیحات خرج می کرد تقریباً به
اندازه کل بودجه سالانه بریتانیا بود.» 12
آسپرین!
وزارت خارجه انگستان خیلی زود این روند فاجعه بار را جدٌی گرفته و طی
گزارشهای متعددی به کابینه ازنیمه سال 36 به بعد درجهت تشدید روند تقویت
سریع قوای دفاعی کشور، بخصوص نیروی هوائی و دفاع هوائی شهرها هشدارداده
بود. ولی نه دردوره نخست وزیری بالدوین و نه زمان چمبرلین، پروسه بازسازی و
تقویت دفاع هوائی کشورآن طورکه تیم ایدن/ ونسیتارت انتظارداشتند پیشرفت
نکرد. دربرخی زمینه ها که وضع آشکارا خطرناک بود:
« درماه نوامبر37 دربریتانیای کبیر تقریباً هیچ دفاع هوائی ازشهرهای
بزرگ [انگلستان] وجود نداشت، درحالی که تاریخ هشدارهای ما دراین زمینه به
یک سال پیش برمی گشت.» 13
این وضع وزارت خارجه را سخت نگران کرده بود به طوری که ایدن تصمیم گرفت مسأله را حضوری با چمبرلین درمیان گذارد:
« نیمه نوامبردچارسرماخوردگی شدید و گریپ بودم … اما با وجود حال بدم
جهت طرح برخی مسائل و بخصوص مشکل عقب ماندگی سطح تسلیحات پیش چمبرلین رفتم …
کندی و فقدان ابتکار درروند بازسازی تسلیحاتی را مورد انتقاد قراردادم …
نخست وزیر از ازاین خرده گیری من خوشش نیامد و صحبتمان تند شد. درمقابل
برانگیختگی من، از من خواست این قدر جوش نزنم، بهترست به خانه روم،
آسپیرین بخورم و بخوابم!» 14
بازگشت به مطلب پیشین 28
منابع و توضیحات
1- ب ایان کرشاو , , مورّخ معاصر انلگيسي, در كتاب: ” دوستان هيتلر در انگلستان”ص 243 ,
2- لاندندری , کتاب بالهای سرنوشت: Wings of Destiny ” , ص 187 ,
3- الن بالاک , بیوگرافی هیتلر, ص 361,
4- چیانو، در یادداشتهای روزانه اش دراین باره نوشت: 27 سپتامبر
سپتامبر:رفتن به شهراسن و بازدید ازکارخانجات کروپ، ازتوانائی و کارآمدی
صنعتی آنها خیلی تحت تأثیرقرارگرفتیم:
ص 19 : Ciano,Tagebuecher1937-38
5- الن بالاک , همان کتاب ،ص362 ،
6- ازنطق مورخ 28 سپتامبر37 هیتلر،ص 737/738 مجموعه نطقها و اطلاعیه های هیتلر، تهیه و تدوین Max Domarus، مجلد 1935-1938
7- همان جا –
8- همان جا – اتفاقاً درست موقع سخنرانی موسولینی بارانی شدید و توفانی
سنگین درگرفت طوری که سرانجام جمعیت پراکنده شد و هیتلرو موسولینی نیز
جداگانه به برلین بازگشتند، هردو خیس و بهم ریخته. این رویداد به فال بد
گرفته شد و درشهرپیچید که اتحاد مزبورشوم است!
9- چیانو( یادداشتهای روزانه),ص38 / 39 ،
خواننده توجه داشته باشد که امضاءکنند پیمان ازجانب آلمان, اولریش فِن
هاسل سفیرآلمان دررُم نیست، بلکه ریبن تروپ است که خود سفارت آلمان درلندن
را به عهده دارد ولی به عنوان فرستاده ویژه هیتلرعمل می کند. همین واقعیت
نشان می دهد که جایگاه سفیررسمی آلمان دررم، یعنی فن هاسل، ازنظرهیتلر محکم
نبوده است. چیانو دریادداشت مورخ 7 نوامبرش نکته گویائی راذکرمی کند:
« ریبن تروپ با قطاربه آلمان برگشت. ما رفته بودیم ایستگاه قطارمشایعت – هوتا(سفیرژاپن درایتالیا)،من و هاسل– . دوچه سراین سومی را ازریبن تروپ خواسته است! »
اولریش فُن هاسل(متولد1881)، دیپلمات کارکشته قدیمی و
از1932 الی فوریه 1938 سفیرآلمان درایتالیا. وی در 17 فوریه 38 از پست
سفیری ا ساقط و منتظرخدمت شد. هاسل که ازجمله نسل قدیم اشراف دیپلمات بود،
با نازیها مخالف و از1938 عضو مخفی نهضت مقاومت آلمان، 29 ژوئیه 1944( پس
ازناکامی طرح اشتافنبرگ برای نابودی هیتلر) توسط گشتاپو دستگیر، محکوم به
مرگ ودر8 سپتامبر تیرباران شد.
10- الن بالاک … هيتلر…ص 363 ، بالاک درادامه این نقل قول می نویسد: «
هیتلربا مراقبت ازدوستی با موسولینی کلید دروازه مشرف به شرق اروپا را به
دست آورد و چهارماه بعد این دروازه بدون زحمت گشوده شد.»
11- فریدریش هوسباخ ( Friedrich Hossbach )درآن زمان با درجه سرگردی
آجودان نظامی ورابط هیتلربا ارتش بود. وی درنشست فوق الذکر ضمناً وظیفه
یادداشت برداری را به عهده داشت. وی براساس یادداشتهای پنجم نوامبرخود، پنج
روز بعد اقدام به بازنویسی اهم گفتارهیتلروفشرده بحثهای دیگرحضارکرد.
کلیه افراد حاضر درآن نشست متعهد به مراعات بالاترین درجه حفظ اسراردولتی
بودند. لذا تا پایان جنگ هیچ نسخه ای ازاین گزارش به خارج درزنکرد. گرچه
راجع به مفاد آن اطلاعات زیادی به سرویسها و دیگر پایتختها رسید. ازآن جا
که سرگرد هوسباخ، درپایان جنگ با درجه ژنرال توپخانه، هنوز (علیرغم رابطه
مخفی با نظامیان عالی رتبه مخالف هیتلر)، درقید حیات و موفق شده بود از
ازپیگرد گشتاپو نیزجان سالم به دربرد، با حضوروی و دیگرشهود تردیدی در
اصالت سند فوق برای دادگاه باقی نماند.
بخشهائی که ازاین پروتکل به فارسی برگرداندم به نقل از صفحات 207 الی 217 کتاب بسیارجالب وی تحت عنوان « میان ارتش وهیتلر»است:
Friedrich Hossbach, Zwischen Wehrmacht und Hitler ,1949 12- ایدن .. خاطرات .. ص 568 ،
13- همان جا ، ایدن نوشته بود که : « اگرما می توانستیم ازنظرنظامی قدرت
و برتری نشان دهیم هریک از این سه کشور [ مثلث شرٌ] مراعات حوزه منافع ما
را می کردند و احترام می گذاشتند. ولی بدون قدرت مکفی نظامی به نیت خوب ما
وقعی نمی نهادند. دراین دنیای پرتب و تاب ، هیچ سیاست خارجی که متکی به یک
پروسه سریع ارتقاء تسلیحاتی نباشد کمترین شانس توفیق ندارد… درتابستان 37
فکرمی کردم که روند تسلیحاتی و بازسازی قدرت نظامی ما می تواند نازیها را
تحت تأثیر قراردهد، ولی با کمال تعجب می دیدم که مفسران و قلمزنان مطبوعات
آلمان ازضعف و سستی ما دم می زنند و قدرت و آمادگی نظامی آلمان را به رخ ما
می کشند… به ویژه به مشکلات ما دردفاع هوائی اشاره می کنند.» ،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر