دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۷ بهمن ۲۸, یکشنبه

خاطرات بهمن بازرگانی مسئول سابق مسعود رجوی و عضو مرکزیت اولیه مجاهدین

سال ۵۱ در زندان قصر در داخل اعضای مجاهد خیلی‌ها با او مخالف بودند. گفتم که مجاهدین در زندان قصر مرکزیت درست کرده بودند و مسعود رجوی را راه نداده بودند. او هم گریه کرده بود. اینکه می‌گویم کاملاً درست است چون وقتی به من گفتند و من از او پرسیدم تو واقعاً گریه کردی مگر این مسائل این‌قدر مهم است که آدم در مرکزیت باشد، گفت اصلاً مسئله اهمیت مرکز نیست، من هم اصلاً به اینکه در مرکزیت باشم یا نباشم اهمیتی نمی‌دهم ولی آن‌طور که انتقاد کردند من گریه‌ام گرفت.  ادامه‌ی مطلب...

۲۵ نظر:

ناشناس گفت...

اصلن بیخودکردن که درزندان مرکزیت درست کنند ( چه رجوی را راه بدهندیاندهند) سازمان دربیرون مرکزیت داشت و دراوج مبارزه مسلحانه بود و تشکیل مرکزیت درزندان یک حرکت ضدتشکیلاتی اپورتونیستی توسط مذهبیون بود . بهرام دربیرون اززندان مرکزیت سازمان بود و قطعا همان حس رهبری طلبی درزندان عامل تشکیل مرکزیت شد ...
همیشه ما فکرمیکنیم انها خارق العاده بودن درصورتیکه همون ادمهای معمولی با خصلتهای ذاتی و خانوادگی - اکتسابی معمول جامعه بودند . بعضی هاشون فرصت طلب و منفعت طلب بعضی موذی و بعضی قدرت طلب بودند . اگر از زاویه رولنشناسی اجتماعی به ماجرای تشکیل مرکزیت درزندان ورود نکنید به انحراف میروید . خوداقای بهمن بازرگانی هم همینطور . خودش میگه خودمو به زخم معده زدم که کناربکشم ! بقیه هم هرکدام یک خصلتی داشتند از رجوی بگیرتا گنده تراز رجوی .
من موندم اینا چقدراحمق بودن که باوجود مرکزیت خارج از زندان چطور اجازه دادن به خودشون که بنشینند مرکزیت درست کنند ! اینا بازی میکردن ونه مبارزه . ساواک اگر از یکمشت زبون نفهم سرکوبگر تشکیل نشده بود و چهارتا ادم جامعه شناس داشت اصلن این وضعیت را درست نمیکرد .
سال ۶۰ هم هزاران نفر توسط یکمشت جانی زبون نفهم مانند لاجوردی و لاجوردی ها خونشون ریخته شد و رهبران هم ظرف کمتراز یکسال همگی فلنگو بستن و هواداران را در دهان کریکودیل های نظام ول کردند و رفتند و ازاونطرف اروپا بیانیه مقاومت میدادند .
معلومه که عشق مرکزیت همشونو کشته بود . رفتارالانشون که اینومیگه .
خاکزاد

ناشناس گفت...

اگر در هرجامعه ای برخی نخبگان هرصدسال یکبار متولد میشوند با زبان قاطع میگویم در سازمان مجاهدین محمود شامخی هم از همان نوادر انسانها بود و مانندش هنوز سازمان به خود ندیده است .

ناشناس گفت...

از ویژگی های خصلتی رجوی خودنمایی و مرکزگرا بودن ایشون بود بطوریکه به افراد باهوش رسما حسادت میکرد و برایشان صفحه میگذاشت ... بسیار دوست داشت که ادعاکند فقط و فقط یک مسئول داشته و انهم حنیف نژادبوده ! درصورتیکه او توسط حسین روحانی درانجمن ضدبهایی مشهدشناسایی شد و مدتها توسط روحانی اموزش ایده الوژیک دید و سپس تحت مسئولیت بهمن بازرگانی قرارگرفت و بعداز اینکه بهمراه سایرین در گروه ایده الوژی سازماندهی شد با حنیف ارتباطش وصل شد اما او میل ندارد مسئولان قبلی خودرا بیادبیاورد چون مرکزگرا و خودنما بود و هست . او درزندان به شهرام بسیار بخل میورزید چون شهرام تئوریک بود .... بعدا رجوی درجایی گفته بود که شهرام درزندان چیزهایی یادگرفت !!! این نوع برخورد نشان از حسادت شدید وی به شهرام بود خصوصا که شهرام با فراراززندان با ۱۹ قبضه سلاح و ۹۰۰ تیرفشنگ حسابی حسادت رجوی را برانگیخته بود . رجوی سالها از بردن نام شهرام وحشت داشت بلکه بخاطر انکه نام شهرام با خاطره فرارقهرمانانه وی برای کسی تداعی و یادآوری نشود .
انسان عجیب موجود پیچیده ای است با دو شخصیت یکی پنهان و یکی آشکار ...

غریبه

ناشناس گفت...

اینکه مسعودرجوی را به مرکزیت زندان راه نمیدادند امری است کاملا موثق و اینکه بهمن بازرگانی برای ورود ایشان به مرکزیت زندان رایزنی کرد امری است کاملا موثق .
اما رجوی توانست با نوشتن مطالبی و برخورد فعال خودرا درمرکزیت زندان اثبات کند ( چون قلم خوبی داشت و دیگرهیچ) .

ناشناس گفت...

حنیف نژاد محصول و دست پخت مهدی بازرگان و طالقانی درنهضت ازادی بود که تحت تاثیر جنبش های ضد امریکایی چریکی امریکای لاتین و انقلاب روسیه بود اما سعی داشت با حفظ اسلام .
تراب حقشناس از اعضای اولیه مجاهدین میگه ما اسلام را بعنوان یک فرهنگ پذیرفته بودیم ونه یک ایده الوژی و شناخت کلملی هم از اسلام و قران نداشتیم فقط با برداشت سلیقه ای چهارتا آیه درک مارکسیستی خودمونو توجیه میکردیم و حتی سعیدمحسن مطالعه و اموزش مارکسیسم را توصیه و عملی کرده بود . پنتهی درهملن ایام هم افرادی بودند که تمایل مذهبی شان بیشتربود و درمواردی ما متوجه این قضیه شده بودیم و رضا رضایی تمایل شدید به مارکسیسم داشت .
تقی شهرام درواقع حاصل این تحول و پرچمدارتحولات درسازمان بود که حسودان ان را برنمیتافتند خصوصا که پس از انکه تقی شهرام در مرکزیت قرارگرفت به تمایلات مذهبی چنگ و دندان نشان داد و انها را تصفیه و اخراج کرد ( چه دربیرون و چه درزندان) و مجاهدین نباید درزندان مرکزیت درست میکردند . یکنوع دولت درسایه بود ! یکنوع دولت موازی ! برای ضعیف کردن سازملن بود و رک و پوست کنده یکنوع خیانت بود . درواقع خائنین برای پوشاندن نقش خائنانه خود مارک کودتا به مرکزیت بیرون زدند تا بتوانند در صفرکیلومترها تاثیر گذارند درحالیکه مرکزیت بیرون اززندان دراوج و راس مبارزه مسلحانه بود . به نظرمن اپورتونیستهای مذهبی خیانت کردند .
غریبه

ناشناس گفت...

کاملا درست است . تشکیل مرکزیت درداخل زندان به هر بهانه و باهر ادعا خیانت بود به سازمانی که دربیرون از زندان دارای مرکزیت بود و درحال مبارزه سیاسی - نظامی . حتی تشکیل مرکزیت درزندان خیانت به حنیف هم بود چون حنیف حفظ تشکیلات را مقدم میدانست .
امروز ۴۵ سال گذشته اما تاریخ به قضاوت مبتنی برحقیقت نزدیک خواهدشد وشاید انروز که تاریخ قضاوت نهایی بکند ما نباشیم .

ناشناس گفت...

پوران بازرگان همسر حنیف نژادهم از مرکزیت بیرون از زندان دفاع میکرد وحتی بعداز ۵۷ هیچگونه همکاری با مجاهدین بعمل نیاورد و انان را اپورتونیست راست مذهبی میدانست ( رجوع کنید به خاطرات ایشان)
همانطورکه میدانید پوران بازرگان درجریان تحولات درونی سازمان مجاهدین به تقی شهرام پیوست و مارکسیست شد اما انتقاداتی دررابطه با نحوه حذف شریف واقفی داشت او معتقدبود که شریف واقفی روی دنده لجبازی افتاده بود وگرنه مشکلی با نفی اسلام نداشت و ترور او از اشتباهات شهرام بود والبته بعدا شهرام دررابطه با ترور شریف واقفی ازخودانتقاد کرده بود .
پوران بازرگان درپاریس فوت کرد .

ناشناس گفت...

درنوجوانی از مارک تواین نویسنده امریکایی خوانده بودم که ادمهای بزرگ کودکان قدکشیده هستند که بازی شان تغییرکرده ... این جمله را درذهن داشتم اما توجهی بدان نداشتم تا اینکه درسازمان بسیاردسدم که بعضی ها برای مسئول شدن رسما چاپلوسی میکنند و یا خودرا چاپلوس تر و هیجان زده تر و ذوب شده تر وانمود میکنند و جالبه که همین افراد مسئول میشدند و انواع سمت هارا میگرفتند !!! درحالیکه قبل از ۵۷ چنین نبود بلکه افراد عملیاتی ( سیاسی - نظامی ) موقعیت بدست میاوردند چون واقعا با جان خودبازی میکردند ودر کارخود صادق بودند و اصولا چاپلوسی را خصلت منفی خورده بورژوایی میدانستند ...
اما بعداز ۵۷ خصوصا بعداز ۶۴ چاپلوسی درسازمان شد ارزش و جاسوسی هم بقول خمینی جلاد شد از نفوس مسلمین ! بعدا هم که درسالهای بعد مناسبات به گوه کشید و بحث ذوب شدگی دررهبرعقیدتی و چاپلوسی مریم و تعریف و مجیز انقلاب او و ناکس بازی در مناسبات و حوض و تف و طلاق و جنسیت و کوفت و زهرمار رایج شد و برای همین معتقدم که جانباختگان دهه ۶۰ به لحاظ مواضع ازجنس مجاهدین امروزی نیستند و در هیچ زمینه ای به این چاپلوسان بی مقدار شباهت ندارند . مثلا شما به مقالات اقای حمیداسدیان توجه بفرمایید و ببینید النهایه ایا جز لفاظی و فحاشی و مجیز مریم محتوای قابل توجه دیگری دران میبینید ؟ همه مقالات به همین ترتیب با چاشنی قیام دزدی و اخرسرهم ریختن ان به جیب برادر مسعود ! سازمان از نظر ادبی سیاسی و اخلاقی و مناسبات کاملا سقوط کرده است .
تجربه نشان داده که هرجا ایده الوژی اصل بشود گند میزند . نمونه اش رژیم . نمونه اش وضعیت کنونی مناسبات مجاهدین . نمونه اش کره شمالی و نظائران .

ناشناس گفت...

تراب حقشناس از اعضای اولیه و نزدیکترین فرد به حنیف حتی قبل از تشکیل سازمان در جایی میگوید :
ما مسلمانلنی بودیم که به مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی اعتقادداشتیم درست مانند مسیحیانی که در ایتالیا به مارکسیسم اعتقاد داشتند ! و بعد نتیجه میگیره که اسلام ما با مسیحیت انها فقط یک پوش فرهنگی مان بود و مسلمان بودن ما به معنی خاص کلمه نبود همانطورکه مسیحی بودن انها به معنی خاص کلنه نبود .
و درادامه میگوید درهمان ایام هم برخی از اعضای سازمان گرایش مذهبی شان به گرایش مارکسیستی شان میچربید که مورد انتقاد شدید رضا رضایی و بریع زادگان و خودم قرار گرفته بودند ... انان چندنفری بودند که درمیان انها مسعود رجوی هم بود و بارها ازسوی رضا رضایی مورد انتقادقرارگرفته بود .
الیته تراب حقشناس فوت کرد و نیست اما مصاحبه ها و نوشته های او وجوددارد . حقشناس مسئول و متولی امور فلسطین و اعزام بچه ها به اردوگاههای فلسطینی بود . او درسال ۴۹ ازسوی حنیف برای مذاکره با خمینی پیرامون آزادی بچه ها به نجف رفته بود و دربرگشت گفته بود که این ایت الله کاری برای ما نخواهد کرد چون مرتجع است .
ومن تعجبم که ۸ سال بعد رهبری اپورتونیست سازمان درسالد۵۷ چگونه خمیتی را پدربزرگوار و مجاهد اعظم لقب داد و برای ملاقات ایشون به قم رفتند ! برای چی رفتند ؟ عکسهایی که ازملاقات وجوددارد خودش خفت و خواری را دادمیزند ونیاز به تفسیرندارد .
خلاصه پس از ۵۷ درغیاب رهبران اصلی اپورتونیستهای مذهبی مریدند روی سازمان و الی آخر .
خاکزاد

ناشناس گفت...

فاصله را ببینید :
مجاهدین درست یا غلط تاسیس شدند تا قدرت سیاسی را در داخل درمبارزه با امپریالیسم از لوله مسلسل بدست بیاورند و مجاهدین امروزی دنبال کسب قدرت ازراه التماس به امپریالبسم انهم درفرنگ !
کارگر درزیربارو فلانی درزیرکار ...
هردو زیرند اما این کجا و ان کجا ؟!

ناشناس گفت...

مرحوم بختیار از داخل فرودگاه مهراباد تهران تک و تنها با صورت گریم کرده و پاسپورت جعلی از کشور خارج شد و به فرانسه پروازکرد و درطول عمرنازنین و پرافتخارش حتی یکبار درباره ان نه چیزی گفت ونه چیزی نوشت بااینکه ربسک بسیاربالایی داشت .
اما رجوی به اتفاق بنی صدر و خلبان معزی با کلیه امکانات و طراحی و فرماندهی و مسئولیت مرحوم افتخاری از کشور خارج شدند ببینید تا کنون چندصد صفحه برای ان نوشته اند انهم با ان شعارهای توخالی پرواز تاریخ ساز و غیره ! حتی بنی صدر که با ریسک بالاتری دراین پرواز بود چیز زیادی تاکنون نگفته است اما راه و بیراه بریده چاپلوسان و متملقین رجوی برای یک پرواز ساده و مطمئن ببینید چه الم شنگه ای به عنوان خوراک تو مغز و روح و روان پامنبری های فردیت باخته میکنند !
واقعا خجالت آوره .
غریبه

ناشناس گفت...

قلیچخانی دریک مصاحبه ای از تراب حقشناس پرسیده بود که چگونه با وجود سالها همکاری و همفکری با حنیف نژاد در دهه ۵۰ به تحولات ایده الوژیک سازمان پیوستیدو مارکسیست شدید ؟

او درجواب با این مضمون گفته بود مباحث جدیدی که رهبری سازمان ( شهرام وبهرام) در اطلاعیه ها ی سیاسی - نظامی پس از هرعملیات منتشرمیکرد به دستم میرسید و برای اولین بار تحول را دران اطلاعیه ها متوجه شدم ... معمولا با هویت جعلی ازفرودگاه رفت و امد میکردم یکبار برای امدن به ایران در پوش حجاج به مکه رفتم تا ازانجا با حجاج وارد ایران شوم عیدقربان بود و هزاران گوسفند سربریده درحال جان دادن بودند وتا قوزک پا درخون راه میرفتم وقتی سنگ زدن حجاج به شیطان ! را دیدم درفکرفرورفتم ... ازهمانجا نیمی از اعتقادات اسلامی ام دود شدو به هوارفت و همانجا متوجه شدم که من و حنیف هیچگاه وارد جزئیات اسلام نشدیم و صرفا با یک درک محدود کار میکردیم . او گفته بود اگر حنیف هم مراسم عیدقربان و یا مراسم سنگ پرانی حجاج را درمکه با چشم خوددیده بود اسلامش دود میشدوبه هوا میرفت .

ناشناس گفت...

از ۵۷ به بعد که مجاهدین مذهبی سازمان را درغیاب رهبران قبلی مالاوخورکردند و مجددا آیه را بالای آرم گذاشتند به یکباره و کاملا فرصت طلبانه مهمترین سوابق نظامی سازمان را که خوددرایجادان هیچگونه نقشی نداشتند تو جیب خودریختند و دراین خصوص به هواداران بی اطلاع یک تاریخچه باسمه ای با ترکیبی از راست و دروغ و درموارد خاصی تحریف ارائه دادند ... هموزهم افرادی درسازمان هستند که پس از ۴۰ سال دردهه ۶۰ زندگی قرارگرفته و هنوزهم با همان تحریفات و تاریخچه سازی ها زندگی میکنند و ملکه ذهنشان شده ! شما توجه بفرمایید ببینید که هنوزهم مقالاتی که از سوی سایتهای مجاهدین افراد مختلف درباره دهه ۵۰ مینویسند شبیه و کپی یکدیگرهستند ! بطوریکه درخواننده القاء میشود :
اولا رجوی نماینده حنیف بوده
دوما تقی شهرام ازبیرون به سازمان نفوذ و کودتا کرده و هیچکاره ! بوده و حق رجوی را خورده بوده ! و "اپورتونیست چپ" بوده !
حال انکه حقیقت اینه که :
شهرام از اعضای قدیم سال ۴۷ بوده
بسیارتئوریک بوده
از همدوره های دادگاه رجوی بوده
با ۱۹ قبضه سلاح کمری و ۹۰۰ تیرفشنگ از زندان فرارکرده ( داستان این فرارقهرمانانه مفصل است و در کل تاریخ مبارزات سیاسی ایران وحتی خاورمیانه بی نظیر بطوریکه رضا رضایی اعلامیه فراراورا به همراه تصاویر سلاح ها و فشنگها به اطلاع مردم میرساند )
وارد مرکزیت میشود
دراوج مبارزات مسلحانه مرکزیت را عهده داربوده .
با انتشاربیانیه ای تغییرایده الوژی را اعلام میکند و اسلام را نفی میکند
ارتباط کلیه بازاریان و روحانیون را با سازمان قطع میکند و این بزرگترین ضربه به راست ارتجاعی بود .
پس از ۵۷ شناسایی و دستگیرمیشود .
داغ سوء استفاده رژیم ازاو را به دل رژیم میگذارد و تیرباران میشود .
این بود حقیقت ماجرا و حالا ببینید که اپورتونیستهای مذهبی مجاهدین امروز چگونه درباره او طوطی وار لجنپراکنی میکنند .
بگذریم ....
بهرحال مجاهدین مذهبی بعداز روی کارامدن خمینی طی صدها بیانیه و اطلاعیه و نشریه ازخمینی به عنوان پدربزرگوار و رهبرانقلاب و مجاهداعظم و رهبرسازش ناپذیرو سمبل شرف ملی و یک دوجین القاب مشابه دیگر نام میبرند حتی به ملاقات ایشان میروند و جلوس میکنند و حمایت از دانشجویان پیروخط امام و تقاضای شرکت درجنگ و مقاله برعلیه صدام و غیره و غیره را درکارنامه ۳۰ ماهه دارند اما خمینی با انها به وحدت نمیرسد وگرنه انها تلاش کردند که به وحدت برسند . حال به اصرار در حفاطت از "امام" و اظهارنگرانی شان اشاره ای نمیکنم بالاخره انسان اشتباه میکند اما انسان حقایق را لاپوشانی نمیکند .
واما نطر سخصی من :
اگر مجاهدین قصد مبارزه مسلحانه بارژیم را داشتند باید قبل ازان کلیه نیروهای خودرا سازماندهی مخفی میکردند تا دهها هزارتلفات ندهند واگر به انها تحمیل شد نبایستی فریب تله گذاری را میخوردند .
وحدت با بنی صدر اشتباه نبود زیرا بنی صدر دموکرات بود و پای دموکراتیسم خود ایستاد اما نباید رهبرمجاهدین با وی به خارج میرفتند درحالیکه روزانه درحال تلفات درداخل بودند این اثرخولی نداشت و دربین سازمانهای چریکی باب نبود ! چگوارا هرگز نه تنها نیروهای خودرا تنها نگذاشت بلکه درپیشاپیش انها سلاح بردوش حرکت میکرد . رفتن اقای رجوی به فرانسه و ازدواج و بقیه ماجرا و پنهانکاری از بنی صدر در ایجادرابطه با عراق و غیره بهیچوجه مطابق میثاقشان نبود واین حرکت کاملا اپورتونیستی - ماکیاولیستی میتوانست باشد . البته انتقادکردن ساده است اما اشتباهی که منجربه تیرباران دهها هزارجوان دربدر و شناخته شده بشود بایستی بررسی شود نه اینکه بجای پاسخگویی و بررسی هیاهو و جنجال کنیم و لیست شان را ببریم درسامرا به اقاامام زمان هدیه کنیم !!! چگوارا هزاین غلطها نکرده بود .
هزاران جوان بعدا سالها زیر اذیت و ازار لاجوردی جلاد بودند و هرروزشان با درد و سختی میگذشت ودرسال ۶۷ هم ناجوانمردانه به داراویخته شدند .


ناشناس گفت...

یکی دیگراز عادتهای واقعا زشت رهبری مجاهدین تمسخر دیگرنیروهابود . میگفتند همه نابودشدندو فقط ماموندیم ! بله همه نابودشدند اما شماها اگرملندیدچون رهبران و مسئولین به خارج گریختند و این هواداران بدون امکانات تلفات دادند .
یکی از سازمانهای خط ۳ که کلا ۵۰۰۰ نفرنبودند ۷۰۰ اعدامی دادند که درمقایسه با تعدادشان بسیاربیشتراز مجاهدین تلفات دادند . جالبه بدانید همان زمانی که مجاهدین زرت و زرت به خمینی امام و رهبر انقلاب میگفتند و مینوشتند همان سازمان خط ۳ درباره خمینی نوشته بود " خمینی جلاد امام تازیانه ودار" ... وجالیه که مجاهدین این شعاررا چپ روی تحلیل میکردند ! بعدا که تیغ خمینی به پرشان گرفت متوجه شدند که درمنتهی الیه راست بوده اند !
هنوزهم متاسفاته درباره نیروهای کوچک که درگذشته فعالیت میکردند با تمسخر صحبت میکنند واین دقیقا فرهنگ شخص رجوی است .
بهرحال رژیم قداربود اما ماهم بیشتر بادبودیم و ژست وگرنه کارمون به اینجا نمیکشید .

ناشناس گفت...

اگر برای خمینی جنگ نعمت بود برای مجاهدین هم کلمه "منافق" ثروت بود ! کلا اخوندا به همه مخالفین میگن منافق ولی مجاهدین میگن منظورشوت به ماس !
امروز اخوندا به دختران خیابان انقلابم میگن منافق ! به معلمین و بقیه هم میگن منافق !
عجب داستانی داریم والا .

ناشناس گفت...

جلاد همیشه پتانسیل قتل و کشتاردارد واصولا اینکاره است اما رهبری یک جریان تشکیلاتی گسترده با بیش از ۵۰۰ هزارهوادار نباید فقط و فقط به فکر جان خودش باشد بلکه باید بطورمسئولانه با جان هواداران برخوردکند . حنیف خودش همه جیزرا گردن گرفت و خودش رابه کشتن دادتا سایرین حتی المقدورزنده بمانند اما اقای رجوی متاسفانه برعکس عمل کرد ! هزاران نوجوان فقط بخاطر انکه یک اعلامیه درمدرسه به دیوارچسبانده بودند دستگیرواعدام شدند و بسی شرم و وقاحت که درسایت مجاهدین با بی شرمی و وقاحت مینویسندکه انها تا پای جان مسعود میگفتند ! حنیف گفته بود شماها دفاع نکنید من همه چیزرا گردن میگیرم تا بقیه زنده بمانند اما این بریده چاپلوسان دقیقا برعکس .
خمینی و لاجوردی سنگدل هم همین را میخواستند .
وقتی رهبری دیصلاح نباشه ‌و خیلی کوچکتراز تشکیلات باشه کاربه انجا خواهدکشید که کشید .
در پاریس یکسری افراد بفرموده خودرا آتش زدند تا فلانی از بازداشت خلاص شود ! ایا برای یک رهبرذیصلاح چنین دستورات تشکیلاتی افتخاره ؟ دیگران کشته شوند تا تو بمانی ! تازه درپاریس بحث کشته شدنی درکارنبود . این خانم "قهرمان" ازترس زحله ترک شده بود !
واقعا به عمقش که میری وجدانت سوت میکشه ... و در چنین سازمانی کاملا طبیعی است که دردرون خودش انجمن نجاتی پرورش دهد درواقع همه انجمن نجاتی ها یکروزی نطفه شان در اموزشهای متناقض ایده الوژیک رهبرخودشیفته بسته شده است .
چرا جداشدگانی که بارژیم مرزدارند ازجنس سازمان و انجمنی هایش نیستند ؟ چه کسی میتواند به این سوال پاسخ صحیح بدهد ؟
دقیقا انجمن نجاتی ها همان هایی هستندکه برای مسعودومریم با دل و جان کف و سوت میزدنند ! و دقیقا جداشدگانی که بارژیم مرزدارند همواره ازکف و سوت این جماعت ابله دلشان خون بود چون روحشان روح آزادگی بود چون ازقیود بندوبندگی آزادبودند و هستند .

ناشناس گفت...

رجوی به دروغ به بهمندبازرگانی گفته که برای داخل شدن به مرکزیت گریه نمیکنم بلکه ازنوع انتقادشون گریه میکنم ! خیر باورمکنید چون او دقیقا برای ورود به مرکزیت گریه کرده بود اابته گریه جاصل احساس ادمی است و ایرادی نداره ولی گریه ایشون خصلتی بود یعنی مرکزی طلبی با گریه ! ازنظرروانشناسی مانند بچه هایی که گریه میکنندتا به خواسته خودبرسند و ایشونم میدونسته برای چه کسی بایدگریه کنه چون میدونسته که ایشون از اعضای مرکزیت بوده اند و جرفش خونده میشه .
رجوی همین گریه را بنوع دیگری برای بازرگان میکرد تا اورا به شورای انقلاب وارد کند اما بازرگان طفره رفت .
تعجبم که رجوی در مذاکره با حبوش ادعا کرد جزو شورای انقلتب بوده !!! حبوش هم چیزی نگفت .
این تک نمودها نشون میده که ایشون مرکزطلب بوده .
ایشون سال ۶۴ هم " انقلاب ایده الوژی" راه انداخت که ازمرکزبودن و تصمیم گرفتن کنارگذاشته نشود چنانچه اتفاقات بعدی مبنی بر ضایع کردن منتقدین خود با بادکردن مریم به هدف خودرسید .
بعدا تاریخ همه این زیرآبی هارا منعکس خواهدکرد . هیچ چیز برای همیشه درتاریکی و انحصار اطلاعاتی ادم نمیمونه ... اگرچه برای ما معلوم است اما بالاخره ابرها کنارمیرود .

ناشناس گفت...

یک چیزی را مجاهدین برای هوادارن خود جاانداختن که رجوی تنها بازمانده مرکزیت بود ! ایشون وقتی دستگیرشد فقط ۲ ماه بود که وارد مرکزیت لایه دوم شده بود ( یعنی ازگروه ایده الوژی به مرکزیت لایه دوم ) ودرزمانیکه سازملن شهریور۵۰ ضربه خورد چندنفر از اعضای مرکزیت لایه اول درخارج بودند و رجوی بعداز ۵۷ دراین خصوص درغیاب رهبران و یا سکوت انان تاریخچه سازی میکرد . کلیه افرادی که دورایشان ۵۷ جمع شدند از تصفیه شدگان سازمان قبل از۵۷ بودند و متاسفانه خیلی ها این حقایق را نمیدانندچون از نوجوانی چاخان رفته تو کله شون .

ناشناس گفت...

ظریف ترین دلیلی که رجوی در ۵۷ درخشید و پابه پای موسی مطرح بود این بود که بقیه اعضا قبولش داشتند ( چون بهترینشون بودو قدیمی ترینشون)
چرا قبولش داشتند ؟ برای اینکه اغلبشون از اخراجی ها و تصفیه شدگان دوران رهبری شهرام بودند برای نمونه سعید شاهسوندی که درزمان شهرام تو لیست حذف فیزیکی بود . اینها ان دلایل ظریف هستند و بسیاری دلائل دیگر که به وضعیت شهرام ارتباط پیدا میکنه . سازمان دربحران بود و شهرام ۵۶ ازکشورخارج شده بود ... تصفیه شده ها به رهبری رجوی درزندان مرکزیت درست کرده بودند و به رهبری سازنان به لحاظ تشکیلاتی خیانت میکردند ( تنها چیزی که خیانت اپورتونیستهای مذهبی را ماستمالی کرد بیانیه ۱۲ ماده ای درزندان بود که مرزی با مارکسیستها قائل نشد و تنها این نقطه ترقی بیانیه بود )
بزرگترین ضربه به روحانیت و بازار با انتشار بیانیه اعلام مواضع ایده الوژیک به راست ارتجاعی ( بازار و روحانیت) زده شد بیانیه شهرام شکیلی بود به قلب راست ارتجاعی چیزی که اپورتونیستهای مذهبی با طرب و یابس ان را مخدوش میکنند و اطلاعات درهم میدهند . اصلن جوابیه رجوی و واکنش او به بیانیه و شهرام با همکاری شاهسوندی به قلم رجوی نوشته شد که تماما جنجال و کولی بازی و ننه من غریبم بازی است و هیچی ندارد جز مطالب هیجانی کشک .
همسر حنیف یعنی پوران بازرگان درباره تحولات و شهرام کاملا مثبت موضع داشت و خاطراتش موجوداست اگرچه با حذف فیزیکی شریف مشکل داشت .
بهرحال مجاهدین مذهبی پس از ۵۷ بربستر چنین شرایطی ازیکسو و جو مذهبی جامعه پریدند روی سازمان .
انهایی که باید حقیقت را بدانند میدانند و انهایی هم که چیزهای دیگری ملکه ذهنشان شده نا لب گور نخواهنددانست بگذریم که امروز یکسری بریده چاپلوس متملق خلاف گزارش میدهند چون به تملق و دروغ عادت کردند .
خاکزاد

ناشناس گفت...

به نطرمن هم هیچ دردی درعالم سیاسی بدترازاین تیست که از جوانی و شروع گرایش مبارزاتی یک مشت تحریفات بجای تاریخچه بکنن تو مغزو روح ادم .
عینهو شتر تا لب گور باید ان کوهان را با خودت بکشی .( دورازجان شتر)

ناشناس گفت...

یک حقیقت بیشتروجودندارد بقیه کپی است :

بگذارید این ماجرا را خیلی خلاصه ببندیم و هرکس هم خواهان اثبات جزئیات ان بود مطرح کند تا پاسخ بدهم .

مرکزیت زندان اغلب از تصفیه شدگان در سازمان بودند و اقدام برای تشکیل مرکزیت نیز یک حرکت قدرت طلبانه و خائنانه بود چرا که درهمان زمان دربیرون از سازمان مرکزیت وجودداشت دردوره ای رضا رضایی و بهرام ارام و شریف واقفی بودند و دردوره ای هم بهرام ارام و تقی شهرام  و علیرضاسپاسی اشتیانی ( مسئول ترور سرهنگ هاوکینز درکنار ان قرارداشت که مارکسیست شد و سال ۶۰ هم توسط چمهوری اسلامی اعدام شد ) و سازمان دراوج مبارزه مسلحانه قرارداشت و آیه را هم از آرم سازمان حذف کرده بودند و  ارتباط مذهبیون و روحانیت و بازار را از سازمان قطع کرده بودند و شدیدا برعلیه راست ارتجاعی موضع محکم و عملی داشتند . لذا تشکیل مرکزیت درزندان با هر دلیلی که انجام شد چیزی جز یک حرکت خائنانه و ضد تشکیلاتی ( با  معیارهای آن ایام)  و ناجوانمردانه نبود . البته میشود هرعمل ناجوانمردانه ای را با جاروجنجال و ادبیات "انقلابی" ماله کشی کرد اما ماهیت ان را نمیتوان ماله کشید چون همیشه به موازات تحریف ها و دروغها یک حقیقتی هم وجوددارد .

مرکزیت زندان عمدتا رجوی و خیابانی و شاهسوندی و دوسه نفردیگر نقش اساسی داشتند دربین انها رجوی هم دست به قلم بود هم دست به تحریف و هم دست به ننه من غریبم بازی و با همین ویژگی ها مزخرفاتی مینوشتند و به سایر زندانیان در کل ایران منتقل میکردند وچون اغلب زندانیان از مسائل درونی بخوبی مطلع نبودند لذا به باور درانها تبدیل میشد و در ذهن شان رسوبگذاری میکرد که اثاران را هنوز مشاهده میکنید . ضمنا بعداز ۵۷ هم درغیاب رهبران سازمان کلیه سوابق نظامی ان را ریختند توجیب مبارک خودشان و هوادارجمع کردند .

بعدهم مابقی ماجراها که انهایی که بایدبدانند میدانند چه خبربود .



خاکزاد

ناشناس گفت...

خیلی از دوستان میگن الان موقع برملا کردن حقه بازیهای اپورتونیست راست مذهبی ( مجاهدین کنونی) نیست چون مخالف رژیمند منم درجواب میگم این موضوع را انها باید تشخیص بدهند که به سایر اضداد واقعی رژیم دندان چنگ و دندان نشان ندهند !  والا که کارروشنگری زمان و مکان نمیشناسه . 

مجاهدین بزرگترین خیانت را در دهه ۵۰ با تشکیل مرکزیت زندان مرتکب شدند ( درحالیکه مرکزیت دربیرون از زندان وجودداشت و دراوج مبارزه مسلحانه و دادن تلفات بود ) همچنین "بریده چاپلوسهای" سازمان به مانند "بریده مزدورهای" سازمان همگی دست پخت و تولید فابریک کارخانه ایده الوژی سازی اقای رجوی هستند ( منظور اطرافیان درجه اول مسعودومریم و شورایی ها از یکسو و انجمن نجاتی های جوروواجور طرفداررژیم ازسوی دیگر ) و از این گنداب ایده الوژیک چیزی جز "بریده چاپلوس" و " بریده مزدور" تولید نمیشود .

چرا ؟

چون درپایه ها مضمون جوهر ایده الوژیک آخوندی است ولاغیر .

ناشناس گفت...

بازهم توجیب ریزی !

اخیرا سایت مجاهدین مقاله ای با عنوان "زنان خط شکن" نوشته که به مبارزات زنان طی ۱۰۰ سال گذشته اشاره دارد و بسیار بجا هم نوشته اما دررابطه با زنان مجاهد به زنان قهرمان مجاهد درددهه ۵۰ اشاره کرده که به نظرمن برطبق عادت چهل ساله خویش درحال توجیب ریزی هستند  چرا که بیش از ۹۰ درصد زنان مجاهد که در دهه ۵۰ کشته شدند از گروه مارکسیستی سازمان بودند به رهبری تقی شهرام و اصلن ربطی به مجاهدین مذهبی اپورتونیست ( گروه رجوی) نداشتند ازان جمله صدیقه رضایی - رفعت افراز- منیژه اشرف زاده کرمانی - فاطمه میرزا جعفرعلاف - نرگس قجرعضدانلو - سیمین جریری - زینب محسنیان - لیلا زمردیان - هایده بازرگان - محبوبه افراز - محبوبه متحدین  و بسیاری دیگر که اتفاقا درطول این چهل سال که اپورتونیستهای مذهبی یعنی تصفیه شدگان سازمان پس از ۵۷ درغیاب رهبران اصلی برسازمان حاکم شده اند تاکنون نامی از انان نبرده اند اما وقتی زمان توجیب ریزی فرامیرسد   با جنجال به مبارزه زنان مجاهددر دهه ۵۰ اشاره میکنند و انان را بنام خود سند میزنند !!! و جالبه که یک عکس بزرگ از اشرف ربیعی میاندازند و بقیه را در زیر ان کمرنگ نشان میدهند !!!

البته همه ما با روشهای تبلیغاتی اپورتونیستهای مذهبی فرصت طلب و تو جیب ریز به اندازه کافی آشنا هستیم  و میدانیم که انگیزه نوشتن مقاله بیشتر مبارزه با فعالیت مسیح علینژاد و لوث کردن مبارزه با حجاب اجباری است که در ایران شدیدا گسترش یافته و مجاهدین برای اینکه حسود هستند و بخل دارند سعی کرده اند با توجیب ریزی خودشان را درمبارزه پراتیک زنان مطرح کنند  و اگرچه نویسنده سعی کرده چنین برداشتی ازان مستفادنشود اما ذهنش برنوشته حاکم شده و حس حسادت و بخل از زیر قلمش بیرون زده است .

البته مقاله بیشتر حالت شعروشعارداره و درلابلای "دود و اتش " شعروشعارها قصد دارد ماهرانه توجیب ریزی کند به همانگونه که در سال ۵۷ کرده بود .

بگذریم :

متاسفانه سازمان مجاهدین بواسطه رهبری بی صلاح و اپورتونیست در خارجه به ورطه و سقوطی دچارشده که توجیب ریزی ، تاریخجه سازی و دروغ به پامنبری ها و بریده چاپلوسان ( بریده مزدوران اینده!) را سرلوحه همه اقدامات "قهرمانانه" خود قرارداده است . نمونه اش همین ادعای مبارزه زنان مجاهد دهه ۵۰ !

۹۰ درصد زنان سازمان که در دهه ۵۰ دردرگیری ها یا زیرشکنجه کشته شدند مارکسیست بودند و در دوران رهبری بهرام و شهرام بوده است و ربطی به رهبران فرصت طلب توجیب ریز کنونی این سازمان ندارد .

الیته که کلیه جانباختگان دهه ۶۰ به لحاظ مواضع هیچگونه ارتباطی با مواضع کنونی این سازمان ندارند اولیش برادران من .



خاکزاد

ناشناس گفت...

"بریده مزدورها" از " بریده چاپلوسها" بدتر هستند چراکه پروسه " بریده چاپلوسی" را طی کردند و وارد " مرحله مزدوری شده اند . الیته اقای رجوی که خودش این دوپدیده عجیب و غریب را تولیدکرده بهترمیدونه چه دسته گوهی به فاضلاب داده !
بنابراین داستان "بد" و "بدتر" هم در این پروسه دهریم ! و اصولا پدیده بد و بدتر حاصل ایده الوژی اسلانی است چه در حکومتش و چه در اپوزوسیونش !

شماره ۴۵

ناشناس گفت...

تشکیل مرکزیت درزندان اشتباه خائنانه برعلیه مرکزیت بیرون بود و نتایج ان تماما به نفع راست ارتجاعی و ساواک تمام شد .

این حقیقت را میشود با ننه من غریبم بازیهای اقای رجوی ماله کشی کرد و روی خیانت ان رنگ و لعاب شعارهای پوشالی مالید و عده ای را سالها فریب داد به هوادار تبدیل کرد و درجریان قتل و عام انان فرارکرد و به پاربس رفت ( این چیزیه که تاریخ قضاوت خواهدکرد ونه نوشته ها و دعاوی سراپا کذب و تحریف شده رهبرعقیدتی و بریده چاپلوسان وی )

حقیقت از الماس سخت تر و شفاف تر است حتی اگر درزیر بار میلیونها خروار دروغ و خیانت  و بخل و حسادت خورده بورژوایی ایده الوژیک قرارگیرد سرانجام بیرون میاید و آذرخش ان چشمها را به خود معطوف میکند ایده الولوزی های پوسیده اخوندی  دود میکند وبه هوا میفرستد تا محو شوند . آری قدرت حقیقت این است . با آگاهی های امروز خودتان را به سال ۵۴ ببرید ... دربیرون سازمانی مسلح به رهبری بهرام و سهرام درلوج عملیات خونبار مسلحانه است ( به استناد اسامی جانباختگان ان ایام)  ۵۰ درصد سازمان یعنی اپورتونیستهای مذهبی را تصفیه کرده و در اوج بحران تشکیلاتی قراردارد و درجنین شرایطی مشتی از تصفیه شدگان که پای بر مذهبی بودن سازمان  میکوبند فرصت طلبانه و خائنانه مرکزیت دیگری درزندان تشکیل میدهند !

راست ارتجاعی و ساواک درپوست خود نمیگنجند ! اگرچه دربیانیه ای با مارکسیسم" بیرون سازمانی " مرزبندی نمیشود اما مگر قراربود بشود ؟ اگرمیشد چه فرقی مرکزیت کذایی جعلی با لاجوردی ها و ساواک داشت ؟ بنابراین دوستان با چسبیدن به یک نقطه صدها نقطه را رها نکنند وگرنه با سر درچاه فاضلاب ارتجاع و خیانت بیشتر فرو میروند .

رجوی و بقیه تصفیه شدگان ازروی هیجان و خصلت های خورده بورژوایی یک گوهی درزندان خورده اند و یک مرکزیتی تشکیل داده اند و خروجی اش شده دهها هزار جانباخته و فرار دفترسیاسی به خارج !  چون درحدواندازه تشکیلات نبودند لذا همه چیزرا منوط به رهبرعقیدتی کرده اند و بنوعی سیستم ولایت فقیه تا بتوانند کنترل بیشتری داشته باشند و گندزدند به همه چیز و حاصلش شده یک مشت بریده چاپلوس در داخل و یک مشت بریده مزدور در بیرون ! 

گندزدند رفت پیکارش ... الان هم هیچ راهی ندارند جز نوکری مراکز قدرت به امیدانکه دست نوازشی برسرشان کشیده شود اما بازهم فاقد صلاحیت سیاسی اند چون هنوز نمیدانند چه خبراست !

جزوه حمله به مرکزیت بیرون را رجوی با همکاری شاهسوندی درزندان تهیه کرده بود . همه میدانید که شاهسوندی از حذف فیزیکی بهرام و شهرام قسر دررفته بود و درزندان از نزدیکان رجوی برعلیه بهرام و شهرام جزوه مینوشتند .

تاریخ بتدریج همه چیزرا روشن میکند .

غریبه