پمپئی اسماعیل وفا یغمائی

نمائی از پمپئی و اجساد فسیل شده

پمپئی
اسماعیل وفا یغمائی
**

بر میز پر شکوه شام

با هفت قلم آرایش
ماده میمون پیر فرمود
گرگ گر گرفته را
امپراطور به سلامت باد
آرامش بر قرارست
خران در طویله!
و گوسفندان در آغل،
جیره خوکان پرداخته شده
گلادیاتوری دیگر با شکوه به خاک سپرده شد

ارواح و قلبها بر قناره ها ی قصابخانه  ملوکانه در نوسانند
بر گورهای کشتگان کهنه گلهای سرخ تازه نهاده شده
سفیران هفت کشور در پشت دروازه به انتظار دیدارند
شیپورچیان با موفقیت بواسیرشان را عمل کره اند
  ویکنفس از پیش و پس سرود پیروزی مینوازند

 وعشق
تا تمام قلبها لبریز عشق امپراطور باد
در جنده خانه شهربه  خدمت است
و شاعرانَََ بفرمان
و جاکشان و جنده بازان هفت اقلیم در کارند و سپاسگزار
و گرازان  کور و کر و مومن گردادگرد دژ به دژبانی
و همه چیز چون بهشت و دوزخ بر وفق مرادست و بفرمان
امپراطور پایدار بااااااااد.
**

......زمان  
زمان اما برآمد
زمان اما بر آمده است
زمان مهار ناپذیر گسسته یال بیدرنگ
در آینه ها وبر چهره ماده میمون پیر
و گرگ گر گرفته
وخران وگوسفندان و خوکان
وگرازان بر دیوارها غبار شدند
و دژ فرو رفت و فرو ریخت
چنان که گوئی هرگز نبود......
***
از پمپئی خاطره ای برجای ماند
از شما
حتی خاطره ای برجای نخواهد ماند

حتی خاطره ای
اول مرداد.نود و هشت

پمپئی شهری بود که در سال 78 میلادی بر اثر آتشفشان وزوو با مردمانش نابود شد. کانال شش تلویزیون فرانسه شب دوم مرداد فیلمی نشان داد که این شعر زاده دیدن این فیلم است
پمپئی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد