اندک
اندک
در خود فرو شدی
در تاریکی های خویش
با بانگ رسولی، رائدی، راهبری
- الحذر! الحذر از مرداب
و چه غافل!که واپسین پرتوهای آفتاب
در تو تاریک میشدند!
*
اندک
در خود فرو شدی
در تاریکی های خویش
با بانگ رسولی، رائدی، راهبری
- الحذر! الحذر از مرداب
و چه غافل!که واپسین پرتوهای آفتاب
در تو تاریک میشدند!
*
در ژرفنا تا ژرفنای فرو شدن در خود
هیچکس دستی به سوی تو دراز نکرد
که خود ،تو دستی به سوی هیچکس دراز نکردی
مگر تاریکیهای خود
که درخشای برق جنون و خون
ترا افسون کرده بود
و فرو شدی و فروتر
تاکمال محو خویشتن در خویش
و بر آمدی چون مردابی تاریک
تاریکترین مرداب جهان
با گنجینه های استخوان و جسد
و آبشارهای خون و اشک
تا فرو کشی هرانکه را به سودای آفتاب و آب
و گریز از مرداب بسوی تو آمده بود.
**
سخن از آفتاب میگوئی هنوز
و نمیدانی که مردابی ای مرداب
تاریکترین و عظیم ترین مرداب جهان
نگاه کن
بر فراز و فرود جسدها و تابوتها
بر موجه های خمیر اسای مرده تو
چه لوندانه و شادیانه
دروغ دست در دست فریب
ورذالت دست در دست تهمت
به رقصند
بنگر پیرامونیان خود را
و خدای خود را ای رسول
که دیریست در دورترین اسمان مرده است
و بوی تعفنش زمین را به گند کشیده است
بنگر................
اسماعیل وفا یغمائی
سی اوت 2019
هیچکس دستی به سوی تو دراز نکرد
که خود ،تو دستی به سوی هیچکس دراز نکردی
مگر تاریکیهای خود
که درخشای برق جنون و خون
ترا افسون کرده بود
و فرو شدی و فروتر
تاکمال محو خویشتن در خویش
و بر آمدی چون مردابی تاریک
تاریکترین مرداب جهان
با گنجینه های استخوان و جسد
و آبشارهای خون و اشک
تا فرو کشی هرانکه را به سودای آفتاب و آب
و گریز از مرداب بسوی تو آمده بود.
**
سخن از آفتاب میگوئی هنوز
و نمیدانی که مردابی ای مرداب
تاریکترین و عظیم ترین مرداب جهان
نگاه کن
بر فراز و فرود جسدها و تابوتها
بر موجه های خمیر اسای مرده تو
چه لوندانه و شادیانه
دروغ دست در دست فریب
ورذالت دست در دست تهمت
به رقصند
بنگر پیرامونیان خود را
و خدای خود را ای رسول
که دیریست در دورترین اسمان مرده است
و بوی تعفنش زمین را به گند کشیده است
بنگر................
اسماعیل وفا یغمائی
سی اوت 2019
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر