تاریخ جعلی. انسان جعلی. خدای جعلی. بنیادگرایان شرمگین اسماعیل وفا یغمائی
گفتار آخر و چهارم بنیادگرایان شرمگین
بخش سوم.خدای جعلی
بخش دوم. انسان جعلی
بخش اول .تاریخ جعلی
در رابطه با این گفتارها. برنامه های زیر روشنگرست
فیلسوفان جعلی یا فیلفقهان
فیلسوفان جعلی
فیلسوفان جعلی..در باره سخنان اخیر عبدالکریم سروش در باره خمینی
گفتار آخر و چهارم بنیادگرایان شرمگین
بخش سوم.خدای جعلی
بخش دوم. انسان جعلی
بخش اول .تاریخ جعلی
در رابطه با این گفتارها. برنامه های زیر روشنگرست
فیلسوفان جعلی یا فیلفقهان
فیلسوفان جعلی
فیلسوفان جعلی..در باره سخنان اخیر عبدالکریم سروش در باره خمینی
۷ نظر:
اتش میسوزاند و میرویاند و تاثیر راز درونی اش را در انسان بصورت خلاقیت و اندیشیدن و فلسفیدن پدیدار میکند اتش در طبیعت نه جامد است نه گاز ونه مایع ودر هیچیک از عناصر سه گانه فوق طبقه بندی و تعریف نشده است بنابراین بخشی از ذاتش مرموز گرچه بعنوان عنصر چهارم نامگذاری شده است ! گرچه هیچ حقیقتی مرموز نیست بلکه آگاهی و دانش ما نسبت به ان اندک است . آهااای" پلاسما "دوستت دارم !
اتش جنگل را میسوزاند اما انرا بارورتر از گذشته میرویاند !
الیته علت العلل ها معلوم است اما جالب اینکه ذات اتش با خودش همواره بوده اما تشریح علت ها مربوط به انسان معاصر است . آهاای انسان" معاصر " دوستت دارم !
عمراتش به اندازه عمر هستی است وشاید بیش از ۵ میلیارد سال واما عمر فلسفی انسان معاصر ۲۰۰ سال بیشتر نیست و اصلا بگو ۱۰ هزارسال ! ۵ میلیارد کجا و ۱۰ هزار کجا ؟! چندمیلیون برابر از مقایسه فیل و مورچه هم کمتراست ! در تصور مقایسه خیال میماند و وهم !
آهاای مرزهای "ناپیدا" دوستت دارم !
اثبات شئی نفی ماعدا نمیکند واگر درپیله بی دانشی و بی تجربگی فلسفیدن ما به خاک افتاده اما هنوز جان دارد و میسوزاند و میرویاند . آهااای" آتش " دوستت دارم !
به یک کلام اتش رفیق عناصر طبیعی است اما رفیقی که صورتی سرخ و اخلاقی تند دارد اما برای تداوم و استحکام زندگی تو در دنیایی که دران زندگی میکنی رفیق بی همتاست . من "بداخلاقها" را دوست دارم ! خلاصه اتش از اتش است و هرچیز ازخودش متولد میشود لاجرم ذات ناشناخته اساطیری ندارد بلکه عنصری است تک وبی همتا .... شاید افرینش از اوست اما این را خوب میدانم که" گناه "پاک نمیکند و جهنم به او نمیچسبد ! جهنم به پیامبران میچسبدو بس !
آتش مهربان است و جهنم سنگدل . آتش همان بهشت است و جهنمی وجودندارد به همین دلیل بی همتاست چون افریننده است واما چرا بارور ؟ کشاورزانی را دیده ام که پس از برداشت زمین را میسوزانند تا سالی دیگر محصولشان انبوه تر بروید و میروید ! انها میگویند برکت ! اما دلیلش در جذب زغال کربن به خاک و سوخت و ساز بیشتراست و بنابراین آتیش باروراست ، میسوزاند تا برویاند . من آتش و باران را دوست دارم !
اما جسم نحیف انسان با آن چندکیلومتر عصب شناخته شده ! طاقت تحمل این همه آثارزیبایی را ندارد و این فلسفه و اندیشیدن است که به آن وجه میدهد حتی اگر حقیقت درفلسفه نباشد این گناه من و تو نیست .
برافروز ای آتش و ببار ای باران
علیرضا
ابر تیره و تار عشق
با خودم درباره معنی عشق خلوت کرده بودم که جرقه ای چون ساعقه ابرهای تیره و تار ذهنم را بهم ریخت و باریدن گرفت ... باخودم گفتم اخه مرتیکه خودت که تو زندگی عاشق شدی دیگه چرا برای معنی و مفهوم ان به بیرون ازخود مراجعه میکنی ؟!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
انچه خودداشت زبیگانه تمنا میکرد !
ابتدا اینگونه عشق را انالیز کردم که اگرافلاطونی است که تکلیفش در عالم خیال و پندار روشن است و با چشمان بسته میتوان معشوق خیالی را درآغوش کشید !
واگر عیرافلاطونی و واقعی است که درآغوش گرفتن معشوق بخشی از نشانه عشق است و طبعا درآغوش کشیدن مآلا به هم آغوشی میانجامد و خلاصه چندتا نقطه ...!
ازطرفی به نقطه نطرات بزرگان شعروادب مراجعه کردم به نطرم امد که آشفتگی در تعابیروجوددارد و از یکدستی به دور . ظاهرا تعریف واحدو فرمول واره ای بر عشق مترتب نیست و هرکس با توجه به نوع اندیشه و نگاه زنگوله ای به گردن ان آویزان میکند !
اما تعاریفی که اصرار بر غیرجنسی بودن عشق دارد بیشتردر دایره عرفان است ... درویش معشوقش خداست !!! این هم دکون دستگاهی فلسفی است که عرفان برای ژست احداث کرده !
حافظ رسما از آب انگور و اربعینی در شیشه ماندن تا ناب شدن و میکده میگوید و عرفان ان را به معبود تعبیر میکند !!! این دیگه خیلی زورداره والا !
مفهوم عشق هم دربازار مکاره دچار نزول شده وگرنه عشق خودش معشوق را برای به آغوش کشیدن فریاد میزند حالا توبگو چیز دیگری است !
من که در اولین فرصت معشوقم را درآغوش کشیدم بقیه هم احتمالا همین کاررا میکنند !
علیرضا
دقیقا همینطوره .
خسته نباشی استاد که آگاهی میدهی . مانند درختی که به تشنگان میوه آبدار میدهد .
اقا حزب سکولاردموکرات رسما داره میگه مسئله ما سرنگونی نیست بلکه ازادی است ( بدون سرنگونی چطوری میخوان به ازادی برسند پای خودشان !)
مجاهدینم میگویند مسئله ما سرنگونی است ( بدون داشتن پایگاه اجتماعی چجوری میخوان به سرنگونی برسند پای خودشان)
اما وجه مشترک این دوجریان در این هست که هیچکدام در داخل کشور حضورندارند و هیچکدام چشم دیدن مبارزان داخل کشوررا ندارند و هردو هم داعیه رهبری دارند و از خودشان فهمیده ترهم تشکلی نمیشناسند !
هزاران زن و مرد مبارز در زندانهای رژیم را اصلا و ابدا نمیبینند اما خودشان را در همه جا مشاهده میکنند !
این است درد بی درمان ما که رژیم روی ان حسابی موج سواری میکند .
خاکزاد
ببینید چقدر اپوزوسیونها تحت تاثیر اطاق فکر رژیمند که شعارعلیه شاه و شیخ را بطور یکجا درحالیکه شاهی وجودنداره به شعارمحوری خود تبدیل کرده اند ؟؟؟ از حزب توده بگیر تا اکثریت تا تلویزیونهای اینترنتی و ماهواره ای معلو الحال تا مجاهدین و اسهال طلب ها .
واقعا ادم گیج میشه از اینهمه خریت !
کدام اپوزوسیون عاقلی حاضره نصف مبارزه خودرا بریزه تو جیب شیخ ؟؟؟ ابلن میبینیم که دارن میریزند و کلی هم بابت خدمت به شیخ پز و ژست میگیرند .
خاکزاد
راستی کجایند این ارتش آزادی و کانونهای شورشی ؟ اگه به حرفه که عمه منم ارتش آزادی داره !
حامد
مجاهدین درمقاله ای در سایت همبستگی یقه نوری اعلا راگرفته اند که چرا ۴۰ سال پیش گفتی خمینی برای شیعیان دلگرم کننده است و دراین خصوص حق با سایت همبستگی است اما چرا این سایت جرات ندارد به رهبر خودشیفته اش بگوید که چرا خمینی را رهبر انقلاب و پدربزرگوار و مجاهد اعظم نامیدی ؟! اینجاست که متوجه مبشی نویسنده مقاله اقای مصطفوی یک منتقد واقعی نیست بلکه یک چاپلوس واقعی است او برای رهبرش رقاصی میکند و گهگاه پروپاچه نشان میدهد وگرنه همه میدانند که مهستان اگر بخارداشت نام دیگری برخود میگذاشت ... دو جریان الکی تحت عنوان مهستان و رهبران مقاومت برسر حرفهایی که درگدشته هردو در مدح و ثنای خمینی برزبان اورده اند یقه یکدیگر را گرفته اند !!! وقتی نمیتونی با رژیم درمیدان نبرد داخلی مبارزه کنند طبعا میروند با هم مبارزه میکنند انهم برسر حرفهایی که هردو به ان به اندازه کافی الودگی دارند .
بابک
ارسال یک نظر