دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۹ آبان ۲۳, جمعه

دستان یغمائی هم به سفر رفت


کرونا عزیزی دیگر از ارجمندان خاندان را از ما گرفت. دائی ارجمندم دستان یغمائی که تمام عمر خویش رادر خدمت فرهنگ و آموزش سپری کرد و تا بود دست و دل و درب سرایش بر همگان گشاده بود به سفر رفت. در فرصتی دیگر از او یاد خواهم کردبخصوص دو سالی را که در سالهای چهل و هفت و چهل و هشت در خور به سر میبردم او نقش دائی و پدر را برای من داشت شوخ طبعی و مهر و لبخند همیشگی اش میراثی است که در خاندان بجا خواهد ماند. به سیمین، فرح، رضا، صولت، فرساد و روزبه و نیز به فامیل یغمائی تسلیت میگویم. روانش در آرامش و با نورهای بامدادن دمساز باد. اسماعیل وفا یغمائی

۴ نظر:

ناشناس گفت...

گرچه فراقش برای بازماندگان سخت است
اما روحش زندان تن را رها ساخت و بسوی ابدیت پرگشود
یادش گرامی اسماعیل گرامی

مسعودعالمزاده / پاريس گفت...

۲۶ آبان ۲۵۷۹ ايرانى ۱۶ نوامبر۲۰۲۰ مسعودعالمزاده پاريس

هم میهن گرامی !

به این ویدئویی که استاد یغمایی دیروز روی خط گذاشته (با عنوان بیندیشیم و بفهمیم.ایران در حال گذر از یک تحول بی سابقه و تکاندهنده است) نگاهی بیانداز. این فرمولهای کلیشه ای را باید دور ریخت : "روحش زندان تن را رها ساخت و بسوی ابدیت پرگشود".

کدام روح ؟ کدام زندان تن ؟ این "ابدیت" لقلقه زبان است و ما به ازاء مادی ندارد. با پوزش : اینها همه اش یعنی کشک !

ای کاش این بزرگوار همچنان در "زندان" تن باقی میماند و بسوی ابدیت پرنمی کشید.
ما باید کم کم یاد بگیریم اینها را از فرهنگ روزمره جارو کنیم و به عنوان لوکس بچینیم تو تاقچه. از آنهایی اش سخن به میان بیاوریم که با روح شهروندی هماهنگی دارد. این "مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، چندروزی قفسی ساخته اند از بدنم" نتیجه اش این میشه که تو کثافت و زجر زندگی کنیم، بهش افتخار کنیم، توسری بخوریم و خوش باشیم".
ای خوش آنروز که پرواز کنم تا در دوست، به هوای سر کویش پروبالی بزنم".
"وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم، که در طریقت ما کافریست رنجیدن"

بقول اون حمومی های قدیمی : بیاررررررررررررررر خشک !

من اینرا نمی پسندم. از مولوی هم خزعبلاتی هست که ننگ آوراست، اما این یکی اش می تواند سرمشق یک شهروند امروزی باشد : "هر که بستاید ترا دشنام ده !".

ده خط بالاترش میگه :
گفت امت مشورت با کی کنیم / انبیا گفتند با عقل امیم
گفت گر کودک در آید یا زنی / کو ندارد عقل و رای روشنی
گفت با او مشورت کن وانچ گفت / تو خلاف آن کن و در راه افت

یعنی اگر خواستی برای مشکلی راهی پیدا کنی، با یک زن مشورت کن، هرچه گفت برعکس اش رابکن.
من اگر اینرا به مادرم میگفتم، کشیده ای میخوردم که نگو ! اما باورکن عین همین را من از یکی از زنهای فامیل مان که شدیدا مذهبی بود شنیدم. آنموقع سنم پایین بود اما بنظرم عجیب میامد که چطور میشه یک زن چنین توهینی به خودش بکنه.

یاد آن بزرگوار گرامی و سد افسوس که از زندان تن رها گشت. کاش برای خودش و نیز برای ما و میهن چند صباحی دیگر در این (به اصطلاح) زندان تن میماند.

امیدوارم که دلگیر نشده باشی.

به امید اینکه خامنه ای هرچه زودتراز زندان تن رها بشود. من از همین الان میگم "خامنه ای، بجنب، نور به قبرت بباره ! برای شاه مردم بعد از مرگش اینرا گفتند، برای تو ما قبلش میگیم"

ناشناس گفت...

جناب عالمزاده با کامنت تند و تیزتان بسیار خندیدیم
لاکن خامنه ای و امثالش خود تاریکیند که خورشید را هم قورت میدهند
فکور

ناشناس گفت...

مسعود عالمزاده گرامی!
بدرک که خوشتان نیامد
مگر جسم و جان دیگران اسیران مایند که تا ابد بمانند بردگان برای “خودمان” و بداریمشان ؟یا نکند شما بمانند این و ان مفسر اسلامی و اخوندکان تصمیم دارید از فلان کتاب حدیث و ایه بیاورید(البته که نشان دهید سخن دین زده است)
اصولا دوگروه همواره در توهم تئوری توطئه و مالیخولیای ناشی از ان زندگی می کنند راست افراطی و چپ افراطی و حاشا که در کلام مخالف هم هستند و نه در عمل که هردو پافشاری احمقانه ای دارند بر نظریات بیمارشان
درمورد ملت هم ملت همان همیشگی است بقول نیما “سرها در گریبان” نه کسی حقوقش را می شناسد نه علاقه ای به دانستن دارد نهایتا هر ده سال خشم ناشی از تحقیر و فروخوردگی بصورت کاملا نامنظم با الگویی تکراری فوران میکند و رژیم هم که خوب راه سرکوب را بلد است و نهایتا خفگی خفگی و خفگی مجددا این مردم تا یادمگیرمد باید از تاریخشان درس بگیرند محکوم به دویدن در همین سیکل معیوب هستند و نتیجه میشود چند خانواده داغ دار که فقط خوراک تبلیغاتی برای رسانه هارا فراهم می کنند بی انکه کمکی دریافت کنند سپس به پستوها یا نه بهتر است بگویم دهان گرگهای حاکم فرستاده شوند که باز اگر نیاز بود و سرکوب دیگری صورت گرفت نقشی بشوند بر صفحه تلوزیون
نگران این و ان‌ کامن و حرف هم نباشید کسی گوشش بدهکار نیست