دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۹ آذر ۲۶, چهارشنبه

استقبالی از یک غزل رهی در پاسخ به یک تن از اوباش سیاسی. اسماعیل وفا یغمائی

 


ما جمله، که در بیشرفی ماه منیریم
بر تخت رذالت همگی شاه و امیریم
یک گله سگانیم همه در پی ستخوان
یک چاه خلائیم که بی مثل و نظیریم
برعکس چو کافورشود شهرت زنگی
شد نام نجس طاهر و زین روی شهیریم
یک مشت قرمساق که در کوی رذالت
موشیم اگر چند خروشنده چو شیریم
خاریم و بخاریم همی بیضه شب و روز
تا جیفه خود آخر هر ماه بگیریم
آن باد که بیرون شده از مقعد قائد
مائیم و از این روی همه مشک و عبیریم
اندر پی ناموس کسان اهل شکاریم
زین روی ز سر تا کف پا یکسره ایریم
بر بستر هرکس که دهد دست به کاریم
زیرا که علیمیم و سمیعیم و بصیریم 
مارا نبود هیچ حریمی، همه دانند
زیرا که در این کار توانا و قدیریم
مضراب ابا خرزه خود خوش بنوازیم
چون کارشناسیم و در این کار خبیریم
در آینه دیوث تر از خود نشناسیم
زین روست که دانیم که پفیوز کبیریم
پیریم و از این پیری و پفتالی ناجور
در چنبر مزدوری خود یکسره گیریم
دیریست که مفعول یکی فاعل مطلق
گردیده و او بر زبر وما همه زیریم
افعال من و ما همه از اوست که فاعل
چون امر کند جمله ی ما فعل پذیریم
کوریم و کرانیم ووقیحان و پلیدان
ای خلق جهان ما همه مزدور و اجیریم
القصه در این چاه خلا بعد بسی سال
تقطیر شده،شیره ی اصلیم و عصیریم


غزل شاعر بزرگ و بزرگوار میهن  رهی معیری

هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
آیینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم

هیچ نظری موجود نیست: