دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۹ بهمن ۲۹, چهارشنبه

تسلیت . در درگذشت عفت یغمائی

 

عفت یغمائی دختر عموی مهربان کسی که به مهربانی در میان اطرافیان شهره بود و بانوئی ارجمند که سی سال تمام مانند پدر ارجمندش هنر یغمائی در خدمت آموزش و پرورش فرزندان این آب و خاک بود از میان ما رخت بر بست. به همسر و فرزندان ،مادر، برادر و خواهران و نیز فامیل یغمائی تسلیت میگویم. یادش گرامی باد. رفتگان با ماندگان زندگی میکنند بویژه آنان که به نوبه خود روشنا بخش بودند. اسماعیل وفا یغمائی

۲ نظر:

مسعودعالمزاده (ارسلان)/پاريس گفت...

۳۰ بهمن ۲۵۷۹ ايرانى ۱۸ فوریه ۲۰۲۱ مسعودعالمزاده (ارسلان) پاريس

بواقع آنان که بخشی از شخصیت ما راساختند با ما زندگی می کنند.
نام بیشتر آموزگارهای دبستان و دبیرستان و استادان دانشگاهمان بیادم هست.شوربختانه به دبیر تاریخ، جغرافیا و خط و نقاشی در ایران بها نمی دهند و از همین جا هم خوردیم. خط نویسی عشق به میهن است. نقاشی پرواز روح است. جغرافیا درک داوهای جهانی و شاه کلید سیاست است و تاریخ نخ پیوند تمام علوم است در زندگی در پیوند با گذشته و برای ساختن آینده. تو آموزش و پرورش، هر کسی که تازه کاربود یا سطح بالایی نداشت میگذاشتندش دبیر خط و نقاشی یا تاریخ وجغرافی. چه اشتباه سنگینی !

کلاس ۱۱ یا ۱۲ بودیم.دبیر تاریخی داشتیم بسیار فهمیده وکتابخوان. یکبار برای ما از مشروطه می گفت و برخی سیاستمداران آن دوران که با خفت به دریوزگی روس و انگلیس تن میدادند. مورد کسی را ذکر میکرد (که نامش یادم نیست) که به انگلیسها "خدمت" (و در واقع برایشان جاسوسی) میکرده. پس از مدتها ازش می پرسند فلانی، چه میخواهی در قبال این "خدمت" و او میگوید "یک طاقه ماهوت انگلیسی !"
دبیرمان به اینجا که رسید یکباره نعره ای کشید که ما از جا پریدیم : " ... مردک پفیوز، توی ایرانی که ترمه اش رو مثقالی می خریدند، تو مملکتت رو برای یه طاقه ماهوت بی ارزش فروختی ؟ پفیوز ! پفیوز! ...". این روز در شخصیت من بسیار تاثیر گذار بود.

یاد این زن بزرگوار گرامی باد که در روان دیگران، در شخصیت شان، در رفتارشان بی شک هنوز زنده است !
یادش گرامی باد !

Mahmood گفت...

یاد ابن زن گرامی باد.